پاسخ به شبهات حدیث قرطاس

شبهه 1 :
این حدیث منبع ندارد.اگر هست متن عربی را همراه با کلمه هذیان از زبان عمر بیاورید. جواب :
منابع اهل سنت در مورد اینکه عمر گفت : ان الرجل لیهجر ( این مرد یعنی پیامبر هذیان می گوید)
1- تذکره الخواص الامه ( سبط ابن جوزی ) ص 62 - ط الحیدریه
2- سر العالمین ( غزالی ) ص 21 - طالنعمان.
3- بسیاری از روایت های حدیث قرطاس، لفظ قال بعضهم اهجر رسول الله آمده است (صحیح مسلم: 2/42،
4- صحیح بخاری: 2/638
بسیاری از علمای اهل سنت بر این عقیده هستند که پیامبر تصمیم داشتند که در آن روز و در آن وصیت نامه ، به جانشین بعد از خوداشاره کنند.
1- شرح صحیح مسلم ( نووی ) ج 11 ص 90
2- فتح الباری ( ابن حجر عسقلانی ) ج 1 ص 186
3- عمده القاری ( العینی ) ج2 ص 172
4- ارشاد الساری ( قسطلانی ) ج1 ص 207
5- شرح صحیح بخاری ( کرمانی ) ج2 ص 172
6- یوم الاسلام ( احمد امین ) ص 41
7- حتی خود عمر هم به این نکته اعتراف می کند که پیامبر می خواست که در آن وصیت نامه به خلافت علی علیه السلام اشاره کند، ولی من ( عمر بن الخطاب ) نگذاشتم.
شرح نهج البلاغه ( ابن ابی الحدید ) ج12 ص 20
حال ببينيد به چند طريق اين روايت قرطاس نقل شده:
حدیث قرطاس از زبان عمر
1- المعجم الأوسط - الطبراني - ج 5 - ص 287 –288
2- مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 9 - ص 34
3- كنز العمال - المتقي الهندي - ج 5 - ص 644
4- الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 2 - ص 243 - 244
حدیث قرطاس از زبان جابر بن عبدالله
1- الطبقات الكبرى - محمد بن سعد - ج 2 - ص 243 و 244
2- مسنداحمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 3 - ص 346
3- السنن الكبرى - النسائي - ج 3 - ص 435
4- مجمع الزوائد - الهيثمي - ج 4 - ص 214 - 215
5- مسند أبي يعلى - أبويعلى الموصلي - ج 3 - ص 393 و 394 و 395
6- الثقات - ابن حبان - ج 7 - ص342
7- ذم الكلام وأهله - الأنصاري الهروي - ج 1 - ص 144 145
و هيچ كتابي از كتب روائي ، تفسيري و تاريخي از اهل سنت نمي بينيم كه اين قضيه را نياورده باشد ؛ مخصوصاً صحاح سته و در رأس آن صحيح بخاري و مسلم با اسانيد متعدد اين روايت را آورده‌اند . آقاي بخاري متوفاي 256 هـ  در صحيحش در هفت مورد حديث قرطاس را نقل كرده است .
ج 4 ، ص31 ح 3053 ، كتاب الجهاد والسير ،‌ باب 776
ج5 ، ص137 ، ح4431
ج 4 ، ص66 ، ح3168
ج 1 ، ص36 ، ح114
ج7 ، ص9 ، ح5669
ج8 ، ص61 ،‌ ح7366 .
و در صحيح مسلم هم ، در پنج مورد اين روايت را ذكر كرده است ؛ مثل : ج5 ، ص75 ، ح4124 و ...
من يك توضيح مختصر در باره اين حديث از خود صحيح بخاري كه در نزد برداران اهل سنت از صحيح مسلم هم اعتبارش مقدارش بالاتر است . از ابن عباس نقل مي كند كه گفتند :
عَنِ ابْنِ عَبَّاس  رضى الله عنهما  أَنَّهُ قَالَ يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فَقَالَ اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَجَعُهُ يَوْمَ الْخَمِيسِ فَقَالَ " ائْتُونِي بِكِتَاب أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا ". فَتَنَازَعُوا وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم. قَالَ " دَعُونِي فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ ". وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَث " أَخْرِجُوا الْمُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ، وَأَجِيزُوا الْوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ ". وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ .
صحيح بخاري ، ج4 ،‌ ص31 ، ح3053 ، كتاب الجهاد والسير ،  ، باب هل يستشفع الي اهل الذمة ومعاملتهم .
یا
صحيح البخاري ج: 1 ص: 54
39 باب كتابة العلم
114 حدثنا يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال أخبرني يونس عن ابن شهاب عن عبيد الله بن عبد الله عن ابن عباس قال : لما اشتد بالنبي صلى الله عليه وسلم وجعه قال : ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده .
قال عمر : إن النبي صلى الله عليه وسلم غلبه الوجع ، وعندنا كتاب الله حسبنا .
فاختلفوا وكثر اللغط .
قال : قوموا عني ، ولا ينبغي عندي التنازع .
فخرج ابن عباس يقول : إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين كتابه.
صحيح البخاري ج: 3 ص: 1155
6 باب إخراج اليهود من جزيرة العرب
2997 حدثنا محمد حدثنا بن عيينة عن سليمان الأحول سمع سعيد بن جبير سمع بن عباس رضي الله عنهما يقول : يوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى بل دمعه الحصى قلت يا أبا عباس ما يوم الخميس قال اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال ائتوني بكتف أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع . فقالوا : ما له ؟! أهجر!!؟ استفهموه !!.
فقال : ذروني فالذي أنا فيه خير مما تدعونني إليه فأمرهم بثلاث قال أخرجوا المشركين من جزيرة العرب وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم والثالثة خير إما أن سكت عنها وإما أن قالها فنسيتها .
قال سفيان : هذا من قول سليمان.
صحيح البخاري ج: 4 ص: 1612
78 باب مرض النبي صلى الله عليه وسلم ووفاته.
4168 حدثنا قتيبة حدثنا سفيان عن سليمان الأحول عن سعيد بن جبير قال قال ابن عباس : يوم الخميس وما يوم الخميس ؛ اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال : ائتوني أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا ، فتنازعوا - ولا ينبغي عند نبي تنازع - فقالوا : ما شأنه ! أهجر ؟؟!!! استفهموه !!
روز پنجشنبه ، چه روز پنجشنه‌اي ! بعد ابن عباس گريه كرد . به قدري گريه اش تند بود كه حتي ريگ‌ها را خيس كرد .
البته در صحيح مسلم هست :
ثم جعل تسيل دموعه علي خديه   .
صحيح مسلم ، ج5 ، ص75 ، ح4124 .
اشك ابن عباس آن چنان بر گونه هايش جاري بود و قطره قطره مي ريخت ؛ همانند دانه هاي مرواريد
بعد ابن عباس با همان حال گريه گفتند :
روز پنجشنبه بيماري نبي مكرم شدت گرفت ، آن حضرت فرمود : كتابي
(شارحين صحيح بخاري ؛ مخصوصاً عيني مي گويد : اعطوني بكتاب ؛ يعني قلم و دوات به من بدهيد . كه البته در صحيح مسلم آمده است كه «بكتف ودواة »)
 به من بدهيد تا چيزي بنويسم كه براي ابد راه گمراهي را بر شما ببندد . كساني كه نزد پيامبر بودند ، به نزاع پرداختند ؛ در حالي كه هر گونه نزاع در نزد پيامبر ممنوع است . گفتند : پيامبر هذيان مي گويد . حضرت فرمود : مرا رها كنيد . آن چه كه من در او هستم ، بهتر است از آن چه كه مرا به آن دعوت مي كنيد .
البته ابن حجر مي گويد :
ان الذي اشرت عليكم من الكتابة خير مما تدعونني من عدمها
اين دستوري كه من دادم ، بهتر است از اين كه شما  اصرار داريد چيزي نوشته نشود .
در روايت ديگر در صحيح بخاري ، ج5 ، ص137 ، ح4431 دارد :
فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ .
افرادي كه در خانه رسول اكرم بودند ، سخن آن حضرت را رد مي كردند و فرمايش حضرت را ترد مي كردند .
در روايت ديگر دارد :
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ .
هم اختلاف و هم هياهو كردند .
در باره كلمه «لغط » ، ابن اثير در النهاية في غريب الحديث ، ج4 ، ص257 مي گويد :
اللغط : صوت و ضجة لا يفهم معناها .
