استدلال به «غيرت عرب» براي انكار شهادت حضرت زهرا (س)
طرح شبهه:
نقد و بررسي:
عرب جاهلي و ارزش زن:
كتك زدن و ربودن لباس دختران رسول خدا در كربلا:
شكنجه كردن سميه و كشتن وي:
عمر و خشونت با زنان:
رفتار عمر با زنان، پيش از مسلمان شدن:
عمر، خواهرش را كتك زد:
عمر، زن مسلمان را كتك مىزد:
رفتار عمر با زنان در زمان پيامبر (ص) :
عمر، زنان سوگوار را كتك زد:
عمر، سوده همسر رسول خدا را اذيت مىكرد:
رفتار عمر با زنان در زمان حكومتش:
1. سقط جنين از ترس عمر:
2. ادرار كردن زن، از ترس عمر:
3. عمر، زناني را كه در خانه ميمونه جمع شده بودند، كتك زد:
4. عمر، شبانه وارد خانه مردم مىشد و زنان را كتك مىزد:
5. عمر، به خانه عائشه هجوم آورد:
6. عمر، خواهر ابوبكر را كتك زد:
7. خواهر ابوبكر، نخستين كسي كه طعم تازيانه عمر را چشيد:
8. عمر، فرزندش را به خاطر پوشيدن لباس زيبا كتك زد:
9. عمر، زنش را نيمه شب كتك زد:
10. دختر ابوبكر دوست نداشت با عمر ازدواج كند:
11. عمر، عبوس وارد خانه شده و عبوس خارج مىشد:
12. عمر و ازدواج اجباري با عاتكه:
13. عمر، كنيزها را كتك مىزد و اجازه نمىداد كه حجاب داشته باشند:
طرح شبهه:
با بررسى سطحى در فرهنگ عرب به اين نکته پى خواهيم برد که عربها بيش از هر قوم و ملتى نسبت به زنان، سخت داراى غيرت بودند و زير بار ننگ و عار نمىرفتند؛ تا جائى كه يك يهودى از قبيله بنى قينقاع را به خاطر اهانت به زن مسلمان كشتند و...
با اين وجود چگونه مىتوان پذيرفت كه عمر بن خطاب يك زن را؛ آن هم فاطمه زهرا، جگر گوشه رسول خدا (ص) را كتك زده باشد و مردم با غيرت عرب هيچ واكنشى از خود نشان نداده باشند!
نقد و بررسي:
عرب جاهلي و ارزش زن:
يكى از خصلتهاى عرب جاهلى بدون ترديد زنده به گور كردن دختران بود كه هم قرآن بر آن صحه گذاشته است وهم شواهد زنده تاريخى آن را تأييد مىكند.
اكنون سؤال ما اين است كه اين غيرتى كه شما آن را با آب و تاب نقل مىكنيد، هنگام دفن دخترانشان كجا رفته بود؟ خداوند كريم با يادآورى اين قضيه تلخ مىفرمايد:
وَإِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَت. بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَت. تكوير / 8 و 9.
و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به كدامين گناه كشته شدند؟!.
محمد بن جرير طبرى در تفسيرش مىنويسد:
حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة وإذا الموؤودة سئلت: هي في بعض القراءات: سألت بأي ذنب قتلت؟ لا بذنب، كان أهل الجاهلية يقتل أحدهم ابنته، ويغذو كلبه، فعاب الله ذلك عليهم.
مردم زمان جاهليت دخترانشان را مىكشتند و سگها را پرورش مىدادند، خداوند اين عمل را براى آنها زشت شمرده است.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 30، ص 72، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
قرطبى مىنويسد:
قوله تعالى: وإذا الموؤودة سئلت. بأي ذنب قتلت الموؤودة المقتولة، وهي الجارية تدفن وهي حية، سميت بذلك لما يطرح عليها من التراب، فيوءودها أي يثقلها حتى تموت.
موؤودة، به معناى كشته شده است كه كنايه از دختران زنده به گور شده مىباشد و به اين جهت اين نام را بر آن گذاشتهاند كه آن قدر خاك روى بدنشان مىريختند تا سنگين شوند و بميرند.
الأنصاري القرطبي، أبو عبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671، الجامع لأحكام القرآن، ج 19، ص 232، ناشر: دار الشعب – القاهرة.
ابن كثير سلفى دمشقى مىنويسد:
وإذا الموؤودة سئلت بأي ذنب قتلت " وقد كانوا أيضا يقتلون الأولاد من الاملاق وهو الفقر أو خشية الاملاق أن يحصل لهم في تلف المال.
مردم زمان جاهليت گاهى از ترس فقر فرزندانشان را مىكشتند و يا اين كه مىترسيدند با كمبود آذوقه روبرو شوند، فرزندانشان را مىكشتند.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 181، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
و نيز مىنويسد:
والموؤدة: هي التي كان أهل الجاهلية يدسونها في التراب كراهية البنات.
موؤوده، همان دختران زنده به گور شدهاى هستند كه مردم جاهلى انجام مىدادند؛ چون از فرزند دختر بدشان مىآمد.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 478، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
و در ادامه اين داستان را نقل مىكند:
قال قدم قيس بن عاصم على رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله: إني وأدت اثنتي عشرة ابنة لي في الجاهلية أو ثلاث عشرة قال " أعتق عددهن نسما.
قيس بن عاصم بر رسول خدا (ص) وارد شد و گفت: اى رسول خدا! من در زمان جاهليت دوازده يا سيزده دختر از دخترانم را زنده به گور كردم. پيامبر خدا (ص) فرمود: بايد به تعداد آنان بنده آزاد كني.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 4، ص 479، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
كتك زدن و ربودن لباس دختران رسول خدا در كربلا:
همان اعرابى كه اين همه از غيرت آنها تعريف و تمجيد مىشود و غيرت آنان را مانع كتك زدن دختران و زنان مىدانند، در حادثه خونين سال 61هجري، ودر قضيه شهادت ريحانة الرسول امام حسين عليه السلام در سرزمين كربلا، دختران رسول خدا صلى الله عليه وآله را با فجيعترين وضع كتك زدند.
آيا در اين فاجعه غمناك چيزى به نام غيرت در ميان اعراب وجود نداشت، يا در زمان كتك زدن دختران رسول خدا صلى الله عليه وآله فراموش كرده بودند كه عرب هستند و غيرتشان بايد مانع كتك زدن زنان و دختران شود؟!
شيخ صدوق رضوان الله تعالى عليه به نقل از فاطمه دختر امام حسين عليه السلام مىنويسد:
قَالَ دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَأَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَفِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَهُوَ يَبْكِي فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ فَقَالَ كَيْفَ لا أَبْكِي وَأَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ لا تَسْلُبْنِي قَالَ أَخَافُ أَنْ يَجِيءَ غَيْرِي فَيَأْخُذَهُ قَالَتْ وَانْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.
فاطمه دختر امام حسين عليه السلام مىگويد: غارتگران به خيمه ما هجوم كردند و من دختر خردسالى بودم و خلخال طلا به پايم بود. مردى آنها را مىربود و مىگريست، گفتم: دشمن خدا چرا گريه مىكنى؟ گفت: چرا گريه نكنم كه دختر رسول خدا را غارت مىكنم. گفتم: مرا واگذار. گفت: مىترسم ديگرى آن را بربايد. فرمود: هر چه در خيمههاى ما بود غارت كردند تا اينكه چادر از سر ما برداشتند.
الصدوق، أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، الأمالي، ص229، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
حميد بن مسلم، يكى از شاهدان حادثه مىگويد:
قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَرَى الْمَرْأَةَ مِنْ نِسَائِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ أَهْلِهِ تُنَازَعُ ثَوْبَهَا عَنْ ظَهْرِهَا حَتَّى تُغْلَبَ عَلَيْهِ فَيُذْهَبَ بِهِ مِنْهَا.
به خدا من زنى از خاندان آن جناب را ديدم كه جامهاش را به تن نگه مىداشت كه نبرند و در اين باره پافشارى مىكرد؛ ولى سرانجام به زور از تنش كشيده و بردند.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص113، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
و در باره كتك زدن زنان در روز عاشورا، مىتوانيد به روايتى كه علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه در بحار الأنوار، ج45، ص61 نقل كرده است، مراجعه فرماييد.
شكنجه كردن سميه و كشتن وي:
اگر واقعاً غيرت عرب مانع از آن مىشود كه زنان را كتك بزنند، پس چرا سميه، مادر عمار ياسر را نه تنها كتك زدند؛ بلكه آن قدر شكنجه كردند كه در زير شكنجه به شهادت رسيد؟ ابن حجر عسقلانى در الإصابة مىنويسد:
( 11342 ) سمية بنت خباط... والدة عمار بن ياسر كانت سابعة سبعة في الاسلام عذبها أبو جهل وطعنها في قبلها فماتت فكانت أول شهيدة في الاسلام... عذبها آل بني المغيرة على الاسلام وهي تأبى غيره حتى قتلوها وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يمر بعمار وأمه وأبيه وهم يُعذّبون بالأبطح في رمضاء مكة فيقول صبرا يا آل ياسر موعدكم الجنة.
سميه دختر خباط... مادر عمار ياسر هفتمين كسى است كه اسلام آورد، ابوجهل او را اذيت مىكرد و آن قدر نيزه بر پايين شكمش زد تا به شهادت رسيد، و او نخستين زن شهيد در اسلام است. آل بنومغيره، چون مسلمان شده بود و دست بردارد نبود او را آزار و اذيت كردند؛ تا كشته شد. رسول خدا (ص)، منظره شكنجه شدن عمار و مادر و پدرش را در مكه مىديد و مىفرمود: اى خاندان ياسر! صبور باشيد كه وعدهگاه شما بهشت است.
العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل الشافعي، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 7، ص 712، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.
عمر و خشونت با زنان:
با بررسى سطحى در زندگى عمر بن خطاب، به اين نكته پى خواهيم برد كه وى در هيچ يك از دورههاى زندگياش رفتار شايستهاى با زنان نداشته است؛ چه آن زمان كه مشرك بود، چه آن زمان كه مسلمان شد و چه آن زمان كه بر مردم حكومت مىكرد.
موارد متعددى مىتوان براى هر يك از اين موارد ذكر كرد؛ ولى به اختصار به چند مورد اشاره مىكنيم.
رفتار عمر با زنان، پيش از مسلمان شدن:
عمر، خواهرش را كتك زد:
برخى از عالمان اهل تسنن؛ از جمله شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام، محمد بن سعد در الطبقات الكبرى و... نقل كردهاند كه پس از اطلاع عمر بن خطاب از اسلام آوردن داماد و خواهرش، به خانه آنها آمد و شوهر خواهرش را مورد ضرب و شتم قرار داد، خواهرش براى دفاع از شوهرش مداخله كرد، عمر چنان با مشت به صورت او كوبيد كه خون از تمام صورتش جارى شد.
فمشى عمر فأتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر توارى في البيت فدخل فقال: ما هذه الهينمة؟ وكانوا يقرءون طه قالا: ما عدا حديثا تحدثناه بيننا قال: فلعلكما قد صبأتما؟ فقال له ختنه: يا عمر إن كان الحق في غير دينك؟ فوثب عليه فوطئه وطئا شديدا فجاءت أخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بيده فدمي وجهها.
عمر نزد آن دو (خواهر و همسر خواهرش) رفت؛ خباب نيز آنجا بود و هنگامي که احساس کرد عمر به آن جا مىآيد، در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: اين سر و صداها چيست؟ ـ آنان سوره طه را تلاوت مىکردند ـ پاسخ دادند: چيزى جز سخنانى که به هم مىگفتيم نبود؛ عمر گفت: شايد شما از دين بيرون رفتهايد؟
شوهر خواهرش پاسخ داد: اى عمر؛ اگر حق در غير دين تو باشد چه خواهى کرد؟
عمر به او حمله كرد و او را لگد کوب نمود، خواهرش آمد تا از شوهرش دفاع کند؛ اما عمر با دست بر صورت او کوبيد که صورتش خونين شد.
النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 348، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م؛
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 3، ص 386؛
المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 7، ص 141، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 1، ص 174، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج 17، ص 259، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية، الطبعة: الأولى، 1419هـ .
ابن كثير دمشقى نيز اين گونه نقل مىكند:
فقامت إليه أخته فاطمة بنت الخطاب لتكفه عن زوجها فضربها فشجها.
فاطمه دختر خطاب آمد تا از شوهرش دفاع كند، عمر آن چنان او را زد كه سرش شكست!!!.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 3، ص 80، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
عمر، زن مسلمان را كتك مىزد:
و نيز بزرگان اهل سنت، از آزار و اذيت عمر نسبت به زنان و كنيزانى خبر مىدهند كه مسلمان شده بودند :
ومر [ابوبكر] بجارية بنى مؤمل، حي من بنى عدى بن كعب، وكانت مسلمة، وعمر بن الخطاب يعذبها لتترك الاسلام، وهو يومئذ مشرك، وهو يضربها، حتى إذا مل قال: إني أعتذر إليك، إني لم أتركك إلا ملالة، فتقول: كذلك فعل الله بك.
ابوبكر مىديد كه كنيز مسلمان شده از بنو مؤمل از خاندان عدى بن كعب، عمر او را كتك مىزد تا دست از اسلام بردارد و مسلمان بودن را ترك كند (چون عمر هنوز مشرك بود) آن قدر او را زد تا خسته شد، گفت: اگر تو را كتك نمىزنم براى اين است كه خسته شدهام، از اين جهت مرا ببخش. كنيز در پاسخ گفت: بدان كه خدا نيز اين گونه با تو رفتار خواهد كرد.
الحميري المعافري، عبد الملك بن هشام بن أيوب أبو محمد (متوفاي213هـ)، السيرة النبوية، ج 2، ص 161، تحقيق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل، الطبعة: الأولى، بيروت – 1411هـ؛
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبد الله (متوفاي241هـ)، فضائل الصحابة، ج 1، ص 120، تحقيق د. وصي الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
الكلاعي الأندلسي، أبو الربيع سليمان بن موسى (متوفاي634هـ)، الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 238، تحقيق د. محمد كمال الدين عز الدين علي، ناشر: عالم الكتب - بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ؛
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1، ص 244؛
الطبري، أحمد بن عبد الله بن محمد أبو جعفر (متوفاي694هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج 2، ص 24، تحقيق عيسى عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م؛
النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاي733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 16، ص 162، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.
رفتار عمر با زنان در زمان پيامبر (ص) :
شواهدى وجود دارد كه عمر بن خطاب، حتى در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله متعرض زنان مسلمان مىشد و آنها را به بهانههاى واهى كتك مىزد.
عمر، زنان سوگوار را كتك زد:
احمد بن حنبل در مسند خود مىنويسد:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ... فَلَمَّا مَاتَتْ زَيْنَبُ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَقِي بِسَلَفِنَا الصَّالِحِ الْخَيْرِ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ فَبَكَتْ النِّسَاءُ فَجَعَلَ عُمَرُ يَضْرِبُهُنَّ بِسَوْطِهِ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَدِهِ وَقَالَ مَهْلًا يَا عُمَرُ ثُمَّ قَالَ ابْكِينَ وَإِيَّاكُنَّ وَنَعِيقَ الشَّيْطَان....
زينب دختر رسول خدا (ص) از دنيا رفت، فرمود: خداوند او را به سلف صالح عثمان بن مظعون ملحق نمود. زنان با شنيدن اين سخن پيامبر (ص) گريستند، عمر با تازيانهاى که در دستش بود در حضور رسول خدا آغاز به كتك زدن زنان نمود که با برخورد تند پيامبر رحمت مواجه شد، حضرت تازيانه را از او گرفت و فرمود: آرام باش، تورا با اين زنها چکار؛ بگذار گريه کنند، سپس به زنها فرمود: گريه كنيد؛ ولى از نالههاى شيطانى ( ناله هايى که با گناه و اعتراض به خداوند همراه است ) بر حذر باشيد....
