فلسفه تقصیر (کوتاه کردن سر و ناخن )چیست ؟

پرسش:
فلسفة تقصير (كوتاه كردن سر و ناخن) چيست؟
پاسخ :

با سلام و ادب خدمت شما

عرض کنم که تقصير يكي از واجبات حج و عمره است و با تقصير كردن عمده محرمات احرام بر انسان حلال مي شود. شايد رمزش اين باشد كه انسان در مقام عبوديت پروردگار عالم از محسنات و زيبايي هاي ظاهري خود نيز بايد بگذرد و به اصطلاح به خواهش هاي نفساني نه بگويد و در برابر فرامين الهي سر فرود آورد و تسليم گردد.
نيز ممكن است فلسفه اش اين باشد كه حاجي توجه پيدا كند به اين كه چنانچه مو يا ناخنش را از بدنش جدا مي كند و به دور مي ريزد ، خداي مهربان نير به خاطر نيت خالص و اعمال خالصانه او گناهانش را بخشيده و روحش را از آلودگي ها پاك نموده است، يا به انسان تعليم مي دهد همان گونه كه بدن را از مو و ناخن جدا مي كني، روح را نيز از آلودگي ها پيراسته كن.
امام زين العابدين (ع) به «شبلي» كه حج انجام داده بود فرمود:
«موقعي كه سرت را به عنوان «حلق» تراشيدي، اين گونه نيست نيت كردي كه از ناپاكي ها و گناهان پاك شدي، مثل اين كه از مادرت متولد شده اي».(2)
همانند رمي جمرات كه به سوي شيطان سنگ پرتاب مي كنند كه آموزش نفي و دور كردن شيطان از وجود خود است.
پي نوشت ها :
1 – آيت الله جوادي آملي، صهباي حج ، ص 347، به نقل از مستدرك الوسائل ، ج10 ، ص 166.

چرا فقط بر پسر بزرگ خواندن نماز قضای پدر واجب است؟

پرسش:
پدري كه فوت مي كند، اگر اعمال واجبي داشته كه انجام نداده باشد، آيا درست است پسر ارشدش وظيفه دارد اعمال او را انجام دهد؟ چرا فقط پسر بزرگتر؟
پاسخ :

با سلام و عرض ادب و احترام 

از جمله احكام اسلامي آن است كه اگر پدر (و به فتواي بعضي از مراجع پدر و مادر) برعهده شان نماز يا روزه مانده باشد، بعد از مرگشان وجوب اداي آن برعهدة پسر بزرگ تر قرار مي گيرد؛ (1) البته پسر بزرگ مي تواند براي اين كار از كس ديگر نيز استفاده كند، حال با دادن پول يا غير آن . (2)
علت آن است كه فرزند بزرگ تر سزاوارتر به ارث است.(3)
شايد مقصود از اولويت اين باشد كه تقسيم ارث از پسر بزرگ تر شروع شود و اين نوعي احترام و بزرگداشت او است.
و يا اين كه فرزند بزرگ تر علاوه بر اولويت به ارث، مسؤليت بيشتري نسبت به ميت و ديگر اعضاي باقي ماندة خانواده دارد.
در برخي از روايات اشاره شده: علت آن است كه «حبوه» ميت به پسر بزرگ تر تعلق مي گيرد. «حبوه» وسايل شخصي ميت مانند قرآن ، انگشتر ، شمشير (در سابق) و لباس هاي ميت است.
پي نوشت ها :
1 – توضيح المسائل مراجع، ج1، ص 789، مسئله 1390 .
2 – همان، ج2، ص 612 ، مسئلة 2780.
3 – وسائل الشيعه ، ج4، ص 241، باب 23، مسئله 6 و 5

فلسفه گرفتن وضو و غسل چیست؟

پرسش:
فلسفة وضو و غسل چيست؟
پاسخ :

