چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا مي باشد؟

سؤال:

چرا هنگام طواف واجب خانة خدا دست زدن به خانة خدا و حجر اسماعيل حرام مي باشد؟
جواب:

با سلام؛

يكي از واجبات طواف اين است كه دور خانه خدا انجام گيرد و كعبه در داخل طواف واقع شود و چون برخي از فقها ، شاذروان را نيز جزء كعبه مي دانند و ممكن است با دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و با دست گذاشتن به ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است، طواف از داخل كعبه انجام گيرد.

بعضي از مراجع معظم تقليد مانند آيت الله بهجت و آيت الله فاضل لنكراني و صافي گلپايگاني فرموده اند كه : بنابر احتياط در حال طواف دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و دست گذاشتن روي ديوار كعبه در جايي كه شاذروان است جايز نيست، ولي اكثر مراجع تقليد دست گذاشتن روي ديوار حجر اسماعيل و به ديوار كعبه را در جايي كه شاذروان است جايز مي دانند.

 امام خميني، مناسك حج (با حواشي مراجع) ص 237، مسئله 599 و 600.

چرا خروج از دین باعث ارتداد می شود؟

پرسش:
چرا هنگامی که یک فرد مسلمان از دین خود خارج شود و به دین دیگری گرایش پیدا  کند از نظر علمای اسلام ،مرتد می باشد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
جواب: قبل از پاسخ بايد به دو نوع امنيت جانى و امنيت عقيده اشاره كنيم. امنيت جانى در قرآن بسيار مورد توجه قرار گرفته است.
برخى از احكام جزايى قرآن با هدف تأمين امنيت جانى فرود آمده است. براى نمونه بعضى آيات از خودكشى و ديگر كشى و صدمه رساندن به ديگران منع مى‏كند.
 اين آيات براى آنان كه ديگران را مصدوم مى‏سازند و به قتل مى‏رسانند، مجازات سنگين قرار مى‏دهد و اين مجازات‏ها را عامل مهم تأمين امنيت ديگران مى‏خواند.(1)
امنيت شناسان، امنيت جانى را بسيار درخور اهميت مى‏دانند و ناامنى جانى و احساس ناامنى را زمينه آسيب پذيرى اجتماعى مى‏دانند. در قرآن امنيت جانى بسيار اهميت دارد و كشتن يك فرد مانند كشتن تمام انسان‏ها دانسته شده است. (2)
هر چند امنيت جانى در قرآن بسيار پر اهميت گفته شده است اما اين امنيت مطلق نيست.
 امنيت جانى تا زمانى حق هر شهروند است كه امنيت ديگران را محترم شمارد و از تجاوز به حقوق ديگران خوددارى كند.
در مورد امنيت عقيده بايد گفت كه تمامى انسان‏ها از جهت باورها و انديشه‏ها داراى امنيت هستند و نمى‏توان ايشان را به سبب باورهايى كه دارند، تهديد كرد و در ناامنى قرار داد، چه اين كه باورها و انديشه‏ها خاستگاه زندگى اجتماعى است و بيشترين نقش را در بروز رفتارهاى فردى و اجتماعى دارد.
براين اساس در اسلام باورها و عقايد بسيار با ارزش است و صاحبان عقيده در امنيت كامل به سر مى‏برند و نمى‏توان ايشان را به پذيرش باورى جديد و وانهادن عقيده خود وادار ساخت. آيات جهاد درباره مخالفانى است كه براى مسلمانان ناامنى ايجاد مى‏كنند.
قرآن، تهديد و ارعاب صاحبان عقيده را برنمى‏تابد و با هر شكل تهديد مخالفت مى‏كند، چه اين كه اولاً از انسان رهايى از تقليد (به عنوان يك عامل درونى بر اكراه) را مى‏طلبد و تقليد كنندگان را نكوهش مى‏كند،(3)
دوم: انسان را به بهره‏گيرى از عقل فرا مى‏خواند و از ايشان تأمل و تدبر در آفرينش و آفريدگار را خواسته است.
سوم: عقيده را امرى درونى و اختيارى و جبرناپذير معرفى مى‏كند.(4)
چهارم: ناسازگارى‏هاى عقيدتى و دينى را خواست خداوند مى‏داند: «و لو شاء ربك لامن من فى الارض كلّهم؛ اگر پروردگار تو مى‏خواست همه كسانى كه روى زمين هستند، (به اجبار) ايمان مى‏آوردند».(5)
پنجم: وظيفه پيامبران را تبليغ، بيم و بشارت مى‏شناسد و اجبار مردم بر پذيرش دين را وظيفه ايشان نمى‏خواند.(6)
ششم: مسلمانان را به مدارا با مخالفان دعوت مى‏كند و ايشان را از درگيرى با كافران باز مى‏دارد و مخالفان را (به شرط عدم تعرض به مسلمانان و اعلام بى طرفى) در امنيت مى‏داند.(7)
