چرا با وجود اینکه خوردن دست پخت حائض کراهت هم ندارد برخی بزرگان نمی خوردند؟؟؟دلیل کارشان چه بود؟؟
جناب آقاى ايمانى فرمودند در همان روز اول ورود آقاى بيدآبادى به مرحوم والد فرمودند خوراك من تنها بايد ازآنچه خودت تدارك مى كنى باشد و آنچه ديگرى بياورد قبول نكن .
تصادفا روزى مرحوم آقاى حاج شيخ الاسلام - اعلى اللّه مقامه - يك جفت كبك آوردند و به مرحوم والد داده گفتند ميل دارم آن را كباب كرده جلو آقا بگذاريد. آن مرحوم قبول نمود و ازسفارش مرحوم بيدآبادى غافل بود، پس آن را كباب نموده و موقع صرف شام جلو آقا گذاردند، چون آقا كبك را ملاحظه فرمود از سر سفره برخاست و رفت و به مرحوم والد فرمود به شما سفارش كردم كه از كسى هديه اى قبول نكنيد. خلاصه ذره اى از آن كبك ميل نفرمود.
مبادا تعجب كنيد كه مرحوم بيدآبادى كبك را نخورد با آنكه آورنده آن مرحوم شيخ الاسلام بود؛ زيرا ممكن است آورنده كبك براى مرحوم شيخ صيد كننده آن را راضى نكرده باشد يا آنكه صياد آن را تذكيه شرعى نكرده باشد مثلا ((بسم اللّه )) نگفته و احتمالات ديگر و چون خوردن لقمه شبهه كاملا در قساوت و غلظت قلب مؤ ثر است ، آن بزرگوار از آن پرهيز مى فرمود و خلاصه لقمه اى كه انسان مى خورد به منزله بذرى است كه در زمين افشانده مى شود، اگر بذر خوب باشد ثمر آن هم خوب است و گرنه خراب ، همچنين لقمه اگرحلال و پاكيزه باشد ثمره اش لطافت قلب و قوت آثار روحانيت است و اگر حرام و خبيث باشد، ثمره اش قساوت قلب و ميل به دنيا و شهوات و محروميت از معنويات است .
و نيز تعجبى نيست كه آن بزرگوار خباثت و شبهه ناكى كبك را دانست ؛ زيرا شخص به بركت تقوا و شدت ورع ، خصوصا پرهيز از لقمه شبهه ناك ، صفاى قلب و لطافت روح نصيبش گردد به طورى كه امور معنوى و ماوراى حس را درك نمايد.
مانند اين داستان و بالاتر از آن ، از عده اى از علماى ربانى و بزرگان دين نقل گرديده و چون نقل آنها خارج از وضع اين مختصر است ، تنها براى تاءييد اكتفا مى شود به ذكر داستانى كه مرحوم حاجى نورى در جلد اول دارالسلام (ص 253) در بيان كرامات عالم ربانى مرحوم حاج سيد محمد باقر قزوينى ، خواهرزاده سيد بحرالعلوم نقل فرموده است از صالح متقى سيد مرتضى نجفى كه گفت به اتفاق جناب ((سيد قزوينى )) به زيارت يكى از صلحا رفتيم . چون سيد خواست برخيزد آن مرد صالح عرض كرد امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن ميل بفرماييد.
سيد اجابت فرمود، چون سفره آماده شد، سيد لقمه اى از نان در دهان گذارد پس عقب نشست و هيچ ميل نفرمود، صاحب منزل عرض كرد چرا ميل نمى فرماييد؟ فرمود: اين نان را زن حائض پخته ، آن مرد تعجب كرد و رفت تحقيق نمود معلوم شد سيد درست مى فرمايد پس نان ديگر آورد جناب سيد از آن ميل فرمود.
جايى كه پخته شدن نان به دست زن حائض سبب مى شود كه يك نوع قذارت و كثافت معنوى در آن نان پيدا شود به طورى كه صاحب روح لطيف و قلب صافى آن را درك مى كند، پس چه خواهد بود حالت نانى كه پزنده آن مبتلا به انواع آلودگيها ازنجاسات معنوى و ظاهرى باشد.
و در حالات جناب ((سيد بن طاووس )) گفته شده كه هر طعامى كه هنگام آماده كردن آن نام خدا بر آن خوانده نمى شد از آن ميل نمى فرمود عملا بقوله تعالى وَلا تَاءْكُلُوا مِمّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ)
واى از دوره اى كه به جاى بردن اسم خدا هنگام طبخ ، موسيقى و آلات لهو استعمال نمايند و نعمت خدا را با معصيت همراه كنند و بدتر از آن اخبار از آتيه
نانى كه گندم يا جو آن مورد زكات و حق فقرا بوده يا زمينى كه در آن زراعت شده غصبى باشد،هرچند خورنده بيچاره ازاين امور بيخبرباشدلكن اثروضعى و حتمى آن بجاست .
از اينجا دانسته مى شود كه چرا در اين دوره دلها قساوت پيدا كرده ، موعظه اثر نمى كند و وساوس شيطانى بر آنها مسلط گرديده به طورى كه صاحب مقام يقين و قلب سليم عزيزالوجود گرديده و با اين وضع اگر كسى با ايمان از دنيا برود خيلى مورد تعجب است .
داستان های شگفت
اثر : شهيد محراب آية اللّه سيّد عبدالحسين دستغيب