صدا و ضجه‌اي است كه معنايش معلوم نيست .
جوهري در صحاح اللغة ، ج3 ،‌ص1057 مي‌گويد :
اللغط بالتحريك الصوت والجلبة .
صدا ،‌ هياهو و فرياد است .
همين طور جناب زبيدي در تاج العروس ، ج10 ، ص399 و ابن منظور در لسان العرب ، ج7 ، ص391 همين تعبير را دارد . و جناب عيني هم در عمدة القاري في شرح صحيح بخاري ، ج18 ، ص63 مي گويد :
قوله : ( ولغطهم ) اللغط بفتح الغين المعجمة وبالطاء المهملة : الصوت والصياح .
يعني سر و صدا كردند و فرياد زدند .
آيا اين برخورد صحابه با عدالت صحابه همخواني دارد يا نه .
حضرت فرمود :
قوموا عني لا ينبغي عندي التنازع .
از پيش من دور شويد . شايسته نيست كه پيش من سر و صدا شود .
فخرج ابن عباس يقول ان الرزية كل الرزية ما حال بين رسول الله و بين كتابه .
ابن عباس بيرون آمد و گفت : مصيبت و تمام مصيبت (ريشه تمام مصيبت ها ) هاي اسلام همان بود كه ما بين پيامبر و بين كتابت پيامبر مانع شدند .
ابن حجر عسقلاني در فتح الباري دارد :
وقوله وقد ذهبوا يردون عنه يحتمل أن يكون المراد يردون عليه أي يعيدون عليه مقالته ويستثبتونه فيها .
فتح الباري - ابن حجر - ج 8 - ص 102 .
اين رد سخن پيامبر ، اختلاف نزد پيامبر و نزاع ، سر و صدا و هياهو نزد پيامبر و نسبت هذيان دادن به آن حضرت ، مسأله اي كه زيبنده صحابه ، مهاجرين و انصار نبود .
كلمه «لغط » يعني به معناي هياهو كه در رأس اين هياهو ها مشخص است كه چه كساني بوده‌اند ، ما مي بينيم كه حتي در خود صحيح بخاري آمده است كه جناب عمر وقتي ديد كه دو نفر در مسجد هياهو مي كند ، به صائب بن يزيد دستور داد اين ها را نزد من بياورد تا آن ها را تازيانه بزنم .
عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ كُنْتُ قَائِمًا فِي الْمَسْجِدِ فَحَصَبَنِي رَجُلٌ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ اذْهَبْ فَأْتِنِي بِهَذَيْنِ. فَجِئْتُهُ بِهِمَا. قَالَ مَنْ أَنْتُمَا أَوْ مِنْ أَيْنَ أَنْتُمَا قَالاَ مِنْ أَهْلِ الطَّائِفِ. قَالَ لَوْ كُنْتُمَا مِنْ أَهْلِ الْبَلَدِ لأَوْجَعْتُكُمَا، تَرْفَعَانِ أَصْوَاتَكُمَا فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم .
صحيح البخاري ، ج1 ، ص 121 ،‌ كتاب الصلاة، ب 83 ، باب رَفْعِ الصَّوْتِ فِي الْمَسَاجِدِ  ، ح 470 .
و عبد الرزاق دارد كه :
فدخل عمر المسجد ذات يوم فإذا هو برجل قالت ارتفعت اصواتهما فأدرك احدهما فضربه .
روزي عمر بن  الخطاب وارد مسجد ، دو نفر با صداي بلند حرف مي زدند . يكي از آن ها را گير آورد و با شلاق زد كه چرا صداي خودتان را در مسجد بلند مي كنيد .
اگر در مسجد صدا بلند كردن اين چنين باشد ، در محضر نبي مكرم تكليف كاملاً روشن است .
شبهه 2 :
این گفته از عمر بعید است و در مقامی نبود که با پیامبر مخالفت کند.
جواب :
متاسفانه شما مطالعه کافی در تاریخ ندارید وگرنه این شبهات برایتان پیش نمیاید .در اینجا ما نمونه هایی از رفتار عمر با پیامبر یا با اصحاب در نزد پیامبر را بازگو میکنیم و نتیجه گیری با خودتان:
آقاي بخاري در صحيح خود كه مي گويند اصح الكتب بعد القرآن است، از سهل بن حنيف نقل مي‌كند:
فانا كنا مع النبي صلى الله عليه و سلم يوم الحديبية و لو نرى قتالا لقاتلنا، فجاء عمر بن الخطاب، فقال: يا رسول الله! أ لسنا على الحق و هم على الباطل؟ فقال: بلى، فقال: أليس قتلانا في الجنة و قتلاهم في النار؟ قال: بلى، قال: فعلى ما نعطى الدنية في ديننا؟ أنرجع و لما يحكم الله بيننا و بينهم؟ فقال: ابن الخطاب! انى رسول الله و لن يضيعني الله ابدا، فانطلق عمر إلى أبي بكر، فقال له مثل ما قال للنبي صلى الله عليه و سلم، فقال: إنه رسول الله و لن يضيعه الله ابدا، فنزلت سورة الفتح، فقرأها رسول الله صلى الله عليه و سلم على عمر إلى آخرها، فقال عمر: يا رسول الله: أو فتح هو؟ قال: نعم.
ما با رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز حديبيه بوديم ... پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواست به مكه برود و مشركين مكه جلوگيري كردند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، صلح حديبيه را با آنها امضاء كرد و اين آيه نازل شد. خليفه دوم به عنوان معترض بر عملكرد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، آمد نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: يا رسول الله! مگر ما بر حق نيستيم و مشركين بر باطل؟! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بله. خليفه دوم گفت: مگر نه اين است كه كشته هاي ما در بهشت و كشته هاي آنها در جهنم هستند؟! پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بله. خليفه دوم گفت: پس چرا ما اين ذلّت اسلامي را پذيرفتيم؟ (تعبير خليفه دوم از اين بيعت رضوان صلح حديبيه، ذلت و خواري است). آيا مي خواهيد برگرديم به مدينه ... ؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اي ابن خطاب! من رسول خدا هستم و خداوند هيچوقت مرا ضايع نمي كند. (اين، ذلت و خواري نيست). خليفه دوم از سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قانع نشد و سوي ابوبكر رفت و آنچه را كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته بود، به ابوبكر هم گفت. ابوبكر گفت: او پيامبر خداست و خداوند، پيامبر خود را خوار و ضايع نمي كند. سوره فتح هم نازل شد و ... .
صحيح بخاري، ج4، ص70، حديث3182 - صحيح مسلم، ج5، ص175
در روايت ديگر آمده است كه:
فرجع متغيظا فلم يصبر حتي جاء ابا بكر ...
با جواب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، با حالت غيظ و عصبانيت سراغ ابوبكر رفت.
صحيح بخاري، ج6، ص45، ح4844
پس چه شد آن رضايت ها و تسليم ها در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؟!
و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمرا أن يكون لهم الخيرة من أمرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا. (سوره احزاب/آيه36)
پس عمل كردن به اين آيات، كجا رفت؟!
پيامبري كه اين صفت را دارد:
و ما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى  (سوره نجم/آيه5-4)
چرا به حرف او عمل نمي كنند؟
عمل به اين آيه چه شد:
و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (سوره حشر/آيه7)
آقايان اهل سنت تعبير تندي دارند و اگر اين تعبير در كتاب‌هاي شيعه بود، هفت آسمان را بر سر شيعه خراب مي كردند، ولي چون در كتاب‌هاي خودشان آمده، آب از آب تكان نمي خورد. خليفه دوم مي‌گويد:
و الله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ. فأتيت النبي صلى الله عليه و سلم، فقلت: ألست نبي الله حقا؟ قال: بلى، قال: قلت: ألسنا على الحق؟ و عدونا على الباطل؟ قال: بلى، قلت: فلم نعطى الدنية في ديننا؟ ... .
همانطوري كه در صلح حديبيه شك كردم، تاكنون مانند امروز در نبوت و پيامبري پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك نكرده بودم. خليفه دوم گفت: مگر تو پيامبر خدا نيستي؟! ... .
