این سئوالی است که اغلب والدین آنرا مطرح می نمایند . بچه ها به طور کلی مخالف گوش دادن نیستند ؛ نوزاد صداهایی با زیر وبم خاص را ترجیح می دهد و نسبت به آنها عکس العمل نشان می دهد. اگر پدر با لحن آرام مردانه با او صحبت کند ممکن است توجه کند ؛ اما مسلما به سمت صدای مادرش برمی گردد .
این موضوع شاید به این دلیل باشد که او، در رحم، نسبت به صدای مادرش شرطی شده است. این صدای زیر مادرانه، همان صدایی است که همه ما موقع صحبت با نوزادان و بچه های کوچک به کار می بریم. آنچه این" صدای خاص" به یک بچه می گوید، این است :" حالا، من فقط با توصحبت می کنم .
" با این کار ما احتمال گوش دادن را افزایش می دهیم . توجه کردن کودک حالتی آهنگین دارد . یعنی بین زمانهایی که او در خودش فرو می رود " نت پایین " و مواقعی که حواسش با دقت کافی متوجه ماست " نت بالا " ، هماهنگی وجود دارد .
محققین با استفاده از نوار مغزی"g.e.e " نشان داده اند که مغز کودکان در تمام طول روز یک چرخه را - بالا و سپس پایین برای بازسازی - طی می کند و یکی از دلایل بی توجهی پی درپی آنها به توصیه های والدین همین است. پس اگر می خواهید کودک شما به آنچه می گویید ، توجه کند این نکته را به خاطر بسپارید: یک دستور وقتی با سکوت محاصره شده باشد، بسیار قدرتمند است.به عبارت دیگر به کودک گیر ندهید.
کودک از شکست ناشی از اشتباه کردن و امتحان راه حل های مختلف، بسیار بیشتر از زمانیکه تحت نظارت یا راه گشایی مستقیم بزرگسال قرار داد یاد می گیرد. وقتیکه او تلاش می کند و با آزمون و خطا به سمت هدفش می رود، موفقیت نهایی نیز به خود او تعلق دارد " من انجامش دادم ! خودم انجامش دادم.
" دوره هایی در تکامل کودک وجود دارد که او نمی تواند به حرف پدریا مادرش گوش کند و آن زمانی است که انگیزه سبقت جویانه درکودک قوی تر از انگیزه های پدر یا مادری است. برای کودکان یک ساله ای که در حال یادگیری ، ایستادن، راه رفتن و جرات کشف کردن هستند، گوش سپردن به اخطارهای شما غیر ممکن است . " مواظب باش نزدیک پله ها نرو! " تنها دروازه ای در دو انتهای پله ها است که می تواند مانعی بر سر راه میل قوی او برای فتحدنیایش باشد . در دو سالگی غوغای درونی بر سر انجام دادن یا ندادن کارها – " این کار را بکنم یا نه ؟ " ، بد خلقی را به تنها راه حل عملی تبدیل می کند. وقتی کودک چهار یا پنج ساله است ، شکایت معمول مادرها این است : " گوشش بدهکار حرف های من نیست انگار اصلا آنجا نیستم ، اما وقتی پدرش می آید، طوری رفتار می کند که انگار یک پادشاه حرف می زند ! " فروید این مسئله را " کشمکش ادیپ " می نامد. کودک آنچه را که می تواند محبت او را جلب کند ، می آموزد ؛ او به سمت مادرش برمی گردد و سعی می کند تا همه چیزرا ازاو بیاموزد. قبل از ده سالگی، کشمکش های درونی دیگریبا مهارت های شنیداری کودک ۹ یا ده سال همراه می شود .
سردرد، دل درد و ترس از رفتن به مدرسه ، اغلب نشانه های ظاهری همین تعارض است. دراین دوران بهترین و سخت ترین کاری که می توانید انجام دهید ، این است که گوش دهید. در نوجوانان پس از پایان هر جدال لفظی ، گوش دادن جای زیادی ندارد. تلاش یک نوجوان برای استقلال ، آن چنان قدرتمند است که مانع او برای شنیدن می شود . به جای نشان دادن هر گونه عکس العملی، با او با صدای آرام صحبت کنید.
" عزیزم ، متاسفانه توی خانه ما وضع اینجوریه ، شاید دوستانت نیمه شب به رختخواب بروند اما اینجا ساعت یازده وقت خاموشیه . اگر نمی تونی خودت رو باهاش هماهنگ کنی ، شاید بتوانیم معامله ای بکنیم امتیازاتی را که ما در اوقات دیگه به تو می دهیم ، نخواهی داشت.
" احتمال این که صدای آرام شما راه حل مثبتی باشد بی اندازه زیاد است ، دراین صورت اعتماد به نفس شما نیزدر برابر او از دست نمی رود. یک صدای آرام همیشه قدرتمندتر ازیک صدای بلند است. روش دیگری را نیز می توان در مورد نوجوانان اتخاذ کرد و آن این است که به جای یک پیام انتقادی، با یک پیام تعارف آمیز آغاز کنید. هرزمان که می خواهید فرزندتان به حرف شما گوش بدهد ، سعی کنید با یک رویکرد مثبت مراحل کارتان را پیش ببرید . این کار آسانی نیست اما برای هر دوی شما دستاورد خوبی به همراه خواهد داشت.
منبع: http://www.koodakaneh.com