با سلام.
دختری که به علت سوء رفتار در گذشته، حماقت و بچگی و اینکه فکر میکرده کار بدی نمیکند، در اجتماع محل زندگی و در فامیل آبرویش را ازدست داده، با اینکه باکره است. اما همگان راجع به او بدگویی هایی مبالغه آمیز میکنند حتی کارهایی را که انجام نداده خودشان استدلال میکنند و به او نسبت میدهند. و هر خواستگاری برای تحقیق میآید منصرف میشود. با اینکه آن دختر حالا دیگر مرتکب آن اعمال نمیشود.و بخاطر عدم آموزش و تربیت صحیح و الگوهای غلط اینگونه بوده. نه اینکه آدم بدی باشد. مثلا قبلأ با دوست پسرش که به قصد ازدواج با هم بوده اند حتی صیغهء عقد موقت را هم خودشان برای حرام نبودن رابطه خوانده بودند، در دانشگاه در انظار عمومی ظاهر میشدند. البته خانوادهء دختر ازین موضوع اطلاع نداشتند. اما بهرحال توسط آشنایان دور دیده شده اند و گوش به گوش این حرفها به فامیل منتقل شده و حالا افراد فامیل هم از آمدن به خواستگاری او امتناع میکنند و معتقدند دختری که در گذشته چنین بوده در آینده هم زنی خیانتکار و بوالهوس خواهد بود و شوهرش حتی نباید مطمئن باشد که واقعأ پدر بچه هایش است... این دختر باید چه کند؟ وقتی به سنی رسیده که واقعأ به شوهر داشتن نیاز دارد؟ این دختر هم زیباست و هم تحصیلکرده اما از خانوادهء سرشتاس و ثروتمندی نیست.حتی جهاز هم ندارد. باید خودش برود سرکار و درآمد کسب کند و جهاز بخرد. همهء خواهرها و برادرهایش ازدواج کرده اند و او تنها فرزندی است که درخانواده مانده و همیشه تنهاست. بعد از سه سال که ازبهم خوردن رابطه قبلی اش به علت اعتیاد پسر گذشت. با یکی از افراد فامیل که 20 سالی هم ازو بزرگتر است و البته هنوز مجرد باهم رابطه برقرار کردند و بهم علاقه مند شدند و تصمیم به ازدواج گرفتند. ولی خانوادهء پسر حاضر نشدند به خاستگاری دختر بیایند در حالیکه خود پسر از همهء جزئیات گذشتهء دختر آگاه بود و واقعأ میخاست که با او ازدواج کند. آنها هنوز هم به خاطر علاقه و وابستگی شدیدشان رابطه شان را حفظ کرده اند (خودشان صیغه موقت یک ساله برای آشنایی بیشتر خوانده بودند و هنوز دو سه ماهی از مهلت آن باقی است) اما دختر واقعأ نمیداند که باید چه کند؟ آیا با مردی که شرعأ شوهرش است اما هیچکس نمیداند ادامه بدهد و طبق خاستهء پسر منتظر بشود تا شاید روزی خانوادهاش راضی بشوند و به خاستگاری او بیایند؟ یا اینکه با اولین مرد ممکن هرچند که موقعیت مناسب نداشته باشد یا دختر هیچ شناخت و علاقه ای به او نداشته باشد ازدواج کند؟ در این صورت باز هم بالاخره شوهرش از گذشته و حرفهایی که راجع به و میزنند آگاه میشود و بازهم زندگی اش ازهم میپاشد. این دختر چه کند؟ و تا زمانی که شاید، شاید شوهری برای او پیدا شود نیازهایش را چگونه پاسخ دهد؟ میترسد با شوهر موقت فعلی اش ادامه دهد ولی بازهم ختم به ازدواج نشود و بدتر پرونده اش سنگینتر شود. شوهر فعلی این دختر هم در گذشته خطاهایی داشته و با توجه به اینکه تاکنون مجرد است با افرادی برای اینکه به گناه نیفتد به صورت صیغهء مثلا چند ساغته بوده. این دختر میداند که الخبیثات للخبیثون و الطیبات لطیبون. برای همین به هیچ پسر پاک و دست اولی حتی به خودش اجازه نمیدهد ک فکر کند. میخواست با این مرد ازدواج کند چون گذشتهء هم را به خوبی میدانستند و آن را پذیرفته بودند و به شدت به هم علاقه مند بودند حتی با وجود 20سال اختلاف سنی پاسخ همهء تستهای روانشناسی مشاوره ازدواج برای آنها مثبت بود. اما متأسفانه گذشتهء دختر دامنگیرش شد و فرصت زندگی خوبی که به آن امیدوار بودند را از او گرفت. پسر هنوز به به و علاقمند و وفادار است. و با اینکه فاصلهء دیدارهایشان بسیار طولانی است مثلا یک ماه.پسر حتی علت بهم خوردن خواستگاری را به همه گفته که خود دختر منصرف شده است و بخاطر حفظ آبروی دختر نگفته که خانواده اش حاضر به خاستگاری از دختر نشده اند.و از دختر هم خواسته که همین را بگوید. خانوادهء پسر به این دختر بیچاره نسبت فاحشگی داده اند. این دختر میخاهد زندگی کند و مدتهاست که رفتار سبکسرانه اش را اصلاح کرده. حالا بعد از بهم خوردن خواستگاری در شهر محل اقامت پسر که کار مناسبی برای دختر پیدا شده آیا این درست است که دختر به آن شهر رفته و همانجا اقامت و کار کند و با شوهر فعلی و موقت خود روابطش را ادامه دهد؟ یا باید ازو بخاهد که ماندهء مدت صیغه را ببخشد و خودش هم صبر و تقوی پیشه کند تا زمانی که شاید مرد مناسبی برایش پیدا شود. شاید... این دختر و شوهرش حق ندارند از زندگیشان با کسی که دوستش دارند و بهم متعد هستند لذت ببرند؟ این دختر چه کند؟ عمر و جوانی اش دارد حرام میشود. لطفأ پاسخ مرا بدهید. و راهنمایی ام کنید.