سلام
برای داشتن روحی ملکوتی وآرام شاید بهتر است بگویم برای تزکیه نفس چه باید کرد؟ چه دعایی باید خواند؟
می خواهم در پیشگاه مولایم بهترین باشم اگر بهترین نشد حداقل از محبتشان محروم نباشم .
بیانات آیت الله بهجت در مورد تزکیه نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این بلاها مبتلا نمی شدیم.
حضرت نبی اکرم (ص) فرمود:
« ألا اخبرکم بدائکم و دوائکم، داؤکم الذنوب ودواؤکم الاستغفار »
ما می خواهیم هر چه دلمان می خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می رفتیم، چه کسی امیر المؤمنین علیه السلام را می کشت، چه کسی حسین بن علی علیه السلام را می کشت، چه کسی همین را (امام زمان علیه السلام) که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین کرد.
ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خودمان را اصلاح بکنیم، به تدریج همه بشر، اصلاح می شوند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟ مگر نمی فرماید:
« و من یتق الله یجعل له مخرجاً، و یرزقه من حیث لا یحتسب، و من یتوکل علی الله فهو حسبه، إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شیء قدراً. سوره طلاق/آیه 2- 3 »
آیا می شود ما با خدا نباشیم، خدا یار ما باشد در هر جزئی و کلی، در امور داخله و در امور خارجیه؛ پس هیچ چاره ای از بلیّات دنیویه و اخرویه، داخلیه و خارجیه نیست مگر خدائی بودن و با خدا بودن و با خداییها معیت داشتن و تبعیت داشتن.
ما اگر از انبیاء و اوصیاء دور شدیم، گرگهای داخل و خارج، بلا فاصله ما را می خورند.
ما اگر خدا ترس بودیم، از ما می ترسیدند کسانی که اصلاً نمی شناسند ما کی هستیم، چه کاره هستیم؛ می ترسند کاری بکنند که ما بر آنها غضبناک بشویم، چرا؟ چون دیگر غضب ما غضب خداست، اگر با خدا هستیم.
عرض کردند به سید الشهدا علیه السلام که اگر اذن بدهی همین حالا، هیچ جا نرفته، از جایت حرکت نکرده هلاک می کنیم دشمن ها را [ این را ] جن گفتند؛ فرمود:
« والله قدرت من از قدرت شما بیشتر است- این کسی است که اسم اعظم بلد است- لکن اگر من کشته نشوم، با چی امتحان می شوند این مردمی که این جورند. »
[ اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء] خدا اصلاح می کند ما بین شما و خلق.
حالا واقع شدیم، کار را به جایی رساندیم، ماها، بزرگان ما از «سقیفه» در آن «حجره» قبل از آن «حجره» کار را به این جا رساندیم که وجب به وجب دشمنیم با هم. همه این کارها را دیده ایم که کار ماست این کار و الا چرا مسلمانها با هم دشمنند، تا برسد به اینکه غیر مسلمانها دشمنی نکنند با مسلمانها. چرا این جور است؟
همه را می بینیم کار ماست؛ از کار خودمان باید توبه کنیم [یا] توبه نباید بکنیم؟! هر چه اصلح شد برای ما فعلاً، آن را اختیار بکنیم!! بابا اصلح از این نیست که خودمان صالح باشیم.
حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله خود آدم [هستند].
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
باید بدانیم که علاج ما اصلاح نفس است در همه مراحل؛ و از این مستغنی نخواهیم بود، و بدون این، کار ما تمام نخواهد شد.
با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است که به سر ما آمده و می آید، تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این که کار نشد.
تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟ آیا همین اینهایی که هستیم، آیا می شود تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست بشود؟
آیا تا در عالم « راشی » و « مرتشی » هست کار تمام می شود؟
از خودشان، «خوارزمی» نوشته است یک نفر از روسای قشون امیر المؤمنین صلوات الله علیه در «صفین» رسید به نزدیک خیمه معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیه، به طوری که کشتن - فضلاً از گرفتن معویه- پیش او آب خوردن بود. و در این نقل[ خوارزمی] هیچ اسمی از آن طرفی که « مالک اشتر» در آن جبهه و آن جاست، نمی آورد.
در همین حال معویه، [پیام] فرستاد برای این رئیس، که: غالب شدی و ما اعتراف داریم، اما به تو بگویم، اگر عقب نشینی کردی «خراسان» مال توست. این بدبخت شقی عقب نشینی کرد، «خراسان» را می خواست، مثل عمر بن سعد [که] «ری» را می خواستی، و کار شد آن جوری که شد که همه میدانیم. از خسران دنیا و آخرت [آن] بدبخت شقی فروخت دین را به دنیای خودش، قبل از اینکه «خراسان» به دست معاویه بیافتد، به درک رفت و مرد و به هیچ [چیز] نرسید، نه به «خراسان» نه به بهشت، هم جهنم، هم فقد «خراسان»، مثل عمربن سعد.
آیا تا اصلاح نکنیم خودمان را، می توانیم جامعه را اصلاح بکنیم؟ تو اگر خودت را، اصلاح نکنی در آخر کار، کار خودت را می کنی، همان آخر کار یک کلمه زیر گوش می گوید، فلان قدر که خواب ندیده باشی.
آیا می شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم؟
اینهائی که با رشوه ها سر و کار دارند[ که] هیچ کسی اطلاع از حالشان ندارد که آیا این شخص محکم است یا محکم نیست؟ مرتشی است یا مرتشی نیست؟ پس معلوم می شود که ما نمی خواهیم، با اینکه نمی خواهیم، می خواهیم این راه را برویم.
مملکتی در آن، جاسوس، یا رشوه خوار، رشوه ده، واسطه باشد، [آیا] ممکن است کسی بگوید برویم اصلاح بکنیم؟ محال است، بدتر می کنیم چون که اگر نمی رفتیم آن کار نمی شد.
بالاخره باید خودمان را اصلاح بکنیم، منحصر است در این، و الا مگر در ایران (رضا خان) رشوه نخورد؟ [آیا] ایران را به او ندادند به شرط اینکه نوکرشان باشد؟ «مصطفی کمال» مگر « ترکیه» را به او ندادند به شرط اینکه نوکر باشد و مستعمرات را بدهد به کفار؟ آن یکی در «حجاز» مگر رشوه به او ندادند که «حجاز» را به تو می دهیم، آنها را می بریم بیرون؟ هر چه می خواهیم گوش بکن کار ما همین [است آیا] آنها از جهنم آمده بودند ما از بهشت؟ ما از خودمان هم باید بترسیم. حالا الحمدلله پیش نیامده چنین قضیه ای که بما بگویند یک چیزی که خواب هم نمی بینی به تو می دهیم، بعد هم بلدند چه جوری بگیرند از دست ما به چند برابر.
بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کاری پیش برد،[یا] برای جامعه مان کاری بکنیم، همان رفیق نیمه راه خواهیم بود، خداحافظی می کنیم با هم در وقتش.
بالاخره حالا چه کار باید بکنیم، همان کاری که گفتیم، از اصلاح نمی شود دست برداشت.
خیلی خوب، حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی را که ما می دانیم در داخل یا در خارج انجام می دهیم؛ با خارجیها ارتباط پیدا می کنیم، ارتباطی که بر له آنها است؛ نه ارتباطی که بر له ما باشد؛ والا با این «قرآن» واضح با این اشباه «قرآن»، « صحیفه سجادیه»، « نهج البلاغه» با اینها دیوار اگر مأذون بود تصدیق می کرد حرف ما را، با ما می شد، چطور شده ما اینجا ماندیم، دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درنده ها، دراز می کنیم، میل داریم به ما قرض بدهند؟
فلهذا [این کارها] کارهایی است که خودمان کردیم؛ تدبیری نیست غیر از اینکه فیما بعد نکنیم، بشناسیم خودمان را، خودمان را بشناسیم، نگذاریم از داخله ما وارد بشوند بر علیه ما کارهایی بکنند.
