ام ‏البنين(س)،مادر مهتاب

ام‏ البنين(س)

ام‏ البنين(س)،مادر مهتاب

ن . طيبیی

خورشيد همواره در چشمان مادرانى طلوع مى‏كند كه به دور دستها خيره شده‏اند و براى فرداها مردان و زنانى مى‏پرورانند تا در زمين، اين امانت الهى، جانشينى آسمانى باشند.

دامان تربيت مادران مهد پرورش انسانهاى پاك و خدايى است و ما با نگاهى درس‏آموز از زندگانى اين مادران توشه معرفت‏برمى‏چينيم.

يكى از مادران برجسته تاريخ «ام‏البنين، فاطمه كلابيه‏» است كه زندگى او مالامال از عشق به ولايت و امامت‏بوده و در تربيت فرزندان دلير و شجاع و با ادب چون عباس بن‏على(ع) بسيار موفق بوده است.

تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ويژگيهاى فردى اين بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربيت فرزندانى كه همگى پيرو امام خويش بوده و تا آخرين لحظات زندگى خويش دست از ولايت نكشيده‏اند و پيام‏رسانى و مبارزه سياسى اين بانوى كريمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.

اينك پژوهشى كوتاه در زندگى اين پاك بانوى عرب داريم تا از زلال صفات او قطره‏اى معرفت‏يابيم و خويش را در مسير كمال قرار دهيم.

 

  از قبیله خورشید

«حزام بن‏خالد بن‏ربيعة بن‏وحيد بن‏كعب بن‏عامر بن‏كلاب‏» (1) پدر ام‏البنين است مردى شجاع و دلير و راستگو كه از صفات ويژه او اكرام به ميهمان و منطق قوى اوست. تاريخ ويژگيهاى اين مرد بزرگ را به مناسبتهاى گوناگون چون جريان خواستگارى ام‏البنين و ازدواج حضرت على(ع) ذكر مى‏كند.

مادر بزرگوار ام‏البنين، «ثمامه (يا ليلى) دختر سهيل بن‏عامر بن‏جعفر بن‏كلاب‏» (2) است كه در تربيت فرزندان كوشا بوده و تاريخ از وى چهره درخشانى را به تصوير كشيده است. بينش عميق، دوستى باء;ء فرزندان در كنار وظيفه مهم مادرى و چونان معلمى دلسوز آموختن باورهاى اعتقادى و مسايل مربوط به همسردارى و آداب معاشرت با ديگران از جمله ويژگيهاى خاص اين بانو است.

در بسيارى از كتب تاريخى نام يازده تن از مادران وى ذكر شده است كه همگى از خانواده‏هاى شريف و اصيل عرب بوده‏اند و به واقع مصداق بارز «شجره طيبه (3) » مى‏باشند شجره‏اى كه اصل آن در زمين است و فرع آن در آسمانها و حاصل و نتيجه اين درخت پاك همانا عباس بن‏على و عثمان و لبيد شاعر و ابوبراء بن‏عامر و ... بوده‏اند.

پيامبر گرامى فرمود: اى مردم! برحذر باشيد از سبزه‏زارى كه بر روى مزبله (منجلاب) مى‏رويد. سؤال شد از حضرت: سبزه‏زارى كه بر مزبله برويد چيست؟

حضرت فرمود: زن زيبارويى كه در خانواده پليد و نادرست رشد كرده باشد. (4)

از اين‏روست كه على بن‏ابى طالب(ع) آنگاه كه قصد ازدواج دارد به برادر خويش، عقيل بن‏ابى طالب كه در علم «انساب‏» معروف بود و ذهن و سينه‏اش گنجينه‏اى از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده مى‏فرمايد:

«زنى را براى من اختيار كن كه از نسل دليرمردان عرب باشد تا با او ازدواج كنم و او برايم پسرى شجاع و سواركار به دنيا آورد.» (5)

و عقيل در پاسخ برادر گفت:

«با ام‏البنين كلابيه ازدواج كن زيرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وى نيست.»

و سپس در مورد جد مادرى ام‏البنين، ابوبراء عامر بن‏مالك، كه در آن روز از جهت دلاورى و شجاعت كم‏نظير بود مى‏گويد:

«ابوبراء عامر بن‏مالك جد دوم فاطمه كلابيه از شجاعت در ميان قبايل عرب بى‏نظير است و كسى را شجاعتر از او جز حضرتت نمى‏شناسم از اين‏رو او را بازى‏كننده با شمشيرها (ملاعب الاسنة) مى‏نامند.» (6)

گويى نگاه نافذ على از مرز زمانها عبور كرده و كربلا را با همه سختيهايش مى‏بيند و براى يارى حسين(ع) از امروز در پى مادرى شجاع از خاندان شجاع و دلير است تا فرزندى چونان عباس، پدر فضيلتها، به دنيا آورد و او ياريگر حسين در كربلاباشد.

در خاندان و تبار پاك ام‏البنين چند ويژگى مهم وجود دارد كه همگى در وجود عباس(ع) به ظهور رسيد و او را مانا كرد.

الف: شجاعت و دلاورى كه در كربلا زيباترين چهره خويش را نماياند.

ب: ادب و متانت و عزت نفس كه در زندگانى 34 ساله عباس بن‏على به وضوح ديده مى‏شود.

ج: هنر و ادبيات كه ام‏البنين از «دايى‏» خويش لبيد شاعر به ارث برده بود و فرزند عزيزش عباس(ع) از مادر اديبه خود. [البته شاعران ديگرى در اين خاندان مى‏زيسته‏اند.]

د: ايثارگرى و احترام به حقوق ديگران كه نمود آن در عشق به ولايت و امامت متجلى شد.

ه: وفا و پايبندى به تعهدات.

مهمترين درسى كه از ازدواج حضرت على(ع) و ام‏البنين، مى‏آموزيم داشتن معيارهاى منطقى و صحيح در انتخاب همسر آينده است.

اگر جوانان ما معيارهاى اخلاقى و معنوى را جايگزين معيارهاى مادى و ظاهرى كنند زندگى مشترك آنها با سعادت و سلامت‏خانوادگى توام خواهدبود. ملاكهاى مادى و صورى ناپايدار بوده و به زندگى رنگ سبز عشق و محبت نمى‏بخشد و با از دست دادن يك امتياز مادى پايه‏هاى زندگى‏اى كه با آن‏ها بنا شده است‏سست‏شده و فرو ريختن سقف خانواده حتمى خواهدبود.

چنانچه رسول رحمت(ص) مى‏فرمايد:

«كسى كه با زنى به خاطر مال او ازدواج كند خداوند او را به حال خود وا مى‏گذارد و كسى كه به خاطر زيبايى زنى با او ازدواج كند در او مسايل ناخوشايند مى‏بيند و آنكه به خاطر دين زن با او ازدواج كند خداوند مال و زيبايى را هم براى او قرار مى‏دهد (جمع مى‏كند بين امتيازات.)» (7)

 

صحيفه صفات

آنچه در آدمى الگويى كامل براى نسلهاى آينده مى‏سازد وجود صفات نيك و اخلاق برجسته در صحيفه وجود آنان است.

شايد بتوان گفت مجموعه صفات ام‏البنين در ضمن يك جمله زيبا و مختصر از زبان شهيد ثانى، زين‏الدين، ذكر شده است آنجا كه اين عالم فرهيخته و انديشمند مى‏گويد:

«ام البنين از بانوان با معرفت و پر فضيلت‏بوده و نسبت‏به اهل بيت(ع) معرفت و محبت‏خالص و شديد داشته است و نزد آنان مقام و منزلت‏بالايى داشت.» (8)

در اين عبارت ابعاد شخصيتى ام‏البنين، با ظرافت‏خاصى مطرح شده است كه به اين ظرايف مى‏پردازيم:

 

دانش و دانايى

از ويژگيهاى مهم زندگى انسانهاى برجسته، علم و دانش آنان است كه بسان نورى درخشان جداكننده حق از باطل است و سرچشمه جوشان اين نعمت الهى علمى است كه از خداوند متعال، معلم اول، آموخته و مى‏آموزند.

