یکی از روشهای مرسوم بین علمای تشیع با سایر ادیان ابراهیمی روش گفتوگو و مناظره بوده است تا جلوهای از معارف الهی را به منصه ظهور برسانند، در همین راستا «علامه سیدجعفر مرتضی عاملی» از علمای شیعه در پاسخ به نامه «خاخام بنیامین زیاده» دانشمند یهودی اهل کشور یمن به شبهات مطرح شده با ادله متقن پاسخ میدهد، اصل این گفتوگو به زبان عربی است اما محمدصادق روحانی آن را به زبان فارسی ترجمه کرده و در کتابی به نام «شبهات یهودی» از سوی نشر معارف منتشر شده است.
آنچه در ادامه میآید پاسخ علامه به نامه اول این دانشمند یهودی است که در ۲۱ بند بیان شده، از آنجا که متن نامه طولانی است، تنها به گوشهای از سؤالات و پاسخهای مطرح شده، اشاره میشود:
*نامه اول دانشمند یهودی
به نام پروردگار، خدای بنیاسرائیل
درود بر شما و صلح برای زمین
خدمت برادر گرامی سیدجعفر مرتضی عاملی
هزار سلام و درود من بر شما
شما مرا نمیشناسید به همین دلیل لازم میدانم خود را معرفی کنم:
من خاخام یعقوب بنیامین زیاده هستم، یک یهودی یمنی، من صهیونیست نیستم، بلکه دشمن ایشان هستم، من یک یهودی میانهرو هستم، مرد دین هستم و عقاید یهودیت و فلسفه را در کنیسه جمهوری یمن تدریس میکنم.
چند روزی است که وارد یکی از اتاقهای گفتوگو در پالتوک شدهام و توجهم به اتاق گفتوگویی به نام «راه یافتگان» جلب شد، در آنجا جوانی بود که اسمش «آقای راهیافته» بود مطالبی در مورد عقاید اسلامی مطرح میکرد و مخاطبین زیادی نیز داشت، من روش بحث او و نتایجی را که از استدلالهای عقلی خود برای اثبات اینکه خدا دیدنی نیست، جسم ندارد و زمان و مکان ندارد، پیگیری میکردم. من به عنوان یک پژوهشگر در عقاید ادیان در لابلای پژوهشهایی که در ایالت تگزاس آمریکا در مورد عقاید اسلامی انجام میدادم، فهمیدم عقاید اسلامی در رابطه با خدا از کتابهای ما و عقاید ما گرفته شده است.
همچنین پیش از این، دیدم این جوان وقتی با یک روحانی مسیحی در پارهای از مطالب بحث میکرد، اسم شما را به او داد تا برای جواب به شما مراجعه کند. از لابلای بحثها فهمیدم که این جوان ادلّه را به شکل محکم و جالبی ارائه میکند و احساس کردم به همین جهت دستپیش را دارد، برای همین خواستم به خاطر داشتن چنین شاگرد موفقی به شما تبریک بگویم، جالب اینکه این جوان برخی از زیدیهای یمنی را به مذهب دوازده امامی راهنمایی کرده است.
به همین جهت از او خواستم نشانی تو را به من بدهد تا مطمئن شوم و وقتی مطمئن میشوم که سؤالاتی مطرح کنم و ببینم آیا روش او در نوشتن و ارائه بحث مثل توست یا نه؛ که اگر این طور باشد، روشن میشود تو این بحثها را به او یاد دادهای و این حیله است برای اینکه مستقیم وارد بحث نشوی.
البته درباره آن روحانی مسیحی مطمئنم که دلیلش ضعیف بود، چگونه ممکن است ثبات کرد که مسیح پسر خداست آیا خدا غیر از عُزیر پسری دارد؟ یا تاریخ به او نگفته است که خدایی که نمیتواند از پسربردار کشیده خود حمایت کند تا چه میزان ضعیف است؟ مسیحی که بزرگان ما روشن ساختهاند که دروغگویی بیش نبوده است، چگونه چنین کسی ممکن است مسیح واقعی باشد؟ کسی که پادشاهی داود را به ما بازخواهد گرداند، این مسیح مادرش مریم دختر عمران است که یوسف نجار با او درآمیخت، ولی او ادعا کرد که پسرش پسر خداست!
ممکن نیست که پدر پسرش را بردار ببیند و او را کمک نکند، پسر واقعی خدا عزیر که خدا به او چگونگی خلق و میراندن و زنده کردن مردگان را نشان داد، وقتی عزیر از کنار روستایی عبور میکرد، از پدر خود پرسید چگونه زنده میکند و چگونه میمیراند و خدا او را صد سال به خواب فرو برد و سپس به او گفت: به غذا و مرکب سواری خود بنگرد که چگونه از نو زنده میشوند. پسر خدا عزیر، تورات را برای یهود بعد از اینکه در اسارت اول یهودیان از دست رفته بود، بازگرداند.