بنابراين بر طبق آيات قرآن هيچ كس را نمى‏توان بر پذيرش عقيده‏اى اجبار كرد و يا فردى را از باورهايش جدا نمود، زيرا عقيده (دين، مذهبى، سياسى و...) امرى اختيارى و قلبى است و به هيچ روى اجبار و اكراه نمى‏پذيرد.
بعد از اين مقدمه به پاسخ مى‏پردازيم:
در ابتدا پرسیده اید حکم اسلام در مورد افراد مرتد از دین چیست؟
دين اسلام فطرى است. اگر فردى به اصول و فروع اسلام آشنا باشد و حالت انكار نداشته باشد، به صورت طبيعى و معمولى به آن ايمان مى‏آورد. قرآن مى‏گويد: «لا اكراه فى الدين؛ در پذيرش عقيده اكراه نيست». اصولاً عقيده با اكراه سازگار نيست. اين سخن درستى است، ولى نبايد از اين گزاره، تفسير ناروا نمود و گفت: هر كه هرگونه دلش بخواهد، آزاد است تا عقايد ديگران را به بازى بگيرد، بلكه قرآن به دنبال سخن مذكور مى‏گويد: «قد تبيين الرشد من الغى؛ راه راست از راه‏هاى انحرافى و نادرست روشن است».(8) يعنى وقتى راه رشد و حقيقت آشكار است، دليلى براى اكراه و اجبار وجود ندارد، زيرا عقل سليم بدون داشتن انكار و عناد آن را پذيرا است.
حال اگر فردى در خانواده مسلمان تشخيص داد كه دين اسلام بر حق نيست، مى‏تواند دين ديگر را انتخاب كند و در قانون اسلام یا جمهوری اسلامی هیچ حکمی برای آن تعیین نشده تا زمانی که به صورت مقابله با اسلام در نیاید  . بدیهی است  در جامعه‏اى كه براساس اعتقادات و باورهاى دينى، قوانين، رفتارهاى اجتماعى و فردى، اميال و آرزوهاى انسان‏ها ارزش‏هاى اخلاقى شكل گرفته كه هر يك از اين موارد كاركردهاى بسيارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد،  کسی حق ندارد به مقابله با دین و اعتقادات دیگران بپردازد و در برابر دين و اعتقادات موضع‏گيرى نموده و درصدد تخريب آنها باشد، زيرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ايجاد خواهد كرد و باعث تزلزل اركان اجتماعى خواهد شد، بنابراين ارتداد از اين جهت كه افكار عمومى و ايمان مردم را متزلزل مى‏كند، اظهار آن روا و شايسته نيست، و با وجود يك سرى شرايط اسلام با مرتد برخورد مى‏كند. اما اگر باور خود را رواج نداد و به امنيت فكرى و فرهنگى جامعه آسيبى وارد نكرد، به او كارى ندارند و حكم ارتداد نداشته و عقيده‏اش نزد خودش محترم است.
اين كه خدا با او چگونه برخورد مى‏كند، تنها خدا مى‏داند كه وى صداقت دارد يا از روى عناد و لجاجت به اين عقيده روى آورده است. خداوند فرداى قيامت بر پايه عدل و حكمت، با او رفتار خواهد كرد. در عین حال که منکران حقیقت و رفتارهای ناشایست را مجازات خواهد نمود.
در پایان  اضافه می نماییم که حکم ارتداد  اختصاص به اسلام ندارد و در بسیاری از ادیان و مذاهب وجود داشته ودارد، ارتداد در تمام ادیان و آیین هایی که در گذشته وجودداشته ودارد با توجه به خواسته ها و ادله هایی مورد پذیرش بوده ودر برخی مواقع نیز اجرا شده می شده است.
در دین یهود و مسیحیت وآیین زرتشتی این حکم اعمال می شده وهرکدام از آن ها برای این حکم ، دلایلی را بیان کرده اند مثلا خالص بودن نژاد یهودیان از دلایلی است که یهودیان در خصوص این قانون داشته اند.
مجازات مرتد در آیین زرتشتی نیز اعدام بود - اعم از این که مرتد، ایرانی باشد یا غیر ایرانی - و برای این مطلب که مجازات مرتد در آیین مجوس اعدام بوده، ادله و شواهد فراوانی وجود دارد و از آن جمله، متن نامه (تنسر)، موبد موبدان در دوران اردشیر بابکان می باشد که در تاریخ طبرستان موجود است و به صورت مستقل نیز به وسیله مجتبی مینوى، در سال 1311 منتشر شده است.
در صورت تمایل به بحث تفصیلی در مورد تاریخچه ارتداد در ادیان دیگر در نامه بعدی به ان می پردازیم.
پی نوشت ها:
1 - سوره نساء، آيه 29 و سوره بقره، آيه 195.
2 - سوره مائده، آيه 32.
3 - سوره بقره، آيه 170.
4 - سوره بقره، آيه 256 و يوسف، آيه 108 نيز سوره انسان، آيه 3 و كهف، آيه 29.
5 - يوسف، آيه 99 و انعام، آيه 149 و 35.
6 - آل عمران، 20 و مائده، آيه 92، يونس، آيه 41 .
7 - انفال، آيه 61، آيه 61.
8 - بقره (2) آيه 256.

چرا موسیقی در اسلام منع شده است؟

پرسش:
چرا موسیقی در اسلام منع شده است؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام

پاسخ: ‌موسیقی به طور کلی حرام نیست.  موسيقي  بر دو قسم است:
1 ـ موسيقى مطرب و مناسب با مجالس لهو و لعب و عياشي.
2 ـ موسيقى غير مطرب و معمولى كه انسان را به هيجان شهوى وادار نمي‌كند .
در اسلام قسم اول موسیقی حرام شده است. اما قسم اول و هم چنین موسیقی‌های مشکوک( مواردی است که حرمت و حلیت آن مشکوک است) گوش دادن به آنها  از نظر فقهی اشکال ندارد، مگر این که کسی بخواهد احتیاط کند.
فلسفه تحریم موسیقی نوع اول :
قبل از بیان نظر اسلام ، ابتدا اين نكته را يادآوري كنیم كه در آيات قرآن كريم و همچنين در روايات، كلمه موسيقي يا موزيك يا معادل آن از كلمات عربي سراغ نداریم .
فقهاي ما وقتي می خواستند درباره حكم موسيقي در اسلام صحبت كنند مطلب را تحت عنوان حكم "غنا" در اسلام از يك طرف و همچنين حكم آلات لهو از طرف ديگر مطرح كردند، در كتابهاي فقهي، يك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو ديده مي‌شود.
كلمه لهو در قرآن كريم در چند جا آمده است (1) که عده ای از فقها از آنها، حرمت برخی از انواع موسیقی و غنا را استنباط کرده اند.
در چند آيه ديگر از قرآن كلمه "اللغو" آمده و بعضي از فقها "لغو" را همان "لهو" معنا كردند و در آن آيات هم از لغو نكوهش شده است.
در سوره مؤمنون آیه 3 در صفات مؤمنان گفته مي شود:« والذين هم عن اللغو معرضون» آنها یی که از لغو يعني از لهو اعراض مي‌كنند « لغو يعني بيهوده، لهو يعني سرگرمي»
نیز در صفات بندگان پاك گفته مي‌شود « والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراماً»( 2) آنها كه به باطل شهادت نمي‌دهند و يا درمجالس باطل شركت نمي‌كنند و وقتي كه از كنار لغو مي‌گذرند با بزرگواري از كنار آن مي‌گذرند.
از آیات قرآن به طور صریح و روشن نمی توان حرمت موسیقی را استنباط کرد ، اگر چه از لغو و لهو و کارهای بیهوده نکوهش شده است ، اما روايات درباره ساز زدن تنبور زدن و اينجور چيزها هست كه به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته مي‌شود.
اين روايات هم كم و بيش بر حرام بودن استفاده از اين وسايل دلالت مي‌كند و اين روايات هم در ميان كتب شيعه هست و هم در كتب اهل سنت . اين روايات مي‌خواهد بگويد غنا و همچنين استفاده از آلات طرب از قبيل ويولن ساز، انواع ديگر سازها مانند تار، تنبک حرام است.
فقها از روایات چنین استنباط کرده اند که  اين بساط مجالس لهو و لعب اين بساط مجالس خوشگذراني كه در زمان امامان( ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانه‌هاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات در صدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانه‌ها و در محل‌هاي زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده و مي‌باشد.
بنابراين درباره موسيقي در اسلام می توان اين طور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني مخصوصاً به بي پروايي در گنه كاري مي‌كشاند، شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بي‌پروا مي‌كند، انگيزه‌هاي شهوت در او چنان برمي‌انگيزد، تا در ارتكاب گناه، خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي و رعايت ارزشهاي عالي انساني را فراموش كند (ولو موقتاً فراموش كند) در اسلام حرام است، اين قدر مسلم است. اما آوازه خواني‌هاي ديگر و موسيقي‌هاي ديگر را نمي‌شود گفت به طور مسلم در اسلام حرام شده است.
در اسلام توجه به خدا در زندگی انسان بسیار مهم است و چیزی که انسان را از خدا غافل نماید ، مورد مذمت و نکوهش اسلام است.
يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان، پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته با گناهي روبرو مي‌شود. ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب مي‌زند كه خدا ناظر اعمال توست! نكن! اين توجه به خدا، از مهمترين ارزشهاي تربيت‌هاي ديني است .
بنابراين خود به خود آن نوع از موسيقي و آن نوع از آوازه‌خواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد ضعيف كند كه انسان وقتي با گناه روبرو مي‌شود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بي‌پروا گناه بكند حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده بشود ، البته حرام است. حتی اگر هيچ آيه‌اي و هيچ روايتي هم در اين‌باره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان استنباط مي‌كرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
پي‌نوشت ها :
1. جمعه (62) آيه 11 .
2.  فرقان(25) آيه 72.