زندگانى ام‏البنين همواره با بصيرت و نور دانش همراه بوده است و اين ويژگى والا در جاى جاى كتب تاريخى ذكر شده است و ما را با عظمت اين بانوى عالمه و فاضله آشنا مى‏سازد.

علاقه ام‏البنين به اهل بيت(ع) و بصيرت دينى او به امامت‏به قدرى بود كه در باره او مى‏نويسند:

براى عظمت و معرفت و بصيرت ام‏البنين كافى است كه او هر گاه بر اميرالمؤمنين وارد مى‏شد و حسنين مريض بودند با ملاطفت و مهربانى با آنها صحبت مى‏كرد و از صميم قلب با آنها برخورد مى‏كرد چونان مادرى مهربان و دلسوز. (9)

او همسرش را تنها همسر نمى‏دانست كه قبل از همسر او را امام و «ولى‏» خويش مى‏داند و همچنين به اين دو بزرگوار، حسنين، به جهت عشق به امامت و ولايت و به خاطر اتصال آنها با ولى خويش اينچنين محبت و ارادت نشان مى‏دهد.

يكى ديگر از مظاهر بصيرت و بينش اين بانو كه مبتنى بر علم و معرفت اوست جريان صحبت او با «بشير» است. «بشير» پس از واقعه كربلا به مدينه باز مى‏گردد و از وقايع جانسوز كربلا و كربلاييها براى اهل مدينه سخن مى‏گويد.

مورخان مى‏نويسند:

پس از واقعه كربلا بشير در مدينه ام‏البنين را ملاقات مى‏كند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‏البنين پس از ديدن وى مى‏گويد:

از حسين(ع) مرا خبر بده.

بشير مى‏گويد: عباس را كشتند.

ام‏البنين باز مى‏گويد: از حسين(ع) مرا خبر بده. و به همين ترتيب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مى‏دهد. ام‏البنين با صبر و بصيرتى بى‏نظير مى‏گويد:

«يا بشير اخبرنى عن ابى عبدالله الحسين(ع). اولادى و من تحت الخضراء كلهم فداء لابى عبدالله الحسين(ع).»

اى بشير خبر از [امام من]اباعبدالله الحسين بده فرزندان من و همه آنچه زير اين آسمان مينايى است فداى اباعبدالله(ع) باد.

و آنگاه كه بشير خبر شهادت مولا و امام او، حسين بن‏على(ع) را مى‏دهد آهى كشيده و با دنيايى از غم و اندوه مى‏گويد:

آه كه بندهاى (رگهاى) قلبم را پاره پاره كردى. (10)

اين نهايت‏بينش و بصيرت و علم و دانايى است كه محور زندگى فردى امام و مولاى او باشد. كمال بندگى و عبادت نيز همين است كه آدمى خود و تعلقات خود را در جهت‏خواست محبوب ازلى، خداوند يكتا، فدا كرده و از آنها بگذرد.

 

بينش و بينايى

افق فكرى و نگرش ام‏البنين آنقدر بالا و والاست كه فرزندانى چون عباس را كه خود يگانه دهر بود قربانى آرمانها و انديشه‏هاى آسمانى امام و مولاى خويش، حسين(ع)، مى‏كند و اگر آه و سوزى براى مظلوميت مى‏كشد آهى است‏بر مظلوميت‏حسين(ع).

علامه مامقانى در كتاب تنقيح المقال مى‏نويسد:

علاقه و ارادت او [ام‏البنين] به حسين(ع) به علت امر امامت‏بود و اينكه به فرض سلامت‏حسين مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان و قابل تحمل مى‏دانست نشانه بالا بودن درجه ايمان اوست و من او را از نيكان به حساب مى‏آورم. (11)

تبلور اين عشق به ولايت و پيروى از امام و پيشوا تا مرز از دست دادن جان خود و عزيزان در وجود فرزندان برومند و دلير اين بانوى ولايى بود. به ويژه عباس بن‏على كه فرزند بزرگ او بوده و بيشتر صفات مادر را داراست.

 

بر كرانه وفا

فاطمه كلابيه بنا به نقل تاريخ دومين يا سومين همسر على بن‏ابى طالب(ع) بوده است. آنچه در زندگى مشترك اين دو بزرگوار مطرح است‏حس وفادارى به يكديگر و احترام متقابل مى‏باشد.

وقتى عقيل به خواستگارى ام‏البنين براى مولايش على بن‏ابى طالب آمد با حرام بن‏حالد، پدر او، در اين باره صحبت كرد و «حرام‏» با كمال صداقت و راستگويى گفت: «شايسته اميرالمؤمنين يك زن باديه‏نشين با فرهنگ ابتدايى باديه‏نشينان نيست. او با يك زن كه فرهنگ بالاترى دارد بايد ازدواج كند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارند.»

عقيل پس از شنيدن سخنان وى گفت:

اميرالمؤمنين از آنچه تو مى‏گويى خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد.

پدر ام‏البنين از عقيل مهلت‏خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت‏سهيل، و خود دختر سؤال كند و به او گفت:

«زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر مى‏دانند.»

وقتى پدر ام‏البنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش موهاى ام‏البنين را شانه مى‏زند و او از خوابى كه شب گذشته ديده بود براى مادر سخن مى‏گفت:

«مادر خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‏ام. نهرهاى روان و ميوه‏هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى‏درخشيدند و من به آن‏ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مى‏كردم. در مورد آسمان كه بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشنى ماه و ستارگان ... در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏شد كه چشمها را خيره مى‏كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه سه ستاره نورانى ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت كرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم كه هاتفى ندا داد و مرا با اسم خطاب كرد من صدايش را مى‏شنيدم ولى او را نمى‏ديدم گفت:

«فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت. به ماه نورانى و سه ستاره درخشان پدرشان سيد و سرور همه انسانهاست‏بعد از پيامبر گرامى و اينگونه در خبر آمده است.»

پس از خواب بيدار شدم در حالى كه مى‏ترسيدم. مادرم! تاويل رؤياى من چيست؟!» مادر به دخترك فهيمه و عاقله خود گفت:

«دخترم رؤياى تو صادقه است اى دختركم به زودى تو با مرد جليل‏القدرى كه مجد و عظمت فراوانى دارد ازدواج مى‏كنى. مردى كه مورد اطاعت امت‏خود است. از او صاحب 4 فرزند مى‏شوى كه اولين آنها مثل ماه چهره‏اش درخشان است وسه تاى ديگر چونان ستارگانند.»

پس از صحبتهاى دوستانه و صميمانه مادر و دختر، حزام بن‏خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش على(ع) سؤال كرد و گفت:

آيا دخترمان را شايسته همسرى اميرالمؤمنين(ع) مى‏دانى؟ بدان كه خانه او خانه وحى و نبوت و خانه علم و حكمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لايق اين خانه مى‏دانى - كه خادمه اين خانه باشد - قبول كنيم و اگر اهليت در او نمى‏بينى پس نه؟

همسر او كه قلبى مالامال از عشق به امامت داشت گفت:

اى «حزام‏» به خدا سوگند من او را خوب تربيت كردم و از خداى متعال و قدير خواستارم كه او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براى خدمت‏به آقا و مولايم اميرالمؤمنين(ع) پس او را به على بن‏ابيطالب، مولايم، تزويج كن. (12)