تاريخ اسلام للذهبي، ج2، ص371 - المصنف عبد الرزاق، ج5، ص339 - معجم الكبير للطبراني، ج20، ص14 - تفسير ثعلبي، ج9، ص60 - الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص77 - تاريخ دمشق، ج57، ص229
يعني قبلا، شك در نبوت بوده است، ولي امروز، پر رنگ تر شده است. اگر يك شاگرد آهنگر اينچنين تعبيري را نسبت به آهنگر بكند، آهنگر با همان پُتْكي كه در دست دارد، بر سر آن شاگرد مي كوبيد.
جالب اين است كه آقاي ابن حبان از علماي بزرگ اهل سنت، كتابي دارد به نام صحيح كه همان دنباله‌رو صحيح بخاري و صحيح مسلم است، در آنجا مي‌گويد:
فقال عمر بن الخطاب رضوان الله عليه: و الله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ فاتيت النبي صلى الله عليه و سلم ... ، قال عمر بن الخطاب رضوان الله عليه فعملت في ذلك أعمالا يعني في نقض الصحيفة.
بخاطر شكي كه در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشتم، كارهاي حسنه زيادي انجام دادم تا خداوند از تقصيرات من بگذرد.
صحيح ابن حبان، ج11، ص224
آقاي واقدي در تاريخ خود مي نويسد:
ارتبت ارتيابا لم أرتبه منذ أسلمت الا يومئذ و لو وجدت ذلك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت
دچار ريب و ترديد شدم ... ، اگر نيرو داشتم، در برابر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قيام مي كردم و بر خلاف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل مي كردم و صلح حديبيه را امضاء نمي كردم.
المغازي للواقدي، ج1، ص144
جالب اين است كه در بعضي از منابع آمده كه:
لو كنا مائة رجل على مثل رأيي ما دخلنا فيه أبدا.
اگر صد نفر با من هم رأي بودند، در اين بيعت رضوان داخل نمي شديم.
اين را اهل سنت نقل كرده اند نه شيعه.
شما معتقد هستيد كه از اين 124 هزار صحابه، افضل از همه، ابوبكر و عمر است. درباره همين شخصيت دوم، در ذيل آيه شريفه 18 سوره فتح، اين تفاسير آمده است.
نمونه دوم : عمر و ابوبكر با هم روابط حسنه اى نداشتند و يك بار در محضر پيامبر ( دقت کنید در محضر پیامبری که قران در مورد ان میفرماید در محضر او صدای خود را بلند نکنید ؛ چه برسد به درگیری) با هم درگير شده و با صداى بلند با هم برخورد كردند و سپس آيه (لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النّبي(حجرات: آيه 2.)... در نكوهش آنان نازل گرديد؟( مسند احمد 4: 6 ـ بخارى ج 3: 190 كتاب التفسير الحجرات)
یا
يك بار در دوران خلافت ابوبكر، او سند مالكيت زمينى را به دو نفر داده و آنرا امضاء كرده بود و عمر در آن نامه و روى امضاء ابوبكر آب دهان انداخته و آنرا پاره كرد(الدر المنثور 3: 252.)
و نظر عمر(رضي الله عنه) اين بود كه حسد ده جزء است، نُه جزء آن در ابوبكر(رضي الله عنه) و يك جزء ديگر آن در تمامى قريش است و ابوبكر در آن جزء نيز شريك است (شرح ابن أبي الحديد 1: 30.)
یا
عمر به هنگام بردن نام پيامبر ـ صلى الله عليه و سلّم ـ و سيده نساء العالمين، تعبيرات غير مؤدبانه اى به كار مى گرفت. لذا بزرگان از محدثين اهل سنت، از او ناراحت شده، و جناب عمر را «أنوك» يعنى احمق خواندند: چنانچه ذهبى از امام عبد الرزاق صنعانى اين تعبير را نقل مى كند. زيدبن مبارك مى گويد: نزد عبدالرزاق بوديم كه حديث مالك بن اوس خوانده شد تا به اينجا رسيد كه: عمر به عباس و على(رضي الله عنه) خطاب كرده و گفت امّا تو اى عباس آمده اى كه ميراث پسر برادرت را (يعنى پيامبر اكرم ـ  صلى الله عليه و سلّم ـ) مطالبه كنى.
و اما على آمده ميراث همسرش را مطالبه كند.
عبدالرزاق گفت: نگاه كنيد اين احمق ـ يعنى حضرت عمر ـ چگونه بى ادبانه تعبير مى كند. و نمى گويد: رسول الله ـ صلى الله عليه و سلّم ) سير اعلام النبلاء 9: 573 «كان زيدبن المبارك قد لزم عبدالرزاق، فأكثر عنه ثم خرق كتبه ولزم محمدبن ثور، فقيل له في ذلك، فقال: كنا عند عبدالرزاق، فحدثنا بحديث معمر، عن الزهري، عن مالك بن اوس بن الحدثان.. فلما قرا قول عمر لعلي والعباس: فجئت انت تطلب ميراثك من ابن اخيك، وجاء هذا يطلب ميراث امراته. قال عبدالرزاق: انظروا الى هذا الانوك ـ اى الاحمق ـ يقول: تطلب انت ميراثك من ابن أخيك، ويطلب هذا ميراث زوجته من ابيها، ولا يقول: رسول الله(
شبهه  3 :
اگر ان وصیت انقدر مهم بود پس چرا پیامبر در نوشتن ان وصیت اصرار نکردند.ایا پیامبر با اصرار نکردن زمینه گمراهی را برای مسلمانان فراهم نکردند ؟
جواب :
اولاً : اگر بنا باشد كه ما به نبي مكرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم اعتراض كنيم ، اگر نبي مكرم قلم و دوات نمي خواستند و صحابه نيز مخالفتي نمي كردند ، اين گمراهي ايجاد نمي شد .اين در حقيقت اعتراض به خود قرآن است . خداي عالم پيامبراني را فرستاده براي مردم ، براي دعوت به طرف حق و مردم مخالفت كرده‌اند و گرفتار عذاب شده‌اند . حالا ما بياييم و اعتراض كنيم كه اگر خداوند پيامبر نمي فرستاد ، اين پيامبران مردم را به طرف حق دعوت نمي كردند ، مردم مخالفت نمي كردند و عذاب نمي شدند ؛ پس در حقيقت اشكال از پيامبران گذشته و به پاي خدا نوشته مي شود .
مثلاًَ در سورۀ مؤمنون ، آيه 45_48 مي فرمايد :
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآَيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ . إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ . فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ . فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ .
ما حضرت موسي و هارون را به سوي قوم فرعون فرستاديم ؛ ولي قوم فرعون مخالفت كردند و عاقبت هلاك شدند .
پس سبب هلاكت مردم مصر و قوم فرعون اين بود كه حضرت موسي اين ها را به طرف خدا دعوت كرد و اين ها مخالفت كرد ؛ پس در اين وضع حضرت موسي عامل هلاكت مردم بوده است .
يا در رابطه با قضيه حضرت نوح ، همين تعبير آمده است . سوره اعراف ، آيه 59 تا 64 :
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ . ... وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآَيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا عَمِينَ .
نتيجه دعوت حضرت نوح ، اين شد كه تعدادي از جمعيت غرق شدند . اگر نوح مردم را دعوت نمي كردند و مردم مخالفت نمي كردند ، مردم غرق نمي شدند .
اين طور حرف زدن ، نشان مي دهد كه نويسنده با روح قرآن و با معنويت قرآن انس ندارد .
جواب دوم اين كه : وظيفه پيامبران ابلاغ است ، نه اجبار . در آيات متعدد ما داريم :
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ .  النور / 54 .
يا  در سوره رعد ، آيه 40 :
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَعَلَيْنَا الْحِسَابُ .
پيامبر ! وظيفه تو ابلاغ است و محاسبه با ما است .
اگر پيامبر مي گويد : اعطوني بكتف ودواة ، وظيفه پيامبر دستور دادن است ، اگر مردم مخالفت كردند و دچار گمراهي شدند ، مسؤوليتش به عهده خود مانعين كتابت است نه به نبي مكرم . و در سوره مائده ، آيه 92 اين قضيه را خيلي واضح و روشن بيان كرده است .
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ .
خدا و پيامبر را اطاعت كنيد ، از مخالفت بپرهيزيد .  اگر مخالفت كرديد ، وظيفه پيامبر رساندن است .
يا در سوره احزاب ، آيه 36 ، دارد :
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا .
هر كس ، معصيت خدا و پيامبر كند ، گرفتار گمراهي آشكار شده است .
