خسته شدم از گذشته ام و منو خیلی عذاب میده فراموش میکنمش ولی باز انگار نمیشه. سلام . میخاستم من را راهنمایی کنید لطفا من تویی یه شرکتی مشغول بکار بودم به ی دلایلی اومدم بیرون بد مجبور شدم بخاطر کار شرکت با همکارم در ارتباط باشم بد دوماه که اومدم بیرون اونم بهم پیشنهاد کار داد منم فکر کردم بدش دوباره رفتم تویی شرکتش همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه ی آقایی همه ی کار منو خراب کرد چون اون آقا دایی یکی از همکارام بود نمیتونستن حرفی بزنن من لج کردم به مدت ی ماه کار نمیکردم بدش به همکارم گفتم نمیام اون منو دوند نمیخاست برم هی بهانه میاورد برام تا اینکه با کلی دعوا و جنجال اومدم بیرون بد چند وقت ارتباطم باهاش شروع شد اون هیچوقت پی سو استفاده ازم نبود چون میدونست نمیتون کاری بکن ولی توی شرکتش که بودم کلی هوامو داشت از همه لحاظ بهم اس متنی میدادیم تا اینکه این با خط خودش اس نمیداد رف با خط شرکتش اس میداد ولی میداد این قضیه یه سال طول کشید تا اینکه من دیگه ازش زده شدم و تمایلی بهش نداشتم با کسیم نبودم از این دختراییم نیستم که دوست پسر داشته باشم به مدت شش ماه ولش کردم تا اینکه مزاحم تلفنی پیدا کردم مدام اس میداد قربون صدقم میرفت من دوستت دارمو من میخامد از این حرفا منم جدی نمیگرفتم تا اینکه یه شب داشتم با دوست صمیمیم اس میدادم قربون صدقش رفتم اشتباهی اون اس دادم به این خط مزاحم انقد که ز میزد بهم اونم قاطی کرد اسمو منو اورد و گفت اعصاب منو خراب نکن بگو به کی اس دادی منم گفتم به شما مربوط نیس تا اینکه خیلی کلید کرد تا از زیر زبونش کشیدم که خودش بد از اینکه خودشو معرفی کرد کفت چرا ولم کردی گفتم شرایط اجازه نمیداد اونم گفت ولم کردی شرایطتت خوب شد بد حرف زد درباره خودش که شرکتش ورشکست شد منم فقط ی همکار قدیمی بهش اس میدادم دیگه احساس قلبی بهش نداشتم بهم گفت اگه ورشکست بشم ولم میکنی میری گفتم ن ادما بخاطر پول ازدواج نمیکنن در مورد مهریه سوال کرد منم ی چیز بهش گفتم در مورد سکس ازم سوال کرد دو بار منم بهش گفتم چقد به این چیزا میفکری اونم گفت آخیش خیالم راحت شد ا هم در مورد همه چی حرف زدیم بدش اون بهم گفت تو اعتماد و خراب کردی و محبت بهت نیومده راست میگفت محبت بهم نیومده بود اون همش پشتمو میگرفت تو کارای شرکت ولی من همش دعوا داشتم که چرا اینجر شد اون جور شد شایدم بخاطر سن کمم بود الان 25 سالمه به قبل فکر میکنم حق داره من باهاش بد کرده بودم ولی خوب نباید طلب کارانه با من برخورد بکنه . بهم گفت بیا بهم محبت کنیم منم بهش گفتم محبت دروغی که چی بشه بچه که نیستی اون یک سال ازم بزرگتره از خانواده های هم شناخت داریم نمیدونم ازم چی میخاد یا منظورش چیه بهم گفت ازم خوشت نمیاد بهش گفتم از چیت باید خوشم بیاد از قیافت یا اخلاقت یا شرکتت بهش برخورد گفت بای ولی باز دلم به حالش سوخت اونم دیگه کاری بهم نداره هرازگاهی تک میندازه همین منظورش چیه از گذشته ناراحته . قبل از احیا بهش گفتم که دلیل بیرون اومدنم رفتار تو بنوده اون آقا باعثش بود امیدوار بودم با خط خودش بحرف باهام ولی با همون خط مزاحم بهم ز زد منم برنداشتم و بهش اس دادم گفتم تو نمیتونی روراست باشی انقد سخته همکار خوبی بودی ولی شریک خوبی نیستی اونم دیگه هیچی نگف تا الان . اینم بگم منم ی چند تا اس متنی عاشقانه بهش داده بودم . خیلی بابت کارایه گذشتم ناراحتم و نمیدونم ج جوری خودمو از این عذاب نجات بدم
-
چگونه ازدواج کنم؟