آیا اسلام علم متافیزیک را تایید می کند؟

پرسش:
 آیا متافیزیک و علم متافیزیک و موارد آن در نظر دین و اسلام قابل قبول می‌باشد؟
پاسخ:‌

با سلام و عرض ادب 

انسان از بدو پيدايش تاكنون بلكه هميشه و به واسطه يك حس دروني و فطري به دنبال كشف حقايق و رموز عالم هستي بوده و هست.علم و معرفتي كه عهدار دار كشف حقايق عالم هستي و پي بردن به حقيقت موجودات در عالم هستي است ، فلسفه ناميده مي شود كه در بحث و بررسي از عالم هستي ، فراتر از عالم ماده و فيزيك رفته و به همين خاطر به اين نوع معرفت ، مابعد الطبيعه (ماوراي طبيعت) و متافيزيك گفته مي شود.
بنابراين سخن در آن خواهد بود كه رابطه دين و فلسفه چيست و مسائل آن مورد قبول دين اسلام است؟
با توجه به اين كه مسائل فلسفه و متافيزيك ريشه در فطرت و حس دروني انساني دارد ، دين نمي تواند با آن مخالفت داشته باشد.
و در مورد مسائل فلسفي ، بسياري از آن مباحث در فلسفه اسلامي ، در آيات و روايات اسلامي ريشه داشته و با آن مطابق و هماهنگ است.
ايـن گونه مباحث اگر چه فقط بطور اجمال و سربسته براى انسان معلوم و مفهوم بوده است , ليكن بـالاخـره او را از عـالم طبيعت به ماوراى آن متوجه ساخته و خواه ناخواه به بررسي و تحقيق در مسئله مبدء و اصل هستى سوق داده است . چـون انـسـان دريافته كه جهان مادى به تنهائى همراه فقر و نياز است و بدون اعتماد و تكيه به يك مـبدئى كه احتياج او را برطرف سازد و به او هستى بخشد , نمى تواند به پاى خود بايستد تا بالاخره داراى يكنوع استقلال وجود گردد . و اين همان فلسفه الهى است كه از هستى و وجود خداوند (عز اسمه )بحث مى كند . و ايـن اگرچه خود يكى از صدها موضوعى است كه در فلسفه عمومى مورد بحث قرارمى گيرند الا ايـنـكه تحقيق درباره آن , ديگر مسائل فلسفى را از حال تشتت وپراكندگى به سوى وحدت و يكپارچگى مى كشاند و آنها را به صورتى آراسته تر و درشكلى زيباتر ظاهر مى سازد .
چـون ايـن تـنـها فلسفه الهى است كه بين تمام موجودات و پديده ها ( كه موضوع فلسفه عمومى هـستند ) به واسطه ذات باري تعالى كه آفريدگار وهستى بخش همه آن ها است ، ارتباط برقرار كرده و هبستگى و وحدت شگفت آورى به وجود مى آورد .
اين حقيقت را از يك سو مى توان در لابلاى نظريات فلسفه و حكمى كه از هند و مـصـر قـديم , بابل , روم و يونان به ميراث مانده و در مطاوى آنچه ازمحققين فلاسفه اسلامى به دست ما رسيده , دريافت . و از ديـگـر سـو از آن سـلـسـله كتاب آسمانى كه به موسى و عيسى و ديگر انبياء( عليهم السلام ) منسوب است , سپس از آن چه كه در قرآن از پيامبران گذشته بااختلاف طبقاتشان نقل شده و در پايان از تعاليمى كه خداوند بر پيغمبر اسلام وحى فرموده به خوبى و وضوح كامل قابل دريافت است.
چـون هـر فـرد محقق و صاحب نظر با دقت و تامل پيرامون اين نظريات و آراء خواهد ديد كه بحث دربـاره جـهـان بـالا و مـاوراى مـادى دائمـا در حال تحول بوده و اندك اندك داراى جلا و صفاى بيشترى شده به تدريج تكامل پيدا كرده است . و هـر چـه ايـن مسائل روشن تر و واضح تر شده و دامنه شان وسيعتر گشته است , گره مشكلات و مـجـهـولات بـيـشترى باز گرديده و مطالب و مسائل ساده و ناقص قوام و استوارى زيادترى پيدا نموده است
بنابر اين دين اسلام واديان ديگر هيچ گونه مخالفتي با فلسفه ومتافيزيك ندارند ،زيرا دين جـزصرفا يك سلسله مسائل فرعى اخلاقى و حقوقى نيست.
مـگر نه اين است كه انبياء مردانى بودند كه به دستور خداوند اجتماعات بشرى را به سوى سعادت حقيقى و ايده آل رهبرى مي نمودند ؟
و آيا سعادت انسان جز در اين است كه در پرتو تعاليم آسمانى و بـه كـمـك هـوش واستعداد خدادادى كه با آن مجهز و به واسطه آن اسرار و رازهاى آفرينش را درك مـى كند , به شناخت حقائق نائل آيد و در زندگى خويش روش معتدل را به پيش گيرد واز افـراط و تـفـريـط بـپرهيزد ؟
و آيا انسان مى تواند در آن دريافت معارف و علوم , بر خلاف طبيعت خـويـش بـه دامن استدلال چنگ نزند ؟
پس چگونه اديان آسمانى و انبياء و سفراى الهى مى توانند مـردم را به راهى مخالف فطرت و طبيعت آنان دعوت كنند و آنان را به پذيرش بدون دليل وحجت امر نمايند و در نتيجه در مسيرى غير طبيعى و ضد عقل سوق دهند ؟ .
اصـولا بـيـن روش انبياء در دعوت مردم به حق و حقيقت و بين آنچه كه انسان از طريق استدلال درسـت و مـنـطقى به آن مى رسد , فرقى وجود ندارد تنها فرقى كه هست , عبارت از اين است كه پيغمبران از مبدا غيبى استمداد مى جستند و از پستان وحى شيرمى نوشيدند . ولـى مـع ذلـك با مقام ارجمند و والائى كه داشتند و با وصف ارتباطى كه بين ايشان و جهان بالا برقرار بوده در عين حال خودشان را تنزل داده و در سطح فكر توده مردم قرار مى دادند و به اندازه فهم و درك آنها به سخن مي پرداختند و از بشرمى خواستند كه اين نيروى فطرى همگانى را به كار ببرند .
رسول خدا در حديث معروفى فرموده : انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم (1)پس ساحت انبياء و دامن پيغمبران منزه تر و پاكتر از اين است كه مردم را واداركنند تا در امور , بدون بصيرت قدم بردارند و آنان را به تبعيت كوركورانه مجبور سازند .
وانگهى چنانچه خاطرنشان ساختيم , سخنانى كه پيغمبران با مردم داشتند , درمحدوده استعداد و درك فـهـم آنـان بـوده اسـت و اگر معجزه اى مى آوردند , به استناد دليل و برهان عقلى با آنها احـتـجـاج مـى كـردنـد و با دلالت عقلى كه آن معجزات داشتند صحت ادعاي خويش را به اثبات مى رساندند .
و اين قرآن كريم خود بهترين شاهد و گواه صحت و راستى ادعاى ما است ، زيرا هر چه راجع به مبدء و معاد و ديگر مسائل ماوراى طبيعت سخن به ميان مى آورد و اجتماع بشرى را به قبول آنها دعوت مـى كند , جز از طريق استدلال و ارائه دليل روشن سخن به ميان نمى آورد و به غير دليل و برهان قانع نمى شود .
قـرآن عـلـم و بينش و استقلال در فهم را مي ستايد و جهل و تقليد كوركورانه را تقبيح نموده و به سختى مورد نكوهش قرار مى دهد .
ايـن مـنـطق قرآن است كه مى گويد : قل هذه سبيلى ادعو الى اللّه على بصيره انا ومن اتبعنى (2) بـگـو ايـن اسـت راه مـن كه با بصيرت تمام و بينش همه جانبه خود و پيروانم را به سوى خدا مى خوانم.
پـس ديـن هـدفى جز اين ندارد كه مى خواهد مردم به كمك استدلال و با سلاح منطق عقلى و به نـيـروى بـرهـان كه فطرتا با آن مجهزند , به شناخت حقائق جهان ماوراى طبيعت نائل آيند و اين همان فلسفه الهى ومتافيزيك است .
دين حقيقى , مردم را جز به فلسفه الهى نـمى خواند و اين دو كاملا وحدت هدف دارند و آن اينكه انسان از روى دليل عقلى به عالم ماوراى طبيعت يقين و علم پيدا كند .
پی‌نوشت‌ها:
1) اصول كافي ج1 ص23
2) سوره يوسف آيه 108.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت