پرسش:
علی وصیت حضرت زهرا سلام الله به تدفین شبانه چه بود؟ آیا درست است که غاصبان تصمیم به نبش قبر داشتند؟
پاسخ:
با سلام و ادب
شركت در تشييع جنازهى حضرت زهرا
آخرين مهلت غاصبين براى نقشه كشيدن، قبل از تدفين حضرت زهرا عليهاالسلام بود. آنها تصميم گرفتند براى سرپوش گذاشتن بر جنايات خود به هر قيمت شده در تشييع جنازهى حضرت زهرا عليهاالسلام شركت كنند و لابد اظهار عزادارى كنند تا سرپوشى بر جناياتشان باشد. برنامه از دو طرف به اين صورت شروع شد:
وصيت حضرت زهرا عليهاالسلام به تدفين شبانه(1)
حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كرد: آيا مىتوانى وصيت مرا عمل كنى؟ حضرت فرمود: آرى انجام مىدهم.
فرمود: وقتى من از دنيا رفتم مرا شب دفن كن و به ابوبكر و عمر خبر مده، كه نبايد احدى از آنان كه بر من ظلم كردند و حق مرا گرفتند بر جنازهام حاضر شوند، و اجازه مده بر جنازهى من نماز بخوانند چرا كه اينان دشمنان من و پيامبرند، و اجازه مده احدى از اينان و اتباعشان بر جنازهى من نماز بخوانند. شب كه جاسوسان سراغ كار خود رفتند و چشمها بخواب رفت مرا دفن كن.
اجتماع مردم كنار جنازهى حضرت زهرا عليهاالسلام و اعلام تأخير تشييع
هنگامى كه حضرت از دنيا رفت زن و مرد ضجهكنان بر در خانهى حضرت جمع شدند و منتظر بيرون آوردن جنازه براى مراسم تشييع بودند تا بر بدن آن حضرت نماز بخوانند!!
ابوبكر و عمر هم به عنوان تسليت گفتن به اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و گفتند: اى اباالحسن، مبادا از ما پيشتر بر جنازهى دختر پيامبر نماز بخوانى!!
ابوذر از داخل خانه بيرون آمد و گفت: برگرديد كه تشييع جنازهى فاطمه امشب به تأخير افتاد. مردم هم برخاستند و متفرق شدند.
تدفين مخفيانهى حضرت
مقدارى از شب كه گذشت و از جاسوسان مطمئن شدند، اميرالمؤمنين عليهالسلام آن حضرت را غسل داد و فرزندان حضرت زهرا عليهاالسلام بهمراه سلمان و ابوذر و مقداد و نيز فضه و اسماء و چند نفر ديگر در نماز بر جنازهى حضرت زهرا عليهاالسلام حضور يافتند و پس از نماز، جنازه را مخفيانه دفن كردند و اميرالمؤمنين عليهالسلام محل قبر را با زمين اطراف يكسان نمود بطورى كه محل آن شناخته نشود.
اجتماع دوبارهى مردم براى تشييع
فردا صبح ابوبكر و عمر بهمراه مردم به قصد تشييع و نماز بر جنازهى حضرت زهرا عليهاالسلام حركت كردند و بر در خانهى حضرت جمع شدند. ولى ناگهان شنيدند كه مقداد خطاب به مردم گفت: «ديشب فاطمه را دفن كرديم». از سوى ديگر مردم با چهل صورت قبر جديد در بقيع روبرو شدند كه به هم شباهت داشتند و قابل تشخيص نبودند.
فرياد مردم بلند شد و يكديگر را سرزنش كردند و گفتند: پيامبرتان تنها يك دختر از خود به يادگار گذاشت. اكنون كه از دنيا رفت چرا بايد دفن شود در حالى كه در تشييع و نماز او شركت نكردهايد و جاى قبر او را هم نمىدانيد؟!
عمر نگاهى به ابوبكر كرد و گفت: من به تو نگفتم برنامه دفن فاطمه را انجام مىدهند؟! سپس آنها نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و گفتند: بخدا قسم، هر چه كه براى ما آشوب بپا مىكند و ما را ناراحت مىكند انجام مىدهى. اين هم يكى از دشمنىهايى است كه نسبت به ما دارى. حضرت فرمود: اگر براى شما قسم ياد كنم باور مىكنيد؟ گفتند: آرى. فرمود: فاطمه عليهاالسلام همان بانويى است كه من براى شما اجازهى عيادت از او گرفتم و ديديد كه به شما چه گفت. بخدا قسم به من وصيت كرده بود كه شما دو نفر بر سر جنازهى او و نماز بر او حاضر نشويد. من هم كسى نيستم كه امر او و وصيتش را مخالفت كنم.
تصميم نبش قبر
عمر گفت: اين سر و صداها را رها كن. هم اكنون كنار قبرها مىروم و آنها را نبش مىكنم تا جنازهى فاطمه را پيدا كنم و بر بدن او نماز بخوانم!
حضرت فرمود: بخدا قسم اگر كوچكترين اقدامى در اين باره كنى- در حالى كه مىدانى هرگز بر جنازهى فاطمه عليهاالسلام دست نخواهى يافت مگر آنكه سرت كه چشمانت در آن است از تنت جدا شود- آنگاه من جز با شمشير با تو روبرو نخواهم شد قبل از آنكه بتوانى كارى انجام دهى.
عمر فرياد زد: عدهاى از زنان مسلمين بيايند تا اين قبرها را بشكافيم و جنازهى فاطمه را پيدا كنيم تا بر بدن او نماز بگذاريم و قبر او را زيارت كنيم!!
عكسالعمل اميرالمؤمنين عليهالسلام در مقابل تصميم نبش قبر فاطمه عليهاالسلام
اين خبر به اميرالمؤمنين عليهالسلام رسيد. حضرت قباى زرد رنگى را كه در جنگهاى شديد مىپوشيد به تن كرد و بحال غضبناك كه چشمانش سرخ شده و رگهايش بالا آمده بود با تكيه بر شمشير ذوالفقار آمد تا وارد بقيع شد.
يك نفر جلوتر سراغ مردم رفت و خبر داد كه على بن ابىطالب مىآيد و به خدا قسم ياد مىكند كه اگر سنگى از اين قبرها حركت داده شود شمشير خواهد كشيد تا همه را بكشد.
عمر و اصحابش مقابل حضرت درآمدند و عمر گفت: چه خبر است اى اباالحسن! بخدا قسم قبر او را مىشكافيم و حتماً بر او نماز مىخوانيم!
اميرالمؤمنين عليهالسلام لباس عمر را گرفت و او را تكانى داد و بر زمين زد و فرمود: اى عمر، حق خود را رها كردم تا مردم از دين برنگردند، و اما قبر فاطمه، قسم به آنكه جان على بدست اوست، اگر تو و اصحابت در اين باره كوچكترين اقدامى كنيد زمين را از خون شما سيراب مىكنم. اكنون اگر مىخواهى اقدام كن. من اگر شمشير بكشم آن را غلاف نمىكنم مگر با گرفتن جان تو! تو همان كسى نيستى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قصد كشتن تو را داشت و سراغ من فرستاد، من هم با شمشير آمدم و بسوى تو هجوم آوردم تا تو را بكشم ولى اين آيه نازل شد كه بر اينان عجله نكنيد كه جزاى عملشان را آماده مىكنيم.
ابوبكر فوراً جلو آمد و گفت: اى اباالحسن، بحق پيامبر و بحق آنكه بالاى عرش است، عمر را رها كن. بدان كه آنچه تو كراهت دارى انجام نخواهيم داد.
اميرالمؤمنين عليهالسلام عمر را رها كرد و مردم متفرق شدند و از آن روز فكر پيدا كردن قبر فاطمه عليهاالسلام را از ياد بردند.
اكنون براى غاصبين بخوبى معلوم شد كه چرا حضرت مخفيانه دفن شد. از اميرالمؤمنين عليهالسلام پرسيدند: چرا فاطمه عليهاالسلام شبانه دفن شد؟ فرمود: آن حضرت از عدهاى ناراضى بود و نمىخواست آنان در تشييع جنازهاش حاضر باشند. (2)
تا اينجا مجموعه اقداماتى كه غاصبين براى تثبيت اقدامات خود انجام دادند بيان شد و روشن گرديد كه هر اقدامى از سوى آنان صورت مىگرفت بر ضرر خودشان تمام مىشد و اتمام حجتى بر دليلهاى قبل افزوده مىگشت.
1ـ بحارالانوار: ج 29 ص 193، ج 43 ص 215 209 205 199 190 171
2ـ بحارالانوار: ج 43 ص 209 ح 37.