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 237، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 210، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 4، ص 149، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973؛
المباركفوري، محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم أبو العلا (متوفاي1353هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج 4، ص 75، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
كسى كه اين چنين جسور است و در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله زنان مسلمان را كتك مىزند، آيا در زمانى كه حكومت در دست او است و چماق به دستانى همچون خالد بن وليد، مغيرة بن شعبة، قنفذ العدوى و... وى را همراهى مىكنند، از كتك زدن زنان خوددارى خواهد كرد؟
در ميان زنانى كه براى زينب گريه مىكردهاند، به احتمال زياد از خانواده رسول خدا نيز افرادى بودهاند، و كسى كه در حضور رسول خدا متعرض زنان و اهل و عيال آن حضرت مىشود، پس از آن حضرت و در زمانى كه مسأله مهم براى او رسيدن به قدرت و تكيه زدن بر مسند خلافت است، آيا جسارتش چند برابر نمىشود؟
عمر، سوده همسر رسول خدا را اذيت مىكرد:
محمد بن اسماعيل بخارى در سه جاى از كتابش داستان بيرون رفتن سوده را در تاريكى شب از عائشه نقل مىكند و مىنويسد:
عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ، رضى الله عنها، قَالَتْ خَرَجَتْ سَوْدَةُ بَعْدَ مَا ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا، وَكَانَتِ امْرَأَةً جَسِيمَةً لاَ تَخْفَى عَلَى مَنْ يَعْرِفُهَا، فَرَآهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا سَوْدَةُ أَمَا وَاللَّهِ مَا تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا، فَانْظُرِى كَيْفَ تَخْرُجِينَ، قَالَتْ فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً، وَرَسُولُ اللَّهِ، صلى الله عليه وسلم، فِى بَيْتِى، وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى. وَفِى يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّى خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِى فَقَالَ لِى عُمَرُ كَذَا وَكَذَا. قَالَتْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ ثُمَّ رُفِعَ عَنْهُ وَإِنَّ الْعَرْقَ فِى يَدِهِ مَا وَضَعَهُ فَقَالَ « إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ ».
پس از واجب شدن حجاب، سوده همسر رسول خدا (ص) براى انجام كارى از منزل خارج شد و چون زن تنومندى بود، شناخته مىشد، عمر بن خطاب او را ديد و گفت: اى سوده از نظر و نگاه ما مخفى نمىماني، مواظب باش كه چگونه بيرون مىروي، سوده برگشت، در آن لحظه رسول خدا (ص) در اتاق من مشغول غذا خوردن بود، سوده وارد شد و گفت: اى پيامبر خدا! از منزل براى كارى بيرون رفتم و عمر به من چنين و چنان گفت. پيك وحى نازل شد، رسول خدا فرمود: به شما اجازه داده شده كه براى برآوردن امور و انجام حاجات از منزل خارج شويد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 1، ص 67، ح146، كتاب الوضوء، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى الْبَرَازِ و ج 4، ص 1780، ح4479، كتاب التفسير، باب قَوْلِهِ ( لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ و ج 4، ص 1800، ح4517، كتاب النكاح، باب خُرُوجِ النِّسَاءِ لِحَوَائِجِهِنَّ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
چه كسى به عمر اجازه داده است كه با مادران مؤمنين اين گونه اهانت آميز صحبت كند؟ مگر نه اين كه آنان نيز همانند ديگر انسانها مجبور بودند براى انجام بعضى از امور زندگى بيرون بروند و طبق نص روايت، اين كار با اجازه نبى مكرم اسلام صورت گرفته بود.
آيا عمر بن الخطاب، غيرتش بيشتر از پيامبر بوده است؟
جالب اين است كه برخى از عالمان اهل تسنن، اين داستان را از مناقب عمر بن خطاب و آزردن امّالمؤمنين سوده را از فضائل بينظير وى شمردهاند.
آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن در اين باره مىنويسد:
وعد الشيعة ما وقع منه رضي الله تعالى عنه في خبر ابن جرير من المثالب قالوا: لما فيه من سوء الأدب وتخجيل سودة حرم رسول الله صلى الله عليه وسلم وإيذائها بذلك. وأجاب أهل السنة بعد تسليم صحة الخبر أنه رضي الله تعالى عنه رأى أن لا بأس بذلك لما غلب على ظنه من ترتب الخير العظيم عليه....
شيعه، عمر را به جهت آنچه از او سر زده است ملامت مىكنند و از عيبهاى او برمىشمرند؛ چون اين حركت وى را بى ادبى به خانواده پيغمبر و خجالت كشيدن همسر رسول خدا (ص) و آزار او مىدانند.
اهل سنت پاسخ دادهاند كه: بر فرض كه روايت درست باشد؛ ولى او فكر مىكرده است كه اين حركت صحيح و باعث بركات خواهد شد.
الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 22، ص 72، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
آري، احدى غير از عمر بن خطاب جرأت و توان چنين جسارتى را نداشت. كسى كه در زمان حيات نبى مكرم اسلام، همسران او را اذيت مىكند و با جملات اهانت آميز با آنان صحبت كرده و سبب شرمندگى آنان مىشود، پس از نبى مكرم و در زمانى كه حكومت و قدرت در دست او است، آيا از اذيت خاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله خوددارى خواهد كرد؟
رفتار عمر با زنان در زمان حكومتش:
عمر بن خطاب كه خشونت جزء ذات وى شده و در وجود او نهفته بود، سختگيريها و رفتارهاى خشونت آميزش با زنان در زمان خلافتش شدت بيشترى گرفت؛ تا جائى كه اگر يكى از زنان مسلمان را احضار مىكرد، چنان ترس و وحشت او را فرامىگرفت كه حتى در مواردى فرزند در رحمشان را از شدت هيبت و خشونت عمر، سقط مىكردند.
در ذيل به چند نمونه اشاره مىكنيم:
1. سقط جنين از ترس عمر:
عبد الرزاق صنعانى در كتاب المصنف مىنويسد:
أَرْسَلَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلى امْرَأَةٍ مُغِيبَةٍ كَانَ يُدْخَلُ عَلَيْهَا، فَأَنْكَرَ ذالِكَ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهَا، فَقِيلَ لَهَا: أَجِيبِي عُمَرَ، فَقَالَتْ: يَا وَيْلَهَا مَا لَهَا وَلِعُمَرَ! فَبَيْنَمَا هِيَ في الطَّرِيقِ فَزِعَتْ، فَضَرَبَهَا الطَّلْقُ، فَدَخَلَتْ دَارَاً فَأَلْقَتْ وَلَدَهَا، فَصَاحَ الصَّبِيُّ صَيْحَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ.
عمر زنى را كه نزد وى رفت و آمد بود احضار كرد، آن زن پس از شنيدن خبر فرياد زد: واى بر من مرا با عمر چكار! در بين راه كه مىآمد ناگهان درد زايمان آن زن را فرا گرفت، واردخانهاى شد، فرزندش را به دنيا آورد؛ اما آن كودك دو بار فرياد زد و مرد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 9، ص 458، ح18010، باب من أفزعه السلطان، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
قطعيت اين مطلب از ديدگاه عالمان اهل تسنن آن چنان بوده است كه حتى در كتابهاى فقهى نيز به آن استناد كردهاند.
محيى الدين نووى در المجموع مىنويسد:
( فصل ) وان بعث السلطان إلى امرأة ذكرت عنده بسوء ففزعت فألقت جنينا ميتا وجب ضمانه لما روى ( أن عمر رضي الله عنه أرسل إلى امرأة مغيبة كان يدخل عليها، فقالت يا ويلها مالها ولعمر، فبينا هي في الطريق إذا فزعت فضربها الطلق، فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين ثم مات.
اگر از زنى نزد حاكم و فرماندهى بدگويى كرده و وى را متهم كنند، سپس حاكم كسى را نزد وى به فرستد تا وى را احضار كنند و آن زن از ترس، فرزند در رحمش را سقط نمايد، بر حاكم است كه ديه وى را بپردازد؛ زيرا روايت شده است كه به عمر خبر دادند: زنى مردان نزد وى رفت و آمد مىكنند، عمر كسى را مأمور كرد تا زن را احضار كند، هنگامى كه شنيد گفت: مرا با عمر چه كار؟ در بين راه كه مىآمد، از شدت ترس درد زايمان وى را گرفت و فرزندش را به دنيا آورد، طفل سقط شده دوبار فرياد زد و مرد.
و در ادامه مىنويسد:
( مسألة ) إذا بعث السلطان إلى امرأة ذكرت عنده بسوء وكانت حاملا ففزعت فأسقطت جنينها وجب على الامام ضمانه. وقال أبو حنيفة لا يجب....
وقال أحمد: تجب الدية في المرأة أيضا لأنها نفس هلكت بارساله إليها فضمنها كجنينها، أو نفس هلكت بسببه فغرمها، كما لو ضربها فماتت.
اگر زنى پيش حاكم و خليفه از كار زشت وى شكايت كنند، و آن زن باردار باشد و جنينش را سقط كند، بر امام مسلمين واجب است ديه وى را بپردازد، اين فتوا از ابوحنيفه است. و احمد پيشواى حنبليها گفته است: افزون بر طفل براى زن هم بايد ديه بدهند؛ چون حاكم او را احضار كرده است؛ پس ضامن حفظ زن هم هست؛ مانند آن كه زن را بزنند و او به ميرد.
النووي، أبي زكريا محيي الدين (متوفاي676 هـ)، المجموع، ج 19، ص 12، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية.
و نيز ابن قدامه مقدسي، فقيه مشهور حنابله مىنويسد:
( فصل ) إذا بعث السلطان إلى امرأة ليحضرها فأسقطت جنينا ميتا ضمنه لما روي أن عمر رضي الله عنه بعث إلى امرأة مغيبة كان يدخل عليها فقالت يا ويلها مالها ولعمر فبينا هي في الطريق إذا فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين فمات.
اگر حاكمى زنى را احضار نمايد و آن زن جنينش را مرده به دنيا آورد، حاكم ضامن است....
المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج 8، ص 338، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
همين مطلب را در كتاب الكافى فى فقه ابن حنبل نيز آورده است:
المقدسي، عبد الله بن أحمد بن قدامة أبو محمد (متوفاي620هـ)، الكافي في فقه الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج 4، ص 60، ناشر: المكتب الاسلامي - بيروت
بهوتى حنبلى نيز مىنويسد:
( ضمن السلطان ما كان بطلبه ابتداء ) أما الجنين فلما روي: أن عمر بعث إلى امرأة نفيسة مغنية كان رجل يدخل إليها فقالت: يا ويلها ما لها ولعمر؟ فبينما هي في الطريق إذ فزعت فضربها الطلق فألقت ولدا فصاح الصبي صيحتين ثم مات.
حاكم در برابر آن چه احضار مىكند ضامن است؛ اما در برابر جنين، از عمر روايت شده است كه....
البهوتي، منصور بن يونس بن إدريس (متوفاي1051هـ)، كشاف القناع عن متن الإقناع، ج 6، ص 16، ناشر: تحقيق: هلال مصيلحي مصطفى هلال، دار الفكر - بيروت – 1402هـ.
ابوإسحاق شيرازى نيز در كتاب المهذب به همين روايت استناد كرده است:
الشيرازي، إبراهيم بن علي بن يوسف أبو إسحاق (متوفاي476هـ، المهذب في فقه الإمام الشافعي، ج 2، ص 192، ناشر: دار الفكر - بيروت
2. ادرار كردن زن، از ترس عمر:
عن إبراهيم قال: طاف عمر بن الخطاب في صفوف النساء، فوجد ريحا طيبة من رأس امرأة، فقال: لو أعلم أيتكن هي لفعلت ولفعلت، لتطيب إحداكن لزوجها، فإذا خرجت لبست أطمار (ثوب البالى) وليدتها (أمة).
قال: فبلغني أن المرأة لتي كانت تطيبت، بالت في ثيابها من الفرق (أى الخوف).
عمر در بين صفهاى بانوان عبور مىكرد، بوى خوشى از يكى از خانمها به مشامش رسيد، گفت: اگر مىدانستم كه كدام زن خودش را خوشبو كرده است با وى چنين و چنان مىكردم، شما زنان بايد خودتان را براى همسرتان خوشبو كنيد و هنگام بيرون آمدن ازمنزل لباسهاى كهنه بپوشيد.
راوى مىگويد: شنيدم زنى كه خود را خوشبو كرده بود، از ترس خودش را نجس كرده بود.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 4، ص 374، ح 8117، باب من أفزعه السلطان، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
3. عمر، زناني را كه در خانه ام المؤمنين ميمونه جمع شده بودند، كتك زد:
عبدالرزاق صنعانى در المُصَنّف مىنويسد:
لَمَّا مَاتَ خَالِدُ بنُ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اجْتَمَعَ في بَيْتِ مَيْمُونَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا نِسَاءٌ يَبْكِينَ، فَجَاءَ عُمَرُ وَمَعَهُ ابنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَمَعَهُ الدرَّةُ، فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللَّهِ ادْخُلْ عَلى أُم المُؤْمِنِينَ فَأْمُرْهَا فَلْتَحْتَجِبْ، وَأَخْرِجْهُنَّ عَلَيَّ، فَجَعَلَ يُخْرِجُهُنَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَضْرِبُهُنَّ بِالدرَّةِ، فَسَقَطَ خِمَارُ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ، فَقَالُوا: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ خِمَارُهَا فَقَالَ: دَعُوهَا، وََلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
زمانى که خالد بن وليد (در زمان خلافت عمر) از دنيا رفت، زنان در خانه ميمونه همسر رسول خدا (ص) گردآمدند و بر وى گريه مىكردند، عمر تازيانه به دست همراه ابن عباس از راه رسيد و خطاب به ابن عباس گفت: يا عبدالله! بر امّالمؤمنين ميمونه وارد شو و او را امر کن حجاب بپوشد و بگو زنانى که در خانه جمع شدهاند نزد من بيايند. ابن عباس مىگويد: زنان خارج شدند و عمر آنها را با تازيانه مىزد، همينطور که عمر زنان را مىزد، پوشش يکى از زنان افتاد، به عمر گفتند: پوشش (چادرش) از سرش افتاد (رهايش کن)، عمر گفت: شما را با او چکار؟ (پس از اين گريه ها) او احترامى ندارد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 557، ح6681، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
4. عمر، شبانه وارد خانه مردم مىشد و زنان را كتك مىزد:
أَنَّ عُمَرَ بن الخطاب رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ سَمِعَ نَوَّاحَةً بِالمَدِينَةِ لَيْلاً، فَأَتَي عَلَيْهَا فَدَخَلَ، فَفَرَّقَ النسَاءُ، فَأَدْرَكَ النَّائِحَةَ فَجَعَلَ يَضْرِبُهَا بِالدرَّةِ، فَوَقَعَ خِمَارُهَا، فَقَالُوا: شَعْرُهَا يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَقَالَ: أَجَلْ، فَلاَ حُرْمَةَ لَهَا.
شبى در مدينه صداى نوحه و گريه و زارى به گوش عمر بن خطاب رسيد، در پى صدا رفت و داخل خانهاى شد که صدا از آنجا بيرون مىآمد، زنان را پراكنده كرد تا رسيد به زن نوحه خوان، آغاز کرد به تازيانه زدن او در اين هنگام روپوش (چادر) زن نوحه خوان از سرش افتاد، به عمر گفتند: روپوش او از سرش افتاد، گفت: آرى وليکن اين زن احترامى ندارد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 3، ص 557، ح6682، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
آيا حاكم اسلامي، حق دارد كه بدون اجازه وارد خانه مردم بشود؟ با اين كه خداوند مىفرمايد:
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيرَْ بُيُوتِكُمْ حَتىَ تَسْتَأْنِسُواْ وَ تُسَلِّمُواْ عَلىَ أَهْلِهَا ذَالِكُمْ خَيرٌْ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُون.
فَإِن لَّمْ تجَِدُواْ فِيهَا أَحَدًا فَلا تَدْخُلُوهَا حَتىَ يُؤْذَنَ لَكمُْ وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُواْ فَارْجِعُواْ هُوَ أَزْكىَ لَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيم. النور / 27 و 28.
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد اين براى شما بهتر است شايد متذكّر شويد!. و اگر كسى را در آن نيافتيد، وارد نشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگرديد!» بازگرديد، اين براى شما پاكيزهتر است و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است!.
معلوم مىشود كه وارد شدن به خانه ديگران و تعرض به زنان خانه، از كارهاى هميشگى عمر بن خطاب بوده است و تنها خانه فاطمه نبود كه او به زور واردش شده است. و فاطمه زهرا سلام الله عليها، تنها زنى نيست كه عمر او را كتك زده باشد.
5. عمر، به خانه عائشه هجوم آورد:
نميرى در تاريخ المدينه و طبرى در تاريخش مىنويسند:
حدثني يونس قال أخبرنا ابن وهب قال أخبرنا يونس بن يزيد عن ابن شهاب قال حدثني سعيد بن المسيب قال لما توفى أبو بكر رحمه الله أقامت عليه عائشة النوح فأقبل عمر بن الخطاب حتى قام ببابها فنهاهن عن البكاء على أبى بكر فأبين أن ينتهين فقال عمر لهشام بن الوليد ادخل فأخرج إلى ابنة أبى قحافة أخت أبى بكر فقالت عائشة لهشام حين سمعت ذلك من عمر إني أحرج عليك بيتي فقال عمر لهشام ادخل فقد أذنت لك فدخل هشام فأخرج أم فروة أخت أبى بكر إلى عمر فعلاها الدرة فضربها ضربات فتفرق النوح حين سمعوا ذلك.
از سعيد بن مسيب نقل شده است كه گفت: ابوبكر از دنيا رفت، عائشه به عزادارى و گريه پرداخت، عمر درِ خانه عائشه آمد و زنان را از گريه و عزادارى نهى كرد؛ ولى زنها گوش نكردند، عمر به هشام بن وليد دستور داد تا وارد خانه شود و خواهر ابوبكر را بيرون بياورد. عائشه هنگامى كه سخن عمر را شنيد به هشام گفت: من بر خانهام از تو سزاوارترم، عمر به هشام گفت: به تو اجازه مىدهم داخل خانه شوي، هشام داخل خانه شد و امّفروه خواهر ابوبكر را بيرون آورد و نزد عمر برد، عمر تازيانه را به حركت در آورد و ضرباتى چند بر پيكرش نواخت، زنان هنگامى كه اين خبر را شنيدند، متفرق شدند.
النميري البصري، أبو زيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 358، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م؛
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 350، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛
تصحيح سند روايت:
سعيد بن مسيب: ابن حجر در باره او مىگويد:
أحد العلماء الأثبات الفقهاء الكبار من كبار الثانية اتفقوا على أن مرسلاته أصح المراسيل وقال ابن المديني لا أعلم في التابعين أوسع علما منه.
او يكى از فقيهان بزرگ واز طبقه دوم است، علما اتفاق كردهاند كه اخبار مرسل او صحيحترين است، ابن مدينى گفته است: از تابعانى است كه در وسعت علم و دانش از او بهتر نديدم.
تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 241، رقم: 2396.
ابن شهاب (محمد بن مسلم الزهرى) ابن ججر در باره او مىگويد:
الفقيه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقة الرابعة.
دانشمندى فقيه است كه بر بزرگى مقام واستوارى او اتفاق شده واز بزرگان طبقه چهارم است.
تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 506، رقم 6296.
يونس بن يزيد: از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است.
ذهبى در باره او مىگويد:
يونس بن يزيد الأيلي، أحد الأثبات، عن الزهري، والقاسم، وعكرمة...
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 2، ص 404، 6480.
ابن وهب (عبد الله بن وهب بن مسلم القرشى مولاهم الفهرى، ابومحمد المصرى الفقيه) از راويان بخارى مسلم و بقيه صحاح سته.
ابن حجر در باره او مىگويد:
عبد الله بن وهب بن مسلم القرشي مولاهم أبو محمد المصري الفقيه ثقة حافظ عابد.
تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 1، ص 328، رقم: 3694.
يونس (يونس بن عبد الأعلي بن ميسرة).
ذهبى در باره او مىنويسد:
يونس بن عبد الأعلى أبو موسى الصدفي، أحد الأئمة... ثقة محدث مقرئ من العقلاء النبلاء.
الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة، الذهبي، ج 2 ص 403، رقم: 6471.
چگونه عمر بن خطاب به خود اجازه مىدهد كه به زور وارد خانه رسول خدا شود و زنان مسلمان را كتك بزند؟ با اين كه خداوند مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُم... احزاب / 53.
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! در خانههاى پيامبر داخل نشويد؛ مگر به شما اجازه داده شود.
آيا كسى كه از همسر رسول خدا حيا نمىكند و به زور وارد خانه او مىشود، مىتوان انتظار داشت كه در زمان حمله به خانه دختر رسول خدا، خجالت بكشد و به زور وارد نشود؟
6. عمر، خواهر ابوبكر را كتك زد:
ابن سعد در الطبقات الكبرى و ابن اثير در تاريخش مىنويسند:
لما تُوُفيَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَقَامَتْ عَائِشَةُ عَلَيْهِ النَّوْحَ فَبَلَغَ عُمَرُ فَنَهَاهَا عَنِ النَّوْحِ عَلاى أَبِي بَكْرٍ، فَأَبَيْنَ أَنْ يَنْتَهَينَ، فَقَالَ لِهَشام بن الْوَلِيدِ: أُخْرُجْ إِلاى ابنَةِ أَبِي قُحَافَةَ فَعَلاَهَا بِالدُّرَّةِ ضَرَبَاتِ، فَتَفَرَّقَ النَّوَائِحُ حِينَ سَمِعْنَ ذالِكَ، فَقَالَ: تُرِدْنَ أَنْ يُعَذَّبَ أَبُو بَكْرٍ بِبُكَائِكُنَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ الميتَ يُعَذبُ بِبُكَاءِ أَهْلِهِ عَلَيْهِ.
از سعيد بن مسيب نقل شده است كه گفت: هنگامى كه ابوبكر مُرد، عائشه مجلس عزادارى برپا كرد، عمر اين خبر را شنيد و زنان را از گريه و عزادارى نهى كرد؛ اما آنان توجهى نكردند، به هشام بن وليد گفت: دختر ابوقحافه (خواهر ابوبكر) را نزد من بياور، هنگامى كه آمد، چندين ضربه بر بدنش زد، زنانى كه عزادارى مىكردند، با شنيدن اين خبر متفرق شدند.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 3، ص 208، ناشر: دار صادر - بيروت.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 267، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.
ابن حجر پس از تصريح به صحيح بودن سند اين روايت مىنويسد:
وصله ابن سعد في الطبقات بإسناد صحيح من طريق الزهري عن سعيد بن المسيب قال لما توفي أبو بكر أقامت عائشة عليه النوح فبلغ عمر فنهاهن فأبين فقال لهشام بن الوليد أخرج إلى بيت أبي قحافة يعني أم فروة فعلاها بالدرة ضربات فتفرق النوائح حين سمعن بذلك ووصله إسحاق بن راهويه في مسنده من وجه آخر عن الزهري وفيه فجعل يخرجهن امرأة امرأة وهو يضربهن بالدرة.
ابن سعد در طبقاتش به سند صحيح از سعيد بن مسيب نقل مىكند كه گفت: هنگامى كه ابوبكر از دنيا رفت، عائشه مجلس عزادارى برپا كرد، خبر به عمر رسيد، آنان را از گريه و عزادارى منع كرد؛ ولى زنها نپذيرفتند. عمر به هشام بن وليد گفت: برو داخل خانه و امّفروه را بيرون بياور!!! هنگامى كه هشام وارد خانه شد، ضرباتى با تازيانه بر بدن امّفروه نواخت كه بقيه زنها گريختند. اسحاق بن راهويه به شكل ديگرى اين قصه را نقل كرده است و در آخرش مىگويد: زنان را يكى پس از ديگرى از خانه ابوبكر بيرون مىآوردند و عمر آنان را با تازيانه مىزد.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 5، ص 74، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
محمد بن اسماعيل بخارى نيز اين روايت را نقل كرده است؛ اما همانند هميشه، دستهاى امانت دارش روايت را تحريف و طورى نقل كرده است كه به آبروى خليفه برنخورد.
وَقَدْ أَخْرَجَ عُمَرُ أُخْتَ أَبِي بَكْر حِينَ نَاحَتْ.
صحيح البخاري، ج 3، ص 91 و ج 8، ص 127، ح قبل رقم 2420.
عمر، خواهر ابوبكر را هنگامى كه گريه مىكرد، از خانه بيرون آورد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 852 و ج 6، ص 2640، بَاب إِخْرَاجِ الْخُصُومِ وَأَهْلِ الرِّيَبِ من الْبُيُوتِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
ابن جوزى پس از نقل روايت، اين گونه توجيه مىكند كه چون عمر زورش به عايشه نمىرسيد، خواهر ابوبكر را كتك زد!!!
قلت: ابنة أبي قحافة هي أم فروة أخت أبي بكر، فلما لم يمكنه أن يكلم عائشة هيبة لها واحتراما، أدب هذه.
ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، كشف المشكل من حديث الصحيحين، ج 1، ص 59، تحقيق: علي حسين البواب، ناشر: دار الوطن - الرياض - 1418هـ - 1997م.
7. خواهر ابوبكر، نخستين كسي كه طعم تازيانه عمر را چشيد:
ابن أبيالحديد معتزلى مىنويسد:
وأول من ضرب عمر بالدرة أم فروة بنت أبي قحافة، مات أبو بكر فناح النساء عليه، وفيهن أخته أم فروة، فنهاهن عمر مرارا، وهن يعاودن، فأخرج أم فروة من بينهن، وعلاها بالدرة فهربن وتفرقن.
كان يقال: درة عمر أهيب من سيف الحجاج. وفي الصحيح أن نسوة كن عند رسول الله صلى الله عليه وآله قد كثر لغطهن، فجاء عمر فهربن هيبة له، فقال لهن: يا عديات أنفسهن! أتهبنني ولا تهبن رسول الله! قلن: نعم، أنت أغلظ وأفظ.
نخستين كسى كه عمر او را با تازيانه زد، امّفروه دختر ابوقحافه بود، ابوبكر مرده بود و زنها براى او گريه مىكردند كه در ميان آنها امّفروه خواهر ابوبكر نيز بود. عمر آنها را چندين بار منع كرد؛ ولى آنها توجه نكردند. عمر، امّفروه را از ميان زنها خارج كرد و با تازيانه بر سر او زد، زنان ديگر ترسيدند و متفرق شدند.
در مقام تشبيه گفته مىشد: تازيانه عمر وحشتناكتر از شمشير حجاج بود، در خبر صحيح آمده است: سر و صداى زنانى كه خدمت پيامبر (ص) بودند، زياد شده بود، هنگامى كه عمر آمد از ترس وى همه گريختند، به آنان گفت: اى افرادى كه به خودتان رحم نمىكنيد، آيا از من مىترسيد و از رسول خدا (ص) نه؟ گفتند: آري، تو خشن و تند خو هستي.
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 114، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1418هـ - 1998م.
8. عمر، فرزندش را به خاطر پوشيدن لباس زيبا كتك زد:
خشونتهاى عمر منحصر به زنان نمىشد؛ بلكه حتى كودكان خردسال نيز طعم تازيانه معروف عمر را چشيدهاند.
معمر بن راشد در الجامع، عبد الرزاق صنعانى در المصنف و جلال الدين سيوطى در تاريخ الخلفاء مىنويسند:
دَخَلَ ابنٌ لِعُمَرَ بنِ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا عَلَيهِ وَقَدْ تَرَجَّلَ وَلَبِسَ ثِيَابَاً حِسَانَاً، فَضَرَبَهُ عُمَرُ بِالدرَّةِ حَتَّى أَبْكَاهُ، فَقَالَتْ لَهُ حَفْصَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا: لَمْ يَكُنْ فَاحِشاً، لِمَ ضَرَبْتَهُ؟ قَالَ: رَأَيْتُهُ قَدْ أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُصَغرَهَا إِلَيْهِ.
از عكرمه بن خالد نقل شده است كه گفت: پسر عمر نزد پدرش رفت؛ در حالى كه لباس زيبا و خوبى پوشيده بود، عمر آن قدر او را با تازيانه زد تا به گريه افتاد، حفصه گفت: او كه كار بدى نكرده، چرا او را كتك مىزنى؟ عمر گفت: احساس كردم كه از پوشيدن لباس دچار غرور شده است و خواستم غرورش را بشكنم.
الأزدي، معمر بن راشد (متوفاي151هـ، الجامع، ج 10، ص 416، تحقيق: حبيب الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 10، ص 416، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج 1، ص 142، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.
اين كودك خردسال چه گناهى كرده بود كه اين چنين مورد ضرب و شتم عمر قرار مىگيرد؟ آيا لباس نو پوشيدن نوجوان حرام است؟ آيا يك كودك حق ندارد لباس نو به پوشد و خوشحال باشد؟
9. عمر، زنش را نيمه شب كتك زد:
با اين كه در روايتهاى بسيارى خوشرفتارى و آسان گرفتن بر اهل و عيال سفارش شده و نبى مكرم اسلام صلى الله عليه وآله نيز همواره با اهل و عيالش رفتار شايسته داشته است؛ اما متأسفانه عمر بن خطاب كه خود را جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله مىدانست، بر خلاف اين سيره الهي، با اهل و عيالش رفتار خشونت آميز داشت و همواره آنها را به هر بهانهاى كتك مىزد.
عَنِ الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ لَيْلَةً فَلَمَّا كَانَ فِى جَوْفِ اللَّيْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ يَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَيْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِى يَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّى شَيْئًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ،صلى الله عليه وسلم، «لاَ يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلاَ تَنَمْ إِلاَّ عَلَى وِتْرٍ». وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ
از اشعث بن قيس نقل شده است كه گفت: شبى مهمان عمر بودم، نيمههاى شب عمر از جايش حركت كرد و زنش را كتك مىزد! بين آن دو قرار گرفته و مانع شدم. هنگامى كه عمر به رختخوابش برگشت، گفت: اى اشعث! سخنى از من بشنو كه از رسول خدا (ص) شنيدهام: كسى كه همسرش را مىزند از وى نمىپرسند كه چرا او را كتك زدى؟ و هميشه پس از خواندن نماز وتر بخواب؛ ولى سومى را فراموش كردم.
القزويني، محمد بن يزيد أبو عبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639 ح1986، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
احمد بن حنبل نيز روايت را همانند قبل نقل كرده و مىنويسد:
عَنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ ضِفْتُ عُمَرَ فَتَنَاوَلَ امْرَأَتَهُ فَضَرَبَهَا وَقَالَ يَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّي ثَلاثًا حَفِظْتُهُنَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لا تَسْأَلْ الرَّجُلَ فِيمَ ضَرَبَ امْرَأَتَهُ وَلا تَنَمْ إِلا عَلَى وَتْرٍ وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 20، ح122، باب مسند عمر بن الخطاب، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛
المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 189، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ؛
المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 18، ص 31، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج 1، ص 493، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
حاكم نيشابورى نيز روايت را اين گونه نقل مىكند:
عن الأشعث بن قيس قال تضيفت عمر بن الخطاب رضي الله عنه فقام في بعض الليل فتناول امرأته فضربها ثم ناداني يا أشعث قلت لبيك قال احفظ عنى ثلاثا حفظتهن عن رسول الله صلى الله عليه وآله لا تسأل الرجل فيم يضرب امرأته ولا تسأله عمن يعتمد من إخوانه ولا يعتمدهم ولا تنم الا على وتر.
هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.
اشعث بن قيس مىگويد: بر عمر بن خطاب ميهمان شدم، در قسمتى از شب نزد همسرش رفت و وى را كتك زد، سپس مرا صدا زد و گفت: سه چيز را از من بياموز كه آن را از رسول خدا (ص) شنيدهام: 1. از كسى كه همسرش را مىزند، نبايد پرسيد؛ 2. و نبايد پرسيد كه به چه كسى اعتماد دارد و به چه كسى نه؛ 3. و نخواب مگر پس از خواندن نماز وتر.
النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 194، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
بدون شك، مطلبى كه عمر بن خطاب به رسول خدا صلى الله عليه وآله نسبت مىدهد، واقعيت ندارد؛ چرا كه كتك زدن و بد رفتارى با همسر، با روح اسلام و حتى با عقل و فطرت انسان در تضاد است. دين مبين اسلام براى زن ارزش ويژهاى قائل است و هرگز كتك زدن زن را جايز نمىداند. و نيز حتى يك روايت ضعيف وجود ندارد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله زنانش را زده باشد و يا حتى با آنها با خشونت رفتار كرده باشد و حتى روايات بسيارى در منابع شيعه و سنى وجود دارد كه رسول خدا همواره با خانواده خود مهربان و خوشرفتارترين شخص نسبت به همسران خود بود. ابن مجاه به نقل از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل مىكند كه آن حضرت فرمود:
خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وأنا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.
بهترين شما كسى است كه با خانواده اش بهترين باشد و من براى خانوادهام بهترينم.
القزويني، محمد بن يزيد أبو عبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1977، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
همچنين فرمود:
خِيَارُكُمْ خِيَارُكُمْ لِنِسَائِهِمْ.
بهترين شما كسى است كه نسبت به همسرانشان بهترين باشد.
القزويني، محمد بن يزيد أبو عبدالله (متوفاي275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 636، ح 1978، بَاب حُسْنِ مُعَاشَرَةِ النِّسَاءِ، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر - بيروت.
أنس بن مالك كه سالها خادم رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده است در باره اخلاق و رفتار آن حضرت با خانواده مىگويد:
مَا رَأَيْتُ أَحَدًا كَانَ أَرْحَمَ بِالْعِيَالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم.
هيچ كسى را مهربانتر از رسول خدا با خانوادهاش نديدم.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 4، ص 1808، ح2316، بَاب رَحْمَتِهِ (ص) الصِّبْيَانَ وَالْعِيَالَ وَتَوَاضُعِهِ وَفَضْلِ ذلك، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
از عايشه نقل شده است كه گفت:
عن عَائِشَةَ قالت ما ضَرَبَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شيئا قَطُّ بيده ولا امْرَأَةً ولا خَادِمًا.
رسول خدا (ص) هرگز چيزى را با دست خود نزد و هيچ خادم و زنى را كتك نزد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 4، ص 1814، ح2328، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
10. دختر ابوبكر دوست نداشت با عمر ازدواج كند:
اخلاق تند و رفتار خشن عمر با خانوادهاش آن قدر مشهور شده بود كه كسى دوست نداشت با وى ازدواج نمايد؛ تا جايى كه همين اخلاق تند، او را در بسيارى از خواستگاريها با شكست مواجه كرده است.
طبرى و ابن أثير، دو تاريخ نويس معروف اهل سنت مىنويسند:
وخطب أم كلثوم ابنة أبي بكر الصديق إلى عائشة فقالت أم كلثوم: لا حاجة لي فيه إنه خشن العيش شديد على النساء.
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى امّكلثوم دختر ابوبكر رفت، عايشه اين پيشنهاد را با خواهرش مطرح كرد. در پاسخ گفت: مرا با او كارى نيست. عايشه گفت: آيا اميرالمؤمنين را نمى خواهى؟ گفت: آرى نمى خواهم، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است.
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 564، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 6، ص 98، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 450، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ .
همچنين مقريزى و ابوالفرج اصفهانى مىنويسند كه مغيرة بن شعبة به عمر گفت:
إلا إنك يا أمير المؤمنين رجل شديد الخلق على أهلك، وهذه صبية حديثة السن، فلا تزال تنكر عليها الشئ فتضربها، فتصيح، فيغمك ذلك، وتتألم له عائشة...
تو اى اميرمؤمنان، مردى سختگير و بد اخلاق نسبت به خانوادهات هستى و امّكلثوم دختر خردسالى است، مىترسم به زور چيزى از او بخواهى و او اطاعت نكند و تو او را كتك بزني، داد و فرياد بزند و تو را ناراحت كند و عايشه نيز از اين عمل غمگين شود...
عمر با شنيدن سخنان مغيره، سخن او را تأييد و دست از خواستگارى برداشت.
الأصبهاني، أبو الفرج (متوفاي356هـ)، الأغاني، ج 16، ص 103، تحقيق: علي مهنا وسمير جابر، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان.
المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد متوفاى845 هـ) إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع، ج6، ص207، تحقيق وتعليق: محمد عبد الحميد النميسي ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 هـ - 1999 م.
ابن عبد البر نيز مىنويسد:
خطب عمر بن الخطاب أم كلثوم بنت أبي بكر إلى عائشة فأطمعته وقالت أين المذهب بها عنك فلما ذهبت قالت الجارية تزوجيني عمر وقد عرفت غيرته وخشونة عيشه والله لئن فعلت لأخرجن إلى قبر رسول الله صلى الله عليه وسلم ولأصيحن به.
عمر، امّكلثوم دختر ابوبكر را از عايشه خواستگارى كرد، عايشه او را اميدوار كرد و به امّكلثوم گفت، رأى تو در اين باره چيست؟ امّكلثوم گفت: تو مرا به ازدواج عمر در مىآوري؛ در حالى كه مىدانى او در زندگى چه قدر سختگير و خشن است؛ به خدا اگر اين كار را انجام دهي، من كنار قبر رسول خدا خواهم رفت وفرياد خواهم زد.
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1807، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
البته همين ازدواج اتفاق افتاد و خليفه دوم بدون توجه به مخالفتهاي دختر ابوبكر و عائشه با او ازدواج كرد كه اين مطلب را ما در مقاله بررسي شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر بررسى كردهايم .
11. عمر، عبوس وارد خانه شده و عبوس خارج مىشد:
بلاذرى در انساب الأشراف، طبري، ابن أثير و ابن كثير در تاريخشان مىنويسند:
وخطب أم أبان بنت عتبة بن ربيعة فكرهته وقالت يغلق بابه ويمنع خيره ويدخل عابسا ويخرج عابسا.
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى كرد آن دختر نمى پذيرفت و مى گفت: در خانهاش را مى بندد، خيرش به كسى نمى رسد، عبوس مى آيد و عبوس مى رود.
البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج 3، ص 260؛
الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 564، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛
الآبي، أبو سعد منصور بن الحسين (متوفاي421هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج 4، ص 43، : تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م؛
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 451، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ؛
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 139، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
12. عمر و ازدواج اجباري با عاتكه:
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى مىنويسد:
أَنَّ عَاتِكَةَ بِنْتَ زَيْدٍ كَانَتْ تَحْتَ عَبْدِ اللَّهِ بنِ أَبي بَكْرٍ، فَمَاتَ عَنْهَا وَاشْتَرَطَ عَلَيْهَا أَلاَّ تَزَوَّجَ بَعْدَهُ، فَتَبَتَّلَتْ وَجَعَلَتْ لاَ تَزَوَّجُ، وَجَعَلَ الرجَالُ يَخْطِبُونَهَا وَجَعَلَتْ تَأْبَى، فَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لِوَلِيهَا: اذْكُرْنِي لَهَا، فَذَكَرَهُ لَهَا فَأَبَتْ عَلى عُمَرَ أَيْضَاً، فَقَالَ عُمَرُ: زَوجْنِيهَا: فَزَوَّجَهُ إِيَّاهَا، فَأَتَاهَا عُمَرُ فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَعَارَكَهَا حَتَّى غَلَبَهَا عَلى نَفْسِهَا فَنَكَحَهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: أُفَ أُفَ أُفَ، أَفَّفَ بها ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهَا وَتَرَكَهَا لاَ يَأْتِيهَا، فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ مَوْلاَةً لَهَا أَنْ تَعَالَ فَإِني سَأَتَهِيَّأُ لَكَ.
علي بن زيد مىگويد: عاتكه دختر زيد، همسر عبد الله بن ابوبكر بود، و عبد الله با او شرط كرده بود كه اگر او مُرد، شوهر نكند. عاتكه پس از مرگ عبد الله بدون شوهر مانده بود و هر كس از وى خواستگارى مىكرد، نمىپذيرفت، عمر به كسى كه ولايت بر عاتكه داشت گفت كه براى من از او خواستگارى كن، آن زن عمر را نيز قبول نكرد. عمر به سرپرست او گفت: تو او را به همسرى من دربياور. مراسم ازدواج انجام شد، عمر بر او وارد و با وى درگير شد تا سرانجام با زور با وى همبستر شد. هنگامى كه كارش تمام شد، عاتكه با اظهار نفرت چندين مرتبه گفت: اُف اُف... سپس عمر خارج شد و نزد وى بازنگشت تا آن كه عاتكه كنيزش را فرستاد و به عمر گفت: بيا من در اختيار تو هستم.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 265، ناشر: دار صادر - بيروت.
13. عمر، كنيزها را كتك مىزد و اجازه نمىداد كه حجاب داشته باشند:
رفتار عمر با كنيزان نيز خشن و تند بوده است؛ تا جايى كه هر وقت مىديد يكى از آنها مقنعه پوشيده است، آن قدر او را كتك مىزد تا مقنعه از سرش مىافتاد.
سرخسي، از عالمان مشهور حنفى مذهب در كتاب المبسوط مىنويسد:
وكان عمر رضي الله عنه إذا رأي أمة متقنعة علاها بالدرة وقال القي عنك الخمار يا دفار وقال عمر رضي الله عنه ان الأمة ألقت قرونها من وراء الجدار أي لا تتقنع.
قال أنس رضي الله عنه كن جواري عمر رضي الله عنه يخد من الضيفان كاشفات الرؤس مضطربات البدن ولان الأمة تحتاج إلى الخروج لحوائج مولاها وإنما تخرج في ثياب مهنتها وحالها مع جميع الرجال في معنى البلوى بالنظر والمس كحال الرجل في ذوات محارمه ولا يحل له أن ينظر إلى ظهرها وبطنها كما في حق ذوات المحارم.
عمر هنگامى كه كنيزى را مىديد كه روسرى بر سر دارد، او را با تازيانه مىزد و مىگفت آن را از سرت بردار و مىگفت: كنيز نبايد روسرى بر سر كند.
أنس مىگويد: كنيزان عمر با سر برهنه و در حالى كه اندامشان در حركت و لرزش بود، از ميهمانها پذيرائى مىكردند و با همان لباس كار و معمولى در منزل براى فراهم كردن ما يحتاج بيرون مىرفتند و رفتار مردم از نظر نگاه و تماس بدن با آنان مانند همسر و ديگر محارمشان بود و فقط به پشت و شكمشان نبايد نگاه مىكردند؛ همان گونه كه نسبت به محارم چنين بودند.
السرخسي، شمس الدين (متوفاي483هـ، المبسوط، ج 10، ص 151، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
ابن عابدين نيز كه از عالمان حنفى مذهب به شمار مىرود، در اين باره مىنويسد:
وكان عمر رضي الله عنه إذا رأى جارية متقنعة علاها بالدرة وقال: ألقي عنك الخمار يا دفار، أتتشبهين بالحرائر؟.
عمر، هر وقت كنيزى را مىديد كه روسرى بر سر دارد، او را با تازيانه مىزد و مىگفت: اى كثيف بد بود! روسرى را از سرت بردار، آيا مىخواهى به زنان آزاده خودت را همانند كنى؟.
محمد أمين الشهير بابن عابدين، (متوفاي1252هـ)، حاشية رد المختار على الدر المختار شرح تنوير الأبصار فقه أبو حنيفة، ج 6، ص 367، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1421هـ - 2000م.
محمد ناصر البانى كه وهابيها از او با عنوان بخارى دوران ياد مىكنند، در كتاب إرواء الغليل، در اين باره مىنويسد:
1796. قال ابن المنذر: ثبت «أن عمر قال لأمة رآها متقنعة: اكشفي رأسك ولا تشبهي بالحرائر وضربها بالدرة » صحيح. أخرجه ابن أبي شيبة في المصنف ( 2 / 82 / 1 ) .
ابن منذر گفته: ثابت است كه عمر به كنيزى كه مقنعه مىپوشيد مىگفت: سرت را برهنه كن و خودت را به زنان آزاده شبيه نكن، و او را با تازيانه مىزد.
اين روايت را ابن أبي شيبه نقل كرده و صحيح است.
و در ادامه مىنويسد:
حدثنا وكيع، قال: حدثنا شعبة عن قتادة عن أنس قال: " رأى عمر أمة لنا مقنعة، فضربها وقال: لا تشبهين بالحرائر ". قلت: وهذا إسناد صحيح.
از انس نقل شده است كه عمر كنيزى را ديد كه مقنعه پوشيده بود، او را كتك زد و گفت: خودت را به زنان آزاده شبيه مگردان.
سند اين روايت صحيح است.
و نيز مىنويسد:
حدثنا علي بن مسهر عن المختار بن فلفل عن أنس بن مالك قال: " دخلت على عمر بن الخطاب أمة قد كان يعرفها لبعض المهاجرين أو، الأنصار، وعليها جلباب متقنعة به، فسألها: عتقت؟ قالت: لا: قال: فما بال الجلباب؟! ضعيه عن رأسك، إنما الجلباب على الحرائر من نساء المؤمنين، فتلكأت، فقام إليها بالدرة، فضرب بها رأسها حتى ألقته عن رأسها ".
قلت: وهذا سند صحيح على شرط مسلم.
أنس بن مالك مىگويد: كنيزى از كنيزان مهاجر يا انصار با بدن پوشيده و مقنعه بر سر نزد عمر رفت، عمر پرسيد: آيا آزاد شدهاى؟ گفت: نه. عمر گفت: پس اين روسرى و مقنعه چيست؟! آن را از سرت بردار؛ چون اين پوشش مخصوص زنان آزاده و مؤمن است. كنيز لحظهاى اهمال كرد، عمر از جايش برخواست و با تازيانه بر سرش زد تا روسرى را بردارد.
اين حديث با نقل مسلم صحيح است.
و باز به نقل از أنس بن مالك مىنويسد:
ثم روى من طريق حماد بن سلمة قالت: حدثني ثمامة بن عبد الله بن أنس عن جده أنس بن مالك قال: «كن إماء عمر رضي الله عنه يخدمتنا كاشفات عن شعورهن، تضطرب ثديهن».
قلت: وإسناده جيد رجاله كلهم ثقات غير شيخ البيهقي أبي القاسم عبد الرحمن بن عبيد الله الحربي وهو صدوق كما قال الخطيب ( 10 / 303 )
وقال البيهقي عقبه: «والآثار عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه في ذلك صحيحة».
كنيزان عمر با سرهاى برهنه و در حالى كه پستانهايشان بالا و پايين حركت مىكرد و مىلرزيد، از ما پذيرائى كردند.
ألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل، ج 6 ص 203 ـ 204، باب عدم جواز تشبه الإماء بالحرائر، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 - 1985 م.
نتيجه:
با سير اجمالى در زندگى عمر، درمىيابيم كه وى همواره با زنان رفتارهايى ناشايست داشته و زنان بسيارى طعم تلخ تازيانه و كتكهاى وى را چشيدهاند و عربها كه به قول مستشكل غيرت و حساسيت زيادى نيز نسبت به زنان نشان مىدادند، در اين موارد سكوت كرده و بر عمر خرده نگرفتهاند.
قضيه هجوم عمر بن خطاب و دار و دستهاش به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز يكى از دهها مواردى است كه در تاريخ ثبت شده و دلائل محكم و سندهاى صحيحى از كتابهاى اهل تسنن نيز آن را تأييد مىكند.
همان افرادى كه در قضيه حمله عمر به خانههاى مردم و كتك زدن زنهاى مسلمان، هيچ واكنشى از خود نشان ندادند و از ترس شلاق عمر سكوت اختيار كردند، در قضيه شهادت فاطمه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن دار و دسته عمر به ناموس رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز سكوت اختيار كرده و هيچ اعتراضى نكردند.