پرسش:
فلسفه حج چيست؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
غرض اصلى از آفرينش انسان، معرفت خداوند متعال و رسيدن به محبت و انس با اوست، و اين به صفا و تجرّد نفس بستگى دارد، پس هر نَفْسى صاف تر و تجرد آن بيش تر باشد، انس و محبت او به خداوند شديدتر و بالاتر است و صفاى نفس و تجرّد آن بستگى دارد به دورى از شهوات، بازداشتن آن از لذّات مادى، دل كندن از اندك متاع دنيوى، به حركت در آوردن اعضا و جوارح براى خدا در اعمال سخت و دشوار و پيوسته به ياد خدا بودن و دل را به او متوجّه ساختن. عبادات اين امور را در بر دارد؛ زيرا بعضى عبادات، انفاق و بذل مال است كه موجب دل كندن از مال دنيا مى شود، مانند زكات، خمس و صدقات؛ بعضى ديگر خودارى از شهوات و لذات مادى را متضمن است مانند روزه؛ بعضى مشتمل است بر ياد خدا و متوجه ساختن دل به او و به كارگيرى اعضا در عبادت مانند نماز. در ميان عبادات، حج همه اين امور را در بردارد، بلكه بيش تر؛ زيرا در آن، جدايى و ترك وطن، سختى جسمانى، انفاق مال، قطع آرزوها، تحمّل سختى ها، تجديد عهدالهى، حضور در مشعرها و ...وجود دارد. با اين حال اعمال حج از امورى است كه مردم با آن انس نگرفته اند و عقل آدمى به معانى و اسرار آن راه نمى يابد. پس با اعمال حج، كمال بندگى و عبوديّت ظاهر مى شود؛ زيرا در حج اعمالى هست ـ مانند زدن سنگريزه، دويدن ميان صفا و مروه و ... ـ كه عقل آدمى به فلسفه آن پى نمى برد و آن ها را تنها براى اطاعت و فرمان بردارى از خداوند متعال انجام مى دهد. بنابراين در اعمال حج، كمال بندگى و اطاعت هويدا مى شود. از اين رو، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در خصوص حج فرمود: «خدايا تو را به حج حقّاً براى بندگى و رقّيّت اجابت كردم.» و اين سخن را براى ديگر عبادات نفرمود.
بنابراين، اعمال حج، در پاك سازى نفس و گردانيدن از مقتضاى طبع به بندگى محض، از رساترين انواع عبادات است و بهترين عبادت است براى اين كه آدمى به هدف از آفرينش انسان دست يابد.
البته اجتماع در چنين جايگاهى، افزون بر آنچه گفته شد، فوايد بسيار ديگرى هم دارد كه برخى از آن ها عبارتند از: حصول الفت و مصاحبت مسلمانان، مجاورت بزرگان و نيكانى كه از شهرهاى دور و نزديك آمده اند، همدستى همّت ها و انديشه ها، ياد كردن پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و بزرگداشت آن حضرت، نشر و ترويج احكام الهى و ... .[1]
[1]. علم اخلاق اسلامى، ملا محمدمهدى نراقى، ترجمه سيد جلال الدين مجتبوى، ص 478 ـ 481