پرسش:
دربارة مرگ مطالبی بیان کنید.
پاسخ:
سلام بر شما دوست عزیز
مرگ در حقيقت از دست دادن يك حالت و به دست آوردن حالتي جديد است. مرگ در مقايسه با دنيا رفتن و در مقايسه با عالم برزخ و آخرت تولد است. بنابراين مرگ ، نابودي و از بين رفتن مطلق نيست ، بلكه از طرف و جهت ديگر يك تولد تازه است . وقتى خاك تبديل به گياه مى شود، مرگ رخ مى دهد، ولى مرگ مطلق نيست . خاك ، شكل سابق و خواص پيشين خود را از دست داده و ديگر آن تجلى و ظهورى را كه در صورت جمادى داشت ندارد، ولى اگر از يك حالت و وضع مرده است ، در وضع و حالت ديگرى زندگى يافته است .
دنيا، رحم جان
انتقال از اين جهان به جهان ديگر، به تولد طفل از رَحِم مادر بى شباهت نيست .اين تشبيه ، از جهتى نارسا و از جهتى ديگر رسا است . از اين جهت نارسا است كه تفاوت دنيا و آخرت عميق تر و بسيار برتر از تفاوت عالم رَحِم و بيرون رحم است .رحم و بيرون رحم ، هر دو قسمت هايى از جهان طبيعت و زندگى دنيا مى باشند، اماجهان دنيا و جهان آخرت دو نشئه و دو زندگى متفاوت اند، با تفاوت هاى اساسى ، ولى اين تشبيه از جهتى ديگر رسا است ، از اين جهت كه اختلاف شرايط (و اوضاع ) را نشان مى دهد.
دنيا نسبت به جهان ديگر مانند رحمى است كه در آن اندام ها و جهازهاى روانى انسان ساخته مى شود و او را براى زندگى ديگر آماده مى سازد. استعدادهاى روانى انسان ، بساطت و تجرد، تقسيم ناپذيرى و ثبات نسبى انسان ، آرزوهاى بى پايان ، انديشه هاى وسيع و نامتناهى او، همه ساز و برگ هايى است كه متناسب با يك زندگى وسيع تر و طويل و عريض تر و بلكه جاودانى و ابدى است .
آرى مرگ پايان بخشى از زندگى انسان و آغاز مرحله اى از زندگى است . مرگ ،نسبت به دنيا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنيا تولد است . هم چنان كه تولديك نوزاد نيز نسبت به دنيا تولد، و نسبت به زندگى پيشين او مرگ است .
با ترسيم و تعريفى كه از سوى پيشوايان دينى براى مرگ شده، درمىيابيم كه مرگ براى مؤمن چيزى نيست كه از آن بترسد، بلكه ترس از مرگ بايد براى كسانى باشد كه در زندگى آنان جز اعمال ناشايست ديده نمىشود. خطاكار هر لحظه تصوّر مىكند ممكن است مأموران قانون براى مجازات به تعقيب او بيايند. وى پيش از تسليم شدن به قانون آرامش ندارد و پس از آن كه بازداشت شد، هر قدم كه به دادگاه نزديكتر مىشود، دلهره او بيشتر مىشود، چون كه مىداند رسيدن به دادگاه و سپس بازداشتگاه يعنى آغاز تحمل مجازات خطاهاى گذشته، همينطور گناهكار به علّت خطاهايى كه مرتكب شده مىداند با رسيدن مرگ، بايد به كيفر گناهان خود برسد، از اين رو از مرگ و مردن مىترسد.
اما مؤمنان و انسانهاى شايسته چون مرگ را تغيير منزل مىدانند و از رسيدگى به پرونده اعمال خود هراسى ندارند، از مرگ نمىترسند.
با نگاهى كوتاه رواياتى كه در اين موضوع از معصومان(ع) به دست ما رسيده بهتر مىتوانيم چهره مرگ را ترسيم كنيم:
1 - پيامبر اكرم(ص) فرمود: "مرگ هديه مؤمن است".(1)
2 - اميرالمؤمنين(ع) فرمود: "ميان ما و بهشت يا جهنّم چيزى جز مرگ نيست".(2)
3 - پيامبر(ص) فرمود: "مردم دو دسته هستند: گروهى (با مرگ خود جامعه را) راحت مىكنند. گروهى (با مرگ) راحت مىشوند.
مؤمن با مردن از گرفتارىهاى دنيا راحت مىشود و به درياى رحمت خدا و ثواب الهى وارد مىشود، اما با مردن ستمكار، مردم، حيوانات و درختان از او آسوده مىشوند و براى (رسيدن به مجازات) اعمال گذشته خود فرستاده مىشود".(3)
4 - امام صادق(ع) فرمود: هر مؤمنى در هنگام مرگ پيامبر(ص) و على(ع) را مىبيند و خوشحال مىشود و هر مشركى هم در آن هنگام آنان را مىبيند، اما سبب ناراحتى او خواهد شد.(4)
5 - به امام صادق(ع) گفته شد: مرگ را براى ما توصيف كنيد، حضرت فرمود: "(مرگ) براى مؤمن همانند بوييدن خوشبوترين بوييدنىها است كه بوى آن او را به خواب ببرد و از همه رنجها و ناراحتىها راحت شود امإ؛ حح براى كافر همانند نيش مار و عقرب يا شديدتر از آن است".(5)
6- امام هادي بر يكي از يارانش كه در استانه مرگ بود ، وارد شد . او مي گريست و بي تابي مي كرد . حضرت به وي فرمود: اي بنده خدا اين كه از مرگ مي ترسي ، براي اين است كه نمي داني مرگ چيست؟ سپس امام (ع) مرگ را به حمام تميزي تشبيه كرد كه انسان آلوده اي وارد آن مي شود و او را از هر گونه غم و اندوه شستشو مي دهد. (6)
از مجموعه سخنان پيشوايان دينى به اين نتيجه مىرسيم كه:
مرگ هديه براى مؤمن و فاصله تا بهشت و سبب راحتى از گرفتاريهاى دنيا و همانند بوييدن خوشبوترين بوييدنىها است. مؤمن در حال مرگ پيامبر(ص) و على(ع) را مىبيند و خوشحال مىشود، بنابراين عامل ترس نيست تا مؤمن از آن بترسد؛ اما مرگ براى كافران و گناهكاران همچون گزيدن مار و عقرب و فاصله رسيدن به عذاب و كيفر گناهان است و از اين رو از آن مىترسد.
بنابراين اگر مي خواهيد به آرامش برسيد نگرش خود را در باره مرگ تغيير دهيد و آن را به عنوان يك واقعيت بپذيريد و به خود بفهمانيد كه مرگ كوچ كردن به سوي خدا و ديدار با معشوق و تسليم كردن امانت (جان) به خداوند بخشنده و مهربان است پس همانند خواجه شيراز بگوئيم:
اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم.
اميدواريم كه با اعمال شايسته و با اميد به رحمت گسترده الهي و لطف بي پايان او در جوار رحمت او قرار داشته باشيم كه لطف خداوند بيش تر از جرم است.
1 - بحارالأنوار، ج 79، ص 171، به نقل از دعوات راوندى،
2 - همان.
3 - امالى الشيخ الطوسى، منشورات مكتبةالداورى، قم ص 184؛ معانىالأخبار، ابن بابويه، مؤسسة اعلمى، بيروت، ص 143؛ با كمى تفاوت روايت از امام صادق(ع) نقل شده است.
4 - بحارالأنوار، همان، ص 174، ح 8.
5 - معانىالأخبار، همان، ص 287.
6- ميزان الحكمة ، ج4 ، ص296