و لذا اين نحوه صحبت كردن و اين نوع نوشتن ، من گمان نمي كنم كه زيبنده يك منطق قرآن و روح اسلام و پيامبر باشد .
شبهه 4 :
چرا حضرت علی علیه السلام وقتی دیدند نسبت هذیان به پیامبر داده شده سکوت کردند.یا چرا برخورد نکردند با عمر؟
جواب :
  يكي از اهداف این شبهه اين است كه پاي اهل بيت ؛ به ويژه آقا امير المؤمنين عليه السلام را به ميدان بكشد و اگر چنانچه بنا است كه جرمي براي خليفه دوم اين روايت تثبيت كند ، آقا امير المؤمنين عليه السلام را نيز شريك جرم قرار دهد .
اما
اولاً : در خود صحيح بخاري است كه جمعيت در داخل منزل نبي مكرم ، دو دسته بودند :
مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ .
صحيح بخاري ، ج7 ، ص9 ، كتاب المرضى، ب 17 ، باب قَوْلِ الْمَرِيضِ قُومُوا عَنِّي ، ح5669
تعدادي از اين ها كه قطعاً آقا امير المؤمنين ، ابن عباس و اهل بيت در اين گروه بودند ،  مي گفتند كه كاغذ و قلمي بياوريد كه نبي مكرم نامه اي بنويسد تا شما را براي هميشه از گمراهي مصون بدارد . بعضي از اين ها گفتار آقاي عمر را تكرار مي كردند .
و ما هيچ شك و شبهه اي نداريم كه آقا امير المؤمنين عليه السلام جزء موافقين قضيه بود . همان طوري كه احمد حنبل در مسندش ، ج1 ، ص90 از قول امير المؤمنين عليه السلام مي نويسد كه پيامبر اكرم دستور آوردن كاغذ و قلم را به من دادند .
أمرني النبي صلى الله عليه وسلم ان آتيه بطبق يكتب فيه ما لا تضل أمته من بعده قال فخشيت ان تفوتني نفسه قال قلت اني أحفظ واعي قال أوصى بالصلاة والزكاة وما ملكت أيمانكم .
مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 90 و فتح الباري ، ابن حجر عسقلاني ، ج 1 ، ص186 و عمدة القاري ، العيني ، ج2 ، ص171
علي جان !  كاغذ و قلمي بياور ، چيزي بنويسم كه امت گمراه نشود .
اصلا عامل اين قضيه امير المؤمنين عليه السلام بوده است و ديگران اعتراض كردند . اين اعتراض اولاً و بالذات به پيامبر اكرم بود و بعد به امير المؤمنين عليه السلام بود كه چرا شما مي خواهيد قلم و كاغذ بياوريد .
ثانياً : ‌آقا امير المؤمنين عليه السلام دست پرورده نبي مكرم است . از اول طفوليت در دامن پيامبر بزرگ شده كه خود حضرت در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه ، 192 مي فرمايد : من از اول طفوليت در دامن پيامبر بودم  ، بطوري كه حتي غذا را در دهانش خرد مي كرد و مي جويد و در دهان من مي گذاشت .
وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ .
يعني رابطه امير المؤمنين عليه السلام با پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم  اين گونه بوده است . و حتي مي فرمايد :
وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْل وَ لا خَطْلَةً فِي فِعْل .
پيامبر ، حتي در دروان كودكي كه معمولاً كودكان خيلي مواظب گفتار و رفتارشان نيستند و دروغ گويي براي بچه يك چيز طبيعي است ؛ ولي علي عليه السلام مي فرمايد كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم حتي در دوران كودكي دروغي در گفتار من و اشتباهي در كردار من نديده است .
و علي عليه السلام مي فرمايد :
أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ .
من نور وحي و رسالت ، حتي در همان دوران آْغازين رسالت پيامبر مي ديدم و بوي نبوت را مي بوئيدم .
پيامبر اسلام به علي مي فرمايد :
إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيّ .
هر آن چه را كه من مي بينم ، تو مي بيني و آن چه را كه من مي شنوم مي شنويد ؛ جز اين كه تو پيامبر نيستي .
ثالثاً : امير المؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد :
أناعبد من عبيد محمد .
كافي ، ج1 ، ص90
من در برابر پيامبر اكرم ، همانند يك غلام ، مطيع هستم .
و در نهج البلاغه ، خطبه 197 مي فرمايد :
أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ .
من لحظه‌اي مخالفت خدا و مخالفت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم  را نكردم .
جناب كوفي در مناقبش ، ج2 ، ص556 مي گويد :
ولا خالفت النبي في شيء افديه في المواطن كلها بنفسي
من كوچكترين مخالفتي با پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم  در تمام عمرم نكردم . در تمام غزوات و جنگ ها من خود را پيش مرگ او قرار داده بودم و مدافع بي چون و چراي نبي مكرم بودم .
پس بنابراين ، حضرت امير سلام الله عليه سابقه ندارد در طول بيست سال رسالت و سيزده سال قبل از رسالت ، حتي كوچكترين مخالفي و كوچكترين نشانه مخالفتي از علي عليه السلام در تاريخ ثبت نشده است ؛ ولي از ديگران الي ما شاء الله ثبت شده است . شما صلح حديبيه را ببينيد . چه كسي گفت :
ما شككت في نبوة محمد كشكي في يومي هذا .
در قضيه حجة الوداع ، پيامبر دستور داد كه از احرام بيرون بياييد ، چه كساني با پيامبر اكرم مخالفت كردند و گفتند : يا رسول الله تو مي گويي از احرام بيرون بياييم و با همسرانمان نزديكي كنيم . و بعد مي گويد :
والمني يقطر من مذاكيرنا .
در حالي كه نشانه جماع در ما هست و از ما ميريزد ، در همين حال برويم براي عرفات ؟ به طوري كه عايشه مي گويد : پيامبر پيش من غضبناك آمد . عرض كردم : چه كسي تو را غضبناك كرده است ، خود او را وارد آتش جهنم كند ؟
آن‌هايي كه مخالفت كردند ، چه كساني بودند ؟ همان ها مي آيند در اين جا در برابر نبي مكرم اين چنين جسورانه ، تعبير : «ان الرجل ليهجر » مي كنند .
رابعاً : اين آقا مي گويد كه اگر چنانچه آقا امير المؤمنين سلام الله عليه مخالف با نبي مكرم نبود ، چرا عكس العمل نشان نداد ؟ با مخالفين كتابت برخورد نكرد ؟
اين آقايان خبر ندارند بر اين كه امير المؤمنين سلام الله عليه مي داند كه مخالفت دستور پيامبر ، مخالفت خداوند است . و اگر چنانچه پيامبر دستور بدهد و كسي سر پيچي كند ، اين سر پيچي از دستور خداوند است . و اگر كسي بدون دستور پيامبر دست به كاري بزند ، آن هم خلاف است . امير المؤمنين تابع دستور پيامبر است ، در هر صورت ، چه بگويد نكنيد ، و چه بگويد بكنيد . اگر چنانچه نبي مكرم صلي الله عليه وآله وسلم اشاره مي كرد به علي كه به حساب اين مخالفين برس ، همان امير المؤمنين فاتح خيبر ، بدر ، احد و حنين ، قطعاً همان جا به حساب همه مي رسيد . ولي نبي مكرم سياستش اين نبود كه با اصحابش و اطرافيانش برخورد تند بكند .
انگار اين آقايان تاريخ را فراموش كرده‌اند . دوازده نفري كه تصميم ترور پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را به هنگام مراجعت از جنگ تبوك داشتند ، ( اين مطلب از قطعيات تاريخ است و در تمام كتاب هاي اهل سنت ، بخاري ، مسلم ، طبقات و ... نقل شده ) عمار و حذيفه اين ها را شناختند و خدمت پيامبر عرض كردند :
يا رسول الله ! افلا تأمر بقتلهم ؟
آيا دستور نمي دهيد كه اين ها را بكشيم ؟
فقال : اكره أن يتحدث الناس أن محمد يقتل اصحابه .
من دوست ندارم كه مردم بگويد محمد صلي الله عليه وآله وسلم اصحابش را مي كشد .
تفسير ابن كثير ، ج2 ، ص322 ، البداية والنهاية ، ج5 ،‌ ص24  و در المنثور ، سيوطي ، ج9 ،‌ ص259 .
