پرسش:
افسانه «غرانيق» چيست و آيا چنين امرى واقعيت دارد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب و احترام
يكى از داستان هاى ساختگى كه دستاويز برخى بدانديشان شده، «افسانه غرانيق» يا «آيات شيطانى» است. خلاصه اين داستان از اين قرار است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش همبستگى صورت گيرد و آن حضرت از جدايى قوم خود نگران بود. در يكى از روزهايى كه حضرت در كنار كعبه نشسته و در اين انديشه فرو رفته بود، سوره «نجم» بر او نازل شد. پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) همان گونه كه سوره بر وى نازل مى شد، آن را تلاوت مى فرمود تا رسيد به آيه: (اَفَرَئَيتُمُ اللاّتَ و العُزّى و مَناةَ الثّالِثَةَ الاُخرى اَلَكُمُ الذَّكَرُ ولَهُ الاُنثى؛ به من خبر دهيد بت هاى «لات» و «عزّى» را و «منات» كه سومين آنهاست ! آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟!)شيطان در ميان كلمه «الاخرى» و «الكم» عبارت ذيل را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) القا كرد:«تِلكَ الغَرانِيقُ العُلى وَ اِنَّ شَفاعَتَهنَّ لَتَرجى؛ آنان زيبارويان پر نور و برترين اند به شفاعتشان اميد مى رود.»[34]
مقصود از غرانيق، بت هاى سه گانه «لات، عزّى و منات» است و اطلاق غرنوق بر آن ها كنايه از نزديكى آن ها به خداست. غرانيق جمع غرنوق به معناى جوانى شاداب، ظريف و زيباست؛ همچنين غرنوق نام مرغ آبىِ سفيد رنگ و ظريف است با گردن بلند كه به «قو» معروف است.[35]
مشركان با شنيدن اين عبارت دروغين كه در بزرگداشت بت هاى آن ها بود، خشنود شده و پس از به پايان رسيدن سوره، وقتى پيامبر و مسلمانان به سجده رفتند، آن ها نيز به سجده رفتند و همراهى و خشنودى خود را از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)ابراز نمودند.
اين خبر به حبشه رسيد و مسلمانان مهاجر ساكن حبشه به وطن باز گشتند. شب هنگام جبرئيل بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شد و از او خواست تا سوره را بار ديگر بخواند. وقتى به اين عبارت هاى شيطانى رسيد، جبرئيل نهيب زد: ساكت باش! اين چه گفتارى است كه بر زبان مى آورى. آن گاه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به اشتباه خود پى برد و دانست كه در دام ابليس گرفتار آمده و به توبه روى آورد.[36]
آنچه كه نقل شد افسانه بود و نقل هاى ضدّ و نقيض براى اين افسانه وجود دارد؛ چه اين كه بر طبق برخى نقل ها، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)براى ايجاد وحدت، آگاهانه به خدا افترا بست و بعد پشيمان شد و بر اساس برخى ديگر، شيطان او را به اين كار وادار نمود و جز اين ها كه پذيرفتن آن ها حتّى از دشمنان نيز احتمال نمى رود.
نشانه هاى دروغين بودن اين داستان آشكار است و هر كس با تأمّلى كوتاه در آن، به ساختگى بودن آن پى مى برد. ما در اين مجال اندك، برخى از اين ضعف ها و نشانه ها را بر مى شماريم و براى آگاهى بيش تر، شما را به منابع مبسوط تر ارجاع مى دهيم؛ ولى پيش از پرداختن به آن لازم است به مطلبى كلى تر و مهم تر اشاره كنيم و آن، دلايل نفوذ ناپذيرى وحى آسمانى ـ به ويژه وحى قرآن ـ از نفوذ القائات شيطانى است.
الف. حضورى بودن تلّقى وحى: چنان كه در آيات متعددى از قرآن اشاره شده،[37] دريافت وحى به صورت حضورى بوده و نه حصولى؛ يعنى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)وحى را با تمام وجود و از درون خود دريافت مى كرده و چنان كه در جاى خود ثابت شده، علم حضورى از القاى ديگران و اشتباه مصون است، همان طور كه مثلا هيچ كس در احساس خوشحالى يا ناراحتى دچار اشتباه نمى شود.
ب. ضمانت الهى: يكى از مهم ترين دلايل عصمت پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و دروغ بودن افسانه هايى چون آيات شيطانى، ضمانت الهى در حفظ وحى در همه مراحل (دريافت، تبليغ و اجرا) و عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.
آيات ذيل از جمله آياتى است كه بدون نياز به هيچ شرحى بيان گر اين موضوع است:
1. (اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّكرَ واِنّا لَهُ لَحافِظون[38] بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده ايم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.)
