اصول دین را ثابت کن؟

پرسش:

جانم فدای لثارات:باسلام.یه سوال داشتم که ممکنه جوابش طولانی باشه اما چه میشه کردجوابش برام مهمه:لطف کنیداگه میشه اصول دین رو بادلایل منطقی و مستند اثبات کنید؟

پاسخ:

سلام و عرض ادب

بحث اصول دین و اثبات آن بسیار فرار است و در این موضوع به تنهایی چندین جلد کتاب نوشته شده است.حال ما بخواهیم این بحث طولانی رو در چند سطر بیان کنیم بسیار مشکل می باشد.اما خوب به طور اختصار بیان میکنم و شما هر نکته و سوالی برایتان پیش آمد بفرمایید تا در مورد آن بیشتر بحث کنیم.

اولی از اصول دین توحید می باشد که خداشناسی تعبیر می شود برای اثبات خداشناسی باید عرض کنم:

ادله فراوانی بر اثبات وجود خدا اقامه شده است كه در ذیل به بعضی از آن اشاره می كنیم.

1ـ برهان امكان، یا برهان "امكان و وجوب". این برهان از چهار مقدمة‌ یقینی تشكیل می یابد:

الف) هیچ ممكن الوجودی ذاتاً ضرورت وجود ندارد، یعنی هنگامی كه عقل، ماهیتش را در نظر می گیرد، آن را نسبت به وجود و عدم، یكسان می بیند و صرف نظر از وجود علت، ضرورتی برای وجود آن نمی بیند.

این مقدمه، بدیهی و بی نیاز از اثبات است. زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع به دست می آید و فرض ممكن الوجود بودن عیناً فرض نداشتن ضرورت وجود است. (1)

ب) هیچ موجودی بدون وصف ضرورت، تحقق نمی یابد، یعنی تا هنگامی كه همة راه های عدم به روی آن مسدود نشود، به وجود نمی آید، و به قول فلاسفه "الشیء ما لم یجب لم یوجد". به دیگر سخن: موجود یا ذاتاً واجب الوجود است و خود به خود ضرورت وجود دارد و یا ممكن الوجود است، و چنین موجودی تنها در صورتی تحقق می یابد كه علتی آن را ایجاب كند و وجود آن را به سر حدّ ضرورت برساند، یعنی به گونه ای شود كه امكان عدم نداشته باشد. این مقدمه هم یقینی و غیر قابل تشكیك است.

ج) هنگامی كه وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیة موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه، وجود معلول را ضرورت بالغیر می سازد. این مقدمه نیز بدیهی و غیر قابل تردید است، زیرا هر وصفی از دو حال، خارج نیست: یا بالذات است و یا بالغیر. هنگامی كه بالذات نبود، ناچار بالغیر خواهد بود. پس وصف ضرورت هم كه لازمه هر وجودی است، اگر بالذات نباشد، ناچار در پرتو موجود دیگری حاصل می‌شود كه آن را علت می نامند.

د) دور و تسلسل در علل محال است. این مقدمه هم یقینی است، زیرا دور و تسلسل برگشت به اجتماع نقیضین می نماید و محال بودن اجتماع نقیضین بدیهی است. برای توضیح بیشتر به درس 37 آموزش فلسفه آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود.

با توجه به این مقدّمات یقینی، برهان امكان به این صورت تقدیر می‌شود: موجودات جهان، همگی با وصف ضرورت بالغیر،‌ موجود می شوند، زیرا از یك سو ممكن الوجود هستند و ذاتاً وصف ضرورت را ندارند (مقدمة اوّل) و از سوی دیگر، هیچ موجودی بدون وصف ضرورت تحقق نمی یابد (مقدمه دوم) پس ناچار، دارای وصف ضرورت بالغیر می‌باشند و وجود هر یك از آن‌ها به وسیلة علتی ایجاب می‌شود (مقدمه سوم).

اكنون اگر فرض كنیم كه وجود آن‌ها به وسیلة یكدیگر ضرورت می یابد، لازمه اش دَوْر در علل است و اگر فرض كنیم كه سلسلة علل،‌تا بی نهایت پیش می رود، لازمه اش تسلسل است و هر دوی آن‌ها باطل و محال می‌باشد(مقدمه چهارم) پس ناچار باید بپذیریم كه در رأس سلسلة علت ها موجودی است كه خود به خود ضرورت وجود دارد، یعنی واجب الوجود است.

این برهان را به صورت دیگری نیز می توان تقریر كرد كه نیازی به مقدمه چهارم (ابطال دور و تسلسل) نداشته باشد، و آن این كه: مجموعه ممكنات به هر صورت كه فرض شود، بدون وجود واجب الوجود بالذات، ضرورتی در آن‌ها تحقق نمی یابد، در نتیجه، هیچ یك از آن‌ها موجود نمی شود، زیرا هیچ كدام از آن‌ها خود به خود دارای ضرورتی نیستند تا دیگری در پرتو آن ضرورت یابد. به دیگر سخن: ضرورت وجود در هر ممكن الوجودی ضرورتی عاریتی است و تا ضرورتی بالذات نباشد، جایی برای ضرورت های عاریتی نخواهد بود.(2)

2ـ برهان تقدّم:

علت، تقدّم وجودی دارد بر معلول (نه تقدّم زمانی). معلول با این كه همزمان با علت است و از این نظر تقدّم و تأخری در كار نیست، در مرحله و مرتبة بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است، بر خلاف علت كه مشروط به وجود معلول نیست، یعنی دربارة‌ معلول صادق است: "تا علت وجود پیدا نكند، او وجود پیدا نمی‌كند" اما دربارة علت صادق نیست كه: "تا معلول وجود پیدا نكند، او وجود پیدا نمی كند". كلمه "تا" مفید مفهوم شرطیّت و مشروطیّت و تقدّم ذاتی است.

مثال: فرض می‌كنیم گروهی می خواهند در امری، مثلاً حمله به دشمن، اقدام كنند اما هیچ یك از آن‌ها حاضر نیست پیش قدم شود و حتی حاضر نیست همقدم باشد. به سراغ هر كدام كه می رویم، می‌گوید "تا" فلان شخص حمله نكند، من حمله نخواهم كرد. شخص دوم همین را نسبت به شخص سوم می‌گوید و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همین طور... یك نفر پیدا نمی شود كه بلا شرط حمله كند. آیا ممكن است در چنین وضعی حمله صورت گیرد؟ البته نه، زیرا حمله ها مشروط است به حملة دیگر. حملة غیر مشروط وجود ندارد و حمله های مشروط كه سلسله را تشكیل می دهند، بدون شرط، وجود پیدا نمی كنند، نتیجه این است كه هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.

اگر سلسله ای غیر متناهی از علل و معلولات فرض كنیم، چون همه ممكن الوجود می باشند، وجود هر كدام مشروط بر وجود دیگری است كه آن دیگری نیز به نوبة خود مشروط به دیگری است. تمام آن‌ها به زبان حال می‌گویند "تا" آن یكی دیگر وجود پیدا نكند،‌ ما وجود پیدا نخواهیم كرد، و چون این زبان حال، زبان همه است، بلا استثنا، پس همه یك جا مشروط هایی هستند كه شرط شان وجود ندارد، پس هیچ یك وجود پیدا نخواهد كرد.

از طرف دیگر چون می بینیم موجوداتی در عالَم هستی وجود دارد، پس ناچار واجب بالذات و علت غیر معلول و شرط غیر مشروطی در نظام هستی هست كه این‌ها وجود پیدا كرده اند. (3)

منابع:

1 - جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج2، ص 113.

2 - محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، ص 339، درس 62.

3 - مرتضی مطهری، مجموعه آثار ، ج6، ص 965 (اصول فلسفه و روش رئالیسم ، ج 5) .

========================

 

دومین اصل عدل می باشد.که چند نکته عرض می کنم :

1. عدل‌، عبارت است از پای‌بندی به میانه‌روی در اعمال‌، و دوری از زیاده‌روی‌، یا كم گذاشتن در امور، لازمة چنین روی‌كردی‌، آشكار شدن عمل صالح از انسان است‌.(1) یكی از آیات قرآن كریم در این باره می‌فرماید: "و ضَرَب‌َ اللّه‌ُ مَثَلاً رَجُلَین‌ِ اَحَدُهُما اَبكَم‌ُ لایَقدِرُ عَلی‌َ شَی‌ءٍ و هُوَ كَل‌ُّ عَلی‌َ مَولغ‌ه‌ُ اَینَما یُوَجِّهه‌ُ لایَأت‌ِ بِخَیرٍ هَل یَستَوی هُوَ و مَن یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ و هُوَ عَلی‌َ صِرَطٍ مُستَقیم‌; (2) خداوند مثالی زده است‌.

دو نفر را كه یكی از آن دو، گنگ مادرزاد است و بر هیچ كاری قادر نیست و سر بار صاحبش می‌باشد; او را در پی هر كاری بفرستد، آن را خوب انجام نمی‌دهد; آیا چنین انسانی‌، با كسی كه به عدل و داد امر می‌كند و بر راهی راست قرار دارد، برابر است‌." در این آیة شریفه‌، عدل با صراط مستقیم الهی كه همان راه پاك فطرت انسان است‌، هم‌سان شمرده شده است‌.

از آیة شریفه "اِن‌َّ اللّه‌َ یَأمُرُ بِالعَدل‌ِ". (3) نیز فهمیده می‌شود كه عدل به معنای مساوات و نقطة مقابل ظلم است‌; یعنی به هر شخصی چیزی‌، سهمی معادل آن‌چه شایستة آن است‌، داده شود. نتیجه این روی‌كرد دربارة عدل‌، آن است كه عدل‌، گسترة وسیعی داشته باشد، همانند عدل در اعتقاد; یعنی ایمان به آن‌چه حق است‌، عدل در رفتار; یعنی انجام آن‌چه سبب سعادت و پرهیز از چیزی كه مایة شقاوت انسان می‌شود، عدل در حرفه و شغل‌; یعنی هر شخص در جایگاهی قرار گیرد كه از نظر عقلی‌، شرعی یا عرفی مستحق آن است‌. می‌شود گفت در این روی‌كرد، عدل‌، به مفهوم حُسن بوده‌،(4) و با آن‌چه در مباحث كلامی‌، از آن به حُسن ذاتی یاد می‌شود، تلازم دارد.

