پرسش:
چرا هدف از ازدواج در اسلام، تنها ارضاى غريزه جنسى نيست و اين هدف، در مكاتب ديگر چگونه است؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
انسان در راستاى رشد خود به مرحله اى مى رسد كه زندگى تنها و بى خانواده براى او، افزون بر نياز جسمى، همراه با فشارهاى روحى ـ روانى است.
2. خاستگاه اين فشارها، تنها برطرف كردن نياز جنسى نيست؛ چرا كه پسر و دختر، هر كدام، افزون بر نياز ياد شده، نيازهاى جديد ديگرى را در سن ازدواج در خود احساس مى كنند.
3. برخى نمادها و جلوه هاى چنين نيازهايى در پسر، عبارت است از احساس مردانگى و كنار گذاشتن حالت هاى ويژه جوانى، پذيرش مسئوليت و اداره زندگى، احساس نياز به استقلال و وابسته نبودن به پدر و مادر و ...نيز بعضى نشانه هاى آن در دختر را مى توان در نمونه هايى از قبيل احساس نياز به مادر شدن، بچّه دارى و تربيت آن، خانه دارى، شوهردارى و ... برشمرد.
4. قرآن كريم در آياتى، مانند سوره روم، آيه 21، هدف از ازدواج را نه تنها برآوردن نياز جنسى، بلكه رسيدن به آرامش مى داند. آرامشى كه در آيه شريف از آن سخن به ميان آمده، مطلق است. اين آرامش از اين جا ناشى مى شود كه اين دو جنس مكمّل يكديگر و مايه شكوفايى و نشاط و پرورش يكديگر مى باشند، به طورى كه هر يك، بدون ديگرى ناقص است.[1]
مودّت و رحمتى را كه در آيه آمده؛ تأييدى بر اين ادّعا است. شهيد مطهرى در اين باره مى فرمايند: «در ارتباط مرد و زن، تنها اقناع غريزه جنسى مطرح نيست؛ آن مسئله وحدت، يگانگى و اتّحاد روحى بالاتر است و اين «بالاتر» مطرح است. قرآن ...در رابطه زوجين، مودّت و رحمت را [مطرح مى كند]. مودّت و رحمت، غير از شهوت است ...وداد و مهربانى ،يعنى يگانگى. نمى گويد خدا است كه شما را طورى قرار داده كه شهوت زن به وسيله مرد و شهوت مرد به وسيله زن اقناع شود؛ آن جنبه حيوانى قضيه است. شك ندارد كه آن هست، ولى آن جنبه اساسى كه پايه زوجيت است، آن است كه وداد و رحمت گفته مى شود.»[2]
5. درباره ديدگاه مكاتب ديگر درباره ماهيت ازدواج به طور خلاصه مى توان گفت: در برخى نوشته هاى نويسندگان غربى، مانند برتراندراسل، برخلاف تحليل ذكر شده ديده مى شود؛ يعنى با نگاه صرفاً اقناع غريزه جنسى به آن توجه شده و جهت گيرى هايى نيز مطرح گرديده كه با تعاليم مسلّم انبيا درباره عفت زن، مخالف
است. نتيجه افكار باطلى مانند آن، فساد دامن گسترى است كه از اين ناحيه، گريبان گيرشان شده است. فحشا، اختلاط نسب ها و ...همه آنچه بشر فطرتاً از آن متنفّر است، از جمله پيامدهاى فسادگونه آن است.
[1]. تفسير نمونه، ج 16، ص 391.
[2]. آشنايى با قرآن، مرتضى مطهرى، ج 6، ص 76.