اگر چه خواب حجت نيست و جهت امور مهمى مثل ازدواج نمى‏توان تنها به خوابها اكتفا كرد ولى راهنماى خوبى براى رسيدن به مقصود مى‏باشد اگر بيننده خواب مهذب باشد و طهارت ظاهرى و باطنى را حفظ كند و انديشه‏هاى شيطانى و خطورات ذهنى پراكنده نداشته باشد خوابهاى او داراى تعبير و تاويل مناسبى خواهد بود. ام‏البنين از شخصيتهايى بود كه اين طهارت را داشته و همواره در رفتار و كردار خويش راه صحيح و مناسب را پيش مى‏گرفته است و از اين رو رؤياى او به اين زيبايى لباس واقعيت و حقيقت مى‏پوشد و چهار پسر براى سيد عالميان على(ع) مى‏آورد كه يكى قمر بنى‏هاشم مى‏شود و ديگران نيز ستارگان آسمان ولايت و امامت هستند.

اينگونه ازدواج آسمانى اين دو بزرگوار صورت مى‏گيرد و در طول زندگى مشترك همواره اطاعت و احترام و تكريم و ملاطفت در مورد فرزندان على(ع) از سوى ام‏البنين مشهود بوده است.

در هنگام شهادت مولا على بن‏ابيطالب(ع) فرزند بزرگ ام‏البنين، عباس بن‏على، كمتر از15 سال سن داشت و همراه با برادرانش كه كوچكتر از وى بودند در دوران كودكى پدر بزرگوار خويش را از دست داده و غبار يتيمى بر سيمايشان نشسته بود.

اين زن فداكار و ايثارگر جوانى و نيروى خويش را صرف تربيت و حفظ فرزندان خانه ولايت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان فاطمه زهرا(س) نيز مى‏كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.

وفادارى ام‏البنين به همسر بزرگوار خويش به حدى است كه پس از شهادت حضرت على(ع) با آنكه جوان بوده و از زيبايى ويژه نيز برخوردار مى‏باشد تا پايان عمر ازدواج نكرده و همسر ديگرى را اختيار نمى‏كند. اين همسر شهيد ايثارگونه به تربيت فرزندان على(ع) مشغول بوده و بذر عشق و محبت و ايثار در وجود آنها مى‏افشاند.

 

نگرش سياسى

از ويژگيهاى بسيار مهم ام‏البنين توجه به زمان و مسايل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا از مرثيه‏خوانى و نوحه‏سرايى استفاده كرده تا نداى مظلوميت كربلائيان را به گوش نسلهاى آينده برساند.

ام‏البنين براى عزادارى هر روز به همراه عبيدالله (فرزند عباس بن‏على(ع)) به بقيع مى‏رفت و نوحه مى‏خواند و گريه مى‏كرد و اين اشعار را مى‏خواند:

يا من راى العباس كر على جماهير النقد ووراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد (13)

«اى آنكه عباس را ديدى در حالى كه بر گروه ضعيفان حمله مى‏كرد و دنبال او از فرزندان حيدر (على(ع)) جنگاورانى بودند كه هر يك داراى يال و كوپالى بودند.»

و آنگاه كه در عزاى فرزندان شجاع و دلير خود مى‏گريست مى‏گفت:

«ديگر مرا ام‏البنين مخوانيد زيرا كه به ياد شيران بيشه مى‏اندازد (اين نام) مرا.

من پسرانى داشتم كه به نام آنها مرا ام‏البنين مى‏خواندند اما ديگر فرزندى (پسرى) ندارم.»

خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه‏هاى ديگرى دارد. ام‏البنين با اين اشعار هم حماسه كربلا و شجاعت پسران خود و مظلوميت‏حق را به مردم زمان خود و آيندگان معرفى مى‏كرد و هم تاريخ كربلا را واگويه مى‏كرد و در قالب عزادارى و مرثيه‏سرايى نوعى اعتراض به حكومت وقت مى‏كرد و مردم كه اطراف او اجتماع مى‏كردند نسبت‏به عمال بنى‏اميه متنفر و منزجر مى‏شدند.

