چه نیازی به مرجع تقلید و تقلید کردن هست؟

پرسش:

با سلام

اگر اعتقاد به اين داشته باشيد که قران کتابي کامل است با توجه به آيه 38 سوره انعام ، سوره زمر آيه 27 ،سوره قمر ايه هاي 17و23و32و40 (قران را آسان ساختيم ) سوره مريم آيه 97 (قران را به زبان تو آسان کرديم ) سوره دخان آيه 58 ( قران را به ربان تو آسان کرديم تا متوجه شوي) سوره انعام آيه 6 ( نگاه کن ما چگونه آيات را توضيح مي دهيم تا آن را بفهميد ) اين آيه ها  اين دلالت مي کنند که قرآن کتابي کامل و آسان و قابل فهم مي باشد ) مسئله تقليد از ديد قران : بهتر آن است که خودتان تدبير و انديشه بکنيد (سوره نساء آيه 82 ) آيا درباره آيات قران تدبير نمي کنيد ) و بهتر است که آيات خداوند را صريح بخوانيد سوره توبه آيه 31 : دانشمندان ديني و زاهدان (راهبان) خود ، همين طور پيغمبرشان مسيح را صاحب اختيار خود گرفته اند در صورتي که به آن ها دستور داده شده بود که فقط معبود واحد را بندگي کنند ، معبودي غير از خدا وجود ندارد. او بالاتر از چيزي است که شريک او مي سازيد. سوره اسراء آيه 36 :هرگز از آنچه بدان علم نداري دنباله روي مکن ، همانا گوش و چشم و دل تماماً نزد خدا مسئول (پاسخگو) است سوره يوسف.

پس چه نیازی به مرجع تقلید و تقلید هست؟

پاسخ:

با سلام و تشکر از حضور شما
شبهه اي که  در صدد تبيين آن هستيد، به صورت اجمالي به اين صورت است که مي گوييد آيات قرآن، تقليد را باطل شمرده و از آن نهي مي نمايد، ولي فقها تقليد را صحيح شمرده و به آن امر مي کنند  و نظر علما با نظر قرآن در تعارض است.
پاسخ اجمالي  اين است: تقليدي که قرآن آن را نفي مي کند، تقليد کورکورانه و تقليد جاهل از جاهل است . تقليدي که علما آن را اثبات مي کنند، تقليد عاقلانه و تقليد جاهل از عالم است.پس تعارضي بين قرآن و بيان علما وجود ندارد.
اما پاسخ تفصيلي: آيا از نظر عقل و شرع تقليد مطلقا مذموم است يا تقليد اقسام مختلفي دارد و برخي از اقسام آن مذموم و برخي از اقسام ممدوح است.
از لحاظ عقلي آنچه به ذهن ما مي رسد و در سيره عقلا مشهود است، اين است که انسان ها اگر در يک زمينه توان تخصص دارند، متخصص مي شوند . در غير اين صورت به متخصصين امر مراجعه مي نمايند، چنان که براي تعمير ماشين يا خود انسان مکانيک مي شود و يا به مکانيک مراجعه مي نمايد. براي امراض بدني يا خود انسان پزشک مي شود و يا به پزشک مراجعه مي نمايد . هيچ عاقلي تا كنون انسان ها را به سبب مراجعه به پزشک و تقليد نسخه پزشک مذمت نکرده است . ثابت مي شود که تقليد از لحاظ عقلي به طور کلي مذموم نيست.  در اين جا اگر  مريض براي رفع مريضي به جاي مراجعه به پزشک ،به مکانيک يا کسي که ماشينش نياز به تعمير دارد، براي تعمير آن به پزشک مراجعه نمايد، چون مصداق رجوع به غير متخصص است و مصداق تقليد جاهل از جاهل مي باشد ، مذموم است.
از لحاظ شرعي و دلايل نقلي هم وقتي به قرآن کريم مراجعه مي نماييم، مي بينيم که خداوند متعال اطاعت از برخي از انسان ها (پيامبران و اوصياي ايشان) را بر همه لازم دانسته، بنابراين روشن مي شود که تقليد به طور کلي و مطلق از نظر قرآن مذموم نيست، زيرا اگر به طور کلي تقليد مذموم باشد، بايد تقليد از پيامبران و اوصياي ايشان هم  مذموم باشد . اگر اين گونه بود، نبايد خداوند متعال امر به تقليد از آن ها مي کرد، زيرا امر به انجام فعل مذموم، مذموم است و فعل مذموم از خدا صادر نمي شود.
اين گونه نيست كه از نظر قرآن تقليد در همه جا مذموم باشد.  تقليدي که از نظر قرآن مذموم است، تقليد جاهل از جاهل است، چنان که اين مطلب از اين آيه به دست مي آيد:« وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون‏(1) ؛ هنگامى كه به آن ها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آن ها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آن ها پيروى خواهند كرد)؟!»
 در آيه فوق مى‏خوانيم  کساني که مشرکان و بت پرستان از آن ها تقليد مي نمودند ،کساني بودند که نه چيزى مى‏فهميدند، و نه هدايت يافته بودند؛ يعنى از دو كس مى‏توان پيروى كرد:
كسى كه   داراى علم و عقل و دانشى باشد،
كسى كه اگر خودش دانشمند نيست، هدايت دانشمندى را پذيرفته است.
اما پيشينيان آن ها نه خود  آگاه بودند، و نه رهبر و هدايت كننده‏اى آگاه داشتند،  مى‏دانيم تقليدى كه خلق را بر باد مى‏دهد ، تقليد نادان از نادان است كه مولوي مي گويد: « اى دو صد لعنت بر اين تقليد باد».
اما تقليدي که علماي ما در صدد اثبات لزوم آن هستند، تقليد جاهل از جاهل نيست، بلکه تقليد جاهل از عالم است . تقليد جاهل از عالم چون مصداق علم به علم است، تقليد و پيروي از غير علم نيست و منافات با آيه اي که خداوند متعال مي فرمايد:« وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِه‏ علم»(2) ندارد، زيرا پيروي از علم، اعم از اين است که آن علم مستقيم حاصل شود و يا غير مستقيم.

تقليدي که علماي ما آن را لازم دانسته اند، اولا در فروع دين و احکام علمي است، نه در همه بخش هاي دين . ثانيا تقليد تنها راه نيست بلکه مکلفان مي توانند خودشان هم با فراگيري مقدمات لازم براي استنباط احکام شرعي، مجتهد شوند . بدون تقليد از ديگران عمل کنند چنان که هر انساني مي تواند با فراگيري مقدمات لازم براي احراز علم پزشکي پزشک شود و نسخه بيماري هاي خود را  بپيچد.
 شبهات شما از اين جا نشأت گرفته که آيات قرآن را کلي و مطلق فرض نموده ايد در حالي که آيات قرآن داراي قيود و شرايطي هستند که در آيات ديگر و روايات معصومين (عليهم السلام) بيان شده است.

1. بقره(2) آيه 170.
2. إسراء(17) آيه 36.

کدام ازدواج بدون صیغه انجام میشود؟

پرسش:

با توجه به اينکه در سوره بقره عبارت لا اکراه في دين آمده وبا توجه به آيه انا هدينا سبيل اما... و اينکه هر مرد مسلمان بايد با زن مسلمان عقد کند چرا در سوره نسا به مردان مسلمان اجازه داده شده که اگر زميني را فتح کردند با زنان اهل سرزمين رابطه جنسي برقرار کنند؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛

اين حکم مربوط به کافران حربي است. وقتي قبيله و عشيره اي همگي اعم از زن و مرد و بزرگ و کوچک به جنگ با اسلام قيام کردند، مسلمانان بايد از کيان خود دفاع کنند و با آنان بجنگند . تا زماني که شکست آنان قطعي نشده ، دشمن را بکشند . اگر قبل از شکست قطعي ، دشمن پيشنهاد مصالحه داد، امام بر اساس توافق با آنان رفتار مي کند . وقتي شکست آنان قطعي شد، دشمن را به اسارت بگيرند . دشمناني که در جنگ شکست مي خورند و تسليم مي شوند، امام مسلمانان با رعايت مصلحت جامعه اسلامي در مورد آنان اعم از مرد و زن و کوچک و بزرگ تصميم مي گيرد .
بنا بر اين کافراني که براي نابودي کشور اسلامي اقدام کرده بودند ،بعد از شکست قطعي به صلاحديد امام به اسارت درآمده و به بردگي گرفته مي شدند. زناني که همراه آنان بودند ، به عنوان کنيز و مردها به عنوان برده به ملکيت مجاهدان در مي آمدند . همچنان که رزمنده مسلمان مالک برده مرد مي شد و مي توانست او را بفروشد يا به کار بگيرد، مالک زن هم مي شد .اگر مي خواست از آن زن بهره جنسي ببرد، چون ملک خودش بود، ديگر احتياج به عقد نداشت.
البته برده گرفتن شرکت کنندگان در جنگ را ،اسلام باب نکرد ،بلکه قانون عمومي آن زمان بود . اسلام هم مخالفت فوري و دفعي با آن را مناسب نديد ،بلکه به مبارزه تدريجي با آن پرداخت .ضمن پذيرفتن  اصل آن، زمينه هاي ورود بندگان به جامعه اسلامي و ايمان آوردن و آزاد شدن  آنان را ايجاد کرد.
 ازدواج در مورد زنان آزاد است، نه بردگان.
اگر كسي قصد ازدواج با كسي را دارد، لازم است كه مسلمان با مسلمان ازدواج كند، البته در مورد ازدواج با اهل كتاب بين فقهاي اسلامي اختلاف نظر وجود دارد، اما در هر صورت كنيز با زن آزاد، نه تنها در موضوع ارتباط جنسي، بلكه در بسياري از موارد متفاوت اند و هر كدام احكام جداگانه اي دارد.

آیا بهره ی جنسی از کنیز، توجیه اخلاقی دارد؟

پرسش:

سوالي داشتم در مورد سوره نسائ ايه 14-24 مبني بر اينکه صاحبان کنيز مي توانند کنيز شان را به عقد غلامي در آورده و هر هنگام که صاحب کنيز تمايل به نزديکي با کنيز را داشت، مي تواند عقد کنيز با غلام را باطل و خود بدون صيغه با کنيز نزديکي کند ؟ ايا ابتدا صحيح است ،اگر نيست توجيه اخلاقي اين موضوع چيست؟

پاسخ:

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان
کنيز ملک صاحبش است و مالک حق دارد عين ملک  يا منفعت ملکش را به ديگري بدهد. بنا بر اين چون کنيز ملک صاحبش مي باشد ، صاحبش حق دارد از او بهره جنسي  يا کاري ببرد و حق دارد اين بهره ها را به ديگري حلال کند. البته اگر خواست کنيزش را به ديگري بدهد  ،بايد آن کنيز يک بار عادت شود و بعد از عادت در حالي که خودش با او آميزش نکرده ، وي را به ديگري تحليل کند و هر گاه  او را از ديگري پس گرفت، بايد صبر کند تا کنيز عادت شده و بعد از پاک شدن، حق استفاده جنسي از او را دارد. بنابراين در هر دو صورت گذشتن مدتي بعد از رابطه جنسي لازم است.
آنچه در اين مسئله وجود دارد، يك رابطه حقوقي است .در رابطه حقوقي بايد معيارهاي حقوقي را در نظر گرفت . معيار حقوقي در اين جا كه مسئله ملكيت مطرح مي شود ، به همين گونه است كه بيان شد ، اگر چه شايد از جنبه هاي اخلاقي حكم ديگري داشته باشد. مثلاً در موضوع قصاص نفس ، حكم حقوقي و فقهي قصاص است‌، اگر چه از نظر اخلاقي، گذشت بهتر از قصاص است.
ضمن ‌آن كه  توصيه هاي اخلاقي بسياري براي صاحبان كنيز و عبد وارد شده است كه از نظر حقوقي هيچ كدام الزام ندارند.

آیاتی درباره ی ختنه در قرآن

پرسش:

با توجه به 5 آيه زير ختنه کردن چه حکمي دارد ؟ سوره نساء (‌4) آيه ‌119 و لاضلنهم و لامنينهم و لامرنهم فليبتكن ءاذان الانعـم و لامرنهم فليغيرن خلق الله و من يتخذ الشيطـن وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا ‌119 سوره انفطار (‌82) آيه ‌7 الذي خلقك فسوئك فعدلك ‌7 سوره اعلي (‌87) آيه ‌2 الذي خلق فسوي ‌2 سوره تين (‌95) آيه ‌4 لقد خلقنا الانسـن في احسن تقويم ‌4 سوره اعراف (‌7) آيه ‌28 و اذا فعلوا فـحشة قالوا وجدنا عليها ءاباءنا و الله امرنا بها قل ان الله لا يامر بالفحشاء ا تقولون علي الله ما لا تعلمون ‌28

پاسخ: 

  با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان
ختنه  با آيات ذکر شده منافاتي ندارد .به اين نكته در روايات اشاره شده است :
عن جعفر بن محمد عن ابيه عن آبائه عن علي(ع) قال قال رسول اللّه(ص)  انّ اللّه عزّ و جلّ بعث خليله بالحنيفية و أمره بأخذ الشارب و قصّ الاظفار و نتف الابط و حلق العانة و الختان ;(1)
علي(ع) از پيامبر(ص) نقل مي فرمايد كه خداوند  حضرت ابراهيم(ع) را به روش پسنديده مبعوث كرد و به كوتاه كردن سبيل و ناخن و ازاله موهاي زير بغل و تراشيدن موهاي بالاي عورت و ختنه كردن سفارش كرد. هنگامي كه شخصي از امام صادق(ع) پرسيد: آيا جائز است كه به كارهاي خدايي و در خلقت او دست ببريم , حضرت فرمود: نه . او گفت : پس چرا ختنه مي كنيد و پوستي را كه خدا خلق كرده , جدا مي كنيد؟ آيا خدا اين پوست را اضافه و بر اساس غير حكمت آفريده است ؟
امام  فرمود: خلقت آن پوست بر اساس حكمتي است و ازاله آن بر اساس حكمتي بالاتر است . همان طوري كه وقتي بچه به دنيا مي آيد, ناف او به مادرش وصل است , اين هم مخلوق خدا است و خدا اين طور قرار داده , ولي براي نجات فرزند و مادر, خداوند حكيم دستور داده آن را قطع كنيم . همين طور ناخن هاي انسان را خدا خلق كرده و بلند شدن آن ها بر اساس قانون خدااست . خدا مي توانست از اول ناخن ها را طوري بيافريند كه هميشه به اندازه خاصي باشد, ولي با اين حال چون بزرگ مي شود, به ما دستور داده كه آن ها را كوتاه كنيم . موهاي بدن نيز همين طور,يا در مورد گاوهاي نر اگر آن ها را اخته كنيم , براي انسان نافع تر خواهد بود. اين گونه دخالت ها در خلقت , منافاتي با حكمت الهي وآيات فوق ندارد و بر اساس مصلحتي بالاتر صورت مي گيرد.(2)
فوائد ختنه در روايات :
علي (ع) اختنوا اولادكم بوم السابع فانّه أطهر و أسرع نباتاً للحم و أروح للقلب ;(3) فرزندان خود را در روز هفتم تولدشان ختنه كنيد, زيرا باعث پاكيزگى بيشتر و باعث سرعت در رويش گوشت بر بدن و موجب شادمانى قلب مى شود .
ختنه كردن باعث نضارت و خوش رنگي صورت و باعث لذت بيشتر در جماع مي شود.(4)
ختنه كردن در مردان باعث پاكيزگي و پاكي آلت تناسلي مي شود, چون وجود پوسته رويي باعث جمع شدن كثافات و ماندن بول در زير پوست شده و باعث بيماري و بوي بد مي شود.(5)
فوائد بهداشتي و پزشكي ختنه
1- آمار نشان مي دهد در بين مسلمانان و يهوديان كه ختنه مي كنند, حتي يك مورد سرطان آلت ديده نشده است . از نظر پزشكي امروزه ختنه به عنوان نوعي واكسن و پيشگيري از سرطان محسوب مي شود, ولي در جاهايي كه ختنه نمي كنند, مانند آمريكا تلفات ناشي از سرطان ها مربوط به سرطان اندام هاي تناسلي است .
2- سرطان گردن رحم (محل تماس آلت با رحم (مهبل ) در كساني كه شوهرانشان مختون نبوده اند, هنگام نزديكي مخصوصاً در زماني كه زن به خاطر زايمان يا قاعدگي دچار التهاب ديواره ءمهبل بوده اند, بيشتر اتفاق افتاده است .
3 -سرطان پروستات نزد آنان كه ختنه مي كنند, كمتر است .
4- پيلونفريت و آلودگي هاي چركي مجاري ادراري از مثانه و محالب و كليه , در ختنه شدگان كمتر است , چون قطع پوست سبب مي شود دفع ترشحات به آساني صورت گيرد, ولي اگر ختنه نشده باشد, چون آلت تناسلي در حالت نعوظ و سفت شدن در فشار آن پوسته قرار مي گيرد و سطح داخلي پوسته رشته هاي عصبي فراواني فرا گرفته و  آن را فوق العاده حساس ساخته و در آن قسمت كه به تنه آلت مي چسبد, غدد مترشّعه فراواني موجود است كه ترشحات شيري رنگ و غليظ را بر روي حشفه پخش مي كند و همين ترشحات است كه توانسته اند واكنش هاي سرطاني ايجاد نمايد.
در اغلب موارد اين پوست بر حشفه و آلت فشار وارد مي آورد و از خارج شدن ادرار به طور كامل جلوگيري نموده , باعث حبس بول مي شود و قطره قطره بول خارج مي گردد و سبب التهاب وتورّم شده , تجمع تشرحات غددي و التهاب و گرد و غبار و... با توجه به تاريكي و رطوبت آن جا محل بسيار مناسبي براي ايجاد عفونت مي شود و به تدريج عفونت را به داخل مجاري ادرار وكليه ها مي رساند.
5- در حالت نعوظ پوست روي حشفه باعث مزاحمت و درد و سوزش مي شود.
6- آميزش براي ختنه شدگان لذّت بخش تر است و براي زن نيز لذّت بخش تر است .
7 وجود شبكه عصبي و التهاب و خارش در ختنه نشدگان سبب مي شود كه همواره دستشان را براي خاراندن به آن جا بمالند و باعث آلودگي شود.(6)
 از نظر بهداشتي نيز ختنه كردن به صلاح انسان است . اين دستور بهداشتي از پيامبران الهي بر توجه آنان به زندگاني همراه با سلامت انسان ها دلالت مي كند. از اين رو در بين مسلمانان ويهوديان برخي از مسيحيان از جمله مقررّات مذهبي محسوب مي شود . از قديم , گذشته از تداول در نزد مسلمانان , بين يهود نيز واجب بود  حتي قبل از آن بين مصريان و اقوام قديم جنوب آفريقا رواج داشته ، يهود غالباً پسران خود را در هشت روزگي ختنه مي كردند. به موجب روايات ما رسم ختنه از قديم بين اعراب وجود داشته , شيعيان و شافعي ختنه كردن را واجب شمرده و مالك آن راسنّت شمرده و نزد عامه مسلمانان مهم ترين نشانه مسلماني شناخته مي شود.(7)
امام خميني (ره ) در تحرير الوسيله فرمود:
الختان واجب لنفسه و شرط صحة طوافه فى حج أو عمرة واجبين أومند و بين و ليس شرطاً فى صحّة الصلاه على الاءقوى فضلاً عن ساير العبادات ;(8)
ختنه واجب است و شرط صحت طواف در حج يا در عمره واجب يا مستحب مى باشد, ولى شرط صحت نماز ساير و ديگر عبادات نيست.
1.وسائل الشيعه , ج 15 ص 163 باب 52از ابواب احكام اولاد.
2.همان ص 162.
3.كنز العمال , ج 16 ص 436.
4.همان , ص 435 .
5.وسائل الشيعه , ج 15 باب 52از ابواب احكام اولاد, ص 161.
6.دكتر سيد رضا پاك نژاد, اولين دانشگاه و آخرين پيامبر, ج 16 ص 149به بعد, با تلخيص.
7.دائرة المعارف بزرگ فارسي , ج 1 ص 884.
8.تحرير الوسيله , ج 2 ص 310.

آیا حکم سنگسار در قرآن آمده است؟

پرسش:

با سلام در کتاب " آشنايي با علوم اسلامي - جلد سه" نوشته استاد مطهري و در بحث ناسخ و منسوخ چنين آمده است که: " گاهي دستوري در قران و سنت رسيده است که موقت بوده است يعني پس از مدتي کوتاهي دستور ديگري رسيده است و به اصطلاح دستور اول را لغو کرده است مثلا در قران کريم ابتدا درباره زنان شوهر دار اگر مرتکب فحشا شوند دستور رسيد که در خانه آنها را حبس کنند تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهي براي آنها مقرر دارد بعد راهي که براي آنها مقرر شد اين بود که دستور رسيد سنگسار (رجم) شوند." در سوره نور آيه دوم مجازات "صد تازيانه" براي زنا آمده است. در سوره نساء آيه 15 نيز آمده است که: " اگر شهادت دادند آنها را تا وقت مرگ در خانه نگه داريد يا اينکه خدا راهي براي آنان قرار دهد." آنچه که از نوشته استاد مطهري برداشت مي‌شود آن است که مجازات رجم نيز در قرآن آمده است ولي بنده موفق به يافتن مجازات رجم در قرآن نشدم مگر اينکه برداشت اينجانب اشتباه بوده باشد. اگر مجازات رجم در قرآن است لطفا سوره/آيه مورد نظر را بيان داريد و در غير اين صورت مجازات رجم براي فرد زناکار از کجا آمده است؟ با تشکر

پاسخ:

با سلام خدمت شما همراه عزیز

برداشت شما درست است . آيه مورد نظر با سنت قطعي ، نسخ شده است . حکم رجم در قرآن با صراحت ذکر نشده بلکه با سنت قطعي و اجماع مسلمين ثابت است 1
براي مطالعه بيشتر شايسته است تحقيق مرحوم دکتر شهابي را در اين زمينه که ذيلا درج مي شود ملاحظه فرماييد :
حكم رجم‏
چنانكه بسيارى از مفسران گفته‏اند، و شيخ الطائفه در «التبيان» و ابو الفتوح در تفسير خود، و شيخ طبرسى، در مجمع البيان (بنقل مجلسى در بحار)، و فاضل مقداد، در كنز العرفان، از حضرت باقر عليه السّلام، در طىّ حكايتى آورده‏اند، حكم رجم در توراة اصلى ثابت داشته كه در دين مقدس اسلام نيز نسخ نشده و بر جا مانده است. آن حكايت، طبق روايت از حضرت باقر (ع) و گفته گروهى از مفسّران چنين بوده كه در سال چهارم از هجرت در خيبر زن و مردى از اشراف يهود كه هر دو «محصن» بوده زنا كرده‏اند و چون يهود خوش نداشتند حكم خدا را كه در توراة، رجم بوده در باره ايشان جارى سازند به اميد اين كه شايد در اسلام حكمى آسانتر از «رجم» صادر شده باشد (در ضمن هم خواسته‏اند پيغمبر (ص) را آزمايش نمايند) كسانى نزد پيغمبر (ص) فرستادند تا آن مسأله را بپرسند پيغمبر (ص)حكم رجم را گفت و چنانكه در برخى از كتب نوشته شده، بفرمود تا آن دو را در جلو مسجد سنگسار كردند .

