پرسش:
شوهرم به بيماري شديدي مبتلاست، سال هاست كه ارتباط اتاق خواب مان تعطيل شده است و بنا به گفته پزشكان تا آخر هم تعطيل خواهد بود. من او را دوست دارم و نمي خواهم تركش كنم چون وجدانم قبول نمي كند حالا كه بيمار شده او را رها كنم. اما من هم انسان هستم و نياز جنسي دارم. با مشاوري مشورت كردم گفت براي تخليه شدن انرژي جنسي ات برو بازار خريد و به بهانه هاي مختلف با مردان هم كلام شو در خريد اجناس و چك و چانه بزن يا با اقوام مرد سخنانت را طولاني كن. وقتي گفتم اينها با مسائل ديني مغايرت دارد گفت اسلام براي شما كه شوهرتان مشكل دارد: دو راه حل قرار داده يك طلاق و دوم ازدواج موقت. آيا سخنان او درست است؟ اگر نه من چه كنم كه به گناه آلوده نشوم اسلام براي امثال من چه تدبيري دارد؟
2. آيا سخن گفتن اين خانم براي رفع نياز جنسي اش كه از شوهرش به هيچ وجه برآورده نمي شود «ضرورت فيزيولوژيكي و يا رواني» محسوب نمي شود؟
3. - این مساله بالاتفاق مورد تائید مجتهدین است یا فقط از تحریر الوسیله این حکم استخراج شده؟
4. آیا فتوائی مبنی بر امکان نکاح موقت یا دائم برای زن شوهردار در چنین شرایطی یا شرایط مشابه از مجتهدی صادر شده با خیر.
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
این مشاور آدم بسیار مزخرف و بی وجدانی بوده است.
سخن گفتن ومعاشرت با نامحرم بایدبرای رفع ضرورت باشذ واضافه بر آن می تواند زمینه گناه را فراهم نماید .
-اما برای آلوده نشدن به گناه :
پرهیز از ارتباط غیر ضروری با نامحرم ویا درصورت لزوم جداشدن وازدواج مجدد است.
اما ازدواج موقت در صورتی جایز است که پس از طلاق ونگه داشتن عده باشد. 1
2. سخن گفتن این خانم با مردان بیگانه نه تنها باعث رفع نیاز جنسی اش نمی شود بلکه آنرا تشدید می کند و ممکن است موجب رفتارهای غیر منطقی و غیر عاقلانه گردد .
این زن اگر می تواند باید خود را کنترل کند وگرنه باید از شوهرش جدا شده و با رعایت شرایط شرعی ازدواج مجدد نماید .
3.مسائل 3و4 مورد اتفاق فقهاست ازدواج زن شوهر دار زناست و فتوایی مبنی بر اجازه ازدواج برای زن شوهر دار سراغ نداریم .
نكته:
با توجه به پاسخهاي بالا بايد بگوييم كه وقتي مردي با خانم عقد بسته اند يعني تعهد بسته اند كه در زندگي در كنار هم باشند و به هم ديگر خيانت نكنندو خارج از شرع ارتباطي نداشته باشند. اگر به هر دليلي اين امور رعايت نشود غير از اين كه خارج از حدود الهي رفته اند بر تعهد خود با همسر هم پايبند نبوده اند.
وقتي زني به دليل مشكلات زناشويي شوهر ارضا نمي شود بايد بررسي كند ببيند مشكل از كدام نوع است آيا با درمان هاي روان شناختي و دارويي قابل رفع هستند يا درمان ندارد.
1- اگر از نوع اول بود بايد مرد را تشويق كند تا پيگير درمان باشد و اگر مرد حيايي دارد آگاه شود كه حياي او بي جا است. برخي خجالت مي كشند از متخصص كمك بگيرند اين به دليل آن است كه گمان مي كنند آنها تنها اين مشكل را دارند و يا پزشك او را مسخره مي كند و يا بيماريش را غير عادي تلقي مي كند در حالي كه مشاور و پزشك برايش اين مسائل عادي است.
2- اگر از نوع دوم است. زن اگر مردش را دوست دارد و از سويي هم مي تواند خودش را كنترل كند و به گناه نيفتد اين كار به عهده او گذاشته شده كه خودش تصميم بگيرد ولي اگر نمي تواند خود را از گناه حفظ كند در واقع وفاي به شوهر و خدا را نگه نداشته است. بنابراين اين خانم در اين جا بايد از شوهر جدا شود و با نگه داشتن عده به ازدواج ديگري درآيد. اين آزادي انتخاب را خدا به زن داده و به او تكليف نكرده كه بايد به هر جان كندني است هم با شوهرت باشي و هم خودت را از گناه حفظ كني.
پس اگر امر دائر مدار گناه و جدايي شود، جدايي مقدم است.
1. مستفاد از تحریرالوسیله ،ج2،کتاب النکاح.