در توصیفی دیگر دربارة عدل آمده است‌: عدل یعنی یعنی آن‌كه هر چیزی‌، در جای خود باشد; ازاین‌رو، هرگونه انحراف‌، تفریط، تجاوز از حدّ، تجاوز به حقوق دیگران و... برخلاف اصل عدل است‌.(5)

2. عدل از اصول مهم اسلامی است‌; یعنی‌، هم‌چنان‌كه هیچ یك از مسائل عقیدتی و عملی‌،  فردی و اجتماعی‌،اخلاقی‌، حقوقی و...، از حقیقت توحید و یگانگی خداوند جدا شدنی نیست‌، به همان‌سان‌، هیچ یك از آن‌ها، از روح عدل خالی نمی‌باشد.

از حدیث شریف "بالعدل قامت السموات و الارض‌; آسمان‌ها و زمین براساس عدل پابرجا و استوارند" نیز، فهمیده می‌شود كه نه تنها زندگی محدود بشر در این كره خاكی‌، بدون عدالت برپا نمی‌شود، بلكه سراسر جهان هستی و آسمان‌ها و زمین نیز، همه در پرتو عدالت و تعادل نیروها، و قرار گرفتن هر چیزی در جای مناسب خود، توانسته‌اند. برقرار شوند و دنیا در پرتو آن‌، ادامه پیدا كرده است‌; و گرنه‌، جهان رو به نیستی می‌گذارد.(6)

نیز قرآن كریم دربارة پاداش عمل می‌فرماید: "و خَلَق‌َ اللّه‌ُ السَّمـَوَت‌ِ و الاَرض‌َ بِالحَق‌ِّ و لِتُجزی‌َ كُل‌ُّ نَفس‌ٍ بِما كَسَبَت و هُم لایُظلَمون‌; (7) و خداوند، آسمان‌ها و زمین را به حق آفریده است‌، تا هر كس در برابر اعمالی كه انجام داده است‌، جزا داده شود و به آن‌ها ستمی نخواهد شد."

در آیة دیگری در این باره می‌فرماید: "و ما اَنا بِظَـلّـَم‌ٍ لِلعَبید; (8) من هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد."

3. مواردی كه به عنوان شاخصه‌های عدل گفته شد، چه در ردیف نخست زیر عنوان كلی عدل‌، و چه در ردیف دوم‌، دربارة خداوند، همة آن‌ها نمونه‌هایی از صفت عدالت در مورد خداوند است‌. به دیگر سخن‌، عدل در سراسر جهان آفرینش‌، حكم‌فرماست‌; یعنی هیچ‌گونه افراط و تفریط و نقص و فزونی و نادرستی در هیچ جای عالم وجود ندارد. در قلمرو زندگی انسان نیز، نه در تكوین و آفرینش او، بی‌عدالتی به كار رفته ‌(9) و نه در زمینة تشریع‌، اختیار و آزادی وی‌، چرا كه در این حوزه‌; یعنی اختیار انسان‌، كه او می‌تواند راه سعادت یا شقاوت خود را برگزیند، باز هم خداوند به عدل امر فرموده‌، تا انسان از این اختیار خود، استفادة ناروا نكند.

گونة راهنمایی انسان در این زمینة حساس تعیین سرنوشت‌، آن است كه‌، قانون خلل‌ناپذیر عدل را در جهان حاكم ساخته‌، در درون آن‌، سنت‌هایی قرار داده است‌. در این سنت‌ها نیز، اثری از خلاف عدل دیده نمی‌شود، نیز ناهم‌آهنگی برنامة زندگی انسان با آن‌ها، خود گونه‌ای سرپیچی از قانون‌مندی‌های عدل الهی بوده‌، سقوط و تباهی او را به دنبال خواهد داشت‌. برخی بر این باورند كه آیة شریف "اِن‌َّ اللّه‌َ لایَأمُرُ بِالفَحشأِ; (10) خداوند هیچ‌گاه به فحشا و امر سوء حكم نمی‌كند."، به این حقیقت اشاره دارد.(11)

4. عدل الهی در نظام تكوین و آفرینش‌: از نگاه حكمای اسلامی‌، عدل الهی در نظام تكوین‌; یعنی هر موجودی‌، هر درجه از وجود و كمال وجودی كه استحقاق و امكان آن را داشته‌، دریافت كرده است‌. ظلم نیز، یعنی منع فیض و امساك جود و بخشش از وجودی كه استحقاق دریافت آن جود را داراست‌. حكما معتقدند كه هیچ موجودی بر خدا حقی پیدا نمی‌كند كه دادن آن حق‌، انجام وظیفه و ادای دین شمرده شود، و خداوند از آن جهت عادل شمرده می‌شود كه به دقت تمام‌، وظایف خود را در برابر دیگران انجام می‌دهد، بلكه عدل خداوند، عین فضل و جود او است‌; یعنی در نگرش آنان‌، عدل خداوند عبارت است از این كه خداوند، فضلش را از هیچ موجودی‌، در هر حدی كه امكان تفضل برای آن موجود باشد، دریغ نمی‌دارد.(12)

5. افزون بر آن كه عدل‌، به شاخه‌های فردی‌، اجتماعی‌، سیاسی‌، اقتصادی و... تقسیم‌پذیر است‌، این اصل‌، آن قدر مهم است كه حتی در قرآن‌; در مفهوم اجتماعی خود، به عنوان هدف ارسال پیامبران‌، مطرح شده است‌: "لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنـَت‌ِ و اَنزَلنا مَعَهُم‌ُ الكِتـَب‌َ و المیزان‌َ لِیَقوم‌َ النّاس‌ُ بِالقِسطِ; (13) همانا، فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان كتاب و ترازو آوردیم تا مردم به عدالت قیام كنند." البته‌، عدل در مفهوم فلسفی‌، خود مبنای معاد است‌.(14)

منابع:

(1)المیزان‌، علامه طباطبایی‌;، ج 12، ص 301 و 302، مؤسسة اعلمی‌.