چرا در دین اسلام ، اعدام وجود دارد؟

پرسش:
چرا در دین اسلام ، اعدام وجود دارد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
با توجه به اين كه اسلام‌، در هر مورد مسائل را با واقع‌بيني و بررسي همه جانبه دنبال مي‌كند، در مسأله خون بي‌گناهان و "اعدام‌"، نيز حق مطلب را دور از هرگونه تندروي و كندروي بيان داشته است‌، نه هم چون آيين تحريف شده‌، "يهود"، فقط تكيه بر قصاص و اعدام مي‌كند و نه مانند "مسيحيت‌" كنوني‌، فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مي‌نمايد، زيرا دومي مايه جرئت است و اولي نيز عامل خشونت و انتقام جويي است‌.
لذا حكم اصلي را در مورد خون به ناحق ريخته قصاص قرار داده و براي تعديل آن حكم عفو را در كنار اين حكم ذكر كرده است‌. به عبارت روشنتر اوليأ مقتول حق دارند در برابر قاتل يكي از سه حكم را اجرا كنند:
1. قصاص كردن 2. عفو كردن بدون گرفتن خونبها 3. عفو كردن با گرفتن خونبها.
قرآن كريم در يك جمله كوتاه و بسيار پر معنا پاسخ بسياري از سؤالات را در زمينه مسأله قصاص بازگو مي‌فرمايد: "وَ لَكُم‌ْ فِي الْقِصَاص‌ِ حَيَوَه‌ٌ يَـََّأُوْلِي الاْ ?َلْبَـَب‌ِ لَعَلَّكُم‌ْ تَتَّقُون‌;(1) و براي شما، در قصاص حيات و زندگي است‌، اي صاحبان خرد، تا شما تقوا پيشه كنيد"، آيه فوق دلالت دارد بر اين كه حكم اعدام و قصاص اسلامي در مورد قتل‌، به هيچ وجه جنبه انتقامجويي ندارد، بلكه دريچه‌اي به سوي حيات و زندگي انسان‌ها است.
 از يك سو ضامن حيات جامعه است‌; زيرا اگر حكم قصاص و اعدام به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مي‌كردند، جان مردم بي‌گناه به خطر مي‌افتاد، همان‌گونه كه در كشورهايي كه اعدام به كلي لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است‌.
 از سوي ديگر مايه حيات انسان است‌; زيرا ديگران را از فكر آدم‌كشي تا حد زيادي باز مي‌دارد و كنترل مي‌كند. و از سوي سوم‌، به خاطر لزوم تساوي و برابري‌، جلو قتل‌هاي پي در پي را مي‌گيرد و سنت‌هاي جاهلي‌، كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز به نوبه خود مايه قتل‌هاي بيشتري مي‌شد، پايان مي‌دهد.
 دقت در اين آيه‌، روشن مي‌نمايد، كه از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براي رشد و تكامل اجتماع است‌، از بين بردن افراد خونريز و فاسد در اجتماع‌، همانند قطع كردن و از بين بردن عضو شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد.
اسلام‌، حكم اعدام و قصاص را براي عموم دنيا و ملل‌، تشريع كرده و اختصاص به افراد و ملت معيني ندارد; به اين ترتيب هر ملتي كه از نظر اخلاقي و تربيت اجتماعي به ترقيات كافي نائل شده باشند، طبعاً به حكم "عفو" عمل مي‌كند كه آيه: "فَمَن‌ْ عُفِي‌َ لَه‌ُو مِن‌ْ أَخِيه‌ِ شَي‌ْءٌ فَاتِّبَاع‌ُ بِالْمَعْرُوف‌ِ وَ أَدَآءٌ إِلَيْه‌ِ بِإِحْسَـَن‌;(2) پس اگر كسي از ناحيه برادر «ديني‌» خود مورد عفو قرار گيرد «و حكم قصاص او تبديل به خون‌بها گردد» بايد از راه پسنديده پيروي كند «و در طرز پرداخت ديه‌، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد» و قاتل نيز به نيكي ديه را به ولي مقتول بپردازد."، نيز ناظر به اين مطلب است‌، ولي ملت‌هايي كه داراي انحطاط اخلاق هستند و نعمت‌هاي الهي را كفران مي‌نمايند، بايد "به حكم قصاص‌" در آن‌ها عمل كرد ولي در عين حال عفو هم در حق آن‌ها جائز است‌.
از نظر اسلام‌، استفاده از رأفت و محبت هميشه فضيلت محسوب نمي‌شود; بلكه بكار بردن حس رحمت‌، در مورد آدم جاني و سنگدل و سركش كه از هرگونه تعدي و اجحاف بر جان و عرض ديگران فروگذاري نمي‌كند، ظلم درباره افراد صالح است‌، از طرف ديگر بكار بردن اين حس در تمام موارد، موجب اختلال وضع زندگي اجتماعي و هلاك انسانيت و از بين رفتن فضيلت خواهد بود.
همچنين هدف از قصاص‌، حفظ حيات عمومي اجتماع و پيشگيري از تكرار قتل و جنايات است‌، مسلماً زندان نمي‌تواند اثر قابل توجهي داشته باشد. ـ آن هم زندان‌هاي كنوني كه غالباً طرز زندگي افراد جنايتكار و مجرم خيلي بهتر از زندگي پست و مشقت بار آن‌ها در خارج از زندان است ـ ، به همين دليل در كشورهايي كه حكم اعدام لغو شده‌، در مدت كوتاهي آمار قتل و جنايت فزوني گرفته‌، به خصوص اگر حكم زنداني افراد، در معرض بخشودگي باشد كه در اين صورت‌، جنايتكاران با فكري آسوده‌تر و خيالي راحت‌تر دست به جنايت مي‌زنند.(3)
پی نوشت ها:
1)سوره بقره(2)آیه179
2) همان آیه 178
3)ر.ك‌: تفسير نمونه‌، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 1، ص 606ـ610، دارالكتب الاسلاميه / تفسير الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ترجمه آيت الله مكارم شيرازي‌، ج 1، ص 621ـ627، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي‌;

فلسفه وجود برده دارى در اسلام چيست؟

پرسش:
لطفاً توجيه دقيق و دلايل اصلى عدم موضع گيرى قاطع اسلام و قرآن را در برابر مسئله «برده دارى» بيان كنيد و فلسفه وجود برده دارى در اسلام چيست؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
 در پاسخ به چند نكته اشاره مى كنيم:
آيا برده دارى مورد تأييد اسلام است؟
قرآن كريم اساس دعوت دينى را بر اين نهاده است كه همه انسان ها بندگان خدا هستند؛ حتى علاوه بر انسان، فرشتگان و جنّ را نيز همين گونه توصيف كرده است؛ زيرا خداوند
به معناى واقعى كلمه، مالك هر چيزى است هيچ موجودى در آسمان ها و زمين نيست؛ جز آن كه فرمان بردار خداست[1].[2]
آيين اسلام، آيين آزادى و آزادگى ، رحم و مروت است و قوانين و شيوه هاى برخورد اسلام، با مسأله برده دارى نيز يكى از مصاديق همين آزادى و آزادى خواهى است. چون در عصر ظهور اسلام، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است، لذا مناسب است ابتدا به تاريخ برده دارى نگاهى كوتاه بكنيم .
ريشه و اساس برده گيرى يكى از سه چيز بوده است:
1. زور و قلدرى: مثلا رئيس قبيله به زور مى توانست ديگران را به بردگى بگيرد؛
2. داشتن ولايت ارث و شوهرى و غيره؛ به عنوان مثال: پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد؛
3. جنگ؛ كه از همه بيش تر برده گيرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بين ملل داراى تمدن، نظير روم، هند، يونان، ايران؛ نيز معمول بوده است؛ زيرا ابتدا اين گونه بود كه قبيله پيروز در جنگ، تا آخرين نفر از طرف مغلوب را مى كشت؛ امّا در طول زمان، و نيز از باب نوع دوستى، بنا را بر اين گذاشتند كه اسيران جنگى را غنيمت بگيرند، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى كرد و رومى ها و يونانى ها سخت گيرتر بودند.[3]
دين اسلام قانونى به نام برده دارى تأسيس نكرد؛ بلكه از سه روش؛ دو روش نخست را ردّ و يك روش را تحت شرايطى امضا كرد تا به مرور زمان و با شرايطى كه قرار داده است، زمينه هاى آن نوع برده دارى را هم از بين ببرد. به گونه اى كه در كشورهاى اسلامى از صدها سال قبل، برده دارى ريشه كن شده بود در حالى كه در ساير
مناطق غيراسلامى بويژه مناطق اروپايى، در صد سال پيش و به تبعيت از اسلام، نظام برده دارى آن هم فقط در يك بخش، يعنى «زور و قلدرى» ملغا اعلام گرديد؛ زيرا تمام مبارزات ضد برده دارى، مربوط به بردگان آفريقايى بود و بيش تر بردگان جهان هم آفريقايى بودند و در آفريقا هم كه جنگ نشده بود؛ بلكه به وسيله قهر و غلبه مردم را دستگير مى كردند و مى فروختند؛ پس دنيا چيزى را الغا كرد كه اسلام از قرن ها پيش آن را ملغا اعلام كرده بود.[4]
اما اين كه چرا اسلام راه سوم برده گيرى را مردود ندانست؛ بلكه تضييقاتى در آن ايجاد كرد؟ بدان سبب بود كه:
اولا: اصلاح عادات غلط به زمان نيازمند است؛