بالاخره[ آیا] نمی توانیم پیدا بکنیم خودمان را و مفسد و مصلح را، نمی توانیم؟
بالاخره باید خودمان را اصلاح کنیم، [آیا] این مقدار، نمی توانیم بگوئیم بابا [آن شخصی که] فلان کار را کرده، فلان حرف را زده، فلان مجلس، فلان کار را کرده، فلانی بوده، فلانی شاهد بوده، این کلمه را که نشر داده، این کلمه را که افشا کرده، فلانی است، فلان جا ضبط کرده؛ کلامش را بشناسید کسانی را که این کارها را می کنند؛ بشناسید، همین [حالا] بشناسید فردا نگوئید نه نمی شناختیم، نمی دانستیم. اگر واضح و روشن بشود علاج یک کاری، بگوئیم نه که ما که خبری نداشتیم، ما که نمی دانستیم چه اشخاصی بوده اند، چه چیزی بوده است، چه نبوده است، چه کسی گفته بوده؟
بالاخره باید به همدیگر معرفی بکنیم [که] فلانی رفیق است، فلانی بالفعل رفیق است اما تا کی، معلوم نیست، خدا می داند تا چه باشد، تا چقدر بدهد، تا چقدر ما را اشباع بکند، تا چقدر ما را، میل ما را، نفسانیت ما را ابقا کند. بالاخره همین معرفی کردن به طوری که دیگر فردا کسی نگوید اینکه نه یک اشاعاتی بود اما حقیقت نداشت، نتوانستیم پیدا بکنیم. بابا همینهائی که آمدند فلان مطلب را پیشنهاد کرده اند توی آنها فلان و فلان است، آن سابقه اش آن جور است. بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.
یک آقائی [خرم آبادی بود] گفت که یک کسی در بازار تهران نزدش آمد که آقا این- مثلاً ده تومانی را- خرد کن.
گفت: من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان دارم؛ گفتم: ببین آقا من توی کیفم همه اش ده تومانی است من پول خرد ندارم به شما بدهم » [ این آقا] می گفت جلوی چشم من [که خودم]، می دیدم این [ شخص] جوری پولهای مرا از توی کیف من درآورد و رفت که من متحیر ماندم که این [شخص] چگونه پولها را برد. [آیا] سحر کرد؟ چه جوری برد؟ نفهمیدم.
آن آقا می گفت: حالا هر کسی از من سوالی کند تمام اطرافم را خیلی خوب نگاه می کنم و عبایم را هم جمع می کنم. بعد جواب می دهم.
حالا ما این همه قضایا را می بینیم باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
بالاخره باید همین کارها را بکنیم [تا] در بین خودمان اختلاطی نشود، آب آلوده نشود، تا گرفته بشود ماهیها. در بین خودمان، فساد از این بالاتر نرود.
این یک مطلب، دوم: در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند؛ اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او نداند؟
نقل کرده اند: دو نفر بودایی بودند[که] در دینشان نکاحی و سفاحی هست، با همه مواعده فحشا کردند؛ گفتند: باید یک مکان خلوتی پیدا بکنیم، یک خانه خلوتی پیدا کردند.
در این خانه هم یک اطاقی باید پیدا می کردند که، فرضاً اگر کسی داخل این خانه شد، نتواند داخل اتاق بشود، بالاخره یکی از آنها فهمید که در این اتاق بت هست، جامه ای برداشت روی بت انداخت که بت نبیند قضایای اینها را، آن خدای دروغی نبیند که دارند چکار می کنند!
آیا ما می توانیم از خدای حقیقی، مخفی بکنیم کار خودمان را که نبیند و نداند کار را انجام بدهیم.
می آیند به انسان می گویند: چیزی نیست یک نوشته ای را اجازه بده ما امضا بکنیم! لازم نیست زحمت بکشید شما امضا بکنید، شما اذن بده ما از جانب شما امضا بکنیم کار تمام است، آن هم مزدش، آن هم بهایش، آن هم...!
بالاخره، نمی توانیم از خدا مخفی بکنیم اعمال خودمان را، او قادر است، ناظر است، علیم است، حکیم است. تا با او نسازیم، کارمان درست نمی شود. حالا چه کار بکنیم؟ خودمان از خودمان بترسیم، فضلاً از دیگران، به جهت اینکه فردا ما چه می دانیم چه به ما می گویند.
بالاخره باید خودمان از خودمان در حفاظ باشیم؛ خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا نشویم؛ از خودمان تهدید نشویم، از خودمان تطمیع نشویم. وقتی که همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضرعات از انابه و از توبه، و از طلب توبه، طلب توفیق به توبه، دست بر نداریم.
از خدا می خواهیم به توسط انبیاء و اوصیائش و وصیّ حاضرش که در پیش عارفین حاضر است که ما را منحرف نکند از خدایی بودن و از خداییان و از وسائط امداد خدا، و ما را منحرف نکند، بصیر و بینا بکند، خودشناس باشیم، خودیها را بشناسیم خداییها را بشناسیم، آن وقت خلاف اینها هم شناخته می شوند.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
ماخذ : کتاب به سوی محبوب و کتاب برگی از دفتر آفتاب
در ضمن نسبت به خودسازى و تهذیب نفس به چند نکته اساسى باید توجه کنید:
1 - همان گونه که در تربیت و سلامت بدن، ریاضت و ورزش لازم است، در خود سازى و تهذیب نفس نیز ریاضت و مبارزه و جهاد با نفس ضرورت دارد.
2 - همان گونه که در پرورش اندام، از نرمش و فعالیتهاى ساده و اندک آغاز مىشود و به تدریج به ورزشهاى سنگینتر وارد مىشوند، در تربیت روح نیز باید از اندک شروع کرد و به تدریج به مراحل بالاتر رسید.
3 - همان طور که در ورزش بدنى، تداوم واستمرار لازم است، در ریاضت نفسانى نیز تداوم، شرط رسیدن به مقصد است. قرآن مىفرماید: «به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مىشوند که نترسید و غمگین مباشید». (فصلت آیه 30)
امام على(ع) مىفرماید: «قلیلٌ مدوم علیه خیر من کثیر مملول منه؛ (1) عمل اندکى که پیوسته باشد، بهتر است از بسیارى که تو را خسته و وامانده سازد».
امام باقر(ع) مىفرماید: «احب الاعمال الى اللَّه عز وجل ما داوم علیه العبد و إن قل؛ (2) محبوبترین کار نزد خدا، آن است که انسان بر آن مداومت کند هر چند اندک و ناچیز باشد».
4 - چنان که در سلامت جسم، فعل و ترک (دارو و پرهیز) هر دو با هم مؤثر است، در سلامت و تهذیب روح نیز فعل و ترک هر دو لازم است، مانند اداى واجبات و ترک گناهان و محرّمات و تولى و تبرى.
5 - مهمترین چیزى که درجمیع مراحل باید رعایت شود، نیت و حضور قلب و اخلاص است. خداوند در قرآن بر این نکته تأکید دارد که در مسیر دین و پرستش بایستى اخلاص داشته باشید: «به آنها دستورى داده نشده بود جز این که خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند». ( بینه آیه 5.)
1. صبحى الصالح، نهج البلاغه، حکمت 444.
2. محمد رضا مهدوى کنى، نقطههاى آغاز در اخلاق عملى، ص 41.
سلام و ادب
سوال خوبی است .حضرت آیت الله بهجت(ره) می فرمودند بهترین راه تزكیه نفس انجام واجبات و ترك محرمات است همین.
ما اگر به این دو عمل كنیم خداوند بقیه مراحل سیر و سلوك رو جلوی ما قرار خواهد داد. هیچ ذكر و دعایی هم بالاتر از ذكر صلوات نیست.
برای رسیدن به تزکیه بعضی از بزرگان دو مرحله پیشنهاد کردهاند:
1 ـ تهذیب نفس از بدیها یعنی تصفیة دل از اخلاق زشت و دوری از گناه. این عمل را تصفیه و تخلیه هم مینامند.
2 ـ پرورش و تکمیل نفس به وسیله تحصیل علوم و معارف حقه و فضائل و مکارم اخلاق و انجام عمل صالح. این عمل را تحلیه هم میگویند، یعنی پرورش و تکمیل و آرایش دادن. (1)
آن چه در تهذیب نفس ما را یاری می کند:
1 ـ تفکر:
یکى از موانع مهم تهذیب نفس، غفلت است و تفکر ضد غفلت است. امام علی(ع) مى فرماید: «فکر کردن مایه رشد است». (2)
امام خمینی میگوید: «اوّل شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی، تفکر است و تفکر در این مقام عبارت است از آن که: انسان لااقل در هر شب و روزی مقداری فکر کند در این که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده... آیا وظیفة ما با این مولای مالک الملوک چیست؟». (3)
2 ـ توجه به کرامت انسانی:
کسی که به مقام شامخ خود پی ببرد، از رذایل دوری خواهد کرد، امام علی (ع) میفرماید: «هرکس نفس خود را گرامی بدارد، شهوتها برای او کوچک و بی ارزش خواهد بود».(4)
3 ـ مشارطه:
در اوّل روز انسان با خود شرط کند که امروز بر خلاف امر الهی رفتار نکند.
به این طریق که نفس خود را مخاطب قرار دهد و به او یادآور شود که من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم و اگر از دست برود، تمام هستیام از دست میرود و به خود بگوید: فکر کن عمر تو پایان یافته و از دیدن حوادث بعد از مرگ سخت پشیمان شدهای و فریاد «رب ارجعون» سر دادهای، سپس به نفس خویش در مورد مراقبت از اعضا و جوارح سفارش کند.
4 ـ مراقبه:
انسان در طول روز مراقب اعمال خود باشد. این مرحله از حساسترین مراتب سیر و سلوک به شمار میرود. قرآن مجید بر این نکته تأکید دارد که خداوند بر احوال و اعمال شما نظارت دارد: «إنّ اللّه کان علیکم رقیباً ؛ خداوند بر شما مراقبت دارد». (5) کسی که از آیه فوق درس گرفته باشد، همواره خدا را ناظر بر کارهای خود میداند و از غفلت و گناه دوری میوزرد.
امام علی(ع) مى فرماید: «هر کس که درونش بازدارنده اى داشته باشد، از جانب خدا برایش حافظى گمارده مى شود». (6)
اگر کسی خدا را برخود شاهد و ناظر بداند و خود را در محضر خدا بداند و به این مطلب اعتقاد پیدا کند، هرگز دستش را به گناه و آلودگیها نمیآلاید. کسی که به «واللّه شهید علی ما تعملون». (7) و به «هو معکم اینما کنتم والله بما تعملون بصیر»..(8) «خدا شاهد بر عملهای شما است» و «او با شما است هر کجا که باشید و خدا به عملهای شما آگاه است»، اعتقاد دارد هرگز به دنبال گناه نمیرود.
امیر المؤمنین (ع) میفرماید: «خدا رحمت کند انسانی را که همیشه پروردگارش را در نظر داشته باشد. از گناه کناره گیرد و باخواهش دل بجنگد و آرزوی دنیایی خود را تکذیب کند. آن انسانی که نفس سرکش خود را با تقوا و پرهیزکاری مهار کند و با لگام ترس از پروردگار بر دهانش دهنه زند و مهارش را به سوی طاعت و فرمان برداری خدا کشاند و از نافرمانی و معصیت بازش دارد».(9)
گویند: هنگامى که زلیخا با یوسف خلوت کرد و او را به خویش مى خواند، ناگهان به بتى چشمش افتاد که در آن حجره قرار داشت. بى درنگ برخاست و پرده اى روى آن افکند. یوسف گفت: تو از مراقبت جمادى شرم داری، پس چگونه من از مراقبت خداوند جبار شرمنده نباشم؟ (10)
پس از مراقبت از اعمال باید با دقت از خود حسابرسى کرد.
5 ـ محاسبه:
برای تهذیب نفس لازم است از اعمال روزانه حسابرسی به عمل آید. امام علی (ع) می فرماید: «هر کس نفس خود را به حساب بکشد، بر عیوبش آگاه میگردد و به گناهانش پی میبرد، پس از گناهانش توبه میکند و عیوبش را اصلاح مینماید».(11)
امام صادق(ع) مى فرماید: «اى مردم، پیش از آن که شما را مورد محاسبه قرار دهند،خودتان به حساب خویش رسیدگى کنید». (12)
6 ـ مؤاخذه و مجازات:
پس از آن که از بازنگرى در اعمال روزانه فراغت حاصل شد و انسان در محکمة وجدان از خود دادخواهى کرد و خود را مقصر شناخت،حال نوبت به معاتبه مى رسد. معاتبه دو مرحله دارد:
أ) انتقاد از خود؛
ب) توبه و جبران گذشته.
در مرحلة نخست باید از نفس لوّامه الهام گرفت و خود را توبیخ و سرزنش کرد. در حالات مرحوم آیت الله بروجردى (ره) نقل شده که ایشان هر گاه عصبانى مى شد، علاوه بر این که از شخص عذر خواهى مى نمودند، نذر داشتند که فردا را روزه بگیرند. (13)
اما مرحله دوم، توبه و استغفار است. راه توبه و جبران گناه همیشه براى بندگان باز است و پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: «براى هر دردى دارویى است و داروى گناهان، استغفار مى باشد.» (14)
پس از محاسبه لازم است نفس به خاطر عمل زشتی که انجام داده، تنبیه و مجازات شود تا از تکرار آن جلوگیری گردد. امام علی (ع) میفرماید: «هر کس نفس خود را برعیبها و گناهان توبیخ کند، از افزایش گناه دوری خواهد کرد». (15) اولیای الهی به منظور تنبیه و تأدیب خویش، تکالیف و انجام اموری را برخود لازم میکردند، از قبیل شب زنده داری، گرسنگی، روزه داری و کم گویی.
علامه حسن زاده آملى در مورد راههاى خود سازى چنین توصیه مى فرماید:
1 . تلاوت و بهره مندى از قرآن ؛2. دائم الوضو بودن ؛ 3. اعتدال در خوردن و آشامیدن، یعنى نه آن قدر زیاد بخورد که به شکم درد مبتلا شود، ونه آن قدر کم بخورد که قدرت بر انجام کارى نداشته باشد؛ 4. اعتدال در گفتار: ؛ 5. محاسبة نفس؛ 6. مراقبه ؛ 7. رعایت ادب اسلامى ؛ 8. عزلت و گوشه نشینى ؛ 9. تهجّد (شب زنده دارى ) ؛ 10. تفکر و اندیشیدن ؛11. یاد خدا در همه حال بودن ؛ 12. ریاضت ؛ 13. میانه روى در کارها؛ 14. تعظیم امر خالق و شفقت با خلق ؛ 15. تمسّک به ویژگىهاى عبادالرّحمن که قرآن مجید در سورة فرقان، آیات 63ـ 74 برشمرده است.(16)
1. ابراهیم امینی، خود سازی، ص47 ـ 46.
2. غررالحکم، ج 1، ص 31.
3. امام خمینی، چهل حدیث، ص6.
4. نهج البلاغه، قصار 449.
5. نساء (4) آیه 1.
6. غررالحکم، ج 5، ص 404.
7. آل عمران (3) آیه 98
8. حدید (57) آیه 4
9. کافی، ج8، ص172.
10. جامع السعادات، ج 3، ص 96
11. غرر الحکم، ج5، ص399.
12. بحارالانوار، ج 7، ص126
13. مهدوى کنی، نقطههاى آغاز در اخلاق عملی، ص375
14. وسائل الشیعه، ج 11، ص 354.
15. همان.
16. حسن زاده آملى، نامهها ـ برنامهها، ص 23ـ 26