اما سؤال من از شما و آنچه آن را برای همگان ثابت خواهم کرد این است که دین اسلام شما از دین ما گرفته شده است، به عنوان مثال به صحیح بخاری خودتان نگاه کن که روایت کرده است که «خدا پای خود را برهنه میکند تا مؤمنان او را بشناسند». همین عبارت در تورات نیز آمده است و همچنین وقتی خدا پای بر جهنم میگذارد تا از درخواست هیزم بگذرد، جهنم میگوید: بس است بس است. در همین کتاب درباره پیامبر خدا موسی، سخن کننده با پروردگار اسرائیل، گفته شده است که او عزرائیل را سیلی زده چنان که چشم او از کاسه بیرون آمد و خدا برای اثبات سلامت جسمی موسی برای بنیاسرائیل او را وادار کرد که به دنبال لباسش که بر سنگی نهاده بود بدود؛ همه اینها در تورات نیز موجود است.
دیگر آنکه آیا نمیدانی پروردگار، خدای اسرائیل، به فرزندانش از بنیاسرائیل اجازه داده است که بر همه آفریدگان-همه بشر و غیربشر- که حتی فرمان بنیاسرائیل قرار داده است حکمرانی کنند؟ پس چگونه پیامبر شما مدعی است که دست خدا بسته نیست؟ دستی که خدا بازداشته تا دست فرزندانش از قوم برگزیده باز باشد. دیگر آنکه مسیح از بنیاسرائیل است و هنوز ظهور نکرده است، حال چگونه برای من ثابت میکنید که او ظهور کرده است؟
در پایان از شما میخواهم که لطف بفرمایید و جوابگوی این نامه باشید.
*پاسخ نامه اول
به نام خدا
و سپاس خدا و سلام و درود بر پیامبر و بندگان صالحش به ویژه محمد و خاندان پاکش.
خدمت خاخام یعقوب بنیامین زیاده:
دو روز پیش نامه شما را دریافت کردم و پس از خواندنش مواردی در آن دیدم که پذیرش آن از نظر علمی ممکن نبود، برخی از این موارد را ذکر خواهم کرد، به این امید که با این مطالب گزینشی رفتار نکنی که برخی را مورد دقت قرار دهی و برخی را که از فهم آن عاجزی رها کنی.(ترتیب شمارهها بر اساس متن اصلی نامه است)
۱- گفتی که عقاید اسلامی در رابطه با پروردگار از کتابهای ما و عقاید ما یهودیان گرفته شده است، این مطلبی ناصحیح است، اگر دلیل عقیدهای عقلی است، همه مردم عقل دارند پس ممکن است رسیدن به این دانستنیهای عقایدی به واسطه عقلشان باشد و اشکالی در یکسانی عقلها در نتایجی که به آن میرسند نیست و در این صورت کسی از دیگری مطلبی را نگرفته است.
اگر دلیل عقیدهای نقلی باشد، پس هر گروهی عقاید و معارف دینی خود را از کسی میگیرد که به راستگویی او و درستی پیامهای او به واسطه معجزهای که راستگویی او را ثابت میکند ایمان دارد، البته معجزه پیامبر ما قرآن است که آن را به همان گونه که بوده در اختیار داریم، ولی راهی برای اثبات معجزه دیگر پیامبران به غیر از قرآن وجود ندارد، البته این بحثی دیگر است.
۳- گفتهای که آیا خدا فرزندی غیر از عزیز دارد؟ سؤال من اینکه اولاً این فرزند را چه کسی خلق کرده است؟ اگر پدرش او را خلق کرده است پس فرزند بودن او به چه معناست؟! زیرا ولادت و به دنیا آمدن، حالت و کیفیتی است که مردم همه میشناسند، اگر هم کسی غیر از پدر او را خلق کرده است، سؤال این است که آن دیگری کیست؟ آیا خدایی دیگر است یا اینکه آن خالق هم خدا نیست؟
ثانیاً: هر کدام را که بپذیری مطلبی است که نیاز به دلیل دارد، در صورتی که ادعاهای شما ادعای بیدلیل است.
ثالثاً: استدلال به توراتی که در طول چند قرن از دست رفته بود تا اینکه کسی آمد و گفت آن را برای شما پیدا کرده است بیجاست، زیرا تورات چند قرن قبل از تولد عزیز نازل شده بود، ولی بنابر ادعای شما او را تورات را بعد از گم شدنش برای شما یافت.
رابعاً: شما از سویی فرزندی غیر از عزیز برای خدا قائل نیستی و از سوی دیگر در نامهات خودتان را فرزندان خدا میدانید این تناقض نیست؟!
خامساً: عزیزی که ما میشناسیم بندهای از بندگان خداست و پسر خدا نیست و او تورات تو را که چنین مطلبی دارد قبول ندارد، ولی آن عزیزی که تو به آن اعتقاد داری ما نمیشناسیم، زیرا او ادعای فرزندی خدا را دارد، در حالی که ما برای خدا فرزندی نمیشناسیم نه به اسم عزیز نه دیگری، پس برای چه با تعجب از ما میپرسی آیا خدا غیر عزیز فرزند دیگری دارد؟
۴- گفتی آنکه تورات گم شده را یافت، عزیز است، آیا غیر کلام گذشتگانت دلیل دیگری بر این مطلب داری، دریافت چنین مطالبی از گذشتگانت صحیح نیست، زیرا این مطالب از سوی آنان نیز ادعایی بیدلیل است که به خاطر حفظ منافع و جایگاه خود بیان میکردند، اگر توراتی که در دست توست به یک نفر میرسد و این ادعا توسط کسانی مطرح میشود که در این ادعا صاحب منفعتی هستد، پس چنین ادعایی از سوی آنان مسموع نیست، چرا که احتمال دروغ در آن وجود دارد، مخصوصاً در چنین اموری که منافع زیادی به همراه دارد.
۶- درباره آن مسیحی گفتی که چگونه میتواند ثابت کند مسیح فرزند خداست و آیا خدا غیر از عزیز از فرزند دیگری دارد؟ ممکن است آن مسیحی هم به شما بگوید: شما به چه دلیلی ثابت میکنید که عزیز فرزند خداست؟ آیا خدا فرزند دارد؟ چگونه خود ادعای فرزندی خدا را دارید ولی از سوی دیگر نسبت فرزندی خدا را در عزیز محصور میکنید؟
۷- به آن مسیحی گفتی: چگونه خدا نتوانست از فرزند خود بردار پشتیبانی کند؟ خدای مسیحی چه قدر ضعیف بود؟ و مسیحی ممکن است به تو جواب بدهد: تو میگویی که دست خدا بسته است تا دست قوم برگزیده خدا باز باشد، اگر شما قوم برگزیده خدا هستید چرا خدا آدمسوزی را که شما خیال میکنید هیتلر بر سر فرزندان خدا و قوم برگزیدهاش نازل کرد، مانع نشد، چرا فرزندش و قوم برگزیدهاش در اسیری و کشتار به مدت صدها بلکه هزاران سال باقی ماندند و خدا در این زمان طولانی مانع اسیری، کشتار و سوختن آنها نشد؟
۹- در پاکدامنی حضرت مریم(س) خدشه کردی، در صورتی که این کار به کلی مردود است، مخصوصاً از سوی دانشمندان که باید در هر مطلبی که برای آنها مطرح میشود تحقیق کند و به سخنان بیاساس ترتیب اثر ندهد.
۱۳- اگر چنان که تورات شما میگوید: خدا حقیقتاً جسم است و دست و ساق و قدم دارد و باید این کلام را بر ظاهرش حمل کرد، پس خدا محتاج جایی است که در آن قرار داشته باشد، حال اگر خدا خودش خالق مکان است قبل از خلق مکان کجا بوده است؟ اگر دیگری مکان را برای او خلق کرده است. پس او دیگر خدا نیست، بلکه آن دیگری خدا خواهد بود، مگر اینکه چند خدا را قبول داشته باشی، البته همین سؤال در رابطه با آن خدا مطرح است که آیا او نیز جسم دارد یا نه؟ اگر جسم دارد مکان نیز باید داشته باشد، آیا مکانش را خود ساخته یا کسی برای او ساخته و این سؤالات پایانی ندارد و همین گونه ادامه مییابد. بحث در این زمینه طولانی است.
۱۴- گفتی که پروردگار خدای اسرائیل حکمرانی بر آفریدگان را به بنیاسرائیل واگذاشته است، این مطلبی است ناپذیرفتنی زیرا خدا پروردگار همه آدمیان است و او برتر از آن است که خلاف عدل و حکمت و رحمت نسبت به همه آفریدگان کاری انجام دهد، به چند نکته توجه داشته باش:
یکم: بنیاسرائیل کاری نکردهاند که مستحق چنین هدیهای از سوی خدا باشند، بلکه کارهای کردهاند که خدا راضی شد دیگران را بر آنها مسلط کند تا آنها را بکشند و به اسیری ببرند.
دوم: دیگر بندگان خدا گناهی نکردهاند که مستحق این باشند که خدا بنیاسرائیل یا غیر ایشان را بر آنها مسلط کند تا بر آنان حکمرانی کنند.
سوم: تاریخ نشان داده است که غیر یهود صدها، بلکه هزاران سال بر یهود حکم راندهاند. پس چه معنا دارد که بگویم خدا کاری به بنیاسرائیل واگذاشته است که آنها از انجامش عاجزند.
چهارم: این واگذاری را یهود خودش برای خودش ادعا کرده است و دیگران این حق را برای آنها قائل نیستند، مگر اینکه یهودیان با دلیل صحیح عقلی این مطلب را ثابت کنند.
۱۵- گفتی که خدا دست بسته است و خود این کار را کرده است تا دست فرزندانش و قوم برگزیدهاش باز باشد، در پاسخ میگوییم:
یکم: اگر دست خدا بسته است و خدا به آفریدگان کاری ندارد، پس وجودش چه فایدهای دارد؟ آیا نباید انتظار داشته باشیم پناه بر خدا! شما مرگ خدا را اعلام کنید؟ مگر اینکه شما بگویید این یک مقام صوری و تشریفاتی است، مثل جایگاه ملکه بریتانیا.
دوم: اگر خدا راضی شده است که دست بسته شود تا فرزندانش بر آفریدگان حکم برانند، چرا مانع آدمسوزی هیتلر که یهودیان مدعی هستند به آن دچار شدند نشد؟ چرا راضی به اسیری، ذلت کشته شدن و محکوم بودن به حکم غیریهود در این زمان طولی صدها و هزاران ساله شد؟
سوم: اگر خدا حکمرانی بر آفریدگان را به یهود واگذاشت؛ یعنی یهودیان قدرت چنین حکمرانی را دارند، زیرا معنا ندارد که به کسی که قدرت برداشتن یک پرتقال را ندارد، بگویم باید این کوه را جابجا کنی، پس چرا بنیاسرائیل گرفتاریهایی که در طول تاریخ به آن دچار شدند را نتوانستند از خود دفع کنند و نتوانستند بر مردم حکم برانند. بلکه صدها و هزاران سال مقهور حکم دیگران نیز بودند و خدا نیز برای حل مشکلات و کمک به آنها اقدامی نکرد.
چهارم: اگر دست خدا بسته است، چگونه توانست زمان پیامبر اسلام(ص) البته بنابر کلام شما به شما کمک کند و مانع از ریشهکنی شما توسط ایلیا شد؟ آیا این داستان ادعای شما را نقض نمیکند؟
۱۶-گفتی ریشهکنی شما در آخرالزمان به دست یکی از نوادگان ایلیاست، چرا پروردگار شما دست به کار نمیشود و مانع از این نابودی نمیشود، چنانکه در زمان پیامبر اسلام(ص) مانع ریشهکنی شما چنان که شما خیال میکنید، توسط خود ایلیا شد؟ چگونه قبول چنین تناقضاتی را بر خود میپسندید؟
* آشنایی بیشتر با علامه عاملی
به گزارش فارس، علامه سید جعفر مرتضی عاملی یکی از چهرههای درخشان تحقیق و پژوهش در زمینه تاریخ و فرهنگ و فقه اسلامی در دوران معاصر است، وی سال ۱۳۶۴ قمری در جبل عامل به دنیا آمد و پس از فراگیری مقدمات علوم اسلامی در سن ۱۸ سالگی عازم نجف اشرف شد و به تحصیل در علوم دینی پرداخت. سپس به ایران عزیمت کرد و در شهر مقدس قم، به تحصیل و تحقیق ادامه داد.
در بهمن ماه ۱۳۸۸ از مقام علمی علامه سیدجعفر مرتضی عاملی در همایش کتاب سال حوزه تجلیل به عمل آمد، دو کتاب «الحیاة السیاسیة للامام رضا(ع)» و «حدیث الافک» نخستین آثار علامه است که در بیروت منتشر شد، وی پس از آن به تألیف کتاب سترگ «الصحیح من سیرة النبی الاعظم» در ۳۵ جلد پرداخت که یکی از بهترین آثاری است که درباره سیره نبوی(ص) نگاشته شده است. یکی دیگر از آثار مهم علامه عاملی، «مأساة الزهرا» بوده که از جمله آثار برگزیده و محققانهای است که درباره حضرت زهرا(س) نگاشته شده است.
منبع:فارس