ثانياً: در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشتند و گاهى بخش عظيمى از جامعه را بردگان تشكيل مى دادند، و اگر از ابتدا بردگى به طور كلّى ملغا مى شد، خود رهايى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هايشان مى شد؛ زيرا بردگان در آن زمان نه كسب و كار مستقلى داشتند و نه زندگى مستقلى[5] حداقل اثر سوء آزاد كردن اين جمعيت انبوه، مختل كردن امنيت جامعه بود. بررسى اين نكته نشان مى دهد كه برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى، امرى غير حكيمانه، بلكه غير ممكن بود؛ از اين رو اسلام، در برخورد با اين مسأله به اصلاح تدريجى پرداخت.
ثالثاً: بردگان در آغاز اسلام منبع اقتصادى و نيروى نظامى نيرومندى براى مشركان و حتى مسلمانان بودند. مشركان آنان را در مزرعه ها، نخلستان ها و ميدان هاى جنگ به كار مى گرفتند؛ چنانچه اسلام در همان ابتدا دستور آزادى بردگان را مى داد، بديهى بود كه تنها مسلمانان به آن عمل مى كردند؛ چون مشركان به آن اعتقادى نداشتند.
اين شيوه رفتار، پيامدهاى بسيار ناخوشايند و ضربه هاى مهلكى را براى جامعه اسلامى نوپا در پى داشت. از جمله:
الف) مسلمانان به يك باره از نيروى اقتصادى و نظامى عظيمى محروم مى شدند و اين ضربه مهلك اقتصادى به آنان بود.
ب) بردگانى كه به اسيرى گرفته مى شدند، چنانچه آزاد مى شدند، چون جا و مكان و درآمد مناسبى نداشتند، به ناچار به پيش مشركانى كه كار مى كردند بر مى گشتند و آنان دوباره، از اين ها براى تقويت بنيه اقتصادى و نيروى نظامى استفاده مى كردند. نتيجه اين كه آزادى بندگان به تدريج، مانع از خسارت اقتصادى و نظامى مسلمانان شد.
رابعاً: به طور كلى، دشمن محارب به جز نابودى انسانيت و از بين بردن نسل بشر و از بين بردن آبادانى ها هدف ديگرى ندارد و بى ترديد، فطرت بشر چنين فردى را محكوم به فنا دانسته، دست كم به بردگى گرفتن او را تجويز مى كند.
خامساً: علاوه بر حكم فطرى، تا آنجا كه تاريخ نشان داده است، انسان ها دشمنان خود را به صورت غنيمت اسير مى گرفته اند.[6]
برده گيرى كه اسلام معتبر دانسته، حقى است كه با فطرت بشر مطابقت دارد كه همان برده گيرى دشمنان دين و مجتمع اسلامى است و چنين كسانى به حكم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى در مى آيند تا به تربيت صالح دينى تربيت يافته، به تدريج آزاد شوند. به عبارت ديگر، افرادى كه تحت تربيت صالح هستند، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا اينكه در آينده به طور كامل صلاحيت آزاد شدن پيدا كنند؛ همانند مريضى كه طبيب آزادى عمل او را تحت كنترل در مى آورد.
جهان متمدن هر چند به ظاهر، نظام برده دارى را آن هم فقط در «زور و قلدرى» ملغا اعلام كرد، امّا هنوز هم همان نظام به شكلى ديگر در جهان معمول است. كه با نگاهى كوتاه به جنگ جهانى دوم و قيموميت بر ملل محروم و مغلوب مى بينيم كه چه
فجايعى به بار آوردند و هنوز هم محرومان ملل، گرفتار آن نظام قيموميتى غلط هستند.[7]
اسلام نه تنها برده دارى را تأسيس نكرده؛ بلكه براى حل تدريجى اما سريع آن راه حل هايى را ارائه داده است كه در محورهاى زير آنها را مورد توجه قرار مى دهيم:
الف) بستن سرچشمه هاى بردگى: همان گونه كه گفتيم اسلام از بين سه راه معمول برده گيرى در آن زمان، دو راه را ردّ كرد و نپذيرفت (زور و قلدرى، ولايت شوهر، ارث و غيره) و به عللى كه گذشت، براى از بين بردن راه سوم (راه برده گيرى در جنگ) تضييقاتى ايجاد كرد، حتى در صورت پيروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است، بلكه دستور اسلام در اين مورد اين است كه بعد از خاتمه جنگ با كفار، افرادى كه اسير مى شوند، به چند صورت با آنان برخورد مى شود:
1. از آنان فديه گرفته شده، آزاد مى شوند؛ 2. با اسيران مسلمان مبادله مى شوند؛ 3. در نهايت، در مواردى كه دو راه قبلى صلاح نبود، به جاى اين كه آن ها را بكشند، اسيرشان كرده، براى خدمت، به كار بگمارند و بين مردم تقسيم كنند.[8]
ب) گشودن دريچه آزادى: اسلام، تمهيداتى ديگر براى آزادى بردگان انديشيده است، از جمله:
ـ آزادى اسير را يكى از كفارات قرار داده است.[9]
ـ با ازدواج زنى كه برده است با يك انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهميه ارث فرزند آزاد شود. [10]
ـ در زكات براى خريد برده و آزاد كردن آن سهمى قرار داده شد. كه بدين ترتيب يك بودجه دايمى براى اين كار از بيت المال در نظر گرفته شده است كه تا آزادى كامل همه بردگان ادامه خواهد يافت. [11]
ـ آزادى بردگان يكى از عبادات شمرده شده و بزرگان در اين زمينه پيش قدم بوده اند تا آنجا كه گفته شده حضرت على بن ابى طالب(عليه السلام) با دست رنج خود هزار بنده را آزاد كرد.[12]
ـ هر كس سهم خود از برده مشترك آزاد كند، سهم شريك ديگر به طورى قهرى آزاد مى شود. [13]
ـ هرگاه كسى مالك يكى از پدر، مادر، اجداد، فرزندان، عمو، عمّه، دايى، خاله، برادر، خواهر، برادرزاده و يا خواهرزاده خود شود، آن ها فوراً آزاد مى شوند.
ـ در برخى موارد، اگر صاحب برده نسبت به برده اش مجازات هاى سختى انجام دهد، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد.[14]و ...
ج) احياى شخصيت بردگان: در دورانى كه بناست بردگان به تدريج آزاد شوند؛ دين مبين اسلام براى احياى حقوق آنان اقدامات وسيعى كرده است؛ به طورى كه هيچ فرقى بين بردگان و آزادها قرار نمى دهد، جز به تقوا و پرهيزگارى ؛ لذا به بردگان اجازه مى دهد پست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس ديگر.
د) رفتار انسانى با بردگان؛ در اسلام دستورهاى فراوانى درباره مدارا با بردگان آمده است از جمله:
ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: جبرئيل آنقدر براى آزادى برده سفارش كرد كه من فكر كردم براى آزادى برده مهلت معينى مقرر گرديد.[15]
رواياتى داريم كه درباره بردگان، مدّت هفت سال را مطرح كرده اند و فرموده اند: بعد از هفت سال برده را از كار معاف و او را آزاد كنيد.[16]
حضرت امام صادق(عليه السلام) مى فرمود: هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى كرد كه آن كار، سخت است خودش بسم اللّه مى گفت و كمك مى كرد.[17]
خوش رفتارى نسبت به بردگان در اين دوران انتقالى، به حدى است كه حتى بيگانگان نيز روى آن تمجيد كرده اند؛ براى نمونه، جرجى زيدان مى گويد: اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پيامبر اين دين درباره بردگان سفارش بسيار نموده است؛ براى مثال: «كارى كه برده تاب آن را ندارد به او واگذار نكنيد» يا «هر چه خودتان مى خوريد به او بدهيد.»[18]

[1]. مريم/93.
[2]. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 6، ص 538.
[3]. همان، ص 544.
[4]. همان.
[5]. همان.
[6]. همان، ص 549.
[7]. همان، ص 561 ـ 566.
[8]. همان، ج 18، ص 337 ـ 341.
[9]. تحريرالوسيله، امام خمينى، ج 2، ص 110 ـ 117.
[10]. مكاسب، شيخ انصارى، ص 175، سطر 14.
[11]. تفسير نمونه، ج 12، ص 418.
[12]. بحارالانوار، ج 41، ص 43.
[13]. جواهرالكلام، شيخ محمدحسن نجفى، ج 34، ص 154 ـ 158.
[14]. وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 23، ص 43.
[15]. وسائل الشيعه، همان.
[16]. همان.
[17]. بحارالانوار مجلسى، ج 74، ص 142، ح 13.
[18]. تاريخ تمدن، جرجى زيدان، ج 4، ص 54. براى آگاهى بيش تر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 6، ص 494 ـ 497؛ بحارالانوار مجلسى، ج 74، ص 1141؛ مناظره دكتر و پير، شهيد هاشمى نژاد، ص 159 ـ 178؛ تفسير نمونه، ج 14، ص 451 ـ 467.

Publish modules to the "offcanvas" position.