با سلام و عرض ادب و احترام 

براي پاسخ به اين سؤال لازم است مطلبي را در مورد فلسفة احكام مطرح كنيم تا مقدمه اي بر پاسخ اين سؤال و سؤال قبلي باشد. بسيار مي پرسند: چرا لازم است نماز بخوانيم؟ چرا بايد براي نماز وضو بگيريم؟ چرا در اسلام استفاده از ظروف طلا و نقره حرام است؟ چرا دفن كردن ميّت لازم است؟ چرا خوردن گوشت مردار جائز نيست؟ چرا نماز صبح دو ركعت است؟ و از اين قبيل پرسش ها.
براي اين كه پاسخ تمام سؤالات فوق و از اين دست سؤال ها و چراها روشن شود، بهتر است يك اصل اساسي و قاعدة كلّي دربارة‌ فلسفة احكام بيان شود تا در همة موارد قانع كننده باشد. وقتي كه به زندگي روزانة‌خود مي نگريم، مي بينيم هنگامي كه مثلاً بيمار مي شويم و به پزشك مراجعه مي‌كنيم، پزشك نسخه اي كه در آن چند دارو نوشته شده، براي ما تجويز مي‌كند و دستور مي‌دهد كه هر روز و هر چند ساعت فلان دارو را مصرف كنيد و از خوردن فلان و فلان غذا پرهيز نماييد.
بدون اين كه از خصوصيات داروها سؤال بكنيم، دستورهاي او را عمل مي كنيم، چون به دانش و تخصّص او در رشتة طب معتقديم و مي دانيم جز درمان و بهبود ما منظور ديگري ندارد. اين مثال و نظائر آن روشن مي‌كند كه اگر انسان به علم و دانش كسي ايمان داشته باشد و او را متخصص بداند، نيز بداند نظر بدي در كار نيست، قطعاً دستورهاي وي را بدون چون و چرا عمل مي‌كند.حال اگر در مورد آن شخص اعتقاد قطعي و يقيني داشته باشد كه مرتكب خطا و اشتباه نمي شود و در حرفه خود متخصص ترين است. مطمئن اين حالت در او بسيار قوي تر است.
احكام و مقررات ديني هم نسخه هايي است كه پيامبران الهي و پيشوايان دين از طرف خدا براي بشر آورده اند تا سعادت و خوشبختي آنان را از هر جهت تأمين نمايند. بديهي است وقتي اعتقاد داشته باشيم كه اين احكام از علم بي پايان الهي سرچشمه گرفته و به حكمت و لطف و مهرباني خدا نيز ايمان داشته باشيم، هم چنين بدانيم پيامبران در تبليغ و رساندن پيامهاي الهي گرفتار خطا و لغزش و اشتباه نمي شوند، يعني به معصوم بدون آنان معتقد باشيم، در اين صورت با كمال جديّت و بدون هيچ اضطراب، در عمل كردن به دستورهاي ديني مي كوشيم و احتياج و نيازي نمي بينيم از خصوصيات فلسفة احكام و مقرّراتي كه قرار داده شده، سؤال نماييم، زيرا مي دانيم خدا دانشي بي پايان دارد و هر چه مقرّر كرده، به خير و صلاح ما بوده است. و انبياي الهي نيز در بيان احكام اشتباهي نكرده اند.
اگر كسي در وجود خدا، يا در دانش و حكمت او، يا در حقانيت انبيا و معصوم بودن آنان ترديد داشته باشد، لازم است قبل از اين سؤال، در اصل اعتقاد به خدا و صفات او و دربارة ‌حقانيت انبيا و صفات آنان بحث و تحقيق كند.
بنابراين كساني كه پاية توحيد خود را محكم ساخته اند و طبق دليل هاي قطعي عقيده دارند كه قانون گذار اسلام (خدا) بي نياز مطلق و داراي علم و حكمت بي پايان است، ترديدي نخواهند داشت كه تمام احكام و مقررات و دستورهاي اسلامي كه پيامبر از طرف خدا آورده است، داراي مصالح و فوايدي مي‌باشد. چنين افرادي هميشه در صدد پيروي از دستورهاي الهي هستند و دانستن و ندانستن جزئيات فلسفة احكام، در روحيه آن‌ها اثري نخواهد داشت.
البته نمي گوييم كسي نبايد از فلسفة احكام سؤال كند و يا نبايد دنبال تحقيق و جستجو برآيد، زيرا شكي نيست كه هر كسي اين حق را دارد كه با تمام وسائل ممكن، براي آگاهي از اسرار احكام و قوانين ديني بكوشد. خوشبختانه امكانات زيادي هم براي اين كار موجود است، چنان كه در قسمتي از آيات و بسياري از كلمات پيشوايان بزرگ دين، توضيحاتي دربارة فلسفة احكام وارد شده است. از طرفي يك سلسله قرائن عقلي كه با پيشرفت علوم، روز به روز افزايش مي يابد، پرده از روي بسياري از اين اسرار برداشته است.
در عين حال اگر از حكمت برخي از احكام و دستورات آگاهي نيافتيم اين مسئله ناشي از ضعف فهم و دانش ماست نه آن كه حكمتي در آن وجود نداشته باشد يا آن را به واسطه ندانستن حكمت آن ترك كنيم در حالي كه به صورت كلي مي دانيم كه حتما در آن مصالحي وجود دارد.
خلاصه: با اين كه حق سؤال داريم و تا اندازه اي هم امكانات موجوت است، ولي نبايد هرگز انتظار داشته باشيم كه با دانش و معلومات محدود بشري، به تمام جزئيات واسرار و فلسفة احكام دست يابيم. دست نيافتن به اسرار و مصالح و مفاسد احكام غير از آن است كه مصلحتي يا مفسده اي در احكام نباشد.