2. (وما يَنطِقُ عَنِ الهَوى اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ يوحى [39] و از سر هوس سخن نمى گويد. آن چه مى گويد، چيزى جز وحيى كه بر او نازل شده، نيست.)
نيز بنگريد به آيه 42 فصلت، آيه 6 اعلى و ... .
با توجّه به مطالب ياد شده و دلايل نفوذناپذيرى وحى، بطلان اين افسانه نيز روشن است، هر چند دلايل و مؤيّدات ديگرى نيز مى توان بر آن اقامه كرد كه به برخى از آن ها به اختصار اشاره مى شود:
1. اين روايت، از سند معتبرى برخوردار نيست.[40]
2. مفهوم اين حديث، با صريح آياتى از قرآن (از جمله آياتى كه برشمرديم) از جهات گوناگونى در تناقض است.
3. عبارت «تلك الغرانيقُ العُلى ...» از نظر لحن و اسلوب با آيات اين سوره هماهنگ نيست و كاملا روشن است كه بعداً براى افزودن به قرآن ساخته شده است.
اين مسأله به قدرى روشن است كه هر كس با زبان عربى آشنايى اندكى داشته باشد، يا حتّى از ذوق سليمى برخوردار باشد (هر چند زبان عربى را به درستى نداند) به ناهماهنگى آن ها پى مى برد.
4. اشكال ديگر اين افسانه آن است كه چگونه كارشناسان حاضر در صحنه كه تعداد آن ها نيز كم نبوده و شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)كه فصيح ترين عرب بوده است، به اين مسأله پى نبرده اند؟! و چگونه كافران كه منتظر بهانه بوده اند از اين ناهماهنگى براى رد اصل قرآن و زير سؤال بردن آن بهره نگرفته اند؟! حضرت آيت الله معرفت در اين باره آورده است:
«چگونه ممكن است پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه در شناخت كلام فصيح داراى دانش گسترده اى بوده است، نقايص و خصوصيات اين جمله را تشخيص ندهد! آيا قابل تصور است محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) كه ناقد فصيح ترين گفته هاى فصحاى عرب است، عبارتى سست را كه با ديگر عبارات و آياتى كه در همان وقت بر او نازل شده و هيچ تناسب و هماهنگى ندارد، تشخيص ندهد و به اشتباه افتد و چگونه مضمون آن با مضمون آيه (اِن هِىَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّيتُموها اَنتُم و آباؤُكُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطان[41]؛ اين ها فقط نام هايى است كه شما و پدرانتان بر بت ها گذاشته ايد (نام هايى بى محتوا و اسم هايى بى معنا)، و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده است) قابل جمع است! مشركان كه اهل فصاحت و نقد بودند، چطور اين مجامله مفتضح آميخته به مدح مشكوك و ذمّ قطعى را پذيرفتند تا مبناى نزديكى شرك آنان و دعوت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) كه مبنى بر محو شرك و خالص كردن دين حنيف است، قرار گيرد؛ به خصوص كه متعاقب آيه قبلى آمده است: (وكَم مِن مَلَك فِى السَّماواتِ لاتُغنى شَفاعَتُهُم شيئًا اِلاّ مِن بَعدِ اَن يَأذَنَ اللّهُ لِمَن يَشاءُ ويَرضى[42] و چه بسيار فرشتگان آسمان ها كه شفاعت آن ها سودى نمى بخشد مگر پس از آن كه خدا براى هر كس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد.) چگونه اين كلام خالص توحيدى كه اثر شفاعت مستقيم فرشتگان را بدون اجازه خدا نفى مى كند با مفهوم آن عبارت كه به شفاعت از جانب بت ها اميدوار است «و ان شفاعتهن لترجى» قابل جمع مى باشد.[43]
دلايل ديگرى نيز بر بطلان اين روايت وجود دارد كه براى آگاهى بيش تر مى توانيد به منابع مبسوط رجوع نماييد.[44]
[34]. ر.ك: علوم قرآنى، محمدهادى معرفت، ص 37.
[35]. ر.ك: فرهنگ ابجدى عربى، رضا مهيار، ج 2، ص 638.
[36]. علوم قرآنى، همان.
[37]. مانند آيه 97 سوره بقره كه مى فرمايد: (فَاِنَّهُ نَزَّلَه عَلى قَلْبِكَ بِاِذْنِ اللهِ؛ جبرئيل به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد.)
[38]. حجر/9 .
[39]. نجم/3 و 4 .
[40]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 87 ـ 90، مؤسسة النشر اسلامى.
[41]. نجم/23 .
[42]. نجم/26 .
[43]. آموزش علوم قرآن (ترجمه التمهيد فى علوم القرآن)، ج 1، ص 123 ـ 124.
[44]. ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 85 ـ 98، مؤسسة النشر الاسلامى.