پرسش:
جواب مفضل و محكمي براي كساني مي خواستم كه قرآن را براي هدايت كافي مي دانند و سنت را قبول ندارند .از آن جا كه ما دائم با اينان در حال مباحثه ايم و به آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول استناد مي كنيم ،چه دلايل محكم ديگري مي توان ارائه كرد؟
پاسخ:
با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان
در اين که قرآن کتابي قابل فهم است و به زبان عربي روشن بيان شده و يادآور فطريات و عقليات است و با بيان موعظه گونه و نصيحت وار و با وعده و وعيد به هدايت آدميان همت گمارده، هيچ شکي نيست.
قرآن کتاب معما نيست که فقط معما شناسان بتوانند آن را بفهمند . کتاب تخصصي علمي هم نيست که عموم مردم و غير متخصصان با مراجعه مستقيم به آن هيچ بهره اي نگيرند و جز مراجعه به اهل تخصص براي فهم آن راهي نداشته باشند.
قرآن براي هدايت عموم مردم نازل شده و عموم مردم مي توانند با مراجعه مستقيم به آن از سفره گسترده معارفش بهره گيرند . به بسياري از پيام هاي هدايتي اش آگاه شوند . اين گونه نيست که بهره عموم فقط تلاوت آيات و ثواب بردن باشد ،بدون اين که با آياتش ارتباط برقرار کرده و چيزي بفهمند.
پس اين که قرآن کتاب همه فهم است، حرف درستي است اما اين همه کلام نيست. آيا قرآن کتاب معارف نيست؟ آيا همه آيات قرآن براي همه کس قابل فهم است؟ مگر خداوند در مورد بعض معارف قرآن نمي فرمايد:
"وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ= جز عالمان آن را درک نمي کنند.(1)
مگر خدا نفرموده آيات قرآن دو دسته اند: آيات محکم و متشابه، آيا همه افراد توان ارجاع محکمات به متشابهات و درک معناي صحيح متشابهات را دارند؟
مگر قرآن داراي آيات ناسخ و منسوخ نيست؟آيا همه افراد توان درک و شناخت آيات ناسخ و منسوخ را دارند؟
آيا قرآن داراي مطلق و مقيد هست و همه افراد توان شناخت اين ها را دارند؟
به اين آيه توجه کنيد:
انا سنلقى عليك قولا ثقيلا (2)
اگر قرآن احتياج به مفسر و معلم و مبين ندارد، پس خدا نمي دانسته که قرآن را به تنهايي کافي ندانسته و در جنب قرآن، پيامبر را هم فرستاده تا مبين و معلم قرآن باشد:
كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ(3)
چگونه كفر مىورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت مىشود و رسول خدا در بين شماست.
در اين آيه دو عامل براى هدايت مردم وحفظ آنان از گمراهى معرفى شده است:
يكى آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت مىشود .
دوم رسول خدا كه در بين آن ها ست و مضمون وحى را تبيين مىكند. از ظهور كلام فهميده مىشود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر به تنهايى براى در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافى نيست زيرا ممكن است مضمون وحى را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.
«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ»(4)
در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفى شده است.
در آيات متعددى رسول خدا، معلوم كتاب معرفى شده است:
«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛(5)
در ميان شما فرستادهاى از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما مىخواند و شما را پاك مىگرداند».
«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛(6)
«پروردگارا در ميان آنان فرستادهاى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاك شان گرداند».
معلوم است كه منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است ،زيرا آنان عرب بودند وهم معانى ظاهرى الفاظ قرآن را مىفهميدند و هم باسوادهاى آنان مىتوانستند نوشتههاى قرآن را تلاوت كنند . تعليم خواندن ونوشتن به بى سوادهاى آنان هم، تعليم قرآن نبود بلكه تعليم خواندن و نوشتن بود .پس منظور از تعليم كتاب يعنى تبيين مضامين و پيامهاى قرآن و تفسير آيات آن. مگر رسول خدا هنگام وفات نفرمود:
دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث مىگذارم و اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از:كتاب خدا و عترت و اهل بيتم.(7)
اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهى را كتاب خدا و رسول خدا معرفى كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگرى دلالت دارد
بنا بر اين قرآن به زبان عربي مبين و براي هدايت عموم نازل شده و فهم آن در هيچ دسته و گروهي منحصر نشده ،همه مي توانند با کسب مقدمات لازم از سفره مواهب بيکران قرآن طعام هاي معرفتي و هدايتي بگيرند ،ولي چون افراد در معرض بدفهمي و غلط فهمي هستند و چون درک همه معارف قرآن از توان غالب انسان ها خارج است، خداوند پيامبر و اهل بيتش را به بيان و تفسير قرآن گمارده ، بايد فهم خود را به آنان ارجاع داده ، در صورت تاييد آن ها، به فهم مان عمل کنيم . براي فهم معاني متعالي قرآن بايد از پيامبر و اهل بيت و شاگردان مکتب آن ها کمک بگيريم.
وقتي پيامبر در آخر عمر خود خواست بار ديگر بر :قرآن و اهل بيت " يعني"ثقلين" تاکيد کند و امامت و هدايتگري علي بن ابيطالب را بار ديگر تاکيد نمايد، عمر بن خطاب براي اين که اين وصيت نوشته و مکتوب نشود، برخاست . شعار"حسبنا کتاب الله+کتاب خدا ما را کافي است" را سر داد . بعد از وفات پيامبر هم اجازه نشر سخنان پيامبر داده نشد، زيرا اين سخنان منادي جانشيني علي بن ابيطالب و محوريت علي در بيان قرآن و مذمت کساني بود که در مصدر امور قرار گرفته بودند . اگر اين سخنان پخش مي شد ، مردم به اهل بيت گرايش يافته و آنان را وامي گذاردند، ولي همين ها براي پيش بردن اهداف غلط خود به سخن سازي از زبان پيامبر مي پرداختند . با استناد به سخن نسبت داده شده به پيامبر سعي در بستن دهان ديگران داشتند.
همين کساني که شعار مي دادند: "قرآن کافي است" وقتي براي تصاحب خلافت در سقيفه گرد آمدند، براي قانع کردن انصار به چشم پوشي از خلافت و تصاحب آن به سخن پيامبر استناد کردند که در سخنراني خود در عرفات و در حج وداع نسبت به رعايت حقوق انصار سفارش کرده است. پس معلوم مي شود حضرت مي دانسته که انصار نبايد حاکم شوند.
براي غصب فدک مدعي شدند که رسول خدا فرموده:ما گروه پيامبران چيزي براي وارثان مان به جا نمي گذاريم . هر چه از ما بر جاي بماند، صدقه است.
آري کساني که در صدد پيشبرد اهداف غير خدايي هستند، شعار "کتاب خدا ما را کافي است" سر مي دهند تا با تاويل آيات قرآن کار خود را پيش ببرند ،زيرا مي دانند اگر قرآن را به بيان رسول خدا و اهل بيت بپذيرند، نمي توانند به اهداف خود برسند. اينان هر جا اهداف شان اقتضا کند، به سخن پيامبر استناد مي کنند . هر جا با اهداف شان همسان و همساز نبود، مي گفتند "کتاب خدا ما را کفايت است" تا مجبور به پذيرفتن رهنمود پيامبر نباشند.
1. عنکبوت(29)آيه43.
2. مزمل(73)آيه5.
3.آل عمران(3)آيه101.
4. نحل(16)آيه 44.
5. بقره(2)آيه 151.
6. همان،آيه 129.
7. محمد قمى، حديث ثقلين ،مصر دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.