(2)نحل‌، 76.

(3)نحل‌، 90.

(4)همان‌، ص 331.

(5) تفسیر نمونه‌، آیت‌الله مكارم شیرازی و دیگران‌، ج 11، ص 366، دارالكتب الاسلامیة‌.

(6) همان‌، ج 4، ص 302.

(7)جاثیه‌، 23.

(8) ق‌، 30.

‌(9) انفطار، آیه‌های 6 و 7.

(10) اعراف‌، 28.

(11) عدل در جهان‌بینی توحید، حسن یوسفی‌، ص 64 ، انتشارات خزر.

(12) عدل الهی‌، شهید مطهری‌، ص 58، صدرا.

(13) حدید، 25.

(14) همان، ص 48.

========================

 

سومین اصل نبوت می باشد.

 از آنجائی كه بشر بدون شك هدفدار آفریده شده و خداوند متعال برای رسیدن انسان به هدف و تكامل نهائی، او را مجهز به نیروی عقل و اندیشه نموده است و از طرفی اندیشه های بشری از شناخت و درك همه نیازمندیهایش ناتوان است چو انسان و اندیشه‌هایش به زمان، مكان و مادّه محدود بوده و تأثیر پذیریش از عوامل محیطی و هواهای نفسانی كه لا زمه وجود و زیست انسان است اجتناب ناپذیر می باشد.

از این رو خداوند متعال برای رسیدن انسان به هدف آفرینش (بر اساس انتخاب و گزینش آزادانه) پیام و راهكارهای هدایت و سعادت را برای او توسط سفیران و برگزیدگانش كه دارای ویژگی عصمت و مصونیت از گناه و خطا ( برای جلب اعتماد بشر) و اعجاز ( برای اثبات ارتباط خویش با خداوند متعال) هستند فرستاده است كه از این سفیران به عنوان انبیا (پیام آوران الهی) و از ارسال پیام به عنوان نبّوت یاد شده است.

توضیح مطلب اینكه برای تصدیق مسأله نبوت و رسالت انبیا ابتدا لازم است هر انسانی به درون خود مراجعه كند و نیازی را كه انسان را محتاج به وجود پیامبران می سازد حس كند و در صورت احساس چنین ضرورت و نیازی است كه آمادگی لازم را برای تحقیق و بررسی دربارة انبیا و تصدیق رسالت آنها پیدا خواهد كرد. بنابراین به برخی دلائلی كه ضرورت وجود انبیاء را كه به نام نبوت عامه در مبحث عقاید از آن یاد می شود لازم است اشاره نماییم:

1- انسان و طبیعت: از جمله نیازمندیهای مبرم انسان دانش بر خورد با پدیه های مختلف طبیعی می باشد. هر انسانی به روشنی تصدیق می كندكه در دنیایی قرار دارد كه همه چیز آن از خوردنیها و آشامیدنیها و خواص پدیده های مختلف دیگر، برای او مجهول است و می باید بداند چه چیزی برای او مفید است و چگونه باید از آن بهره ببرد و چه چیز برای او مضر است و چگونه باید از آن اجتناب نماید. در این میانه دانش تجربی انسان، مانند كودكی است تازه به دوران رسیده كه یافته هایش در مقابل مجهولاتش مانند قطره ای از دریاست و نمی تواند منتظر بماند تا منفعت و مضرات مقصود همان رجعتی است كه اول امام حسین (ع) بعد حضرت امیر (ع) و بعد حضرت رسول(ص) و بعد باقی ائمه رجوع می نمایند .

برگرفته از : 1ـ معاد، استاد مطهری (ره)

پدیده ها از طریق تحقیقات علمی روشن شود، فلذا در درون خود احساس می‌كند خالقی را كه او و پدیده ها را آفریده است. می باید برای كاربرد هر یك از پدیده ها كه در زندگی انسان نقش مؤثر دارد برای او توضیحی و هدایتی داشته باشد و این اولین نیاز به وجود پیام آورانی از سوی خالق است.

2ـ انسان و جامعه: بدیهی است كه انسان نیز مانند سایر موجودات طبیعی موجودی نا شناخته است چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی. فلذا هر انسانی در درون خود احساس نیازی عمیق به وجود آیینی از سوی خالق خود كه به اسرار جسم و جان انسان آگاه است، دارد و این نیاز وقتی خود را بیشتر و گسترده تر نشان می دهد كه جنگ ها و خونریزی ها و نابسامانیها در حیات انسان به واسطه بی بهره بودن از آیینی منطبق با اسرار خلقت انسان از نظر جسمی و روحی زندگی او را تهدید می كند. در چنین اوضاعی هر انسانی در برابر این سؤال (آیا می شود خداوند برای انسان در خلقتش رعایت حسن و كمال و حتی نعمتهایی كه نبودن آن اصل زندگی اور ا تهدید نمی كند بلكه تنها باعث زیبایی و حسن اوست بیافریند ولی ضروری ترین نیاز كه آیین زندگی است را از او دریغ می‌كند؟) صادقانه پاسخ می‌گوید، یقیناً پروردگاری كه از اعطاء محسنات وجود چیزی را فرو گذار نكرده و است از اعطاء ضروریات دریغ نخواهد نمود.

3- انسان و خانواده: نیازمندی انسان به آداب همسر داری و تربیت كودكان و شناخت حقوق متقابل و هزاران نكته تربیتی قصّه‌ای نظیر آنچه دربارة جامعه گفته شد دارد و این بخش از نیازمندی انسان كه به او از جامعه و نزدیكتر است هر انسان طالب حقی را متوجه ضرورت هدایت های الهی در توفیق یافن انسان برای ایجاد كانونی گرم در خانواده می‌نماید.

 در همه نیازمندیهایی كه بر شمردیم و یا از شمارش آن صرف نظر كردیم نقش دانش بشری همان است كه گفته شد و به هیچ روی پاسخ گوی حتی یك قلم از این نیازها به طور كامل نیست. بنابراین پس از اعتقاد به خدای عالمیان عقیدة به نبوّت از ضروریات اجتناب ناپذیر می باشد. اما در زمینه نبوّت خاصه كه پس از تصدیق اصل ضرورت نبوّت انبیا ‌بیان می شود، كار سهل تر و آسانتر به نتیجه می رسد و آن نشانه هایی است كه انبیا برای اثبات نبوت خود ارائه می كنند كه اجمالا معجزات الهی می باشد به گونه‌ای كه این معجزات ارتباط آنها را با نیروی لایزال الهی و علم مطلق او به اثبات می رساند.

========================

 

چهارمین اصل امامت می باشد.

امامت‌، استمرار خط نبوت است‌. خداوند متعال كه نوع بشر را برای پیمودن راه كمال و سعادت آفریده همان‌گونه كه باید برای ارائه طریق و رسیدن به مطلوب‌، پیامبرانی را كه متكی به نیروی وحی‌، و دارای مقام عصمت هستند مبعوث كند، لازم است برای تداوم این راه‌، بعد از رحلت پیامبران‌، جانشینان معصومی را برای آنان قرار دهد كه جامعه انسانی را در مسأله ارائه طریق و هدایت به سوی مقصد كمك كند; زیرا:

1. عقل انسان‌ها به تنهایی برای تشخیص تمام عوامل و اسباب پیشرفت و كمال كافی نیست‌.

2. آیین انبیا ممكن است بعد از رحلت آنها دستخوش انواع تحریفات شود، به همین جهت‌، پاسدارانی معصوم و الهی لازم است تا از آن پاسداری كنند. امام صادق‌می‌فرماید: "در میان ما اهل‌بیت در هرنسلی‌، افراد عادلی هستند كه تحریف غلو كنندگان را از آن ]اسلام‌[ نفی می‌كنند، و دست بدعت گذاران و دین سازان و اهل باطل را كوتاه‌، و تأویل و تفسیر نادرست جاهلان را كنار می‌زنند."( اصول كافی‌، شیخ یعقوب كلینی‌، ج 1، ص 80، دارالتعارف للمطبوعات‌، بیروت‌. )

3. تشكیل حكومت الهی كه انسان را به اهداف مورد نظر برساند، فقط از طریق پیشوایان معصوم امكان‌پذیر است‌; زیرا حكومت‌های انسانی بنا به شهادت تاریخ‌، همیشه در مسیر منافع مادی افراد یا گروه‌های خاص سیر كرده‌اند.( ر.ك‌: پیام قرآن‌، آیت‌الله مكارم شیرازی و دیگران‌، ج 9، ص 38 و 39، مدرسه امیرالمؤمنین‌. )

امام رضا(ع) دربارة فلسفه امامت می‌فرماید: "امامت‌، مقام انبیأ، وراثت اوصیأ و جانشینی خدا و پیامبر است ... امام‌، ماه درخشان و چراغ پرفروغ و نور تابان و ستاره هدایت در تاریكی است‌..."( اصول كافی‌، همان‌، ص 256 و 257. )

از ممارست و مطالعه دقیق قرآن مجید به دست می‌آید، این كتاب پر ارج آسمانی در بیان دستورهای خود، شیوة مخصوص دارد كه بیان به شكل كلّی و بسیط است و سپس خدای تعالی تبیین و تفسیر آن را به عهده رسول خدا9 قرار داده‌; "و أنزلنآ إلیك الذّكر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم‌" (نحل‌، 44)

نظیر دستور كلّی نماز "اقیموالصلوة‌" و زكات "آتوالزكاة‌" و حج "و للّه علی الناس حج‌ّ البیت من إستطاع الیه سبیلاً" و... كه بیان تعداد ركعات نماز و یا بیان حدّ و نصاب زكات و توضیح هفت دور طواف و كیفیت حج‌، همه اینها را پیامبر اكرم برای مسلمانان تفسیر و تشریح فرمود كه هیچكدام از توضیحات آن حضرت در قرآن به نحو ریز و جزئی ذكر نشده‌، بلكه به نحو اجمال و كلّی و سربسته ذكر شده است‌.

مسأله امامت امامان اثنی‌عشر كه اوصیای گرامی پیغمبر اسلام هستند نیز با همین شیوه در قرآن ذكر و اثبات شده كه حدود 84 آیه به امامت امامان معصوم‌: دلالت دارند از جمله آیات‌، 59 از سورة نسأ "اطیعو الله... و اولی الأمر منكم‌" "فس ?‹لوَّا أهل الذّكر إن كنتم لاتعلمون‌" (نحل‌، 43; انبیا، 7) "اتّقوا اللّه و كونوا مع الصّـَدقین‌" (توبه‌، 119) "إنّما ولیّكم اللّه و رسوله و الّذین ءامنوا..." (مائده‌، 55) "یرید اللّه لیذهب عنكم الرّجس أهل البیت‌" (احزاب‌، 33) و همچنین آیه تطهیر و مباهله و غیره كه این آیات را پیامبر اكرم به ائمه اثنی‌عشر معصومین‌: تفسیر و تك تك آنها را با نام و نشان و خصوصیات برای مسلمانان معرفی كردند كه از جمله آن این حدیث مشهور، به نقل از جابربن‌عبداللهانصاری است‌: جابر می‌گوید: خدمت پیامبر اكرم‌رسیدم‌; در حالی كه تازه آیه 59 از سورة نسأ نازل شده بود. عرض كردم‌: یا رسول الله، خدا و رسول خدا را شناختیم و اطاعت می‌كنیم‌. امّا ولی الامری كه در این آیه آمده كیانند كه اطاعتشان همچون اطاعت شما و خداوند بر ما واجب شده است‌؟

پیامبر گرامی فرمودند: "ای جابر! اولی‌الأمر، جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از منند كه اوّل آنها علی‌، فرزند ابوطالب‌، سپس حسن‌، بعد حسین‌، بعد علی فرزند حسین‌، سپس محمّد فرزند علی ـ كه در كتاب آسمانی تورات به باقر مشهور است و تو ایشان را خواهی دید و وقتی دیدی‌، سلامم را به او برسان ـ سپس صادق جعفر فرزند محمّد سپس از آن موسی فرزند جعفر بعد علی فرزند موسی‌َ، سپس محمّد فرزند علی‌، بعد علی فرزند محمّد پس از آن حسن فرزند علی‌، سپس هم نام من و هم كنیه‌ام حجت خدا در زمین و باقیمانده خدا در میان بندگانش فرزند حسن‌بن‌علی‌، همان شخصی كه خداوند به وسیلة او مشارق و مغارب زمین را فتح می‌كند و او از پیروانش غایب می‌شود. در زمان غیبت آن حضرت كسانی در اعتقاد به امامت او ثابت قدم می‌مانند كه خداوند دلهایشان را با ایمان امتحان كرده است‌.( كتاب كمال الدین‌، باب نص الله عزوجل علی القائم‌، ص 253. )

در روایتی دیگر از ابوبصیر نقل شده كه به امام باقر(ع) عرض كردم‌! مردم‌(اهل سنت‌) به ما اعتراض می‌كنند كه اگر امامان حقّند، چرا خدا نامی از آنها در قرآن نبرده است‌؟ امام باقر فرمود: در پاسخ آنها بگویید: خدا نماز را بر پیغمبر(ص) نازل كرد و اسمی از سه یا چهار ركعت آن نبرد تا اینكه رسول خدا آن را توضیح داد و نیز فریضه حج را نازل فرمود، ولی تعداد طواف‌های هفتگانه آن را نازل نكرده تا پیغمبر(ص) آن را تفسیر كرد; همین طور است امامت ما; خداوند آیة "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منكم‌" را نازل و پیامبر اولولأمر را به ائمه اثنی‌عشر تفسیر فرمود و اگر ساكت می‌شد و بیان نكرده بود، آل‌عباس و آل‌عقیل و یا دیگران مدعی می‌شدند كه مراد از اولی‌الأمر ماییم‌..."( تفسیر عیاشی‌، ذیل آیه 59 سورة نسأ. )

بدین مطلب در برخی روایات اشاره شده است‌; شخصی از امام باقر(ع) تفسیر آیة "إِن‌ اللَّه‌ یَأْمُرُكُم‌ أَن تُؤَدُّواْ الاْ امـَنت‌ إِلَی‌ أَهْلِهَا; (نسأ، 58) خداوند به شما فرمان می‌دهد كه امانت‌ها را به صاحبانش بدهید!" پرسید؟ امام فرمود: مقصود ما هستیم كه باید امام سابق‌، كُتب و علم و سلاح را (كه نشانه‌های امامت است‌) به امام بعد از خود تحویل دهد.

در روایتی دیگر نیز آمده است كه امام رضا(ع) در تفسیر "اهلها" در آیه شریفه مذكور (نسأ، 58) فرمود: آن‌ها (مقصود از اهلها) ائمه از آل محمدند كه هر امامی باید امانت را به امام بعد از خود تحویل دهد و... .

========================

 

و پنجمین آن معاد است.

