پرسش:
با سلام و خسته نباشید
گاهی اوقات که می خواهم خدایم را عبادت کنم و یا راز و نیاز کنم وسوسه ای به من می گوید خدا از چه زمانی بوده است؟ نعوذ بالله از چی به وجود آمده؟ وعلم و قدرتش از کجا سر چشمه می گیرد؟لطفا مرا راهنمایی و از این دردسر و آفت نجات دهید
پاسخ:
با سلام و آرزوی توفیق روز افزون الهی برای شما .
پرسش گری و جستجو گری حقیقت ، یکی از گرایش های اصیل انسانی است و به عنوان یک نیاز در انسان طرح می شود . بنابراین از این که سوالاتی به ذهن تان وارد می شود ، بیمناک نشوید و در طلب پاسخ و رسیدن به حقیقت بر آئید.
سوال اولی که طرح نمودید ، به چند جهت نمی تواند در مورد خدا فرض شود ، یعنی فرض زمان برای خداوند به چندین دلیل صحیح نمی باشد.
1- زمان ، مقدار حرکت اجسام است ؛ یعنی ما زمان را از حرکت اجسام به دست می آوریم. بنابراین ، برای فرض زمان باید ابتدا جسمی وجود داشته باشد تا زمان از حرکت آن ایجاد شود.
ملاصدرا معتقد بود که زمان بعد چهارم جسم است و در این نظریه نیز تا جسم نباشد ، زمان نخواهد بود ؛ حال اگر بگوییم که قبل از خدا زمان وجود داشته باشد ، یا خداوند ابتدای زمانی داشته باشد (خداوند از یک زمان وجود یابد و قبل از آن نباشد ) معنای آن چنین خواهد بود که قبل از خدا باید اجسام وجود داشته باشد و این تصور اشتباه است.؛زیرا هر چیزی در این جهان آفریده خدا است و هیچ چیز قبل از خدا نیست ؛ پس این که بگوییم خدا از چه زمانی بوده است ، یعنی قبل از خدا زمان باشد ؛ در حالی هر چیز و حتی زمان نیز آفریده خدا است و قبل از او هیچ نیست.
2- وقتی قبل از خدا هیچ چیز نباشد ، پس سوال از این که قبل از خدا جهان چگونه بوده است ، اشتباه است؛ چون همه جهان هستی آفریده خدا است ؛ پس معنا ندارد که سوال شود قبل از خدا جهان چگونه بوده است. اصلا جهانی نبوده تا بپرسیم چگونه بوده است.
3- خداوند موجود ازلی و ابدی است
ازلى بودن به معناى اين است كه خداوند متعال همیشه بوده ونمى شود فرض كرد زمانى نبوده و بعد هستى پيداكرده است . دليل ازلى بودن خدا عقل است .
عقل مى گويد: اگر خدا ازلى نباشد, بايد حادث و معلول باشد و هر چه حادث و معلول است , محتاج علتى است , در حالی که خداوند هیچ علتی ندارد و چیزی او را به وجود نیاورده است .هم چنین اين عيب و نقص بر خدا محسوب مى شود.خدا محتاج نيست و غنّى بالذات وصمد و بى نياز است .
بنابراين , عقل مى فهماند خدا «مسبوق به عدم » نبوده , بلكه از اوّل بوده است : «هو الاوّل والآخر والظاهر والباطن و هو بكلّ شىءٍ عليم» (1)«اول و آخر و ظاهر و پنهان او است و او به هر چيز دانا است».
تمام كسانى كه به وجود خدا معتقدند, او را «ازلى » و «ابدى » مى دانند و اين دو وصف از هم جدا نيست زيرا يك وجود ازلى نمى تواند عمر و زمان محدودى داشته باشد و گرنه ازلى نخواهد بود و هنگامى كه وجود اونامحدود باشد ابدى خواهد بود.
تمام دلائلى كه براى اثبات وجود خدا آورده مى شود صريحاً يا به اشاره واجب الوجود بودن خدا را اثبات مى كند و روشن است واجب الوجوديعنى كسى كه هستى اش از ذات خوداو و ازلى و ابدى است .
اين ممكنات (مخلوقات) هستند كه روزگارى نبودند و بعد حادث شدند و پس از مدتى مى ميرند و نابود مى شوند.
واجب الوجود هرگز چنين نيست .(2)
ازلي يعني ابتدايي ندارد و ابدي يعني پاياني براي آن نیست و خداوند از ابتدا بوده و تا آخر هم خواهد بود.
1.حديد (57) آيه 3
2.ناصر مكارم , پيام قرآن , ج 4 ص 187