شرايع و اديان و تاريخ انبياء گذشته

پاسخ های علامه طباطبایی به سوالات

شرايع و اديان و تاريخ انبياء گذشته

آيا حضرت آدم عليه السّلام داراى دين و شريعت بوده است ؟

س 144- آيا حضرت آدم عليه السّلام داراى دين و شريعت بود؟
ج - خير، دين و شريعت از زمان حضرت نوح عليه السّلام شروع شده است ، چنانكه آيه شريفه زير بيانگر آن است . خداوند سبحان مى فرمايد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا، والذى او حينا اليك ، و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13).
خداوند، تمام اديان و شريعتها را كه به حضرت نوح سفارش ، و به شما (پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ) وحى ، و به حضرت ابراهيم ، موسى و عيسى سفارش نموده ، همگى را براى شما (پيروان دين اسلام ) تشريع نموده است .
زيرا آيه در مقام امتنان به اين امت است و بيانگر آن است كه شريعت محمديه صلى اللّه عليه و آله و سلم جامع تمام شرايع گذشته است ، و اينكه شرايع الهى كه توسط وحى به مردم رسيد. عبارت است از شريعت حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى عليهم السلام و حضرت محمد است . و از شريعت ديگرى هم مى بود ذكر مى شد تا جامعيت اين دين نسبت به آن نيز ثابت شود؛ و لازمه اين معنى آن است كه پيش از شريعت حضرت نوح عليه السّلام هيچ شريعتى (به معنى قوانين حاكم بر جامعه انسانى كه رافع اختلافات امور اجتماعى آنها باشد) نبوده است ؛ زيرا اولين شريعت در اين آيه شريفه (ما وصى به نوحا) است كه مقصود از آن همان شريعت حضرت نوح مى باشد.

مردم پيش از حضرت نوح عليه السّلام از چه دين و شريعتى پيروى مى كردند؟

س 145- مردم پيش از حضرت نوح عليه السّلام از چه دين و شريعتى پيروى مى كردند؟
ج - از زمان حضرت آدم عليه السّلام تا زمان حضرت نوح زندگى نوع انسانى بسيار ساده بوده ، همگان با هم متحد و متفق بوده اند، و اختلاف مهم اعم از اختلاف در زندگى مادى و اختلاف در مذاهب ، آراء، افكار و عقايد ميان آنان نبوده است .(58)
س 146- پس حضرت آدم عليه السّلام و پيروان او چه دينى داشته اند و به چه دينى عمل مى كردند؟
ج - داراى يك سلسله عقايد كلى و مجموعه اى از اخلاقيات بوده اند.

نماز در شريعت حضرت ابراهيم

س 147- آيا حضرت ابراهيم على نبينا و آله و عليه السّلام نيز نماز مى خوانده است ؟
ج - بله ، حضرت ابراهيم عليه السّلام نيز نماز مى خوانده است .

س 148- خداوند مى فرمايد: و قالوا: كونوا هودا او نصارى تهتدوا، قل : بل ملة ابراهيم حنيفا، و ما كان من المشركين
و (اهل كتاب ) گفتند: يهودى يا مسيحى باشيد، تا هدايت يابيد، بگو: نه ، بلكه بر آيين ابراهيم حق گرا هستم ، و او از مشركان نبود.
آيا از جمله (بل مله ابراهيم حنيفا) مى توان استفاده كرد كه حضرت ابراهيم عليه السّلام بر حضرت موسى و عيسى عليهم السلام يك نوع فضيلت و برترى داشته است ؟
ج - فضيلت استفاده نمى شود. در دين حضرت ابراهيم عليه السّلام حج بود؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد به او گفتيم كه اعلام كند: و اذن فى الناس بالحج ... (حج : 27)
و در ميان مردم براى اداى حج بانگ بر آور....
ولى دين حضرت موسى و عيسى عليه السّلام حج نداشت .

حج در زمان حضرت آدم عليه السّلام و شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام

س 149- آيا حضرت آدم عليه السلام ، هيچ شريعت از آن جمله حج را نداشته است ؟
ج - دليلى بر آن نداريم ، فقط رواياتى داريم راجع به اينكه حضرت آدم عليه السّلام خيمه اى را كه در جايگاه بيت اللّه الحرام فعلى بوده زيارت نموده ، و خداوند متعال در طوفان حضرت نوح عليه السّلام آن خيمه را برچيده و بالا برده است .(59)
س 150- در روايتى كه شايد (زراره ) آن را نقل كرده ، بعد از آنكه چهل هزار مساله از مسائل حج بيان مى شود، راوى از علت كثرت مسائل مربوط به حج با اينكه حج يك عمل عبادى است كه در هر سال يك بار انجام مى گيرد. بلكه بر هر فرد يك بار در طول عمرش اگر شرايطش موجود باشد. واجب مى گردد. مى پرسد. و حضرت در جواب مى فرمايد:
بيت يزار قبل آدم بالفى عام ...(60) خانه خدا، دو هزار سال پيش از حضرت آدم عليه السّلام زيارت مى شده است .

 از اين روايت استفاده مى شود كه خانه كعبه از دير زمان حتى پيش از حضرت آدم عليه السّلام وجود داشته و مورد طواف قرار مى گرفته و زيارت مى شده است .
ج - پيش از حضرت آدم عليه السّلام چه كسى زيارت مى كرده است ؟! حتما ملائكه يا جنيان بوده اند و روايت مذكور نيز شاهد است بر اينكه ظاهر خانه كعبه و بيتى كه حضرت ابراهيم به كمك فرزندش حضرت اسماعيل عليه السّلام بنا كرده ، منظور نيست ، چنانكه مقصود از حديثى كه مى فرمايد: بيت معمور محاذى كعبه در آسمان است (61) قطعا مراد از اين نيست كه با آجر ساخته اند.
بنابراين ، منظور از بيتى كه يزار قبل آدم بالفى عام كعبه فعلى نيست ، زيرا اين بنا را حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل عليهم السلام بنا نموده اند. خداوند متعال مى فرمايد: و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل (بقره : 127)
و (به يادآور) آن هنگام را كه حضرت ابراهيم به كمك حضرت اسماعيل پايه هاى خانه (خدا) را بالا مى بردند.
نظير اين درباره (حجرالاسود) نيز وارد شده است كه ملك و (اصفى من الدر): (با صفاتر از مرواريد) و يا (كانت دره بيضاء)(62) (چونان مرواريد سپيد) بوده كه خداوند متعال آن را از بهشت نازل كرده است .
بر اين پايه ، اين خانه خدا در زمان حضرت آدم عليه السّلام و قبل از ايشان نبوده است بلكه در جاى آن يك نوع خيمه اى بوده است .

س 151- پس اين آيه شريفه را چگونه تفسير مى كنيد كه مى فرمايد: ربنا، انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم (ابراهيم : 37)
پروردگارا! من برخى از ذريّه ام رادر وادى و دره خشك نزد خانه محترم تو سكونت دادم .
آيا از اين بيان حضرت ابراهيم عليه السّلام كه مى فرمايد: (عند بيتك المحرم ) استفاده نمى شود كه پيش از ايشان بيت وجود داشته باشد؟!
ج - بناى بيت بعد از بزرگ شدن حضرت اسماعيل عليه السّلام و به كمك ايشان صورت گرفت ، و اسكان ذريّه بعد از بناى بيت بوده است ، بنابراين معناى آيه شريفه اين مى شود كه اسكنت ذريتى بواد غير ذى زرغ بعد بناء البيت و عند البيت (ذريّه ام را در وادى لم يزرع و خشك بعد از بناى بيت ، و در كنار بيت ساكن گردانيدم .)
لذا حضرت ابراهيم عليه السّلام يك دعا قبل از بناى بلد نموده كه خداوند متعال از زبان او مى فرمايد: رب اجعل هذا بلدا آمنا (بقره : 126)
پروردگارا! اينجا را آبادى ايمن قرار ده .
و دعاى ديگرى بعد از آبادى بلد نموده ، آنجا كه گفت : رب اجعل هذا البلد آمنا (ابراهيم : 35)
پروردگارا، اين آبادى را ايمن قرار ده .
دليل اينكه دعاى دوم بعد از آبادانى بلد بوده آن است كه (البلد) در آيه دوم با الف و لام عهد ذكر شده است .