اول دلیل عقلی عرض کنم:تاكنون دلایل عقلی متعدد بر وجود معاد ایراد شده است كه در ذیل به نمونه‌هایی از آنها اشاره می‌شود:

1 ـ یكی از ملموس‌ترین دلایل عقلی بر معاد و جاودانگی روح "میل به جاودانگی" در انسان است و از آن جایی كه در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست، می‌توان این میل را دلیلی بر بقاء بشر پس از مرگ دانست. این كه ما از فكر نیست شدن رنج می‌بریم خود دلیل است بر اینكه ما نیست نمی‌شویم."

"قل تعالوا" آیتی است از جذب حق ما به جذبة حق تعالی می‌رویم "اونامونو" نویسنده و ادیب مشهور اسپانیایی در كتاب "درد جاودانگی" بدنبال آب حیات و سیراب نمودن عطش جاودانگی می‌نویسد:

"رفتار من بهترین دلیل، دلیل اخلاقی، بر شدت اشتیاق من است. و اگر در محدودة این عدم حتمیت نهایی و لاعلاج، نتوانسته‌ام خود را از حقیقت آنچه بدان امیدوارم متقاعد گردانم، از آن است كه سیر و سلوك چنان كه باید خالصانه و مخلصانه نبوده است....

و ایمان نیست كه شهید می‌آفریند، شهیدانند كه ایمان می‌آفرینند ... چنان باش كه گویی فردا خواهی مرد، ولی خواهی مرد كه از نو زنده باشی."

2 ـ عدل الهی ایجاب می‌كند كه نیكوكاران و بدكاران كه غالباًدر این جهان در یك صف قرار دارند و حتی در عرصه‌هایی بدكاران برتری می‌یابند و ارزشهای كاذب و دروغین كه بجای ارزشهای حقیقی می‌نشینند از هم جدا شوند و بدكاران به اعمال خود برسند. قرآن كریم در سورة جاثیه آیه 21 می‌گوید:

"آیا آنان كه مرتكب گناه شدند گمان كردند كه ما آنها را همچون كسانی قرار می‌دهیم كه ایمان آورده‌اند و عمل صالح انجام داده‌اند؟ كه حیات و مرگشان یكسان باشد؟ چه بد داوری می‌كنند!"

مزرع سبز ملك دیدم و داس مه نو یادم از گشته خویش آمد و همگام درو ای خنك آن را كه پیش از مرگ، مرد یعنی او، از اصل این رز بوی برد

پس "در هر حال ای عزیز، قدری از حال غفلت بیدار شو و در امر خود تفكر كن و صفحه اعمال خود را نگاه كن و بترس از آنكه اعمالی را كه به خیال خود عمل صالح است، از قبیل نماز و روزه و حج و ... خود اینها اسباب گرفتاری و ذلتت شوند در آن عالم، پس حساب خودت را در این عالم تا فرصت داری بكش و خودت میزان اعمالت را بر پا كن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت ( اعمال خود را بسنج!"

زان پیشتر كه عالم فانی شود خراب ما را زجام بادة گلگون خراب كن

3 ـ فیض و رحمت بی‌پایان الهی ایجاب می‌كند كه فیض دائمی او با مرگ از انسان قطع نشود و تكامل افراد مستعد و شایسته همچنان ادامه یابد. قرآن این مهم را با تعبیر زیبایی بیان می‌كند و در سوره "زخرف" آیه 24 می‌فرماید:

"و انا الی ربنا لمنقلبون"

بدون شك، ما در حركت، دگرگونی و انقلاب مداوم روح و نفس، بسوی پروردگار خویش، غایت و هدف جهان هستی، مراتب حیات را پشت سر می‌گذاریم و در آخرین سیر و آخرین مرتبه به جهان رستاخیز وارد شده و با طی منازل و موافق قیامت به سوی كمال مطلوب می‌شتابیم.

روح دارد بی‌بد، بس كار و بال مرغ باشد در قفس، بس بی‌قرار

باش تا مرغ از قفس آید برون تا ببینی هفت چرخ او را زبون

4 ـ چگونگی زندگی در حیات مادی و دنیوی نشان می‌دهد كه غایت، مطلوب و نهایت كار انسان این جهان نمی‌تواند باشد، چرا كه انسان در این جهان در بطن مشكلات، سختی‌ها، بدی‌ها و ... با كوشش خستگی ناپذیر زندگی می‌كند، پس چگونه می‌تواند بی‌هدف، حساب و كتاب، میزان و پاداش، این عالم ماده را پایان كار خود بداند.

"افحسبتم انما خلقنا كم عبثا و انكم الینا لاترجعونه"

"آیا گمان كردید، شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوی ما باز نمی‌گردید."

 

اما دلایل نقلی:

قرآن كریم برای اثبات پاره‌ای از مسائل‌، مانند اثبات صانع‌، توحید، معاد و... از دو شیوة "براهین عقلی‌" و "باورهای فطری‌" استفاده كرده است‌; برای مثال از طرفی برای اثبات توحید از برهان عقلی استفاده نموده می‌فرماید: "لَوْ كَان‌َ فِیهِمَآ ءَالِهَة‌ٌ إِلآ اللَّه‌ُ لَفَسَدَتَا; اگر در آسمان و زمین‌، جز "اللّه‌" خدایان دیگری بود، فاسد می‌شدند."

و از طرف دیگر ـ برای اثبات توحید ربوبی ـ به رفت و آمد شب و روز، حركت خورشید و ماه (بقره‌،164) و بلندی آسمان‌های بدون ستون (رعد،2) استفاده می‌كند(الهیات و معارف اسلامی‌، آیت اللّه جعفر سبحانی‌، ص 77 و 111، نشر مؤسسه امام صادق‌.); هم چنین قرآن كریم در اثبات معاد و بیان ضرورت آن از هر دو گونه روش استفاده كرده است كه توضیح آن عبارت است از:

1. در برخی آیات‌، منكران معاد را خلع سلاح می‌كند; آنان كه می‌گویند: جز همین زندگی دنیایی‌، خبر دیگری نیست‌... (جاثیه‌، 24)

2. گاهی از كسانی كه قیامت را بعید می‌شمارند، دفع شبهه می‌كند.

3. با ذكر نمونه‌هایی از زنده شدن دوباره‌، در همین دنیا (از قبیل‌: داستان اصحاب كهف‌، گاو بنی‌اسرائیل‌، عُزیر پیامبر، زنده كردن چهار كبوتر برای حضرت ابراهیم‌، زنده شدن مردگان به دست حضرت مسیح‌به اذن خداوند، مرگ طبیعت در پاییز و زمستان و زنده شدن دوباره آن در بهار و تابستان و...) به منكران می‌فهماند كه وقوع رستاخیز محال نیست‌.(ر.ك‌: معارف قرآن‌، استاد آیت‌الله مصباح یزدی‌، ج 2، ص 458 ـ 487.)

امّا براهین عقلی برای اثبات قیامت دو قسم است‌:

الف‌: براهینی كه امكان معاد را ثابت می‌كند: مثل برهان قدرت‌; خداوند از آیه 6 تا 11 از سورة "ق‌" می‌فرماید: 1. خداوند قدرت دارد آسمان و ستارگان و زمین و... را با آن همه عظمت بیافریند; 2. این همه قدرت و عظمت برای بینایی بندگان توبه‌كار است‌; 3. در نتیجه‌، خدا با چنین قدرتی می‌تواند او را دوباره زنده و قیامت را برپا نماید; لیكن چشم بصیرت لازم است‌.(ر.ك‌: تفسیر نمونه‌، ج 22، ص 233 ـ 236.)

ب‌: براهینی كه ضرورت آن را ثابت می‌كند; از جمله‌:

1. برهان حكمت‌: الف‌: كار خدا عبث نیست و هدف حكیمانه دارد; ب‌: همة پدیده‌های هستی به حكم قوانین حاكم بر آن‌ها نابود شدنی است‌; نتیجه آن كه‌: اگر فراتر از این پدیده‌ها، چیز دیگری نباشد، آفرینش جهان عبث خواهد بود، و خداوند كار عبث نمی‌كند.(معارف قرآن‌، استاد آیت‌الله مصباح یزدی‌، ج 2، ص 490، چ سلمان‌فارسی‌.)

2. برهان عدالت‌: الف‌: خدا ستم نمی‌كند; ب‌: در این دنیا انسان‌ها با اختیاری كه دارند اعمال نیك و زشت انجام می‌دهند و همه می‌میرند. نتیجه آن كه‌: اگر قیامتی نباشد تا خدا بر اساس عدالت خود رفتار نماید، عدالتش خدشه‌دار می‌شود.(همان‌، ص 493.)

3. برهان رحمت‌: الف‌: از صفات خداوند، "رحمت‌" به معنای اعطای فیض و نعمت به موجودی است كه قابلیت و استعداد آن را داشته باشد. ب‌: انسان استعداد حیات جاودانه دارد.

در نتیجه‌: چون خداوند چنین فیضی را از انسان نمی‌گیرد و با مرگ نیز قطع نمی‌گردد، پس قیامتی باید باشد تا این فیض ادامه پیدا كند.(پیام قرآن‌، آیت‌الله مكارم شیرازی‌، ج 5، ص 263، نشر مدرسة الامیرالمؤمنین‌.)

در قرآن از براهین متعدد دیگری از قبیل‌: برهان حركت و هدف‌، دلیل نفس اختلاف‌، دلیل بقای روح‌، دلیل آفرینش نخستین و... سخن به میان آمده است‌.(برای آگاهی بیشتر ر.ك‌: پیام قرآن‌، ج 5، ص 255 ـ 261 و ص 267 ـ 275 و ص 277 ـ 305.)

با دلایلی كه ذكر شد، فهمیده می‌شود كه اگر قیامتی نباشد، زندگی بی‌هدف خواهد بود.

پس مرگ انسان‌، برای سازندگی مجدد و بهتر و همیشگی است‌. مرگ حركت از مرحلة پست به مرحلة عالی‌تر است‌. امید رسیدن به چنین مراحل عالیه و تكامل یافته‌، زندگی را هدفدار می‌كند. در غیر این صورت چه امیدی به زندگی و چه هدفی از آن خواهد بود؟(ر.ك‌: پیام قرآن‌، ج 5، ص 240 ـ 246.)

برگرفته از:

1. www.hawza.net

مقاله "دلایل معاد" مكارم شیرازی

2. درد جاودانگی، اونامونو

3. اربعین (چهل حدیث) امام خمینی(

4. عدل الهی، استاد مطهری

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت