چرا برخی از انسان‌ها قسمت‌شان خوب است و برخی دیگر بد؟

پرسش:
چرا برخی از انسان‌ها قسمت‌شان خوب است و برخی دیگر بد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
در مورد تعیین شدن سرنوشت انسان ها به طور کلی می گوییم : در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد.
تفسير نخست مى گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست (هر انسانى نصيب و قسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، ‌و كوشش ها براى تغيير سرنوشت بيهوده است). بنابراين تفسير،‌ بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است.
ولى بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل:‌ تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت و غيره را به هم مى ريزد.
استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد».(1)
اما در تفسیر دوم از سرنوشت ، در عین حال که دست تقدیر الهی در زندگی انسان قضا و قدر الهی را مردود نمی داند ، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او می پذیرد. در این تفسیر ، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست ، بلکه جزئی از همان سرنوشت است . به عبارت دیگر در سرنوشت و تقدیر انسان چنین است که او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیارداشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.
براي روشن شدن رابطة قضا و قدر با اختيار انسان اندكي توضيح مي دهيم:
قدر: يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي و در اصطلاح به اين معنا است كه خداوند براي هر چيزي اندازه اي قرار داده و آن را بر اساس اندازه گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
قضا: يعني حكم و قطع و حتميت. در نظام آفرينش،‌موجودات مادي از چندين راه ممكن است به وجود بيايند، (مثلاً اگر به خانة شما از چند كوچه راه باشد، ورود به خانة شما از چند راه ممكن است. حال اگر از ميان چندين راه ممكن، علل و اسباب پيدايش يكي از آن‌ها فراهم شد و تنها همان يكي تحقق يافت،‌ اين مرحله از تحقق را قضا مي نامند.
ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علت ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آن‌ها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... علل و عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي كند، سپس به آن مي انديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت،‌ به انجام آن مي كوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.
بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد،‌زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي گوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معيّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي مي‌كند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آن‌ها را انتخاب كند ندارد و ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آن‌ها به نظر و فكر و ارادة او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن مي‌كند.(2)
اين كه از يك طرف مسئله تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده است كه انسان با اختيار و ارادة خود، يكي از راه ها را انتخاب كند و آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است. به عبارت ديگر:‌خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختيار خود، آن راهي كه خداوند از ازل مي داند، انتخاب كند.
پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را به انجام يك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب مي‌كند.
انسان فقط يك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آن‌ها جانشين ديگري گردد، مثلاً اگر كسي بيمار شود و معالجه كند و نجات پيدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نيز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و يا بميرد، آن نيز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.
اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم.(3) «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد».(4)
در قرآن آيات زيادى وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «ليس للانسان الا ما سعي؛ براى انسان چيزى جز حاصل سعى او نيست».(5)
و مانند آيه: «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».(6)
با يك مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: «اگر كسى بالاى بام ايوانی خود را روى زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مى ميرم و اگر مقدر است بمانم مى مانم.اين گفته درست نيست، زیرا قضا و قدر الهى اين است كه بشر داراى اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. و هر کدام را که انتخاب نماید ، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.
بنابراین تعیین سرنوشت و مقدرات ، به معنای تعیین علت ها و اسبابی است که زندگی انسان ها را رقم می زند و بخشی از این اسباب و علت ها به وسیله خود انسان تحقق می یابد.
در مورد فرض کودکی که مطرح نمودید ، می توان گفت :
1- هيچ انساني مجبور نيست كه بد باشد، گرچه محيط و خانواده فاسد در بد شدن افراد نقش دارد ، امّا عامل مهمّ بازدارنده در وجود انسان،‌ عقل و پيامبران و كتاب هاي آسماني و تبليغ مبلغان است و اینها همه هدایت گرند و در انتخاب راه درست و پاکی نقش دارند.
2- نقش پدر و مادر در آفرينش فرزند، نقش كارگزار و زمينه ساز است. امّا اختیار و انتخاب در نهایت به دست فرزند است.
4- نوزاد در هر خانواده اي كه به دنيا بيآيد، زمينه هدايت و ضلالت در او وجود دارد و با اختيار خود مي تواند راه صحيح يا فساد را انتخاب كند. خداوند می فرماید : «انا هديناه السبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً».(7)
5- تولد يافتن دراين و آن خانه، در اين روستا و آن شهر، اين كشور و آن كشور اثر کامل و تمام عیار در هدایت و ضلالت ندارد. انسان مي تواند در خانواده اي بد و ناپاک متولد شود ولي انساني كامل شود ، يا در خانواده اي پيامبري متولد شود، ولي بي دين و بي تقوا باشد.از این نمونه ها در تاریخ متعدد است.
هابیل و قابیل هر دو در یک خانواده متولد می شوند ، اما یکی جنایتکار می شود و دیگری انسان شایسته و مورد رضایت خداوند. یا حارث بن زیاد  و کمیل بن زیاد در یک خانواده اند ، اما یکی قاتل فرزندان مسلم بن عقیل می شود و دیگری از اصحاب سرّ امیرمومنان.
آسیه در خانواده فرعون است ، اما زنی پاک می شود که خداوند از او به عنوان الگوی مومنان یاد می کند ، یا معاویه دوم فرزند یزید پس از رسیدن به خلافت از عمل پدر خود اعلام  بیزاری می جوید و خلافت را غصبی اعلان نموده و ترک می کند ، اما پسر نوح پیامبر از هدایت خدا روی بر می گرداند ونافرمانی خدا و پیامبرش نموده و هلاک می گردد.
آری می توان گفت که زمینه هدایت در خانواده پاک بیشتر فراهم است و زمینه گمراهی در خانواده ناپاک و کافر و فاسد ، کمتر است ، اما باید توجه داشت که اگر براي پسر نوح زمينه هدايت بيشتر فراهم است تا فلان شخص روستايي دور افتاده، به همين ميزان انتظارات الهي از آنان فرق مي كند و بازخواست الهی از آن دو یکسان نیست.

پی نوشت ها :
1- مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384.
2- همان ص 385؛ مؤسسه در راه حق،‌بيست پاسخ، (8) ص 17.
3- توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.
4- ناصر مكارم شيرازي، پیدایش مذاهب، ص 29.
5- نجم (53) آيه 39.
6- رعد (13) آيه 11.
7- نمل (16) آيه 93.


Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location

آپ کے سوالات

آخرین ارسال سایت