ابو الفتوح آن حكايت را، در ذيل آيه 45 از سوره المائده .. وَ مِنَ الَّذِينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ بدين عبارت آورده است «.. كه جماعتى جهودان، از احبار، گروهى را فرستادند پيش رسول (ص) در حادثه‏اى كه افتاد به خيبر و آن آن بود كه دو كس از اشراف و معروفان اهل خيبر زنا كردند و ايشان، محصن بودند و در توراة حكم ايشان رجم بود و ايشان را نمى‏بايست رجم كنند ايشان را، براى حرمت و شرفشان. و طمع داشتند كه در شرع رسول ما (ص) آن را تخفيف باشد و اهل خيبر را با رسول (ص) حرب بود كسى فرستادند به جهودان بنى قريظه و بنى نضير و گفتند: ما را حادثه‏اى باشد و مى‏خواهيم كه از محمّد فتوى پرسيم اكنون شما را با او صلح است اين كسان ما را آنجا برى تا اين مسأله پرسند و ايشان را گفتند: اگر محمد در حق ايشان حد «جلد» فرمايد از او قبول كنى و گر «رجم» فرمايد از او قبول مكنى آن‏گه بيامدند و خداوندان حادثه با ايشان بودند و به بنى قريظه فرود آمدند و اين حال بگفتند. بنو قريظه گفتند: و اللَّه شما را آن فرمايد كه آن را كاره باشى آن‏گه كعب اشرف و كعب اسد و شعبة بن عمرو و و و .. بيامدند و گفتند:با محمد ما را خبر ده تا مردى و زنى كه زنا كنند و ايشان محصن باشند حكم ايشان چه بود؟ رسول (ص) گفت: بقضاء من راضى باشى آن چه من گويم؟ گفتند: آرى جبرئيل آمد و «رجم» فرمود ايشان را، آن قوم را خوش نيامد و قبول نكردند رسول گفت: از من قبول نكنى و در كتاب شما رجم است. گفتند: نيست. جبرئيل گفت: بگو تا ابن صوريا راحاكم كنند ميان تو و ايشان و صفت او رسول را بگفت و رسول (ص) او را نديده بود رسول گفت: ميان من و شما ابن صوريا باشد كه او عالمترين جهودان است به توراة، گفتند: تو پسر صوريا را از كجا شناسى؟ گفت: او را نديده‏ام لكن جبرئيل مرا خبر داد به او و صفت او: جوانى امرد است سفيد روى، يك چشم، بر اين قرار دادند و كس فرستادند به خيبر و او را بياوردند.».آن‏گاه تفصيل آمدن پسر صوريا (و سوگند دادن حضرت او را و تصديق او از حضرت و تشريحش علت تحريف احبار يهود حكم توراة را به خواهش سلطانى يهود كه پسر عمش زنا كرده بوده و مى‏خواسته است حكم رجم در باره او اجراء نگردد) را نقل كرده پس از آن چنين آورده است «.. ما گفتيم: چيزى بايد نهادن دون رجم، تا شريف و وضيع در آن راست باشند. ما جلد و تازيانه زدن نهاديم و آن چنان بود كه بفرموديم تا رسنى بياوردند و بتافتند و به قير اندوديم و آن را كه زنا كرد از آن چهل تازيانه بر او زديم و روى او سياه كرديم و بر خرى نشانديم واژگونه و او را بگردانيديم و اين عقوبت به جاى رجم نهاديم.
رسول گفت: انصاف دادى. جهودان حاضر بودند روى در او نهادند و او را ملامت كردند و گفتند: شرط است اين كه تو كردى كشف اسرار و هتك استار؟!! .. رسول گفت: معلوم شد شما را كه من رسولم كه آن چه شما كرديد و مى‏كنى خداى تعالى مرا خبر دهد.
آن‏گه بفرمود تا هر دو را، مرد و زن را، بر در مسجد رسول رجم كردند. گفت: بار خدايا گواه باش كه من اول كسى‏ام كه امرى از اوامر تو زنده كردم كه جهودان بميرانيده بودند..
 «عبد اللَّه عمر گفت: من حاضر بودم كه ايشان را رجم مى‏كردند و مرد دست در پيش زن مى‏داشت تا سنگ بر او نيايد و عند آن خدا اين آيه را فرستاد كه « يا أَهْلَ الْكِتابِ‏ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ » رسول (ص) در آن مجلس اين آيه بر ايشان خواند ..» بهر حال در باره حكم حد زنا، چنانكه از كتب تفسير و غير آن بر مى‏آيد، نخست آيه 19 از سوره النّساء وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا نزول يافته و پس از آن حكم تازيانه به آيه 2 از سوره النّور الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ .. ابو الفتوح، گفته است: «بيشتر مفسّران گفتند: چون ضحّاك و ابن زيد و عبد اللَّه عبّاس و مجاهد و قتاده و سدّى و جبّائى و بلخى و زجّاج، كه آيه وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ .. منسوخ است در اوّل شرع چنان بود كه چون زنى زنا كردى و چهار گواه بر او گواه دادندى حكم او آن بودى كه او را در خانه باز داشتندى تا به مردن، چون آيه حدّ آمد و حكم رجم، اين آيه منسوخ شده بقوله تعالى الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي .. در بكر كه محصنه نباشد صد تازيانه و ثيّب كه محصنه باشد رجم. و حكم چهار گواه بر جاى بماند پس آيه بعضى منسوخ الحكم است و بعضى ثابت الحكم .. و مراد به فاحشه به اتفاق مفسران زنا است»
در قرآن مجيد بحكم رجم، تصريحى نيست ليكن سنت بر آن موجود و، به گفته شيخ الطائفه، و ديگران، اجماع بر آن محقق است. عبارت «التبيان» چنين است: «.. و ثبوت الرّجم معلوم من جهة التّواتر على وجه لا يختلج فيه الشّك و عليه اجماع الطّائفة بل اجماع الامّة و لم يخالف فيه الا الخوارج، و هم لا يعتدّ بخلافهم».  باز در «التّبيان» راجع باين حكم گفته است: «و لمّا نزل قوله «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي ..» قال النبيّ (ص): قد جعل لهنّ سبيلا: البكر بالبكر جلد مائة و تغريب عام و الثّيّب بالثّيّب الجلد ثمّ الرّجم».ابو الفتوح گفته است: «و رسول «ع» گفت، چون آيه حد فرود آمد: قد جعل اللَّه لهنّ سبيلا البكر بالبكر .. خداى تعالى راه پديد آورد بكر كه با بكر زنا كند حد بايد زدن ايشان را صد تازيانه و مراد ببكر از ايشان آن است كه زن ندارد از مرد، و شوهر ندارد از زن و ثيّب با ثيّب چون زنا كند اول حد و آن‏گه رجم، على خلاف فيه بين الفقهاء» بهر حال در باره رجم اگر چه قرآن صراحت ندارد ليكن سنت، هم قولى و هم فعلى، در باره آن صدور يافته و حكم آن متواتر و مورد اجماع مى‏باشد..
ابو الفتوح گفته است: «عبد اللَّه عباس گفت، عمر خطاب گفت: كه مى‏ترسم چون روزگار دراز برآيد مردمان گويند: رجم در كتاب خداى نمى‏يابيم فريضه‏ اى از فرائض خداى ضائع كنند، الا و رجم واجب است بر آن كه زنا كند و محصن باشد چون بيّنه به آن قائم شود يا او قرار دهد يا حملى ظاهر شود و من در قرآن خوانده‏ام: «الشّيخ و الشّيخة اذا زنيا فارجموهما البتة» و رسول (ع) در عهد خود رجم كرد و ما رجم كرديم» حكاياتى در باره سنت عملى، يعنى رجم كه در زمان پيغمبر و بحكم آن و در حضور او شده علاوه بر آن چه بطور اشاره و اجمال ياد شد، در كتب تفسير، و غير آن‏ به تفصيل آورده شده است «1» كه از آن جمله مشهورتر قصه ماعز «2» مى‏باشد و آن بنقل و عبارت ابو الفتوح چنين مى‏باشد «بريده روايت كند و گويد: ماعز بن مالك به نزديك رسول آمد و گفت: يا رسول اللَّه انّي زنيت فطهرنى من زنا كرده‏ام مرا پاك كن رسول (ص) گفت:برو توبه كن و آمرزش خواه از خداى تعالى. پاره‏اى برفت پس باز آمد و گفت: يا رسول اللَّه زنيت فطهرنى. رسول همان بگفت: برفت پاره‏اى و باز آمد و هم اين سخت گفت و رسول همان جواب داد، تا چهار بار، به بار چهارم رسول گفت: تو ديوانه‏اى؟ گفت: نه از صحابه پرسيد و گفت: از اين ديوانگى هيچ دانى؟ گفتند: نه يا رسول اللَّه. گفت: بنگرى تا مست هست. بديدند مست نبود. رسول (ص) گفت: زنا كردى محصن بودى؟ گفت:بلى. رسول (ص) بفرمود تا او را رجم كردند ..»


1 - الدر المنضود في أحكام الحدود، ج‏1، ص: 279
2 -   ادوار فقه، ج‏1، ص: 251تا، ص: 257 

Publish modules to the "offcanvas" position.