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم سياستش اين نبود كه با اصحابش ؛ ولو منافق بودند ؛ ولو طرح ترور پيامبر را داشتند ، با توجه به موقعيت حكومت اسلامي و افرادي كه در درون حكومت اسلامي و بيرون از حكومت اسلامي به دنبال فرصت بودند تا مهلك ترين ضربه را بر پيكر اسلام وارد كنند ، پيامبر مكرم چنين دستوري را صادر كند .
 
شبهه 5 :
حال که ان وصیت نوشته نشد ایا مردم گمراه شدند و هدایت نشدند.
جواب :
اگر منظورتان از مردم هدايت يافته سلسله بني سفيان و بني اميه و بني عباس است که تاريخ جوابگوي شماست.
و اگر منظورتان از مردم هدايت يافته وهابيت و گروه القاعده و طالبان و سپاه صحابه و اصحاب بن لادن و گروه هاي تروريسي متشکل در عراق است (که الحق جانشين درستي براي پيشوايان خود هستند) طوماي از آمار قتل و کشت و کشتار و جنايت و سربريدن ها و هتک حيثيت و نواميس شيعيان مظلوم عالم به دستان تا مرفق به خون آلوده آنان هر روز پيش روي شماست.
یا نه اگر منظورتان از هدایت یافتن رهبران برخی از کشورهای عرب ( مخصوصا حسنی مبارک که گذرگاه رفح را برای امداد به مردم غزه باز نمیکند و منتظر چراغ سبز اسائیل است) هستند که اشکارا از اسرائیل جنایتکار در برابر مردم غزه یا حزب الله حمایت میکنند و خود را به نام مسلمان جا زده اند و ریخته شدن خون پاک بیگناهان حتی کودکان عرب غره را میبیند و باز هم از اسرایئل در اشکارا و باطن حمایت میکنند ؛ اری اینها همان هدایت یافتگان هستند .
یا این روزها در اخبار زیاد میشنویم که تي يري ميسان" پژوهشگر و مسئول پايگاه اينترنتي "ولتر" در مقاله‌اي كه در اين پايگاه منتشر كرده، عملاً مصر، عربستان سعودي و رژيم صهيونيستي را سه عضو مثلثي مي‌داند كه طرح حمله به غزه را طراحي و به اجرا در مي‌آورند.
ميسان در اين مقاله درباره نقش عربستان و مصر در حمله به غزه كه از ماه‌ها قبل طراحي شده بود، نوشته است: هيئت‌هاي مصر، اسرائيل و عربستان سعودي در ماه‌هاي سپتامبر و اكتبر 2008 در مصر گرد هم آمدند، به گفته يك منبع مقاومت فلسطيني در پايان اين مذاكرات هيئت هاي حاضر موافق كرده بودند كه در صورت تحول انتخاباتي در آمريكا، اسرائيل حمله وسيعي را به حماس آغاز كند كه در اين خصوص عربستان هزينه اين عمليات را تقبل نمايد و مصر نيز قرار است شبه نظامياني را به اين منطقه وارد سازد.
اين مسئول فرانسوي در ادامه تأكيد كرده است: اگر چه در گذشته نيز دولت‌هاي عربي دست اسرائيل را براي حمله به فلسطيني‌ها بازگذاشته بودند اما اين نخستين بار است كه آن ها در طراحي جنگ اسرائيل مشاركت مي‌كنند.
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد  _______وای اگر از پس امروز بود فردای
آيا به نظر شما جايگاه اين پيشوايان و پيروان خلف آنان در بهشت است؟
و راستي بنيانگذار اين همه فجايع و ظلم و جنايت ها چه کساني هستند؟
آيا اگر مسير هدايت و رهبري رسول خدا (ص) به همان شکلي که خود آن حضرت مي خواستند (داستان غدير خم و مسئله حدیث قرطاس ) ادامه مي يافت و سنگ اول آن توسط خلفاء سه گانه کج نهاده نمي شد يکي از همه اين جنايات صورت مي پذيرفت؟!!!
آيا اين جانشينان خلف براي خلفاء بزرگان خدمت به اسلام است؟!!!!
شبهه 6 :
پیامبر به یارانش اجازه اظهار نظر میداد پس از اظهار نظر انها استفاده کرده  و ان وصیت را ننوشت.
جواب :
نخیر اینچنین نیست چون پیامبر وقتی دیدند که نسبت هذیان به او داده شد و کار به جایی کشیده شد که به صحابه گفت که از خانه بیرون روید.
البته وقتی صحابه از خانه بیرون رفتند به پیامبر پیشنهاد نوشتن وصیت نامه شد ولی پیامبر در جواب عرض کردند که ایا پس از چه ؟ یعنی حتی اگر من این وصیت را بنویسم مخالفان میگویند که بیماری بر من غلبه کرده و نعوذ به الله هذیان نوشته ام.
در اینجا باز سوالی که مطرح میشود این است که ایا بیرون کردن صحابه از خانه یا غضبناک شدنشان با رفتار و شان پیامبر همخوانی داشته است یا خیر
که در جواب عرض میکنیم : اولا عزيزان بدانند غضب رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم و برخورد تند آن حضرت به خاطر امر شخصي آن حضرت نبود بلکه اين يک امر الهي بود پيامبر اکرم براي کارهاي شخصي غضبناک نمي شد در روايت هم نقل کرده اند از عايشه ام المومنين :
ما غضب رسول الله ، صلى الله عليه وسلم غضبا ينتقم من أحد لنفسه قط إلا أن يكون شيئا هو لله ، فيغضب لله وينتقم
پيامبر در طول عمرش به خاطر مسائل شخصي غضبناک نشد . اگر حضرت غضبناک مي شد غضبش براي خدا بود انتقام مي گرفت انتقامش براي خدا بود
ثانيا دستور رسول اکرم در اين قضيه که فرمود «اعطوني بکتابک اكتب لكم لن تضلوا بعدي» يک چيزي بياوريد که در آينده شما را از گمراهي و انحراف مصون بدارد بنويسم اين دستور پيغمبر يک دستور عادي نبود حتي دستور نماز و روزه و صدقه دادن و مسجد ساختن نبود بلکه اين قضيه مربوط به هدايت جاودانگي امت و مصون داشتن امت از انحراف و گمراهي در طول تاريخ بود
ثالثا حضرت مي دانست که آينده تنها چيزي که موجب فروپاشي جامعه اسلامي مي شود اختلاف و چنددستگي مسلمانان است ولذا مي خواست در اين نامه که موضوعي را بنويسد که براي هميشه جامعه اسلامي از هر گونه اختلاف بيمه باشد و لذا فرمود :
اکتب لكم كتاباً لا تختلفوا بعدي ابدا
 نامه اي بنويسم که براي هميشه جلوي اختلاف شما را بگيرد
 معجم کبير طبراني ج11ص30 .
 اکتب لکم فيه كتاباً لا يختلف منكم رجلان بعدي
 من چيزي بنويسم که حتي دو نفر با هم به اختلاف نيافتند
 مسند احمد ج1ص293
با توجه به اين دو نکته که نامه حضرت هم مربوط بود به امري که جلوي گمراهي و انحراف را بگيرد و هم جلوي اختلاف را بگيرد ولذا با توجه به اين وقتي که صحابه با نوشتن حضرت مخالفت کردند يعني در حقيقت اينها مخالفت کردند با دستور خداوند قرآن مي گويد :
َمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
هر آنچه که پيغمبر مي گويد عمل کنيد .
وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا
 هر کس پيغمبر و خدا را معصيت کند به گناهي آشکار افتاده
 ولي اينها آمده اند جلوي نوشتن پيغمبر را گرفته اند «فذهبوا يردون عليه » هر چه پيغمبر مي گفت کاغذ و قلمي بدهيد چيزي بنويسم اينها مي گفتند پيغمبر نستجير بالله نبايد بنويسد
نکته ديگر اينها انکار عصمت پيغمبر را کرده اند قرآن مي گويد :
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
 اينها گفتند :
 ان رسول الله يهجر
 قرآن مي گويد پيش پيامبر سروصد ا نکنيد
لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ
ولي اينها در نزد پيغمبر
فاختلفوا وكثر اللغط .
 اختلاف کردند وداد و فرياد کردند
 صحيح بخاري ج2ص136 حديث 114
قرآن مي گويد :
فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ
اگر شما صحابه هم در يک امري نزاع کرديد اين نزاع را به خدا و پيغمبر برگردانيد ولکن اينها متاسفانه در نزد پيغمبر با پيغمبر به نزاع پرداختند
فتنازعوا ولا ينبغي عند النبي التنازع
 صحيح بخاري ج4 ص31 حديث30-53
 پس در نتيجه مي شود گفت اين اخلاق تند حضرت و بيرون کردن اينها از منزل اعتراض عملي حضرت بود از برخورد نادرست صحابه که پس از 23 سال تلاش براي هدايت اينها در برابر درخواست حضرت آنهم چيزي که مربوط به هدايت آن حضرت بود گفتند نستجير بالله پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم هذيان مي گويد  پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را غمناک کردند
فغمّ رسول الله وأزجره
اين برخورد مردم پيغمبر را غمناک کرد و دلتنگ نمود
 انساب الأشراف ج1 ص562
يعني پيامبر اکرم خلاصه با اين تندي سخنان قبيح صحابه را که نسبت هذيان به حضرت دادند محکوم نمود آنها را از خانه بيرون نمود تا اولا در آينده ياوه گوياني از اين رهگذر ديگر سخنان حضرت را که مطابق اميال نفساني خودنيافتند بر چسب هذيان نزنند و ديگر احاديث حضرت را زير سوال نبرند ثانيا حضرت با اين برخورد تند خواست عمل قبيح و کار قبيح آنان را تقبيح کند حجت را بر آنان تمام کند تا فرداي قيامت آنها عذري نداشته باشند
ثالثا تا کسي در آينده نيايد بگويد سکوت پيامبر دليل بر صحت عملکرد صحابه بوده خوب اينها گفته اند «ان الرسول الله يهجر» پس پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم «کان يهجر » هذيان مي گفته شما ببينيد با اين تعبير حضرت که در صحاح آمده فرمود قوموا عني اي ابتعدوا عني » از خانه من بيرون برويد و حضرت غمناک شد و ناراحت شد .
شبهه 7 :
اولين كسي كه نافرماني كرد علي بود چون پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- او را به طور مستقيم مأمور كرد كه نوشت افزار فراهم نمايد، پس چرا علي آن را نياورد.
جواب :
اینچنین نیست ، حضرت خواست بیاورد که نزاع شروع شد و بقیه مسائل
شبهه 8 :
آنچه پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- مي*خواست بنويسد، يا گفتن آن بر پيامبر لازم و واجب بوده ، يا مستحب بوده است، اگر بگويند آنچه مي*خواست از واجبات شرعي بود كه بايد آن را بيان مي*كرد و به مردم مي*رساند، پس طبق گفته آنها پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- همه شريعت را نرسانده است.
جواب :
در شبهه 3 پاسخ داده شده است
شبهه 9 :
ایا  ایه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْأِسْلامَ دِيناً﴾. (المائدة: 3) نمیتواند بیان کننده این باشد که دین دیگر کامل شده است و وصیت پیامبر هم چیز زیاد مهمی نبوده. و اصحاب به خاطر دلسوزي و مهرباني نسبت به پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- از آوردن نوشت افزار امتناع ورزيدند، نه اينكه از فرمان او سر پيچي كنند.
جواب :
 در رابطه با نزول این ایه اورده اند که پیامبر وقتی در غدیر خم حضرت علی را به جانشینی خود انتخاب کردند این ایه نازل شد.
نمونه های زیر ار در نظر بگیرید : ترجمه امام علي بن ابيطالب از تاريخ دمشق ( ابن عساکر شافعي ) ج 2 ص 86 ح 585 ط بيروت _ فتح البيان في مقاصد القرآن ( علامه سيد صديق حسن خان ) ج 3 ص 89 ط بولاق مصر _ شواهد التنزيل (حاکم حسکاني حنفي) ج 1 ص 187 ح 243 و 244 و 245 و 246 و 247 و 248 و 249 و 250 ط 1 بيروت _ اسباب النزول (واحدی نيشابوری) ص 115 ط الحلبي مصر _ الدرّ المنثور (سيوطي شافعي) ج 2 ص 298 ط افست بيروت _ فتح القدير (شوکاني) ج 2 ص 60 ط 2 الحلبي _ تفسير (فخر رازی شافعي) ج 12 ص 50 ط مصر 1375 هـ _ مطالب السؤول (ابن طلحه شافعي) ج 1 ص 44 _ الفصول المهمه (ابن صباغ مالکي مکي) ص 25 ط الحيدريه _ ينابيع الموده (قندوزي حنفي) ص 120 و 249 ط اسلامبول _ الملل و النحل (شهرستاني شافعي) در حاشيه الفصل (ابن حزم) ج 1 ص 220 ط مصر _ فرائد السمطين (حمويني) ج 1 ص 158 ح 120 ط 1 بيروت _ و در الغدير (علامه اميني) ج 1 ص 214 ط بيروت نقل کرده از: الکشف و البيان (ثعلبي) مخلوط ، تفسير (رسعني موصلي حنبلي) _ عمدة القاری في شرح صحيح بخاری (بدر الدين حنفي) ج 8 ص 584 _ شرح ديوان اميرالمؤمنين (ميبدی) ص 415 مخلوط _ تفسير (نيشابوری) ج 6 ص 170 _ تفسير عبد (الوهاب بخاری) در تفسي آيه * قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودّة في القربي * _ روح المعاني (آلوسي) ج 2 ص 348 _ تفسير المنار (محمد عبده) ج 6 ص 463 و بسياري ديگر از علما و اکابر اهل سنت در معروف ترين کتب و تفاسير خود نوشته اند که اين آيه شريفه در شأن امير المومنين علي(ع) روز غدير خم نازل گرديد.
به عنوان نمونه: ابن زولاق، حسن ابن ابراهيم ابومحمد مصری متوفای 387 در تاريخ مصر چنين مي گويد: و در هجدهم ذی حجه سال 362 (که روز غدير است )گروهي از اهالي مصر و مغاربه و باتفاق آنها ديگران برای دعا گرد آمدند، چه آنروز روز عيد بود. زيرا رسول خدا(ص) در آنروز اميرالمومنين علي(ع) را بخلافت برگزيد.اين کلام مشعر به اين است که ابن زولاق آن مرد عرب توانا بلغت و ادب از حديث غدير، جز همان معني که نظر ماست معنای ديگری را نفهميده و آنروز را جز روز بيعت با اميرالمومنين و نصب او به خلافت نديده.
حجه الاسلام ابو حامد غزالي، متوفای 505 در کتاب خود سر العالمين صفحه 9 گويد: چهره برهان نمايان گشت و گروههای( علماء حديث و تفسير ) اجماع نمودند بر متن حديث (غدير) از خطبه رسول خدا(ص) در روز غدير خم باتفاق همگان که آنجناب فرمود: "من کنت مولاه فعلي مولاه" پس ( از اين سخن پيغمبر(ص) ) عمر گفت: " بخ بخ يا ابا الحسن، لقد اصبحت مولای و مولي کل مومن و مومنه " پس اين ( سخن عمر ) گردن نهادن به امر و رضايت و تاييد است سپس هوای نفساني بعلت شيفتگي به رياست غلبه کرد و عشق و علاقه بدست گرفتن استوانه خلافت و بلند کردن پرچم های بزرگ (فرماندهي) و حرکت بيرقها توام بچکاچک سلاحها و صف آرائي های سپاه ها و در هم پيوستن سوارها و فتح نمودن بلاد و ممالک، آنان را با جام پر از آرزو سيراب نمود، در نتيجه بازگشت بخلافت و سرکشي نخست نمودند و ( امر پيغمبر صلي الله عليه و آله را) پشت سر افکندند و به بهای کمي آنرا فروختند و چه داد و ستد بدی بود که کردند و چه بد بود آنچه خريدند.
شبهه 10 :
خوب حال چرا پیامبر خواسته در اخر عمر دوباره محکم کاری کرده و ان وصیت را در اخر عمر بنویسد ؟
جواب :
چون احساس كرد دست‌هايي در كار است كه براي انصراف خلافت وامامت از آقا امير المؤمنين سلام الله عليه و توطئه هاي است كه نگذارند  علي منصب خلافت و امامت را به دست بگيرد و لذا در آخرين لحظات زندگي اش تصميم گرفت كه مكتوب چيزي را بنويسد تا ديگر راه توجيح و راه فرار براي احدي باقي نماند و لذا فرمودند :
كاغذي و قلمي براي من بياوريد تا بنويسم چيزي را كه بعد از من گمراه نشويد
و چرا در اخر عمر ان وصیت را نوشتند و زودتر این وصیت را ننوشتند ؟
جواب :
  چون نبي مكرم و هر بزرگي ، معمولاً اساسي ترين وصيتش را به هنگام مردن انجام مي دهند . يعني مطالبي را كه مربوط به آينده آن حكومت و جامعه است ، در آخرين عمرش انجام مي دهند . اگر قبلاً مي نوشت ، شايد اعتراض مي كردند كه اين مطلب را قبلاً نوشته ، شايد بعد ها از تصميمش برگشته باشد ؛ اما اگر در آخر عمر بنويسد ، مي گويند : اين وصيت فلاني است ؛ يعني آخرين سخن و قاطع ترين سخن و ديگر  از اين سخن عدول نكرده ، همين است .
وصيت نامه يك انسان ، مطالب اساسي آن فرد است كه از آن عدول نكرده است .
 اما اين كه چرا بعداً ننوشتند . هم علماي شيعه از اين مطلب جواب داده اند و هم علماي اهل سنت . در بعضي از منابع معتبر اهل سنت هم هست كه وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم از مريضي اش بهبودي پيدا كرد ، ابن عباس به ايشان عرض كرد : چيزي بياوريم كه بنويسيد ، حضرت فرمود :
بعد از اين كه ما را متهم كردند به هذيان گفتن ، چيزي بنويسم ؟
يعني اگر پيامبر هم مي نوشت ، هيچ اثري نداشت ؛ چون گفته بودند كه پيامبر هذيان مي گويد ؛ بلكه اگر مي نوشت ، عصمت پيامبر را زير سؤال مي بردند و همين قضيه موجب اختلاف مي شد . يك عده مي گفتند كه پيامبر در حال هذيان نوشت ، يك عده مي گفتند : « ما ينطق عن الهوي » . و  همين سبب اختلاف مي شد .
فقال بعض من كان عنده إن نبي الله ليهجر قال فقيل له ألا نأتيك بما طلبت قال أو بعد ماذا قال فلم يدع به .
طبقات ابن سعد ، ج2 ، ص 42 .
درست است كه پيامبر در اين جا از نامه نوشتن منصرف شد ؛ اما در آخرين روزهاي زندگي اش اين خطبه را خواند :
ايها الناس اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي .
حتي جابر مي گويد كه پيامبر مريض بود و توانائي راه رفتن نداشت ، آقا امير المؤمنين و فضل بن عباس دست پيامبر را گرفتند و او آمد به مسجد و پيامبر حديث ثقلين را مطرح كردند .
دوباره برگشت به منزل و قبل از رحلت شان جمعيت زيادي جمع شده بودند و حتي تعبير دارد كه غرفه پيامبر ، از جمعيت موج مي زد . آن جا فرمود : من در آينده نزديك پيش خدا خواهم رفت :
الا اني مخلف فيكم كتاب الله وعترتي اهل بيتي ، ثم اخذ بيد علي و قال هذا علي مع القرآن والقرآن مع علي لا يفترقا حتي يردا علي الحوض فأسئلكم ما تخلفوني فيهما .
الصواعق المحرقه ، ص124 ، چاپ محمديه مصر و المقتل الحسين ، خوارزمي ، ص164 و تفسير بحر المحيط ، ابو حيان ، ج1 ، ص112 و
شبهه 11 :
 پیامبر اصلا سواد نوشتن نداشته است .چگونه میخواسته وصیت را بنویسد ؟
جواب :
البته قبلا جواب داده شده ؛ ولی دوباره اینجا بازگو میشود
خود شارحين صحيح بخاري گفته اند : اكتب لكم كتاباً ؛ يعني آمر بالكتابة . من دستور كتابت صادر مي‌ كنم . و خود آقاي ابن كثير دمشقي سلفي هم تعبيرشان اين است :
كان له كتّاب يكتبون بين يديه الوحي والرسائل الي الأقاليم .
تفسير ابن كثير ، ج3 ، ص427 .
و قانون هم اين است كه رؤسا و بزرگان مي خواهند يك نامه را بنويسند ، خودشان كه نمي نويسند . يك نويسنده‌اي دارند ، خودشان مي نويسند . آن رئيس جمهور پاي نامه را امضا مي كند و مهر مي زند . نويسنده نامه كسي است مهر زده است .
پيامبر اكرم هم وقتي گفت : اكتب لكم ؛ يعني دستور مي دهم كه كسي بنويسد و من مهر بزنم .
ثانياً : پيامبر اكرم نامه هايي را كه به شخصيت هاي مختلف نوشته است ، چگونه مي نوشته ، اين نامه را هم همان طوري مي نوشت .
در صحيح بخاري ، ج1 ، ص23 دارد :
كَتَبَ لأَمِيرِ السَّرِيَّةِ كِتَابًا .
پيامبر براي فرمانده لشكر كتابي نوشت .
اين نامه را چطوري نوشت ، وصيت نامه را هم همان طوري  مي نويسد .
در حديث 64 صحيح بخاري دارد :
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بَعَثَ بِكِتَابِهِ رَجُلاً، وَأَمَرَهُ أَنْ يَدْفَعَهُ إِلَى عَظِيمِ الْبَحْرَيْنِ، فَدَفَعَهُ عَظِيمُ الْبَحْرَيْنِ إِلَى كِسْرَى .
در حديث 65 نيز دارد :
كَتَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم كِتَابًا .
يا در صحيح بخاري يك باب مستقلي دارد تحت عنوان «ما كتب النبي صلي الله عليه وسلم الي كسري وقيصر » .
اين نام ها را پيامبر چگونه نوشته بود ، در اين جا هم به همان صورت مي نوشت .
ثالثاً : در مسند احمد بن حنبل آمده است كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود :
أمرني النبي صلى الله عليه وسلم ان آتيه بطبق يكتب فيه ما لا تضل أمته من بعده .
مسند احمد - الإمام احمد بن حنبل - ج 1 - ص 90 .
پيامبر به من دستور داد كاغذ و قلمي را بياورم و بنويسم مسأله را كه امت گمراه نشوند .
خود ابن حجر و عيني گفته اند :
و في مسند احمد من حديث علي أنه المأمور بذلك .
فتح الباري ، ج 1 ، ص186 و عمدة القاري ، ج2 ، ص171 .
امير المؤمنين مأمور نوشتن نامه بوده است .
جواب چهارم اين كه : خود شما در كتاب هاي معتبرتان نقل كرده‌ايد كه پيامبر مي نوشته است . اگر عقيده شيعه را قبول نداريد ، در خود صحيح بخاري ، روايتي داريم كه پيامبر اكرم به دست مباركش نوشته است . در صحيح بخاري ، ح2699 ، كتاب الصلح ، باب ششم ، باب كيف يكتب ، و صحيح مسلم ، ح4523 ، كتاب الجهاد ، باب 34 ، باب صلح الحديبة ، در رابطه با قضيه صلح حديبيه مي نويسد كه وقتي رسول اكرم دستور داد علي عليه السلام نام رسول الله را محو كند ، امير المؤمنين عليه السلام عذر خواست ، بعد پيامبر فرمود : جاي نوشته را به من نشان بدهيد تا محو كنم . محو كرد و بعد خودش نوشت : محمد بن عبد الله .
فَكَتَبَ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ،
حتي در صحيح مسلم آمده است كه :
ليس يحسن .
پيامبر خوش خط نبود .
حد اقل در صحاح شما آمده است كه پيامبر نوشته است . حالا اين يك بحثي است در ميان شيعه و سني كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم قبل از نبوت نه قادر به نوشتن بود و نه قادر به خواندن . اين آيه هم كه نويسنده مقاله استدلال كرده است ، مي گويد :
وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ .
قبل از نبوت ، تو قدرت خواندن و نوشتن نداشتي .
آيا بعد از نبوت هم واقعاً قادر بر خواندن و نوشتن نبود ، جاي بحث دارد . امام قرطبي از علماي و بزرگان اهل سنت در كتاب تفسيرش ، ج13 ، ص352 آورده است كه پيامبر اكرم بعد از رسالت قادر به نوشتن و خواندن بوده است .
و اين هم يك معجزه ديگر از نبي مكرم هست كه آن حضرت بدون اين كه به مكتب برود ، مي توانست هم بنويسد و هم بخواند .
شبهه 12 :
چرا حضرت علی علیه السلام با گفته عمر که نسبت هذیان به پیامبر دادند مخالفت نکرد.
جواب :
در شبهه 4 جواب این مسئله داده شده است.
شبهه 13 :
 شبهه ناجوانمردانه ای که به حضرت علی علیه السلام وارد کرده اید و نسبت سرپیچی از فرمان پیامبر در صلح حدیبه را به او نسبت داده اید ( شبهه ای که اگر برای مرغ پخته گفته شود خنده اش میگیرد ) ؛ که اینجا ناثواب میبینم که ان را جواب ندهم.( حالا پیش نماز شدن ابوبکر در زمان بیماری پیامبر بماند)
جواب :
مي گويد : علي عليه السلام هم در صلح حديبيه مخالفت كرد . وقتي عليه السلام نوشت :
هذا ما قاضا عليه محمد رسول الله
اين صلح نامه اي است بين محمد رسول خدا و قريش .
مشركين اعتراض كردند كه محمد رسول الله را قبول نداريم . اگر مي دانستيم كه رسول خدا است ،‌ با او نمي جنگيديم . كلمه رسول الله را حذف كنيد . پيامبر به علي دستور دادند كه كلمه رسول الله را محو كن . امير المؤمنين عليه السلام فرمودند : قسم به خدا من نمي توانم چنين جسارتي را بكنم . كلمه رسول الله را پاك كنم .
اين مطلب را در برخي از صحاح و حتي در صحيح بخاري و مسلم هم آمده است .
در اين جا من چند نكته را خدمت بينندگان عزيز عرض مي كنم . در رابطه با قضيه مخالفت امير المؤمنين سلام الله عليه در پاك كردن كلمه رسول الله ، ما در منابع معتبر اهل سنت داريم : كسي كه گفت نام رسول الله را پاك كن ، مشركين قريش بودند . سهيل بن عمر گفت : اين كه نوشته اي : « محمد رسول الله » پاك كن . امير المؤمنين برگشت و به او گفت :
هو والله رسول الله وإن رغم انفك لا والله لا امحها
خصائص نسائي ، ص202 و فتح الباري ، ج7 ، ص386
به كوري چشم تو ، حضرت رسول خدا است و قسم به خدا كلمه رسول الله را پاك نخواهم كرد .
و در نقل ديگر نسائي آمده است كه باز علي عليه السلام در صلح نامه اين گونه نوشت ،‌ مشركين به علي عليه السلام گفتند :
لا تكتب محمد رسول الله
حضرت فرمود :
ما أنا بالذي امحاه
من آن كسي نيستم كه آن را پاك كنم .
فمحاه رسول الله .
و ثانياًَ : پاك كردن نام رسول الله ، كار خيلي خطرناكي است . حتي بر فرضي كه نبي مكرم مي گويد كه يا علي اين را پاك كن ، كلمه رسول الله كار ساده و آساني نيست ؛ بلكه كاري سخت و دشواري است . و در حقيقت جسارت به پيامبر و انكار رسالت او است . براي آقا امير المؤمنين قابل قبول نيست كه دست ببرد و كلمه رسول الله از صلح نامه حذف كند . در اين جا علي عليه السلام احساس كرد كه نبي مكرم در برابر فشار قريش به اجبار و اكراه چنين حرفي را زده است . و قرائن هم كاملاً شاهد بر اين مطلب است . و لذا عرض كرد :
يا رسول الله لا تشجعني نفسي علي محو اسمك .
مرا وادار نكن  كلمه اسم تو را از نبوت حذف كنم .
و آن‌جا نبي اكرم نگفت : قومواً عني . عصباني نشد . پيامبر هم عذر علي عليه السلام را پذيرفت و همان طوري كه در صحيح بخاري و مسلم هم هست ، پيامبر اكرم به علي عليه السلام فرمود : كلمه رسول الله كجاست ، به من نشان بده ، من خودم او را پاك كنم .
شما مي خواهيد اين را مقايسه كنيد با قضيه قرطاس كه آن ها نسبت به پيامبر نسبت هذيان دادند . پيامبر غمناك و ناراحت شد و آن ها را از خانه بيرون كرد . آقاي ابن عباس از آن به عنوان يك رزيه و مصيبت جانكاه تعبير مي كند . و لذا آقاي ابن حجر عسقلاني متوجه اين قضيه شده است كه بنده عرض كردم كه در فتح الباري ، ج7 ، ص386 مي گويد :
وكان علياً فهم أن أمره له بذلك ليس متحتما .
امير المؤمنين متوجه شد بر اين كه اين دستور پيامبر ، يك دستور جدي و واقعي نيست .
و لذا عذر خواست و نبي مكرم هم عذر علي را پذيرفت .

نظرات (2)

This comment was minimized by the moderator on the site

باسلام کلیه شبهات و پاسخ های شما را مطالعه کردم همه پاسخها بر گرفته از ذهن شما و راویان مختلف بوده و قانع کننده نیست . روایات مشخصی از زمان دقیق رحلت رسول اکرم (ص) نداریم و هفته وحدت ساخته ایم روایت دقیقی از وفات حضرت فاطمه ( ع) نداریم و دو دهه...

باسلام کلیه شبهات و پاسخ های شما را مطالعه کردم همه پاسخها بر گرفته از ذهن شما و راویان مختلف بوده و قانع کننده نیست . روایات مشخصی از زمان دقیق رحلت رسول اکرم (ص) نداریم و هفته وحدت ساخته ایم روایت دقیقی از وفات حضرت فاطمه ( ع) نداریم و دو دهه را برای ایشان عزاداری میکنیم درخصوص واقعه عاشورا روایات مختلف و بعضا ضد و نقیض فراوانی داریم بهتر نیست این اسباب تفرقه را جمع کنیم روایات باید عقلی باشند اگر نباشند مردود هستند اگر قرار بود حضرت علی ( ع) بعنوان جانشین پیغمبر (ص) توسط ایشان مکتوب شود چرا تا زمان رحلت آن حضرت به تعویق افتاده است ؟ چرا قران با صراحت جانشینی ایشان را امری به این مهمی که سرنوشت میلیاردها انسان در طول این سالها با آن گره خورده را مشخص نکرده است ؟ چرا در مدینه و افراد حاضر در واقعه قدیر خم اگر پیامبر (ص) با صراحت حضرت علی (ع) را به جانشین خود اعلام نموده بعد از رحلت آن حضرت به تعداد انگشتان دست از حضرت علی (ع) حمایت نکردند آیا همه صحابه و عوام حاضر در شهر مدینه ترسو و یا خائن بوده اند ؟ آیا کل افراد مطلع از واقعه قدیر و در شهر مدینه به انگشتان دست نمیرسیدند ؟ آیا همه افراد آگاه دشمن حضرت علی (ع) بوده اند ؟ اگر این چنین باشد چگونه خداوند در قران میفرماید من از شما راضی شدم و دین شما را کامل کردم ؟ پس پیامبر(ص) در طول رسالت و در شهر خود نتوانست تعداد محدودی پیرو واقعیی پرورش دهد که از امر مهمی ماننده واقعه قدیر پیروی کنند ؟ و صدها سئوال دیگر که توجیهات شما را رد میکند .

ادامه مطلب
This comment was minimized by the moderator on the site

سلام علیکم
دوست عزیز جسارتا وقتی غدیر را قدیر می نویسید این نشان از این است که هیچ مطالعه ای در این زمینه نداشتید.
تاریخ شهادت اهل بیت باید عقلی باشد؟!!!
جانشینی حضرت علی ع بارها بیان شده بود در زمان حیات پیامبر و در قرآن هم که چرا نیست قبلا ذکر...

سلام علیکم
دوست عزیز جسارتا وقتی غدیر را قدیر می نویسید این نشان از این است که هیچ مطالعه ای در این زمینه نداشتید.
تاریخ شهادت اهل بیت باید عقلی باشد؟!!!
جانشینی حضرت علی ع بارها بیان شده بود در زمان حیات پیامبر و در قرآن هم که چرا نیست قبلا ذکر کردیم. خود اهل سنت به نقل از صحابه غدیر را تایید می کنند فقط تحریف می کنند که منظور از ولی دوستی است که حرف مسخره ای است.
تاریخ صحابه بسیار پیچده است که چقدر بعضی از اینها به انحراف رفتند.

ادامه مطلب
نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت