پرسش:
آيه 36 و 37 سوره احزاب به چه موضوعى مربوط است؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
خديجه(عليها السلام) (بعد از ازدواج با پيامبر و پيش از بعثت) در بازار عكاظ برده اى به نام «زيد» خريد و پس از مدّتى او را به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بخشيد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز وى را آزاد كرد تا به خانواده خود بپيوندد؛ ولى او ماندن با پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به پيوستن به خانواده خود ترجيح داد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز به دليل علاقه اى كه به او داشت، وى را فرزند خود ناميد و به «پسر خوانده» پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)معروف شد. پس از بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، «زيد» مسلمان مخلص و پيشتاز شد و جايگاه ممتازى در اسلام پيدا كرد و سرانجام يكى از فرماندهان لشكر اسلام در جنگ موته شد و در همان جنگ به شهادت رسيد.
هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تصميم گرفت براى «زيد» همسرى برگزيند، از «زينب بنت جحش» (دختر عمه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)) براى او خواستگارى نمود. زينب كه در آغاز تصور مى كرد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خواهد او را براى خود انتخاب كند، خوشحال شد و به خواستگارى جواب مثبت داد؛ ولى وقتى فهميد خواستگارى از او براى زيد است، ناراحت شد و مخالفت كرد. عبدالله برادر زينب نيز با اين ازدواج مخالف بود. در اين هنگام آيه 36 سوره احزاب نازل شد كه: (و ما كانَ لِمُؤمِن ولا مُؤمِنَة اِذا قَضَى اللّهُ ورَسولُهُ اَمرًا اَن يَكونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن اَمرِهِم ومَن يَعصِ اللّهَ ورَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبينـا؛ هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.)
با نازل شدن اين آيه، زينب و برادرش تسليم فرمان خدا شدند و به ازدواج رضايت دادند. گفتنى است كه اين ازدواج، يك ازدواج معمولى نبود؛ بلكه براى شكستن يكى از سنّت هاى غلط جاهلى صورت مى پذيرفت؛ چرا كه در دوران جاهليت، هيچ زن با شخصيت و سرشناسى حاضر نبود با برده اى ـ حتّى برده اى كه داراى ارزش هاى والاى انسانى است ـ ازدواج كند.
ديرى نپاييد كه ميان زيد و زينب اختلاف پديد آمد و آن دو تصميم به طلاق گرفتند. گرچه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آنان را نصيحت كرد و اصرار داشت كه كار آن دو به طلاق نينجامد، امّا سرانجام آن دو از هم جدا شدند.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) براى جبران شكست زينب در ازدواج ـ كه برده اى آزاد شده او را طلاق داده بود ـ تصميم گرفت او را به همسرى خود برگزيند؛ ولى مردم آن زمان اين ازدواج را از دو جهت جايز نمى دانستند:
1. آنان پسر خوانده را همانند پسر خود دانسته و ازدواج با همسر مطلقه وى را حرام مى پنداشتند.
2. ازدواج با همسر مطلقه برده آزاد شده را براى مرد با شخصيتى چون پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، عيب مى شمردند. امّا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)براى شكستن سنت هاى غلط جاهلى، به فرمان خدا، زينب را به همسرى خود برگزيد و در سال پنجم هجرى با وى ازدواج كرد. آيه 37 سوره احزاب در اين باره مى گويد:
(و اِذ تَقولُ لِلَّذى اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ واَنعَمتَ عَلَيهِ اَمسِك عَلَيكَ زَوجَكَ واتَّقِ اللّهَ وتُخفى فى نَفسِكَ مَا اللّهُ مُبديهِ وتَخشَى النّاسَ واللّهُ اَحَقُّ اَن تَخشـهُ فَلَمّا قَضى زَيدٌ مِنها وطَرًا زَوَّجناكَها لِكَى لا يَكونَ عَلَى المُؤمِنينَ حَرَجٌ فى اَزواجِ اَدعيائِهِم اِذا قَضَوا مِنهُنَّ وطَرًا وكانَ اَمرُ اللّهِ مَفعولا؛ (به خاطر آور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى (زيد) مى گفتى: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز. (و پيوسته اين امر را تكرار مى كردى)؛ و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند؛ و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى. هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هايشان ـ هنگامى كه طلاق گيرند ـ نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود.))[1]
[1]. ر.ك: تفسير نمونه، آية الله مكارم شيرازى و ديگران، ج 17، ص 316 ـ 327، دارالكتب الاسلاميه ؛ بحارالانوار، علاّمه مجلسى، ج 22، ص 177 ـ 180 و ص 215 ـ 219، دارالكتب الاسلاميه.