حضرت رضا(ع) مي‌فرمايد مي بينيم كه خداي متعال چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمند هستند و براي آنان مصلحت و فائده اي دارد، و چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و فنا و نيستي او مي‌باشد».؛(1)
بر همين اساس دانشمندان ديني مي‌گويند: احكام شرع تابع مصالح و مفاسد است، يعني چيزي بدون جهت حلال يا حرام نشده است. البته وقتي گفته مي‌شود: فلان كار به مصلحت بشر است، نبايد فقط فوايد جسمي و بهداشتي به نظر آيد، بلكه فوايد جسمي، روحي، فردي، اجتماعي، دنيوي، اخروي و هر نوع فايدة ديگر كه فرض شود، همه جزء مصالح بندگان است. چه بسا يك حكم فايدة جسمي نداشته باشد، ولي از نظر روحي باعث تهذيب و پاكي نفس شود، مثلاً سجده كردن و سرگذاشتن بر خاك اثر بهداشتي ندارد، ولي باعث تواضع و بندگي در مقابل پروردگار مي‌شود و روح و روان انسان جلا پيدا مي‌كند. نيز ممكن است فايدة يك حكم از نظر فردي معلوم نباشد، ولي از نظر عمومي و مصالح عامه به نفع جامعه باشد، مثلاً اگر استفاده از ظروف طلا و نقره رواج پيدا كند، مفاسد اقتصادي و روحي و رواني بسياري در جامعه به جا مي گذارد و باعث اختلاف طبقاتي عظيم در جامعه مي‌شود.
امّا بحث دربارة موارد سؤال كه فلسفة وضو و غسل چيست، يا چرا با وجود اين كه انسان حمام كرده، نياز به وضو يا غسل دارد،‌ يا ميتي كه بدنش كاملاً تميز است، نياز به غسل دارد، همان طور كه گفته شد: اين احكام و دستورهاي خدا است و اگر ما معتقد به اصول دين باشيم، اين گونه تعبديّات براي ما حلّ شده است. اما اين احكام خالي از فلسفه و حكمت نيستند، همان طور كه از امام علي بن موسي الرضا(ع) نقل شده است كه: «براي اين به وضو مأمور شده ايم كه بندگان هنگامي كه در پيشگاه خدا مي ايستند و با او مناجات مي كنند، پاك باشند و از آلودگي ها و نجاستها دور باشند و قلب انسان براي قيام در پيشگاه خدا نوراني و با صفا باشد».(2)
بنابراين وضو هم جسم را نظيف مي‌كند و هم از نظر معنوي به وسيلة قصد قربت، اثر تربيتي خوبي براي انسان دارد و موجب قرب الهي مي‌شود. در عين حال كه موجب تذكر و ياد آوري انسان و آماده كردن او به ايستادن در مقابل پروردگار مي شود.
غسل نيز همين طور است. وقتي كه انسان جنب شد، گرچه قبلاً بدنش تميز بوده يا قبل از جنابت حمام كرده، ولي با جنابت دوباره ترشحاتي در بدن ايجاد مي‌شود و به اصطلاح در اوج لذّت جنسي كه معمولاً مقارن خروج مني است، سلسله اعصاب پاراسمپاتيك بر اعصاب سمپاتيك پيشي مي گيرد و تعادل به شكل منفي به هم مي‌خورد. اين موضوع ثابت شده كه براي تعادل اعصاب به هم خورده، تماس آب با بدن بسيار مؤثر است. از اين رو بايد تمامي بدن را شستشو داد چون تمامي بدن در حال جنب شدن تحريك مي‌شود و ترشحاتي از بدن خارج مي‌شود كه با غسل كردن از بين مي رود، با قصد قربت كردن قرب معنوي حاصل مي‌شود.
مسئله تذكر و ياد آوري خداوند را روح عبادات را تشكيل مي دهد نيز نبايد فراموش كرد و فوائدي كه ذكر و ياد خداوند براي انسان و تاثيري كه در اعمال و رفتار انسان دارد خد بحث مستقلي است.
غسل و وضو هر دو عبادتند و بايد با قصد قربت انجام شوند. اين اعمال، غير از اين كه باعث تميزي و نظافت جسماني هستند، روح و قلب را صفا و جلا مي دهند و در آن حال انسان احساس نزديكي و قرب به خدا دارد. فايدة غسل و وضو تنها نظافت جسماني نيست تا كسي بگويد وقتي كه بدن انسان تميز است، چرا بايد غسل يا وضو انجام دهد. فوائد ديگري غير نظافت بر اين عبادات مترتب است كه يكي از مهم ترين آن‌ها احساس قرب معنوي و تذكر وياد آوري انسان در مواقع مختلف از زندگي و اظهار تعبد و تسليم انسان در مقابل پروردگار است در روايتي از امام صادق(ع) آمده است: «الوضو علي الوضو نورٌ علي نور(3) وضو بعد از وضو، نور علي نور است». يعني باعث نورانيت چند برابر مي‌شود.
پيامبر(ص) فرمود: «اگر انسان با طهارتي دوباره وضو بگيرد، براي او ده حسنه و ثواب نوشته مي‌شود».(4)
غسل و وضو از جمله طهارت هايي است كه غير از جنبة نظافت و تميزي بدن، باعث نورانيت قلبي و صفا و جلاي روح مي‌شود.
پي نوشت ها:
(1)بحارالانوار، ج 6، ص 93.
(2)تفسير نمونه، ج 4، ص 293.
(3)محمدي ري شهري ميزان الحكمه، عنوان4106.
(4) همان.

فلسفه و دلیل قربانی کردن در حج را میخواستم توضیح دهید؟

پرسش:

فلسفه و دلیل قربانی کردن در حج را میخواستم توضیح دهید؟

پاسخ:

با سلام و ادب خدمت شما
در ابتدا عرض کنم احکام و مقرّرات دینی، نسخه ‏هایی است که پیامبران الهی و پیشوایان دینی از طرف خداوند متعال برای بشر آورده‏اند تا سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت آنان را تأمین کنند.
اگر عقیده بر این باشد که این احکام از علم بی‏پایان خداوند سرچشمه گرفته است و باور داشته باشیم که دستورها و افعال خداوند بر اساس حکمت ومصلحت است و پیامبران نیز بدون هیچ خطا و لغزشی احکام را به مردم رسانده‏اند؛ آن‏گاه با اطمینان خاطر می‌پذیریم که دستورهای الهی به نفع و مصلحت بشر است و شاید نیازی به دانستن فلسفه احکام نباشد.
امام رضا‌علیه‌السلام فرمود: «أَنَّا وَجَدْنَا كُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَفِیهِ صَلَاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لَا یسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الْأَشْیاءِ لَا حَاجَةَ لِلْعِبَادِ إِلَیهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً إِلَى الْفَنَاءِ وَ الْهَلَاکِ؛ (1) ما در آنچه خدای متعال حلال کرده است مصلحت بندگان و بقاء آنان را یافتیم و بندگان بدان نیازمندند به‏گونه‏ای که از آن بی‏نیاز نیستند و در آنچه که خداوند حرام کرده،دریافتیم که مورد نیاز بشر نیست و یافتیم که موجب فساد، و به‏سوی فنا و نیستی آدمی را می‏خواند.
نتیجه آنکه واجبات الهی بر اساس منافع و مصالح مردم است؛ هر چند علت آن را ندانند.
یکی از این واجبات، انجام قربانی در حجّ واجب است که گاه پرسیده می‌شود حکمت و فلسفه آن چیست؟ در جواب باید گفت: چون ما می‌دانیم دستورهای الهی بر اساس حکمت است این دستور الهی نیز حکمت و مصلحتی دارد؛ هرچند برای ما روشن نباشد. با این حال، منابع دینی گاه به بیان فلسفه این دستور الهی پرداخته‏اند که در این نوشتار، اهمّ حکمتهای قربانی در حج بیان می‌شود.
1. رسیدن به تقوا
یکی از مهم‌ترین فلسفه‌های قربانی، رسیدن به تقوا و پرواپیشگی است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ ینالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ»؛ (2) «گوشت و خون این شتران به خدا نمی‌رسد؛ آنچه به او می‌رسد تقوای شماست.»
این آیه در واقع، دفع دخل مقدّراست و به دو پرسشی که به ذهن می‌رسد جواب می‌دهد:
اول اینکه ممکن است توهم شود خداوند از این قربانی سود می‌برد و به آن حاجتمند است.
دوم اینکه احتمال می‌رود برخی بپندارند خداوند که محتاج گوشت و خون و قربانی نیست پس این کار چه فایده‌ای دارد؟
این آیه، پاسخی به هر دو پندار است؛ به این صورت که می‌گوید نه خداوند محتاج قربانی است؛ «گوشت و خون این شتران به خدا نمی‌رسد» و نه این کار بی‌فایده است؛ «آنچه به او می‌رسد پرهیزگاری شماست.»
بنابراین نفع مهمی‌در قربانی وجود دارد که به حج‏گزار برمی‌گردد و آن عبارت است از: رسیدن به تقوا و پرواپیشگی.
2. ریشه‏ کن شدن طمع
فلسفه دیگری که برای قربانی حج ذکر شده است، از بین رفتن طمع انسان و ریشه‏کن شدن آن است. امام سجاد‌علیه‌السلام در این باره می‌فرماید: «فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیكَ نَوَیتَ أَنَّكَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّكْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَع‏ِ؛ (3) آن‏گاه که قربانی‌ات را سر بریدی نیّت کردی که گلوی طمع را با حقیقت ورع و پرهیزکاری ببری.»
