ابوبکر و عمر چگونه به حمله ی وحشیانه رضایت دادند؟

پرسش:

بین عمر وابوبکر چه چیزهایی گذشت که راضی به یورش به خانه ی وحی شدند؟

پاسخ:

با سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه

آنچه بين ابوبكر و عمر اتفاق افتاد    
  ماجرى بين أبي‏بكر و عمر بعد خطبتها عليهاالسلام فلما بلغ ذلك(1) أبابكر قال لعمر(2): تربت يداك! ما كان عليك لو تركتنى؟ فربما رفات الخرق و رتقت الفتق، الم يكن ذلك بنا احق؟ فقال الرجل: قد كان في ذلك تضعيف سلطانك، و توهين كفتك، و ما اشفقت الا عليك. قال: ويلك! فكيف بابنه محمد و قد علم الناس ما تدعو إليه، و ما نجن لها من الغدر عليه.
فقال: هل هي الا غمره انجلت، و ساعة انقضت، و كان ما قد كان لم يكن... قلدنى من يكون من ذلك. (3)
قال فضرب يده على كتفه، ثم قال: رب كربه فرجتها، يا عمر.
هنگامى كه اين اخبار به ابوبكر رسيد (4)به عمر گفت: دستت خالى باد! چه مى‏شد اگر مرا به حال خود مى‏گذاشتى كه شايد اين گسيختگى را به نوعى التيام مى‏دادم و مسئله تشنج‏آور پيش آمده را بطورى اصلاح مى‏كردم. آيا اين برايمان بهتر نبود.
عمر گفت: در اين، تضعيف قدرت تو و سبكى مقام تو بود، و من براى‏ي تو دلسوزى كردم!
ابوبكر گفت: واى بر تو! پس كلمات دختر محمد چه مى‏شود كه مردم همگى دانستند كه او چه مى‏خواهد و ما چه حيله‏اى براى‏ي او پنهان كرده‏ايم؟!
عمر گفت: آيا بيش از يك تُندى بود كه از بين رفت و آيا بيش از يك لحظه‏اى بود كه گذشت؟ و مثل آنكه آنچه بوده اصلاً واقع نشده است، و گناه آنچه كه بود بر عهده‏ى من بگذار!
راوى مى‏گويد: پس ابوبكر با دستش بر شانه عمر زد و گفت: چه بسيار گرفتارى كه تو آن را رفع نمودى!

  1ـ ان بلوغ هذا الخبر إلى أبي‏بكر لا يبعد أن يكون في نفس الوقت الذي كان حاضراً في المسجد بعد تفرق الناس، و لذلك لما اخبر بهيجان الناس و ارتفاع الأصوات تكلم مع عمر في كيفيه اصلاح الأمور و نتجت مشورتهم ان نادوا بالصلاة جامعه ليرجع الناس إلى المسجد و فاطمة عليهاالسلام بعد لم تخرج منه (كما يظهر من دلائل الامامة) فلما اجتمعوا تكلم أبوبكر بتلك الكلمات و في الأخير استنكرت عليه أم‏سلمه بما سيأتي، ثم رجعت عليهاالسلام إلى بيتها.
2ـ والعبارة في «ع» هكذا: فقال أبوبكر لعمر: تبت يداك لو تركتنى لرفيت الخرق و رتقت الفتق و راجعت الحق و اكففت عنى غرب هذه الاسنه برد فدك على أهلها. فقال عمر: إذا يكون في ذلك و هن اركانك و انهباك و زوال سلطانك و حدوث ما اشفقت منه عليك. فقال له: كيف لك بابنه محمد و قد علم الناس ما دعت إليه و ما نحن لها عليه؟ فقال: هل هي إلا غمره انجلت و ساعة انقضت و كان ما قد فات لم يكن ثم قال: ما قد مضى مما مضى كما مضى - و ما مضى فما مضى قد انقضى ثم ان فاطمة عليهاالسلام لقيت أميرالمؤمنين على بن أبي‏طالب عليه‏السلام في فورتها و هي مغضبه فقالت: يابن أبي‏طالب اشتملت... و غرب الكلام: ما غمض و خفي منها.
3ـ أي كل ذلك في عهدتى.
4ـ بعيد نيست هنگام رسيدن اين خبر به ابوبكر زمانى بوده كه او هنوز در مسجد بود و مردم متفرق شده بودند. به همين جهت هنگامى كه خبر اضطراب و گريه‏هاى مردم به او رسيد با عمر درباره‏ى چگونگى برخورد با مسئله مشورت نمود و در نتيجه تصميم گرفتند كه مردم را دوباره به مسجد فراخوانند در حالى كه هنوز حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد بودند (چنانكه از دلائل‏الامامة استفاده مى‏شود). وقتى مردم جمع شدند ابوبكر آن سخنان تهديدآميز را براى مردم زد و در پايان ام‏سلمه به عنوان اعتراض بر او مطالبى بيان داشت كه ذكر خواهد شد و بعد حضرت زهرا عليهاالسلام به منزل بازگشتند.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت