پرسش:
شكايت حضرت زهرا سلام الله به اميرالمؤمنين علیه السلام چه بود؟
پاسخ:
با سلام و ادب
شكايت حضرت زهرا به اميرالمؤمنين
شكواها إلى أميرالمؤمنين عليهالسلام ثم انكفات عليهاالسلام (1) و أميرالمؤمنين عليهالسلام يتوقع (2)رجوعها إليه و يتطلع طلوعها عليه.
فلما (جاءت و دخلت عليه و) (3)استقرت بها الدار قالت لأميرالمؤمنين عليهالسلام: يابن أبيطالب! اشتملت شملة الجنين (4)و قعدت حجره الظنين؟ (5) نقضت قادمه الاجدل فخانك ريش الاعزل! (6)
هذا ابن أبيقحافة، يبتزنى نحله (7)أبي و بلغه ابنى. لقد اجهد (8) في خصامى، والفيته الد في كلامى (9) ، حتى حبستنى قيله نصرها (10)و المهاجره و صلها و غضت الجماعة دونى طرفها، فلا دافع و لا مانع. (11)
خرجت كاظمة و عدت راغمة! أضرعت خدك يوم أضعت حدك؟ (12) افترست الذئاب و افترشت التراب، ما كففت قائلاً و لا أغنيت باطلاً (13)و لا خيار لي!
ليتني مت قبل هنيتي و دون ذلتي! عذيري اللَّه منه عادياً و منك حامياً. (14) ويلاى في كل شارق! ويلاى (15) في كل غارب! مات العمد (16)و وهن (17) العضد. شكواى إلى أبي و عدواى إلى ربي. (18)
اللهم أنت أشد منهم قوه و حولا، و أشد (19)بأساً و تنكيلاً.
سپس فاطمه زهرا عليهاالسلام بسوى خانه مراجعت نمود در حالى كه اميرالمؤمنين عليهالسلام انتظار بازگشت حضرت را مىكشيد و منتظر از راه رسيدن آن بانو بود. چون حضرت نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام رسيدند و وارد خانه شدند خطاب به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كردند:
اى پسر ابوطالب! آيا مانند جنين نشستهاى، و مثل اشخاص متهم در خانه جاى گرفتهاى؟ تو بالهاى بازان شكارى را مىشكستى، و اكنون پرِ پرندگان بىبال و پر بر تو تأثير كرده است؟! اين پسر ابوقحافه است كه با قهر و غلبه بخشش پدرم و ذخيرهى دو پسرم را مىگيرد. او با جديت تمام به مبارزهى من برخاسته، و او را با دشمنى هرچه بيشتر در مقابل صحبتهايم يافتم. تا آنكه انصار يارى خود را و مهاجران كمكشان را از من بازداشتند و چشمانشان را در يارى من بستند، و در نتيجه نه دفاعكنندهاى هست و نه منعكنندهاى!
با سينهاى پر از خشم كه فروخورده بودم از منزل خارج شدم، و با خوارى به خانه بازگشتم. روى خود را به ذلت افكندى هنگامى كه صلابتت را سست نمودى. تو گرگان را از هم مىدريدى، ولى اكنون خاك را فرش خود قرار دادهاى! نه گويندهاى را از كلام بازداشتى و نه از باطلى منع نمودى، و من اختيارى از خود ندارم.
اى كاش قبل از اين لحظه و قبل از خواريم مىمُردم. عذر من به درگاه خداوند همين بس كه ابوبكر متجاوز بود و من مىخواستم از تو حمايت كرده باشم. اى واى بر من در هر صبحگاه! و واى بر من در هر شامگاه! تكيهگاهها از بين رفت و بازو سست گرديد. شكايت خود را به پدرم مىنمايم، و انتقام از ستم آنان را از خداوند مىخواهم. خداوندا! تو در قدرت و قوت بر منع از آنان قوىتر هستى و عذاب و عقوبت تو سختتر است.