همچنین امام صادق‌علیه‌السلاممی‌فرماید: «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَة؛ (4) هنگام قربانی، حنجره هوا و طمع را قطع کن.»
از نکات قابل دقّت این است که در هر دو حدیثتعبیر گلو و حنجره برای طمع شده است. این تعبیر برای فهماندن این مطلب است که در قربانی در واقع باید گلوی طمع را برید و باید برای همیشه، رگ حیات آن را قطع کرد.
3. قربانی کردن هوس
فلسفه عظیم‏تر قربانی، این است که حاجی در حقیقت، گوسفند و شتر را به قربانگاه نمی‌برد؛ بلکه نفس سرکش و نفس امّاره را به قربانگاهمی‌برد تا برای همیشه از شرّ و خطرهای آن رهایی یابد.
آری حاجی با نیّت الهی در تمام اعمال و خارج شدن از نفسانیّت و حیوانیّت در واقع، روحش به عالم بالا متصل گشته و از اینرو از عالم تاریک حیوانیّت خارج می‏شود و نفس را برای همیشه قربانی می‏کند.
چنانکه گذشت امام صادق‌علیه‌السلام در کلام کوتاه و گویایی می‌فرماید: «وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوَى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبِیحَة؛ (5) و هنگام قربانی، حنجره و رگهای هوس و طمع را قطع کن.»
باز در آن کوش که قربان کنی                هرچه کنی کوش که با جان کنی
تیغ وفا بر گلوی جان بنه                    گردن تسلیم به فرمان بنه
ساحت این عرصه که ارضِ مناست                سر به سر این دشت فنا در فناست
هر‏که نشد کشته به شمشیر دوست                لاشه مردار به از جان اوست
4. امتحان تقوی
قربانی در واقع امتحان و آزمایش الهی است تا معلوم شود چه کسی سر به فرمان الهی دارد؛ خصوصاً آنجایی که جنبه مالی در کار است و شاید خیلی فلسفه و حکمت آن روشن نباشد.
خداوند در واقع می‌خواهد حاجی را امتحان کند به این صورت که وقتی دور خانه او طواف کرده و نیّتش این بوده است که بعد از این جز بر گرد فرامین الهی و رضایت او نچرخد، آیا واقعاً به آن رسیده و تسلیم امر الهی شده است؟ از اینرو دستور قربانی می‌دهد.
امام صادق‌علیه‌السلام به همین نکته اشاره دارد، آنجا که می‌فرماید: «فلسفه قربانی این است: «وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یتَّقِیهِ بِالْغَیبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنْ ینالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ ینالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ ثُمَّ قَالَ انْظُرْ كَیفَ قَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ رَدَّ قُرْبَانَ قَابِیل‏؛ (6) تا که خداوند بداند چه کسی در غیب، خود را حفظ می‌کند. خدای عزیز و جلیل می‌فرماید: «گوشت و خون شتران به خدا نمی‌رسد بلکه فقط تقوای شما به خدا می‌رسد.» سپس حضرت فرمود: ببین چگونه خداوند، قربانی هابیل را پذیرفت؛ اما قربانی قابیل را رد کرد.»
5. پیروی از حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام برای فداکاری تا سرحد فدا کردن فرزند
حکمت دیگر قربانی پیروی کردن از سنت حسنۀ حضرت ابراهیم‌علیه‌السلام است تا این سنت و فداکاری برای همیشه به عنوان الگو زنده بماند.
امام سجاد‌علیه‌السلام در ادامه کلام گذشته می‌فرماید: «فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیكَ نَوَیت‏... أَنَّكَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ‌علیه‌السلام بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤَادِهِ وَ رَیحَانِ قَلْبِهِ وَ اَحْیَیْتَ سُنَّتَهُ لِمَنْ بَعْدَهُ وَ قَرَّبَهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لِمَنْ خَلْفَه قالَ: لا؛ (7) آن‏گاه که قربانی‏ات را ذبح کردی آیا نیّت کردی کهبه‏راستی از سنّت ابراهیم در قربانی کردن فرزندش، میوه دلش و گل خوشبوی قلبش پیروی کنی، و تو سنت او را برای [نسلهای] بعد از او زنده نگه‏داری. او آن را وسیله‌ای برای تقرّب به خداوند برای نسلهای بعد قرار داد؟ عرض کرد: نه [چنین نیّتی نکردم].»
در قرآن کریم نیز به این امر اشاره شده است.
خداوند متعال بعد از جریان به قربانگاه بردن اسماعیل می‌فرماید: «وترکنا عَلیه فی الآخرینَ»؛ (8) «ما نام نیک ابراهیم را در امتهای بعد باقی و برقرار ساختیم.»
6. سیر شدن فقرا
اشاره شد که اسلام در باره قربانی، تغییر اساسی داده است و قربانی به جای نابودی با صاعقه و یا آتش‏زدن به‏دست افراد، به مصرف فقرا می‌رسد. در برخی روایات همین مسئله به عنوان فلسفه قربانی شمرده شده است.
رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله: «إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْأَضْحَى لِتَشْبَعَ مَسَاكِینُكُمْ مِنَ اللَّحْمِ فَأَطْعِمُوهُم‏؛ (9) همانا خداوند قربانی را قرار داد [و واجب یا مستحب فرمود] تا فقرای شما از گوشت قربانی سیر شوند پس به آنها اطعام دهید.»
7. بخشش گناهان و نجات از آتش
نجات از آتش که با بیانهای گوناگونی، همچون: بخشش گناهان، نجات از آتش، فدیۀ نار، گذر از پل صراط و... آمده است، نیز از حکمتهای قربانی شمرده شده است.
یک - بخشش گناه
ابوبصیر می‌گوید: به امام صادق‌علیه‌السلام عرض کردم: «مَا عِلَّةُ الْأُضْحِیةِ فَقَالَ إِنَّهُ یغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَى الْأَرْضِ؛ (10) علت قربانی کردن [در حج و غیر آن] چیست؟ فرمود: [بخشش گناهان؛ زیرا] با اولین قطرۀ خونِ قربانی که به زمین می‌ریزد، صاحب آن بخشیده می‌شود.»
در روایت دیگری امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام فرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْأُضْحِیةِ لَاسْتَدَانُوا وَ ضَحَّوْا إِنَّهُ لَیغْفَرُ لِصَاحِبِ الْأُضْحِیةِ عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا؛ (11) اگر مردم می‌دانستند چه پاداشی در قربانی کردن وجود دارد قرض می‌گرفتند و قربانی می‌کردند؛ زیرا صاحب قربانی با اولین قطره‏ای که از خون آن می‏ریزد، بخشیده می‏شود.»
در روایت دیگری از بشر بن زید از رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل شده است که به دخترش فاطمه‌علیهاالسلام فرمود: «اشْهَدِی ذَبْحَ ذَبِیحَتِكِ فَإِنَّ أَوَّلَ قَطْرَةٍ مِنْهَا یغْفِرُ اللَّهُ بِهَا كُلَّ ذَنْبٍ عَلَیكِ وَ كُلَّ خَطِیئَةٍ عَلَیكِ (إِلَى أَنْ قَالَ) وَ هَذَا لِلْمُسْلِمِینَ عَامَّةً؛ (12) قربانی کردنِ قربانیِ خود را مشاهده کن؛ زیرا با اولین قطرۀ [خون] آن، خداوند تمامی‌گناهانی که بر تو هست و تمام خطاهایی که بر ذمّه‏ات می‏باشد را می‌بخشد؛ آن‏گاه ادامه داد: و این پاداش برای تمامی‌مسلمانان است.»
دو - گذر از پل صراط
رسول خدا‌صلی‌الله‌علیه‌وآلهمی‌فرماید: «اسْتَفْرِهُوا ضَحَایاكُمْ فَإِنَّهَا مَطَایاكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ؛ (13) قربانیهای خود را گرامی‌بدارید که آنها وسیله عبور شما بر صراط است.»
وقتی گناهان انسان بخشیده شد و معاصی او از بین رفت، نتیجه نخست آن این است که از پل صراط به راحتی و بدون هیچ نگرانی عبور می‌کند.
سه - فدیه‏ای برای آتش
انسانی که از پل صراط عبور کند در حقیقت اهل آتش نیست و نتیجه پایانیِ قربانی این است که حاجی از آتش جهنم نجات یافته و بهشتی شده است.
امام سجاد‌علیه‌السلام می‌فرماید: «إِذَا ذَبَحَ الْحَاجُّ كَانَ فِدَاءَهُ مِنَ النَّارِ؛ (14) وقتی حاجی [قربانی را] ذبح کرد، فدیۀ او از آتش [دوزخ] خواهد بود.»

