اگر روح انسان از خداست چگونه افرادی چون شمر و هیتلر بوجود آمدند؟

پرسش:
از آن جایی که خداوند از روح خود به انسان دمید و او را جانشین خود  بر روی زمین قرار داد چرا انسان هایی هم چون شمر ، فرعون،هیتلر،صدام،بوش و.. به وجود امده اند که بتوانند آن طور ظلم و ستم کنند و خداوند جلوی ظلم و ستم آنان را نمی گیرد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
ابتدا بايد ديد منظور از نفخ ودميدن روح خدا در انسان چيست و آن گاه معناي روح خدا را مورد بحث قرار دهيم تا پاسخ سوال داده شود.
 نفخ" در لغت به معناي دميدن هوا در داخل جسم به وسيلة دهان يا وسيله اي ديگر است و مقصود از نفخ در آية شريفه ايجاد روح در آدمي است، به عبارت روشن تر نفس يك نوع اتّحاد با بدن دارد و آن اين است كه متعلق به بدن است و در عين حال يك نوع استقلال هم از بدن دارد، به طوري كه هر وقت تعلقش از بدن قطع شد از او جدا مي شود.(1)
به عبارت ديگر انسان از دو چيز مختلف آفريده شده كه يكي در حدّ اعلاي عظمت و ديگري ظاهراً در حد پايين از نظر ارزش. جنبة مادّي انسان را گل بد بوي تيره رنگ (لجن) تشكيل مي دهد و جنبة معنوي او را چيزي كه به عنوان روح خدا از آن ياد شده است.
البته خدا نه جسم دارد و نه روح. اضافه و نسبت روح به خدا به اصطلاح "اضافة تشريفي" است و دليل بر اين است كه روحي بسيار پرعظمت در كالبد انسان دميده شده همان گونه كه خانه كعبه را به خاطر عظمتش "بيت الله" مي خوانند و ماه مبارك رمضان را به خاطر بركتش "شهر الله" (ماه خدا) مي نامند، زيرا مي دانيم همه ماه ها و همه مكان ها از آن خدا است ليكن وقتي گفته مي شود خانه خدا، يعني خانه اي كه از نظر شرف و منزلت چنان با عظمت است كه هيچ طرف نسبت و اضافه اي غير از خداوند ندارد.
بر اين اساس مفهوم آيه اين مي شود كه در او روحي كه از نظر شرافت، اهميت و توانمندي شما به من قابل انتساب است دميدم.
بنابراين معناي آيه اين نيست كه از وجود خود بخشي را جدا ساخته و در قالب آدمي جا سازي نموده، بلكه اضافه به روح هم چنان كه گفتيم اضافه تشريفي است، مانند بيت الله يا شهر الله. مقصود اين است كه روح آدمي از ويژگي هايي برخوردار است كه باعث شرافت آن مي شود، زيرا داراي صفت اختيار و قدرت انتخاب است كه آن را از ديگر موجودات ممتاز مي سازد.
با اين ويژگي انسان مي تواند از ملائك برتر شود. اين روح الهي است كه با استعدادهاي فوق العاده اي كه در آن نهفته است و مي تواند تجلّي گاه انوار خدا باشد به او اين همه عظمت بخشيده و براي تكامل او تنها راه اين است كه آن را تقويت كند و جنبة مادّي را كه وسيله اي براي همين هدف است در طريق پيش گرفت اين مقصود به كار گيرد (چرا كه در رسيدن به آن هدف بزرگ مي تواند كمك مؤثري كند).(2)
بنا براين انسان مركب از روح وبدن است  تمام حقيقت انسان را روح ونفس وي تشكيل مي دهد ودر عالم قيامت به سزاي اعمال خوب وبد خود خواهد رسيد ،بديهي است عذاب ونعمت عالم قيامت ، جسماني وروحاني است.
واين جور هم نيست كه عذاب روح در قيامت ، عذاب خدا باشد چون هم چنان كه گفتيم معناي دميدن روح ، جدا شدن قطعه اي از خداوند نيست بلكه منظور اين است كه انسان مركب از نفس وبدن است وبه خاطر شرافت روح از آن به روح الهي تعبير شده است.
روح انسانی از این جهت که استعداد رسیدن به بالاترین مراتب هستی را دارا است ، هدیه الهی است ، در عین حال روح و نفس ، این ویژگی را دارد که به وسیله انسان آلوده شود  و از مراتب حیوانی نیز پست تر گردد و آنچه عذاب می بیند ، روحی است که به آلودگی دچار شده است و آلودگی ها نیز توسط خود انسان ایجاد شده و این چیزی نیست که خداوند به انسان هدیه داده بود.
و هم چنان که می دانید انسان موجودی مختار است ولازمه ي آفرينش موجود مختار و كمال مند, اين است كه براي آن موجود, زمينه ي مخالفت نيز فراهم باشد; يعني، بتواند با دستورات مخالفت كند و در عين حال , راه بندگي و اطاعت را انتخاب كند. چرا كه اگر براي اين موجود, فقط راه اطاعت باز باشد, اطاعت او مانند ملائكه خواهد بود. پس اگر فرض كنيم كه خداوند, به حكمت خودش , بايد فقط انسان هايي را بيافريند كه اطاعت مي كنند; اين بدان معنا است كه آفرينش گنه كاران , ممتنع باشد, و نتيجه ي آن , امتناع مخالفت انسان با خدا است .
روشن است كه چنين امتناعي با اصل هدف آفرينش انسان , منافات دارد. پس نه تنها حكمت اقتضا نمي كند كه خداوند, فقط بايد انسان هاي مطيع را بيافريند; بلكه اقتضا مي كند كه براي موجوداتي كه آفريده , راه مخالفت را بازبگذارد. لازمه ي آفرينش كمال اختياري , اين است كه خداوند امكان كفر و مخالفت را براي انسان بازبگذارد. پس اگر نظام آفرينش به گونه اي بود كه فقط انسان مطيع امكان وجود داشت , چنين نظامي با حكمت آفرينش انسان , منافات پيدا مي كرد.
از سوی دیگر معمولا" انسان هاي گنه كار نيز, كارهاي نيكي انجام مي دهند و كمتر انساني است كه كفر, عناد و مخالفت با خدا, همه ي وجود او را فرا گرفته باشد. همان كارهاي نيك و خوب گنه كاران , كمال اختياري آنان است و ارزش آفرينش را داشت . آنان با همان كمال اختياري , مي توانند مشمول رحمت الهي شوند. هر چند كه حتي اگر كفر تمام وجود انساني را فراگيرد, باز حكمت اقتضا مي كرد كه آفريده شود, زيرا همو نيز موجودي است كه مي تواند با اختيار خود به كمال برسد.
خداوند, انسان را مختار آفريد و فاعل ظلم و ستم , خود انسان مختار و آزاد است . پس اين صحيح نيست كه بگوييم : ((خداوند انسان ستمکار را آفريد)); چرا كه اين سخن موهم آن است كه ستم كاري انسان نيز در اصل آفرينش او است ; در حالي كه فقط امكان ظلم و ستم و گناه  در اصل آفرينش , مربوط به خداوند است , و انتخاب كفر و گناه , كار خود انسان مي باشد, همان گونه كه انتخاب ايمان و اطاعت نيز با خود انسان است . پس بايد گفت : «خداوند, انسان را مختار آفريد تا ايمان و بندگي را برگزيند; نه كفر و مخالفت را» و اين از دو آيه زير به دست مي آيد:
«انا هديناه السبيل اما شاكرا" و اما كفورا»(3)
«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»(4).
 ممکن است گفته شود که : «اگر خداوند او را خلق نمي كرد, دچار عذاب هم نمي شد»، به عنوان «سالبه به انتفا موضوع» صحيح است ; يعني , چون اصلا" موجود نيست , عذاب هم نمي شد. اما اين مطلب , به اشكال پاسخ نمي دهد, و آن نكته ي خلاف حكمت يا خلاف عدالت را كه معمولا در ذهن هست , برطرف نمي كند; چرا كه در اين صورت , دنيا فقط جاي انسان هاي مطيع بود و قهرا" اطاعت آنان نيز, از روي اجبار و غيراختياري مي شد.
خواسته شما اين است كه در همين دنيايي كه انسان , اختيار و امكان اطاعت و مخالفت دارد; خداوند فقط انسان هاي مطيع را بيافريند. اين خواست , در درون خود تناقض دارد; زيرا از يك سو مي خواهید, انسان بتواند گناه كند; و از سوي ديگر مي خواهید خداوند, راه گناه را بر انسان ببندد. در پايان , دو نتيجه عمده از پاسخ اين سؤال برداشت مي شود:
 1. خداوند براي آفرينش كمال اختياري , انسان را با دو نوع گرايش و مختار و آزاد آفريد تا با اختيار خود, راه كمال را بپيمايد. در اين مسير امكان دارد برخي از انسان ها راه مخالفت را انتخاب كنند, اما به هر حال امكان پيدايش انسان گنه كار, لازمه ي آفرينش انسان است .
 2. اعمال نيك و بد انسان , مستقيما" به خود انسان منتسب مي شود و آنچه مستقيما" و بدون واسطه به خدا منتسب است , اعطاي اختيار كار نيك و بد است ; نه خود عمل . پس خداوند كافر و گنه كار را كافر و گنه كار خلق نكرده است.
حال  نوبت به بخش دوم پرسش شما می رسد که چرا خداوند جلوی ظلم و ستم ایشان را نمی گیرد؟( در ادامه رک فایل محققان کلام 1 31012-4 )


پی نوشت ها:
1. ترجمة تفسير الميزان، ج 12، ص 223 و ج 17، ص 358.
2. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، ج 17، ص 78 و 79 و ج 19، ص 337.
 3. انسان , آيه 3
 4. ذاريات , آيه 56.

نظرات (2)

This comment was minimized by the moderator on the site

سلام پس گفته حضرت یوسف که می گوید که من نفسم را سرزنش نمی کنم مگر خدا رحم کند با این اختیار داشتن انسان ناسازگار است این که اگر فرد به دلیل اعمال بد والدین در معرض ازمایشات سخت تری قرار گیرد در حالی که خود ان بچه انسان خوبی است با عدالت خدا...

سلام پس گفته حضرت یوسف که می گوید که من نفسم را سرزنش نمی کنم مگر خدا رحم کند با این اختیار داشتن انسان ناسازگار است این که اگر فرد به دلیل اعمال بد والدین در معرض ازمایشات سخت تری قرار گیرد در حالی که خود ان بچه انسان خوبی است با عدالت خدا ناسازگار است

ادامه مطلب
This comment was minimized by the moderator on the site

سلام
خیلی متوجه منظورتون نشدم بیشتر و واضحتر توضیح بدید.

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت