سؤال:
چرا انسان ها قدرت آن را ندارند كه از ابتدا درباره زندگي خود تصميم بگيرند و در مسير خاص خويش قرار گيرند؟
جواب:
سلام
در مورد سرنوشت، دو تفسير وجود دارد:
تفسير نخست مى گويد: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعيين شده و بنابراين هر كس با سرنوشت معيّنى از مادر متولد مى شود كه قابل دگرگونى نيست (هر انسانى نصيب و تسمتى دارد كه ناچار بايد به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،و كوشش ها براى تغيير سرنوشت بيهوده است. بنابراين تفسير، بديهى است كه انسان موجودى مجبور و بى اختيار است، (ولى بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد اين تفسير مورد تأييد اسلام نيست و قبول و پذيرش آن، تمام مفاهيم مسلّم اسلامى از قبيل: تكليف، جهاد، سعى و كوشش و استقامت و غيره را به هم مى ريزد. استاد مطهرى مى گويد: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي، انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى تواند وجود داشته باشد».[5]
قضا و قدر و سرنوشت به معناى صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناى حكم، و قدر به معناى اندازه گيرى است كه به قضا و قدر تكوينى و تشريعى تقسيم مى شود.
منظور از قضا و قدر تكوينى اين است كه هر چيزى و هر حادثه و پديده و هر موجودى در عالم، علتى دارد و اندازه اي، نه چيزى بدون علت به وجود مى آيد و نه بدون اندازه گيرى معيّن؛ مثلاً سنگى پرتاب مى كنيم و شيشه اى مى شكند، شكستن شيشه يك حادث است كه حتماً علتى دارد. اين كه مى گوييم داراى علت است، قضاى تكوينى است. و نيز مسلّما ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن، به كوچكى و بزرگى سنگ و قوت و فشار دست و نزديكى و دورى فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگى دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگى علت آن، همان قدر تكوينى مى باشد. بنابراين به طور خلاصه يك معناى قضا و قدر، به رسميت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.
قضا و قدر تشريعى به معناى فرمان الهى در تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مى گوييم نماز واجب است (اين قضاى تشريعى است) سپس مى گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهى است).[6]
طبق قضا و قدر تكويني، سلسلة نظام علت و معلول به خداوند منتهى مى شود، ولى اين موضوع هيچ گونه مخالفتى با آزادى اراده و اختيار انسان ندارد. اعمال انسان، هم مستند به خود او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به خود او به دليل اين است كه با آزادى اراده، آن را انجام مى دهد و اما استناد آن به خدا به دليل اين است كه هستى انسان و تمام نيروهاى او و حتى آزادى اراده او از ناحية خالق جهان آفرينش است و علل و اسبابى كه شرط تحقق يك عمل مى باشد از اوست.
در قرآن آيات زيادى وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آية: «ليس للانسان الا ما سعي؛ براى انسان چيزى جز حاصل سعى او نيست».[7]
و مانند آية: «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمى دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».[8]
در احاديث اسلامى نيز بر اين نكته تأكيد شده است. اميرالمؤمنين(ع) از كنار ديوار شكسته و كجى برخاست. پرسيدند: از قضاى الهى فرار مى كني؟ فرمود: از قضاى الهى به قدر او پناه مى برم.[9] «يعنى درست است كه تا قانون عليت كه منتهى به فرمان خداست، نباشد، ديوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلى داده كه آن خود يك حلقه از سلسله قانون عليت است و يك عامل بازدارنده در برابر اين گونه حوادث. البته ديوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلى سقوط مى كند. اما من مى توانم به قدر الهى پناه ببرم؛ يعنى با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گيرى كنم كه اگر ديوار سقوط كند روى من نيفتد».[10]
با يك مثال معناى قضا و قدر الهى روشن مى شود: «اگر كسى بالاى بام ايوان بلند رود كه خود را با سر روى زمين سنگ فرش مسجد بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم مى ميرم ولو خود را از بام نيفكن و اگر مقدر است بمانم مى مانم، اين گفته درست نيست، زيرا خداوند در اين مورد چند مقدر حتمى و جبرى دارد و يك مقدر اختياري.
مقدرات جبرى عبارت است از:
1- قضا و قدر الهي؛ سنگ را كه كف زمين از آن فرش شده، سخت و محكم آفريده است.
2- قضا و قدر الهي؛ جمجمة انسان را از استخوان نازك خلق كرده است.
3- قضا و قدر الهي؛ به زمين قوة جاذبه داده است.
4- قضا و قدر الهي؛ چنين مقرر كرده كه اگر كسى خود را از بلندى به زمين سختى پرت كند، جمجمه اش شكسته و مغزش متلاشى شود.
5- قضا و قدر الهى اين است كه اگر كسى مغزش متلاشى شد فوراً بميرد.
6- قضا و قدر الهى اين است كه بشر داراى اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. پس به آن كسى كه روى بام به قصد افكندن خون ايستاده است بايد گفت: مقدر خداوند دربارة مرگ و حيات شما تابع اراده و اختيار شما است. اگر افكندن از بام را اختيار كنى مقدر است بميرى و اگر پله هاى بام را انتخاب كنى مقدر است بمانى و در هر دو صورت، قضيه روى قضا و قدر الهى است».[11]
پي نوشت ها :
[5] مجموعة آثار ، ج1، ص 384.
[6] ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 – 20 ( با تلخيص).
[7] نجم (53) آية 39.
[8] رعد (13) آية 11.
[9] توحيد صدوق (چاپ تهران) ص 337.
[10] ناصر مكارم شيرازي، همان، ص 29.
[11] محمد تقى فلسفي، كودك، ج 1، ص 132 و 133.