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:
(1). علل الشرایع، صدوق، دارالبلاغه، بیروت، ج2، ص592، حدیث 43، مکتبه دواری، قم، ج2، باب 385، ص577.
(2). حج/ 37.
(3). مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسه آل البیت، قم، ج 10، ص 170.
(4). مصباح الشریعه، به نقل از: اسرار عرفانی حجّ، محمدتقی فعالی، دارالحدیث، چاپ اول، 1386ش، ص496.
(5). همان (اسرار عرفانی حج).
(6). وسائل الشیعه، حر عاملی، آل البیت، ج 14، ص 206؛ علل الشرایع، صدوق، ص 438؛ وسائل الشیعه، حر عاملی، آل البیت، چاپ بیروت، ج 10، ص 174، روایت 11.
(7). مستدرک الوسائل، چاپ بیروت، ج 10، ص170.
(8). صافات/ 108. ورک: تفسیر نمونه، ج 19، ص117.
(9). وسائل الشیعه، حر عاملی، دار احیاء التراث، بیروت، ج 10، باب 60، ص 173، تأکد استحباب الاضحیه، روایت 4.
(10). همان، ص 174، حدیث 11.
(11). همان، ص 177، حدیث 2، باب64.
(12). همان، ج14، ص151.
(13). همان، ج10، ص 176، حدیث1.
(14). همان، ج12، ص 88؛ محاسن برقی، ج 1، ص67.

چرا مردان که طبق قرآن نمی توانند عدالت داشته باشند مجازنند بر تعدد زوجات؟

پرسش: 

آیه 129 سوره نساء فرمود: «هرگز نمی‌توانید میان زنان به عدالت رفتار کنید» چرا مردان چند زن اختیار می‌کنند، در حالی که قرآن بیان داشته که نمی‌توانید به عدالت رفتار کنید؟
پاسخ:

با سلام و عرض ادب و احترام 

مقصود از عدالت که در اینجا نفی شده، عدالت قلبی و درونی است که امکان تحقق آن نیست و مقصود از دستور به عدالت، رفتار عادلانه و عدالت اقتصادی و عملی است.
شک نیست که «عدالت» در محبت‌های قلبی، خارج از قدرت انسان است. چه کسی می‌تواند محبت خود را از هر نظر تحت کنترل درآورد؟ به همین دلیل رعایت این نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آیه 129 سوره نساء می‌فرماید: «ولن تستطیعوا أنْ تعدلوا بین النساء ولو حرصتم؛ هر قدر کوشش کنید، نمی‌توانید میان همسران خود (از نظر تمایلات قلبی) عدالت و مساوات برقرار سازید».
بنابر این محبت‌های درونی تا وقتی که موجب ترجیح بعضی از همسران بر بعضی دیگر از جنبه‌های عملی نشود، ممنوع نیست. مرد موظف رعایت عدالت در جنبه‌های عملی است.
از این بیان روشن می‌شود: ضمیمه کردن آیه (و إنْ خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة، آیه 3 نساء) به آیه 129 (ولن تستطیعوا أنْ تعدلوا بین النساء ولو حرصتم) و نتیجه گرفتن به اینکه: تعدد زوجات در اسلام مطلقاً ممنوع است،‌ زیرا در آیه نخست آن را مشروط به عدالت کردهو در آیه دوم عدالت را برای مردان در این مورد امری محال دانسته است، اشتباه است، زیرا همان طور که اشاره شد،‌عدالتی که مراعات آن را از قدرت انسان بیرون است. عدالت در تمایلات قلبی است، و این از شرایط تعدد زوجات نیست و آن چه از شرایط است، عدالت در جنبه‌های عملی و در پرداخت نفقه و فراهم آوردن وسایل زندگی و در کنار آنها بودن و این صورت از عدالت می‌تواند اجرا شود و در صورت اجرای آن، مرد می‌تواند زوجات متعدد اختیار کند.
گواه بر این موضوع، ذیل آیه 129 همین سوره می‌باشد «فلا تمیلوا کلّ المیل فتذروها کالمعلّقة؛ اکنون که نمی‌توانید مساوات کامل در محبت میان همسران خود رعایت کنید، لا اقل تمام تمایلات قلبی خود را متوجه یک نفر از آنان نسازید که دیگری را به صورت بلا تکلیف درآورید». بنابر این مسئله تعدد زوجات با توجه به مجموع آیات، نیز روایات پیامبر و ائمه معصومین (که مفسر آیات هستند) روشن و مشخص است. مسئله‌ای که در تفسیر آیات بیان شده،‌برگرفته از روایات معصومین(ع) است.(1)
پی‌نوشت‌ها:
1ـ تفسیر نمونه‌، ج 4، ص 257؛ المیزان، ج 5، ص 101.

Publish modules to the "offcanvas" position.