به راستى وقتى قبر مطهر عباس(ع) و برادرانش در كربلاست چرا ام‏البنين به بقيع مى‏رود؟ آيا به اين نيست كه مردم در آنجا اجتماع مى‏كنند؟ و آيا به خاطر اين نيست كه بزرگان اسلام و پيشينه اسلامى مردم در اين خاك خفته‏اند و در آنجا مردم به ياد حماسه‏هاى جوانمردان صدر اسلام مى‏افتادند؟

مسئله مهم ديگر اينكه چرا فرزند عباس، عبيدالله، را همراه خود مى‏برد؟ آيا اين عمل براى اين نبود كه نسل آينده را نسبت‏به حقايق آگاه و بينا كند؟ آيا اين يك تربيت‏سياسى نبود؟ آيا او در صدد اين نبود كه پيام عاشورا را به مردم ابلاغ كند و پرچمدار اين پيام‏رسانى همانا فرزند علمدار حسين(ع)، عبيدالله، نبايد باشد؟ ام‏البنين، اين شجاعترين زن بنى‏كلاب، كه از پيام‏آوران كربلاست چونان زينب، دختر على(ع)، رسالتى بر دوش دارد و اكنون به انجام آن رسالت مهم و ويژه همت مى‏گمارد. گفتنى است كه عبيدالله بن‏عباس به همراه مادرش لبابه در كربلا حضور داشت و سند زنده‏اى براى بيان وقايع عاشورا بود.

 

عروج عرشى

زندگى سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‏البنين رو به پايان بود. او به عنوان همسر شهيد، رسالت‏خويش را به خوبى به پايان رسانيد و فرزندانى تربيت كرد كه فدايى ولايت و امامت‏بودند و هر 4 تن در در كربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خويش شدند و بدين وسيله بر صحيفه تربيت ام‏البنين امضاى سبز مولاى متقيان على(ع) قرار گرفت.

پس از كربلا بار رسالت‏سياسى و اجتماعى خويش را به دوش گرفت و پيامهاى مهم كربلا را به فرداها صادر كرد و ارزشهاى معنوى اين حماسه عرفانى را زنده نگاه داشت.

همسر شهيد، مادر چهار شهيد و طلايه‏دار پيام‏آوران كربلا پس از زينب(س) كه لحظه لحظه عمر خويش را با خداى خود معامله كرد و لحظه‏اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نيافت در سال 70 ه.ق دار فانى را وداع گفت (14) و در قبرستان بقيع در كنار سبط رسول خدا، امام حسن(ع)، و فاطمه بنت‏اسد و ديگر چهره‏هاى درخشان شريعت محمدى(ص) به خاك سپرده شد.

اگر چه جسم او در خاك است اما روح بلند او و صفات كريمه و عظيمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات اين بانوى فاضله انسانهايى تربيت‏شده‏اند كه در تاريخ مانا و ماندگار خواهد بود.


پى‏نوشتها:

1- قمر بنى‏هاشم، عبدالرزاق المقرم، ص‏9.

2- همان، ص 10.

3- قرآن كريم، سوره ابراهيم / 24.

4- وسايل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.

5- قمر بنى‏هاشم، مقرم، ص 15.

6- تنقيح المقال، علامه مامقانى، ج‏3، ص 70 با ترجمه.

7- وسايل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.

8- قمر بنى‏هاشم، مقرم، ص‏16.

9- همان، ص‏16.

10- تنقيح المقال، ج‏3، ص 70 و منتهى الامال، حاج شيخ عباس قمى، ص‏226.

11- تنقيح المقال، ج‏3، ص 70.

12- مولد عباس بن‏على(ع)، محمد على الناصرى، صص 38 -36.

13- رياحين الشريعه، ذبيح‏الله محلاتى، ج‏3، ص 294 و تنقيح المقال، ج‏3، ص 70.

14- محدثات شيعه، دكتر شهلا غروى نايينى، ص‏53.

ماهنامه كوثر شماره 21]

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت