فتنهای جدید از درون حوزههای علمیه /چرا رهبر انقلاب در دیدار مردم قم درباره «نفوذ فرهنگی» در دستگاه روحانیت هشدار دادند؟
جریان «شیعه انگلیسی» و جریان «اسلام رحمانی» با روایت جریان خاص، با وجود تقابل ظاهری، دو تیغهی یک قیچی برای حمله به «اسلام سیاسی» به عنوان شاهتیر خیمه جمهوری اسلامی هستند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم قم در سالگرد قیام خونین مردم این شهر که در ۱۹ دی ماه گذشته انجام گرفت، در ابتدای بیانات، به مساله بسیار مهم تلاش دشمن برای «نفوذ فرهنگی» در حوزهها اشاره کردند:
" البتّه من این را همین جا در پرانتز عرض کنم که انگیزههایی وجود دارد برای اینکه فضای انقلابی قم را تغییر بدهند و روحیهی انقلابی قم و روحیهی دینی قم را کمرنگ کنند؛ انگیزههایی وجود دارد. از کِید دشمن در همهی جنبهها و جوانب نباید غافل شد: از جنبهی اقتصادی که کید و مکر و دشمنی میکند، نباید از کید و مکر و دشمنی او در جنبهی فرهنگی غافل شد؛ مشغولند، انگیزههایی دارند، عواملی را میفرستند؛ باید به این توجّه کرد. بزرگان قم، جوانان قم باید نگذارند تا دستهای خائن، قم را از مرکزیّت انقلاب، از کانون انقلاب بودن بیرون بیاورند و این معانی را در آن کمرنگ کنند. به هر حال قم آن سرچشمهی اصلی است و حوزهی قم آن پشتوانهی معنوی است برای این حرکتی که دنیا را تغییر داد، دنیا را تکان داد و همچنان این حرکت ادامه دارد و هنوز در آغاز راهیم." [۱]
و البته دغدغهمندی جدی رهبر انقلاب نسبت به حوزه و لزوم اصلاحات در آن جهت پیراستن تفکرات ناصحیح یا انحرافی، مساله جدیدی نیست. برای مثال ایشان در ۱۶ آذر سال ۷۴، باز در دیدار طلاب و فضلای حوزه علمیه قم فرموده بودند:
"حوزه علمیه به مانند گوهر گرانبهایی است که باید به قدر ارزش وجودی آن مورد استفاده بهینه قرار گیرد و برای این منظور باید اصلاح لازم از درون حوزه آغاز شود و جهات آموزشی و محتوایی کتب درسی آن نیز مورد بازنگری قرار گیرد همچنین گسترش تفکر حرکت اصلاحی در حوزه سبب نزدیک شدن آن به عمل و تحقق میشود. "
ایشان در همین سخنرانی سال ۷۴، ضمن تاکید بر لزوم استقلال حوزه، همراهی با انقلاب و نظام و ایجاد محتوا برای سیاستگذاریهای کشور را یک وظیفه اصلی برای حوزه برشمردند:
"حوزه علمیه امروز باید مستقل از حکومت اما یاریدهنده و پشتیبان نظام اسلامی باشد و مقررات اسلامی را در اختیار آن قرار دهد. دستگاه قضائی، اجرایی و مقننه، دانشگاهها، سربازخانهها و کارخانههای ایران اسلامی، نیازمند حوزه هستند و همه جای این کشور که اداره آن در حاکمیت مقتدرانه نظام اسلامی است به حوزه و ثمرات آن احتیاج دارند. "
حقیقت آن است که در مقطع فتنه سال ۸۸، نظام سلطه بخش مهمی از داراییهای درون کشور خود را برای یکسره کردن کار نظام اسلامی به خیابانها آورد و چند ماه ایران را به آشوب کشید که تبعات آن، از جمله تحریمهای غیرقانونی و ناجوانمردانه تا به امروز گریبانگیر کشور است. شکست آن پروژه سنگین که دستکم ده سال (از فتنه ۱۸ تیر ۷۸ به بعد) روی آن کار شده بود، در وهله نخست مرهون دو عامل بود: مدیریت مدبرانه رهبر انقلاب و بصیرت مردم انقلابی ایران که پشت ولایت فقیه ایستادند.
بعد از شکست آن پروژه که حقیقتاً میتوان آن را «فتنه عمیق» نامید، طبعاً اتاقهای فکر متشکل از سرویسهای اطلاعاتی کشورهای معارض با ایران و عوامل و سرپلهای داخلی آنها که از زیر ضرب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی (به دلایل مختلف) در امان ماندند یا اصولاً در ۸۸ آشکارا به میدان نیامدند تا زیر ضرب نروند، در طول حدود یک دهه که از آن فتنه میگذرد، به دقت نقاط ضعف پروژه فتنه ۸۸ را بررسی کردند تا سناریوی بعدی را ترمیم و تقویت کنند.
آنها در بررسیهای خود، به این حقیقت مهم و تعیینکننده رسیدند که بقای نظام در گرداب فتنه طراحی شده و چندلایهی ۸۸، بیش و پیش از هر چیز مربوط به جایگاه «ولایت فقیه» در کشور است. به عبارت دیگر، فتنه ۸۸ هم به دشمنان انقلاب و هم به دوستداران آن، بار دیگر ثابت کرد که «ولایت فقیه» آن سنگر محکمی است که در توفان حوادث انسجام کشور، یکپارچگی ارضی و وحدت ملی را رقم میزند.
از سوی دیگر، طراحان پروژههای ضدامنیتی برای ایران به این نتیجه رسیدند که تقابل مستقیم و صریح در عرصه سیاسی، بعد از شکست اردوکشیهای خیابانی ۸۸ و حساس شدن دستگاههای امنیتی نظام، دیگر جواب نمیدهد و در نهایت منجر به حذف عوامل داخلی نظام سلطه خواهد شد. از این رو، در طراحیهای جدید، دو نکته در دستور کار قرار گرفت. نخست، تشکیک و تخریب مبانی فکری و فقهی و سیاسی اندیشه «ولایت فقیه» و دوم، تقابل سازی با نظام و ایجاد دوقطبیهای مختلف با حکومت در حوزههای کمتر حساسیت برانگیز (به لحاظ امنیتی) به ویژه در حوزه فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و البته دینی.
در هر دوی این وجوه، نقش آموزههای دینی و اعتقادی بسیار پررنگ است. از این رو، در سناریوی ضدامنیتی جدید برای ایران، نقش حوزههای علمیه و دستگاه روحانیت بسیار مهم و استراتژیک است، چرا که این بار قرار است از درون گفتمان دینی، هم اندیشه ولایت فقیه را مورد هجمه قرار دهد و هم با ترویج نوعی «شریعت غیرسیاسی» یا «دین غیرحکومتی»، میراث «اسلام سیاسی» حضرت امام (ره) که روح انقلاب اسلامی است، زیر ضرب برود.
از این رو، در چند سال اخیر، در چند مورد، اخبار و گزارشهایی از جلسات درون حاکمیتی ایالات متحده به بیرون درز کرده که در آن، کارشناس مربوط و مدعو، به صراحت محور عملیات علیه جمهوری اسلامی را از درون «حوزههای علمیه» جسته است. بحث «حوزه سکولار» یا «حوزه غیرسیاسی» یا «آخوند غیرحکومتی» و امثال اینها که در یکی دو سال اخیر به مباحث عمومی هم راه پیدا کرده، تجلیات مختلف همین طراحیهای امنیتی خارج از کشور (البته در تعامل با داخل) است.
یکی از آخرین گزارشهایی که از این سنخ تحرکات در درون دستگاه حاکم بر ایالات متحده علیه ایران به بیرون درز کرد، سخنان کارشناسی به نام «اسکات مودل» در کنگره آمریکا در فوریه سال ۲۰۱۷ بود.
اسکات مودل، مدیر عامل گروه راپیدان (تحت نظارت کمیته امورخارجه مجلس نمایندگان)، و مشاور ارشد فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده در امور مالی مربوط به مبارزه با تهدیدات مربوط به گروههای تروریستی خاورمیانه و حامیان تروریسم، در گزارش خود که در تاریخ ۱۶ فوریه ۲۰۱۷ تحت عنوان آینده سیاست آمریکا در قبال ایران (The Future of U.S. Policy Toward Iran ) منتشر شد، به برنامهای برای مبارزه با ایران میپردازد.
او در این گزارش که در ۵ صفحه و در قالب ۷ پیشنهاد تنظیم شده، در پیشنهاد ششم، مستقیماً و صراحتاً مقامات آمریکایی را به تلاش برای ایجاد انشقاق و تقابل در حوزههای علمیه شیعه دعوت میکند. توصیه ششم او از این قرار است:
" پیشنهاد ۶:
نجف را، به عنوان اصلیترین رقیب ایران در رهبری جامعه شیعه تقویت کنید. نجف در عراق و قم در ایران، دیرزمانی است که بر سر «مرجعیت شیعه» در سرتاسر جغرافیای شیعه رقابت دارند. مدل ایران «تئوکراسی» (دینسالاری) است که در آن روحانیون قدرت سیاسی دارند. در صورتی که آیتالله سیستانی، بزرگترین مرجع نجف قرائت سنتیتری از شیعه دارد که روحانیون باید حتی آلامکان از سیاست برکنار بمانند.
-ما باید متحدان عرب را تشویق کنیم تا از سنتهای «رهبانی» و مداراگر نجف حمایت کنند. این مساله به ویژه از لحاظ مساله جانشینی بعد از فوت رهبر ایران آیت الله خامنهای و آیتالله سیستانی اهمیت دارد.
-این موضوع باید شامل تبلیغ چهرههای برجسته و محترم چون آیتالله شیرازی و امثال او باشد (که ضد آیت الله خامنهای هستند) و در عراق هم باید قرائتهایی از اسلام شیعه که بیشتر اهل مدارا و کمتر اهل سیاست و نظامیگری هستند، تبلیغ شوند. ایران شدیداً درگیر یک جنگ نرم برای تضعیف پایگاه آیتالله سیستانی و مراجعی است که محتمل است جایگزین او شوند."
۷ سال قبلتر از انتشار سخنان مودل، در اکتبر ۲۰۱۰، یک کارشناس امنیتی، جفری هالورسون (Jeffry Halverson) استادیار گروه فلسفه و مطالعات مذهبی در دانشگاه کارولاینای جنوبی، مقالهای با عنوان "یک ضد روایت برای حکومت ایران" منتشر کرد که حائز نکات مهمی درباره ذهنیت سناریونویسان نظام سلطه برای نفوذ فرهنگی به درون حوزهها بود.
هالورسون در این مقاله عنوان میکند که" برای موفقیت در برابر حکومت ایران باید روایت کربلا را برای نظام ایران به یک ضد روایت تبدیل کنیم. بدین صورت که "تمامی امکانات خویش را برای یزید معرفی کردن حکومت ایران مورد استفاده قرار دهیم."
وی معتقد است باید روایت کربلا را به صورت واژگونه و با محوریت شیرازیها و حکومت جمهوری اسلامی به مورد بهره برداری قرار دهیم. وی مینویسد:
"یک ضد روایت مؤثر باید سه چیز را دارا باشد.
اول) ادعاهای داستان اولیه و اصلی را توسط واژگون جلوه دادن و از نو طرح ریزی کردن قیاسها و تشابهات منتشر کند و نفوذ دهد.
ب) در مورد حقانیت آن شک ایجاد کند
ج) آنها را با یک روایت و داستان از واقعهای بزرگتر جایگزین نماید."
در نهایت وی عنوان میکند روایت کربلا پتانسیل کافی برای تحقق هر سه مورد ذکر شده، علیه نظام کنونی ایران داراست.
هالورسون معتقد است "جریان شیرازی" به عنوان بهترین کاراکتر برای ایفا نمودن نقش طرفداران امام حسین و مقابله با یزید ساختگی وی یعنی نظام جمهوری اسلامی میتواند ایفا کند.
این اندیشمند امنیتی برای اثبات مناسب بودن این نقش برای جریان شیرازی، دلایل متعددی را عنوان میکند از جمله:
سید بودن رهبر این جریان
اهل کربلا بودن اکثر طرفداران این طیف
منتقد بودن نسبت به حاکمیت ایران
وی در نهایت دوره زمانی ایده آل برای انتشار چنین پیامهایی را ماه محرم و روزهای منتهی به روز عاشورا دانسته و مینویسد:
"این زمانی است که مسلمانان شیعه بیشتر به لحاظ عاطفی، معنوی و جسمی از روایت کربلا آگاه هستند و هر گونه تلاش برای از بین بردن انتشار این پیام یا سرکوب حامیان شیرازی، تنها روایت کربلا را از اذیت و آزارهای سیاسی رژیم ایران و بازیگری آنها در نقش یزید ستمگر، تغذیه و تقویت میکند." [۲]
شاید دقیقاً در راستای اجرای چنین توصیههایی بود که در همین دهه محرم گذشته، «داوود فیرحی»، دوست و مشاور نزدیک محمد خاتمی، مجموعه سخنرانیهایی را در حسینیه «دارالزهراء» در ولنجک (که متولی ان علی اکبر محتشمی پور است) ارائه داد که تلاش کرد با تطبیق تاریخ انقلاب با تاریخ صدر اسلام، «شبیهسازی» مدنظر هالورسون را کلید بزند. [۳]
گفتنی است که در سه چهار سال اخیر، برخی جریانات انحرافی به شدت در درون حوزههای علمیه فعال شدهاند که شاید در وهله اول، مخالف یا در نقطه مقابل هم به نظر برسند، ولی در یک چشمانداز کلاننگر، کاملاً مشخص است که همه آنها در یک هدف اشتراک دارند که همان سکولاریزاسیون حوزه و غیرایدئولوژیک کردن آن است و در واقع همه این جریانها، میراث «اسلام سیاسی» حضرت امام (ره) را هدف قرار گرفتهاند.
به عنوان یک مصداق، در ماههای اخیر گزارشهایی از قم میرسد که حلقهای متشکل از یک خبرنگار اصلاحطلب که پیوندهایی با بیوت برخی مراجع برقرار کرده، یک چهره سیاسی- رسانهای که در سال ۸۸ رئیس کمیته انتخابات یکی از سران فتنه بود و از کسانی بود که با اعلام زودهنگام پیروزی آن نامزد در روز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری از پایوران کلید زدن فتنه تقلب محسوب میشد و از قضاء بدون کوچکترین برخوردی از کشور خارج شد و به انگلستان رفت، یک روحانی جاه طلب که با نزدیکی به یکی از آقایان مراجع قصد دارد خود را در حد مرجعیت بالا بکشد و البته مشغول «تشکلسازی» های موازی با نهادهای ریشهداری چون «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» است و یکی از بستگان روحانی مرجعیت نجف که مجموعههای اقتصادی بزرگی را تحت مدیریت دارد، شکل گرفته است که هدف نهایی آن ایجاد آلترناتیو نظام از درون حوزه است، امری که با بند ششم توصیههای اسکات مودل کاملاً مطابقت دارد. این جریان هم از ابزارهای فضای مجازی از قبیل خبرگزاری، سایت، کانال و صفحه شبکه اجتماعی استفاده میکنند و هم انتشارات و انتطباعات خاص خود را دارند. به علاوه یکی از بستگان یکی از مراجع بزرگوار که دستی هم در حوزه نشریات و رسانه دارد، با انتشار مجله به ترویج افکار مورد نظر این حلقه کمک میکند.
دیدار چند هفته پیش یکی از مراجع عظام با یکی از رئوس فتنه و همفکران او را که ظاهراً با مقدمهچینی و میانجیگری فرزند این مرجع انجام گرفت که منجر به نامه آیت الله یزدی به این مرجع بزرگوار و هجمههای شدید به آقای یزدی از سوی رسانههای خاص (به بهانه خدشه دار شدن حریم مرجعیت شد)، میتوان در پازل طراحی شده همین جریان در نظر گرفت. به ویژه جنس هجمههای به آیتالله یزدی که از سوی چهرههایی چون فاضل میبدی در روزنامه سازندگی انجام گرفت و تلاش برای برجسته کردن دوقطبی «آخوندحکومتی / اخوند غیرحکومتی» این ظن را تقویت میکند.
به موازات این جریان (و البته در همافزایی با آن) چهرههای وابسته به جریان اصلاحات از قبیل موسوی بجنوردی و روحانیون جوانتری از قبیل سروش محلاتی هم هستند که به دنبال ارائه یک نوع قرائت لیبرالیستی از دین هستند که در نقطه مقابل قرائت رسمی جمهوری اسلامی قرار دارد. این رویکرد در ادامه فعالیتهای دستکم سه دههای چهرههایی چون محسن کدیور، محمد مجتهد شبستری و فاضل میبدی است که از زمان دولت اصلاحات به دنبال ایجاد جریانی موازی با روحانیت وفادار به نظام در حوزه بودهاند.
از سوی دیگر، جریان خزندهای زیر لوای «فقه سنتی» در حال نضج گرفتن است که هدف نهایی آن جدا کردن حوزه از نظام و حداقلی کردن دخالت روحانیت در سیاست است و اتفاقاً پرچم آن هم «احیای مکتب نجف» است. از حوزه یکی از شهرهای مقدس، خبرهای متعددی از فعال شدن این جریان به گوش میرسد.
یکی دیگر از کلیدواژههای این جریانات انحرافی که دقیقاً با اهداف سیاسی دقیق طراحی شدهاند، برداشتی وارونه و به شدت دچار اعوجاج از «اسلام رحمانی» است. پروژه «اسلام رحمانی» به روایت این جریان، دقیقاً در راستای لیبرالیزه کردن اسلام، ارائه یک اسلام غیرایدئولوژیک و البته تقابل سازی با اندیشه «ولایت فقیه» است. این روایت، با زیر سوال بردن مفهوم عمیقاً دینی «تبری» که جزو فروع دین شیعیان است، هر نوع مرزبندی حق و باطل را زیر سوال میبرند و با ترویچ نوعی اسلام به شدت متساهل و متسامح، به تدریج حتی در آیات و روایات مرتبط با عذاب گناهکاران یا قتال با اهل باطلهم تشکیک میکنند. یکی از نمادهای بیرونی این جریان که متأسفانه در بستر فضای مجازی، فالوئرهای چند صدهزارنفری هم برای خود دست و پا کرده بود، آن قدر در ارائه تصویر جعلی و «پیکرتراشی» از دین، کمرنگ کردن وجه احکامی شریعت، فروکاست دین به یک نوع معنویت رقیق فردی، زیر سوال بردن مرزبندی با اهل باطل و اقدامات و حرکات مغایر با شأن لباس روحانیت پیش رفت که اخیراً خبر خلع لباس و محکومیت او منتشر شده است.
جالب و قابل تأمل اینجاست که جریان «شیعه انگلیسی» یا همان جریان شیرازیها که از لندن هدایت میشود، و در نقطه مقابل جریان شریعت لیبرالی، «تبرای افراطی» و مخالفت با هر نوع وحدت در جهان اسلام و ارائه تصویری خشن و غیرعقلانی از شیعیان را پیش میبرد، گرچه به ظاهر در تقابل با جریان فوقالذکر است، ولی در هدف نهایی، هر دو به سان دو تیغه قیچی، اسلام سیاسی میراث امام و قلب آن یعنی اندیشه ولایت فقیه را هدف گرفتهاند.
[۱] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=41393
[2] https://www.mashreghnews.ir/news/838998
[3] https://www.isna.ir/news/97062713882