چرا روح انسان نامريي و غير قابل درك است؟

پرسش:

چرا روح انسان نامريي و غير قابل درك است؟

پاسخ:

با سلام و ادب سلامتي،از ارتباطتان با سایت طلبه پاسخگو سپاسگزاریم

روح نامريي است، چون آن را نمي توان ديد، اما قابل درك است. روح رانمي توان با چشم ديد و با دست لمس كرد، مثل بسياري از واقعيت هاي زندگي كه آثاريدارند، ولي با حواس ظاهري و چشم نمي توان آن را ديد. به عنوان مثال باد يكي ازعناصر طبيعت و موجب بسياري از حوادث چه مثبت و چه منفي است، ولي نمي توانيم آن راببينيم، اگر چه آن را درك مي كنيم و اثرش را مي بينيم، مانند تكان خوردن برگ درختو به هوا برخاستن گرد و غبار .

نيز برق كه داراي منشأ بركات و حراكات است، اگر چه مصنوع بشر است، اماديده نمي شود و حال آن كه در اثر استفادة ناصحيح، جان انسان ها به خطر مي افتد ونيروي پنهانش بلاي جان بشر مي شود.

هم چنين جنيان موجوداتي هستند كه با شرايط خاصي ديده مي شوند، اما در وضع معمول نمي توانيم از زندگي آن ها با خبر شويم. پس هر چه در ظاهر ديده نمي شود،دليل بر نبود آن نيست.

چرا روح ديده نمي شود و روح چيست؟

در پاسخ مي بايست به دنبال قرآن ، اين وحي الهي و معجزة جاويد رفت.

روح در قرآن كلمه اي بسيار مقدس و مورد توجه است كه در معاني گسترده اي به كار مي رود. پس روح مشترك لفظي ، ولي با مضامين نزديك به هم است. چون براي امرمقدس و نيز مختص به ذات اقدس حق به كار مي رود. روح حقيقتي است كه تفسيرش را جزخدا نمي داند. اگر خدا براي قرآن و وحي ، نام روح را به كار مي برد، به اين دليل است كه نفوس مرده به وسيلة روح حيات مي يابند، اما چگونگي تجزيه و تحليلش را نميدانيم. قرآن مي فرمايد: "و ازتو دربارة روح مي پرسند: بگو روح از[عالم] امر پروردگارم است و شما را از علم جز اندكي نداده اند."(1)

روح قابل تجزيه و تحليل نيست. در نتيجه از حدّ تصور بيرون است و چيزي راكه نتوان تصور كرد، چگونه مي توان ديد؟ البته اشيايي كه مخلوق و مخترع دست بشرهستند، اگر چه بعضي از آنها را نمي توان ديد-مثل برق-ولي تعريف دارند، امّا روح چون از عالم ماده بالاتر است، نميتواند با ماده آميخته و در آزمايشگاه ذهن تجزيه شود.

عالم دنيا ، فسادپذير و پايان يافتني است. اين حكم زمان و جبر است كه هرموجودي را به اجلي محكوم مي كند، ولي ما از آن جهت كه به عالم ملكوت متصل هستيم،بايد درون خود نيرويي را احساس كنيم كه اگر چه با جسم مدتي رفيق است، اما وقتي جسم به اجلش نزديك شد، آن نيرو مفارقت كرده و به عالم ديگري مي رود. پس مي بايست آنقدر لطيف باشد كه چشم نديده، با اين حال چشم و گوش و عقل و هوش و تمام اركان وجوددر خدمتش باشد. وقتي آن واقعيت لطيف بود، براي عبور از عالم ماده به زحمت نميافتد، چون جرم ندارد و داراي ابعاد نيست.

خداوند در آيات بسياري حيات انسان را به خود نسبت مي دهد و وقتي از او شد، ديگر نمي توان او را ديد.

خداوند در قرآن بعد از مراحل خلق انسان از حالتي به حالت ديگر كه حالت نطفه بر علقه و علقه بر مضغه و داراي گوشت و استخوان شدن است مي فرمايد: "آن گاه كه نطفه را به صورت خون بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره در آورديم و سپس گوشت پاره را استخوان دار كرديم و آنگاه براستخوان ها پرده اي گوشت پوشانديم، آن گاه آن را به صورت آفرينشي ديگر پديدآورديم. بزرگ است خداوند كه بهترين آفرينندگان است ".(2)

"پس چون او را سامان دادم در او از روح خود دميدم ،در برابر او به سجده افتيد ".(3)

در آيه انتساب دميدن روح به خدا داده شد، يعني از روح خودش.

پس انسان چه اندازه با ارزش است كه از روح خدا كه از تمام تعلّقات به دوراست، بهره دارد. پس روح نمي تواند واقعيتي ملموس و محسوس باشد كه زمان و مكان درآن تآثير كرده ، آن را به بند گيرد. حافظ مي گويد:

مرغ باغ ملكوتم نِيم از عالم خاك چندروزي قفسي ساخته اند از بدنم

واقعيت انسان به جسدش نيست كه با فنا شدنش همه چيز تمام شود.

 

1.اسري (17) آيه 85.

2.مؤمنون (23) آيه 13.

3.حجر (15) آيه 28.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

آخرین ارسال سایت