حج در شريعت حضرت موسى و عيسى عليه السلام

س 152- آيا در شريعت حضرت موسى و عيسى عليهم السلام نيز حج بود؟
ج - خير، در شريعت آنها حج نبود. در عين حال خداوند به حضرت ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: و اذن فى الناس ‍ بالحج ... (حج : 27)
و در ميان مردم براى اداى حج بانگ برآور....
و آن حضرت مردم را به حج دعوت نمود و اعمال حج را به آنها ياد داد و آنها از بنى اسرائيل نبودند.
توضيح آنكه ميان طايفه (جرهم ) كه از (يمن ) به (مكه ) آمده بودند و ميان يك دسته از اولاد حضرت اسماعيل عليه السّلام كه موحد و متدين به دين حضرت ابراهيم عليه السلام بودند، به فرماندهى (عمرو بن لحى ) جنگ سختى در گرفت ، و طايفه (جرهم ) از آنها شكست خورده و حكومت و سيادت مكه به دست رئيس فرزندان اسماعيل عليه السلام ، (عمرو بن لحى ) افتاد بعد بيمار شد و به دستور پزشكان براى تغيير آب و هوا به (شام ) رفت و تحت تاءثير شاميان كه بت پرست بودند بت پرست شد و بت (هبل ) را با خود به مكه آورد و بالاى كعبه نصب نمود و مردم را به بت پرستى دعوت كرد و تمام اهل حجاز كه تا آن زمان موحد و پيروى دين حضرت ابراهيم عليه السّلام بودند، بت پرست گرديدند؛ ولى اجداد بزرگوار حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر اساس روايات ما(63)، همواره موحد بودند و موحد باقى ماندند.

س 153- آيا خود حضرت موسى و عيسى عليه السّلام حج بجا آوردند؟
ج - وقتى حضرت موسى عليه السّلام نزد شعيب عليه السّلام و به (مدين ) آمد، در ميان آنها حج بود، لذا حضرت شعيب در كلام خود به حضرت موسى عليه السّلام از هشت سال ، به (ثمانى حجج ) تعبير نموده و مى فرمايد: انى اريد ان انكحك احدى ابنتى هاتين على ان تاءجرنى ثمانى حجج (قصص : 27)
من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را به نكاح تو در آورم ، تا در برابر آن هشت حج (سال ) براى من كار كنى .
در روايتى آمده است : (حضرت موسى عليه السّلام حجى بجا آورد در حالى كه سوار بر شتر سرخى بود و لبيك مى گفت ).(64)
س 154- آيا منظور از ان تاءجرنى ثمانى حجج اين است كه هشت حج برايم انجام دهى ؟
ج - خير، حج بجا آوردن نبود، بلكه منظور اين است كه هشت سال اجير او باشد و گوسفندهايش را بچراند.

چگونگى حج مشركان

س 155- آيا مشركان در اعمال حج خود، رمى جمرات نيز داشتند؟
ج - حجى شبيه به حج حضرت ابراهيم عليه السّلام داشتند، به عرفات و مشعر مى رفتند و طواف نيز مى كردند: ولى معلوم نيست كه تمام جزئيات آن را داشته اند.

معناى (اولوا العزم )

س 156- واژه (اولوا العزم ) به چه معناست ؟
ج - (عزم ) به معناى عزيمت ، يعنى حكم و شريعت ، و (اولوا العزم ) به معناى صاحبان شريعت است . البته (عزم ) به معناى تصميم نيز آمده كه در اينجا يعنى تصميم بر صبر بر تكذيب و اذيت . و (اولوا العزم ) يعنى پيامبرانى كه تصميم بر شكيبايى در برابر تكذيب و اذيت امت خود داشتند.
در روايتى از حضرت رضا عليه السّلام وارد شده كه هر پيغمبر اولوا العزم داراى كتاب و شريعت بوده ، و پيغمبرانى كه بعد از او مى آمدند تابع كتاب و شريعت او بوده اند تا اينكه پيغمبر اولوا العزم ديگر با كتاب و شريعت تازه مى آمد و در زمان آن پيغمبر و نيز پيغمبران بعد از او تا اولواالعزم ديگر به آن كتاب و شريعت عمل مى شد.(65)
تعداد پيامبران اولوا العزم

س 157- تعداد پيامبران اولواالعزم و صاحب كتاب و شريعت چند نفر بوده است ؟
ج - پنج پيغمبر اولواالعزم داريم كه عبارتند از حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى عليهم السلام و حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم ، خداوند متعال مى فرمايد: شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى . (شورى : 13)
خداوند، تمام اديان و شريعتها را كه به حضرت نوح سفارش ، و به شما (پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ) وحى ، و به حضرت ابراهيم ، موسى و عيسى سفارش نموده ، همگى را براى شما (پيروان دين اسلام ) تشريع نموده است .

نژاد پيامبران عليهم السلام

س 158- آيا حضرت شعيب عليه السّلام عرب بود؟
ج - بله ، عرب بود، و (مدين ) نيز از شهرهاى عربى بود، و حضرت صالح و حضرت شعيب علهيما السلام هر دو از انبياى عرب هستند.

س 159- آيا اين سخن درست است كه پيامبران عليهم السلام يا از بنى اسرائيل بودند يا از عرب ؟
ج - اين مطلب در قرآن ذكر نشده است . از آيه شريفه و ما اهلكنا من قريه الا لها منذون (شعراء: 208)؛ (و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن (پيامبر) بيم دهنده اى بوده است .) بر مى آيد كه در هر آبادى ، پيغمبر نذير و بيم دهنده بوده است ، و يونان و چين نيز يقينا در سابق بوده اند لذا طبق اين آيه شريفه در ميان آنان نيز پيغمبر بوده است .

مباحثى درباره خلقت و... حضرت آدم عليه السّلام

س 160- خداوند متعال مى فرمايد: ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران ، على العالمين ، ذريه بعضها من بعض . (آل عمران : 33، 34) به يقين ، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است ، فرزندانى كه بعضى از آنان از نسل بعضى ديگرند. آيا از اين آيه شريفه ، نبوت حضرت آدم عليه السّلام استفاده مى شود؟
ج - در آيه شريفه (آل ابراهيم و آل عمران ) نيز آمده است ، آيا آنان هم پيامبر بوده اند؟!

س 161- آيا حضرت آدم عليه السّلام پيش از اين عالم ، در بهشت بود؟ به چه دليل ؟
ج - در بهشت برزخى بود، نه در بهشت خلد؛ به دليل بيرون آمدن او از آنجا، زيرا هر كس در بهشت خلد وارد گردد، در آنجا مخلد بوده و از آن بيرون نمى آيد.

س 162- آيا صدور معصيت از حضرت آدم عليه السّلام در بهشت ممكن بود؟
ج - مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر ارشادى بود، نه امر مولوى تا معصيت صدق كند، زيرا در آن جا تكليف نبود و هنوز دين تشريع نشده بود، و دين بعد از هبوط حضرت آدم تشريع شد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ، و لا هم يحزنون (بقره : 38)
گفتيم ، جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من شما را هدايتى رسد، آنان كه هدايتم را پيروى كنند، بر ايشان بيمى نيست ، و غمگين نخواهند شد.

س 163- معناى اين سخن كه (حضرت آدم عليه السّلام در بهشت مثالى بود) چيست ؟
ج - بهشت برزخى مانند مشاهد كردن انسان موجودات را در خواب ، و نظير خيال است .

س 164- آيا گندم خوردن براى حضرت آدم عليه السّلام كار بدى بوده است ؟
ج - حضرت آدم عليه السّلام از خوردن آن نهى شده بود، ولى آن را خورد.

س 165- آيا بهشت مثالى برزخى روى همين زمين بود؟
ج - اين را نمى توان گفت ، چون در آيه شريفه آمده است كه به آنها دستور هبوط داده شد. خداوند سبحان مى فرمايد: قلنا اهبطوا منها جميعا... (بقره : 36، 38، و نيز ر، ك : اعراف : 24)
گفتيم : همگى از بهشت فرود آييد.
حضرت آدم عليه السّلام از آسمان به كوه (سرنديب ) واقع در هند هبوط كرد.

س 166- آيا حضرت آدم عليه السّلام از اول در بهشت مثال بود؟
ج - نخست حضرت آدم عليه السّلام ساخته شد و در او روح دميده شد و زنده گرديد، بعد ارواح وارد بهشت مثالى شدند، و در آنجا امر و نهى شدند، بعد از آنجا بيرون شدند و هبوط كردند.

س 167 خود ايشان خلق شد؟
ج - خداوند ايشان را از تراب تسويه نمود و درست كرد.

س 168- چگونه تسويه و خلق شد؟
ج - خديا تعالى جسدى از گل تسويه كرد، بعد از مدتى روح به او تعلق گرفت ، و به نفخ روح زنده شد، و همچنين حضرت حوا عليه السلام نيز اين گونه خلق شد، بعد ماءمور شدند داخل بهشت شوند و به آنها نصيحت شد كه مبادا نزديك بوته گندم شويد، و از چيزهاى ديگر هر چه مى خواهيد بچينيد و بخوريد، ولى شيطان آنها را وسوسه و اغوا كرد، و از سراى پر نعمتى كه بودند بيرونشان آورد.

س 169- حضرت آدم عليه السّلام چگونه معصيت و نافرمانى كرد؟
ج - معصيت نكرد، زيرا معصيت مبتنى بر عالم ماده است ، و در عالم مثال معصيت كردن معنى ندارد.

س 170- مگر مخالفت حضرت آدم عليه السّلام مخالفت با امر مولوى خداوند سبحان نبود؟
ج - مخالفتى در ميان نبود، اين عالم حس و ماده است كه انسان سر دو راهى قرار مى گيرد و ممكن است مخالفت ، و يا اطاعت كند.

س 171- آيا حضرت آدم عليه السّلام از عالم عقل ، به عالم مثال و بعد به عالم ماده انتقال كرد؟
ج - از ظاهر قرآن نمى شود اينگونه استفاده كرد.

س 172- آيا اگر كسى كه در بهشت مثالى قرار داشته و مثالى باشد، امكان دارد به او گفته شود: (به زمين و عالم ماده هبوط كن )؟
ج - امكان ندارد موجود مثالى در عين حال كه مثال است ، به عالم پايين تر هبوط كند و به عالم ماده فرود آيد؛ و خود مثال هم نمى شود كه ماده بشود.

س 173- حضرت آدم عليه السّلام چقدر در بهشت ماند؟
ج - بر اساس روايات (شش ساعت ) در بهشت بود.(66)
س 174- مقصود از ظلم در آيه شريفه و لا تقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (بقره : 35، و اعراف 19): (و به اين درخت نزديك نشويد، تا مبادا از ستمكاران گرديد.) چيست ؟
ج - ظلم به نفس .

س 175- مقصود از فاخرجهما مما كانا فيه در آيه شريفه فازلهما الشيطان عنها، فاخرجهما مما كانا فيه (بقره : 35): (پس شيطان هر دو رااز آن بلغزانيد، و از آنچه در آن بودند، به در آورد). چيست ؟
ج - يعنى از نعمتى كه بودند، بيرون كرد.

س 176- مخاطب آيه شريفه قلنا اهبطوا منه جميعا (بقره : 36، 38، اعراف : 24) چه كسانى هستند؟
ج - آدم و حوا عليهم السلام و شيطان ، يا آدم و حوا و ذريّه آدم .

س 177- آيا آدم و حوا عليهم السلام با مخالفت نهى لاتقربا هذه الشجره با تكليف مولوى مخالفت نموده و عصيان كردند؟
ج - خير، مخالفت تكليف در آنجا نبود و اساسا تكليف و دين بعد از هبوط آنها بود خداوند متعال مى فرمايد. قلنا اهبطوا منها جميعا، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن تبع هداى فلا خوف عليهم ولا هم يحزنون (بقره : 38)
گفتيم ؛ جملگى از آن فرود آييد، پس اگر از جانب من هدايتى به شما رسد آنان كه هدايتم را پيروى كنند. بر ايشان بيمى نيست و غمگين نخواهند شد.
در سوره طه نيز مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو، فاما ياتينكم منى هدى ، فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لا يشقى ، و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيمه اعمى .
(طه : 123 و 124)
فرمود: همگى از آن فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت . و هر كس از ياد من دل بگرداند. در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت . و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .
منظور از (هداى ) در اين آيه شريفه همان دين است ، و دين به طور فشرده در اين دو آيه است كه اگر انسانها از آن اطاعت كنند و متابعت نمايند. و مقرب و بهشتى ؛ و اگر معصيت كنند محروم خواهند بود. و معصيت آدم عليه السّلام قبل از هبوط و پيش از تشريع دين بوده است ؛ بنابراين امر موجود در آيه شريفه : كلا منها رغدا حيث شئتما (بقره : 35): (از هر جاى آن خواهيد، فراوان بخواهيد.) و نهى در آيه شريفه و لا تقربا هذه الشجره (ولى به اين درخت نزديك نشويد.) ارشادى است ، و بر اساس ‍ مصلحت ، خداوند، حضرت آدم عليه السّلام را امر و نهى كرد و امر و نهى مولوى نيست . و از آن پس اين سنت الهى شد كه هر كس ‍ اطاعت كند متنعم خواهد بود. و اگر اطاعت نكند از نعمت الهى محروم خواهد بود و معيشت ضنك و سختى خواهد داشت ، هر چند نعمتهايى دنيايى را داشته باشد.

س 178- آيا درباره خوردن حضرت آدم عليه السّلام از شجره منهيه مى شود اين گونه تعبير كرد: شاء و لم يرد (خداوند خواست ، ولى اراده ننمود.)؟
ج - نهى آدم عليه السّلام عن الاكل تشريعا، فهو قابل للتخلف ، و اراد تكوينا (خداوند متعال ، حضرت آدم عليه السّلام را تشريعا از خوردن نهى فرمود: و نهى تشريعى قابل تخلف است ، ولى آن را تكوينا اراده نمود (و اين قابل تخلف نيست )، مثل روايتى كه وارد شده است : رابع رجب يوم صومكم و فطركم
چهارمين روز ماه رجب ، روز روزه و افطار شماست .(67)
س 179- از قرآن شريف استفاده مى شود كه حضرت آدم از نزديك شدن به درخت و خوردن ميوه آن نهى شده بود، چرا خداوند متعال مى فرمايد: و لاتقربا هذه الشجره فتكونا من الظالمين (بقره : 35، و اعراف : 19)
به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد شد.
ولى حضرت با فرمان خدا مخالفت كرد و از آن خورد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد:
(فاءكلا منها) (طه : 121)
آنگاه از ميوه آن درخت خوردند.
آيا اين مخالفت با عصمت ايشان منافات ندارد؟
ج - خير، منافات ندارد. زيرا نهى از نزديكى و خوردن ارشادى بود، نه مولوى ، چرا كه امر و نهى مولوى با تكليف و دين ثابت مى شود، و پيش از هبوط حضرت آدم (عليه السلام ) به دنيا، تكليفى نبود چون هنوز دين تشريع نشده بود، بلكه بعد از آمدن او به دنيا، دين تشريع شد چنانكه از دو آيه زير چنين بر مى آيد كه بيان و بشريع دين بعد از هبوط بوده است . خداوند متعال مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو. فاما ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى ، فان له معيشة ضنكا، و نحشره يوم القيامة اءعمى .
خداوند فرمود: همگى از آن مقام فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت ؛ و هر كسى از ياد من دل بگرداند، مسلما زندگى تنگ و سختى خواهد داشت ، و روز رستاخير او را نابينا محشور مى كنيم .

س 180- آيا حضرت آدم عليه السّلام با نزديك شدن به شجره منهيه (بقره : 35، و اعراف : 19)، ترك اولى نمود؟
ج - ترك اولى در اوامر و نواهى مولوى است ، نه در اوامر و نواهى ارشادى . و نهى حضرت آدم عليه السّلام از نزديك شدن به شجره و تناول ميوه آن ، نهى ارشادى بود، زيرا امر مولوى فرع تكليف و تشريع دين است ، در حالى كه قبل از هبوط آن حضرت به دنيا، هنوز دين تشريع نشده بود و بعد از آمدن آن حضرت به دنيا، دين تشريع شد چنانكه مى فرمايد: قال اهبطا منها جميعا، بعضكم لبعض عدو ياءتينكم منى هدى ؛ فمن اتبع هداى ، فلا يضل و لايشقى ؛ و من اءعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيامة اءعمى
- فرمود: همگى از آن (مقام ) فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما دشمن بعضى ديگر است ، پس اگر براى شما از جانب من رهنمودى رسيد، هر كس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه ميشود و نه تيره بخت ؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم .

س 181- امر به سجده بر آدم ، تشريعى بوده است يا تكوينى ؟
ج - شبيه به تشريعى بوده و تكوينى نبوده است ، زيرا به نص قرآن ، ابليس تخلف كرد.
خداوند متعال مى فرمايد: ففسق عن اءمر ربه (كهف : 50)
پس ابليس از فرمان پروردگارش تخلف نمود.
و در تكوين تخلف معنى ندارد، زيرا خداوند سبحان در جاى ديگر مى فرمايد: انما اءمره اذا اراد شيئا ان يقول له كن ، فيكون (يس : 82)
- تنها كار خداوند وقتى بخواهد خبرى را پديد آورد، اين است كه به مى گويد: موجود شو، و آن چيز بى درنگ پديد مى آيد.

س 182- آيا امر تشريعى ، مستلزم تشريع رسول و نبى است ؟
ج - آنچه در باب نبوت عامه و خاصه بحث مى شود همگى مربوط به عوالم انسانى است و معلوم نيست كه در عالم ملائكه هم امر تشريعى ، مستلزم تشريع و رسول و نبى و امثال اينها باشد.

س 183- آيا ابليس از ملائكه بود؟ و اگر بود چگونه تخلف و عصيان كرد و حال آنكه خداوند درباره آنها مى فرمايد: بل عباد مكرمون ، لايسبقونه بالقول و هم باءمره يعملون (انبياء: 26 و 27)
بلكه ملائكه بندگان گرامى خداوند هستند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و تنها بر طبق فرمان او عمل مى كنند.
همچنين مى فرمايد: لا يعصون الله ما اءمرهم ، و يفعلون ما يؤ مرون (تحريم : 6)
- از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند، و آنچه را كه ماءمورند انجام مى دهند.
ج - مخلوقاتى قبل از حضرت آدم عليه السّلام بوده اند كه خداوند ملائكه را فرستاد و آنها را از بين بردند و ابليس را به عنوان اسير با خود بردند، و به نص قرآن ابليس از ملائكه نبود، بلكه از جن بود. خداوند متعال مى فرمايد: فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه (كهف : 50)
پس همه ملائكه سجده نمودند، بجز ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچى نمود.
شيطان به معناى (شرير) معناى عامى دارد، ولى ابليس اسم خاص براى فرد و معهود است كه اعوان و انصار نيز دارد، خداوند متعال مى فرمايد: انه يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم . (اعراف : 27)
قطعا او و قبيله اش شما را از آنجا كه آنها را نمى بينيد، مى بينند.
و در اخبار (رجعت )(68) آمده است : بعد از اينكه امام زمان (عج ) عالم را پر از عدل و داد نمود، حضرت امام حسين عليه السّلام با لشگريان و اصحاب و يارانش ، و نيز يزيد و لشگريان او رجعت مى كنند و با هم مى جنگند و امام حسين عليه السّلام و اهل بيت و اصحابش بر آنها غالب و پيروز مى شوند، و سيدالشهداء عليه السّلام مدتى در زمان امام زمان (عج ) مى ماند، بعد امام زمان (عج ) از دنيا مى روند و حضرت امام حسين عليه السّلام او را تجهيز، غسل و كفن نموده و بر او نماز مى خواند و آن حضرت را به خاك مى سپارد، بعد از امام حسين عليه السّلام نيز حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام رجعت مى نمايند و همراه با لشگريانش با لشگر ابليس ‍ مى جنگند و بر ابليس پيروز مى شوند. چون مى خواهند او را به قتل برسانند. ابليس مى گويد: انى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم و لما يكن .
من از مهلت داده شدگان تا روز و وقت مشخص هستم ، و هنوز آن زمان فرا نرسيده است در ادامه روايت آمده است : فيخلى عنه و ياءتى (بعده ) رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم و يريد قتله بآله (حربه ) فيهرب من بين يديه الى بيت المقدس ، فيصل اليه النبى صلى اللّه عليه و آله و سلم فيذبحه على صخره بيت المقدس .(69) لذا اميرالمؤ منين عليه السّلام او را رها مى كند، و بعد از او رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى آيد و مى خواهد كه وى را با ابزار جنگى بكشد، ولى از دست آن حضرت فرار مى كند و به بيت المقدس مى رود، سپس پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به او مى رسد و بر روى (صخره بيت المقدس ) او را سر مى برد.

س 184- آيا ابليس در برابر حضرت آدم عليه السّلام استكبار نمود، يا مستقلا در مقابل خدا؟
ج - حضرت آدم عليه السّلام در ميان بود و خداوند متعال او را عزيز گردانيده بود. ابليس گفت : (انا خير منه ) (ص : 76)
من بهتر از او (آدم عليه السلام ) هستم .
ابليس خود را ديد و (انا) گفت و بدبخت شد.

س 185- خداوند متعال مى فرمايد: لقد خلقناكم ، ثم صورناكم ، ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم ... (اعراف : 11)
و در حقيقت شما را خلق كرديم ، سپس به صورتگرى شما پرداختيم ، آنگاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد....
آيا سجده ملائكه براى خصوص حضرت آدم عليه السّلام بود، يا بر تمام انسانها و حضرت آدم عليه السّلام به عنوان نمونه بوده است ؟
ج - سجده بر حضرت آدم عليه السّلام از باب نمونه و از آن جهت كه انسان است ، بوده ، چنانكه در روايت آمده است :
آدم كان قبله للملائكه (70) حضرت آدم عليه السّلام تنها قبله ملائكه بود.
و معناى آيه شريفه فوق اين است كه خداوند متعال انسان را خلق كرد، بعد او را صورت نگارى نمود، سپس به ملائكه فرمود: در برابر آدم سجده كنيد. البته مقصود از اين بعديت ، بعديت كلامى است ، نه زمانى .

حضرت نوح عليه السّلام

س 186- آيا طوفان حضرت نوح عليه السّلام معجزه آن حضرت به شمار مى آيد؟
ج - در قرآن كريم آيه اى بر معجزه بودن آن دلالت نمى كند. البته خارق عادت بوده است .

س 187- كشتى حضرت نوح عليه السّلام چقدر وسعت داشته است ؟
ج - قطعه اى از آن كشتى در جبل جودى يعنى همان كوهى كه كشتى حضرت نوح عليه السّلام بر آن قرار گرفته ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: (استوات على الجنودى ) (هود: 44): (و كشتى بر (كوه ) جودى پهلو گرفته .) و در سلسله جبال آرارت بين تركيه و ايران واقع است فعلا در آمريكا و مقدارى نيز در شوروى نگهدارى مى شود، و اندازه آن بنابر تخمينى كه زده اند به اندازه كشتى (كوئين مارين ) انگليسى است كه طول آن هزار و نوزده گام ( 1019). عرض آن صد و هيجده گام (118)مى باشد.

س 188- آيا از تمام حيوانات در كشتى حضرت نوح عليه السّلام و جود داشت ؟
ج - از هر نوع حيوان يك جفت (يك نر و يك ماده ) بوده است ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و قلنا الحمل فيها من كل زوجين اثنين (هود: 40)
و گفتيم : در آن كشتى ، از هر حيوان يك جفت حمل كن .

س 189- آيا از افراد بشر كسى بود كه در داخل كشتى حضرت نوح عليه السّلام نباشد و غرق نشود؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فال : سآوى الى جبل تعصمنى من الماء قال : لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم الله $ (هود: 43)
پسر نوح گفت : به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد، حضرت نوح عليه السّلام فرمود: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست مگر كسى كه خدا بر او رحم كند.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كوهها داخل آب رفته بودند و آب تا قله كوهها بالا آمده بود و از افراد بشر كسى روى زمين نبود، و فقط خانواده و هشتاد(80) نفر از قوم آن حضرت كه هدايت يافته بودند و يك جفت از انواع حيوانات در داخل كشتى بود، و خداوند نسل بشر و حيوانات را دوباره از آنها آفريد.

س 190- آيا طوفان نوح عليه السّلام تمام كره زمين را فراگرفته بود؟
ج - قسمت مسكونى زمين به ويژه قاره آسيا زير طوفان بود.

س 191- چند تن به حضرت نوح عليه السّلام ايمان آوردند، و در كشتى همراه او بودند؟
ج - از خانواده حضرت نوح عليه السّلام تنها هفتاد يا هشتاد و چهار نفر مؤ من بودند، البته بعد از 950 سال دعوت آن حضرت ، آن هم با چه زحمتهايى ، به حدى كه گاهى جنازه اش را به منزل مى آوردند!

س 192- خداوند متعال در جايى از زبان حضرت نوح مى فرمايد: رب ، لاتذر على الارض من الكافرين ديارا (نوح : 26)
پروردگارا، هيچ كس از كافران را بر روى زمين باقى مگذار.
و در جاى ديگر خطاب به آن حضرت مى فرمايد: لا تخاطبنى فى الذين ظلموا، انهم مغرقون (هود: 37، و مومنون : 27)
درباره كسانى كه ستم كرده اند با من سخن مگوى ، چرا كه آنان غرق شدنى اند.
آيا اين دو آيه با هم منافات ندارند؟
ج - اتفاقا كمال سازش را دارند، زيرا آيه (لاتخاطبنى ) مى گويند: مطمئن باش همه رفتنى اند و همه غرق خواهند گرديد: (انهم مغرقون )، و حضرت نوح عليه السلام از اين خطاب فهميده بود كه كسى باقى نمى ماند، لذا طبق فرمايش خداوند سبحان در آيه نخست نفرين مى كند و مى گويد: رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا.
و اين مقام بندگى آن بزرگوار است كه دقيقا آنچه را كه خدا خواسته ، مى خواهد.

اسم كتاب حضرت نوح عليه السلام

س 193- اسم كتاب حضرت نوخ عليه السلام چه بود؟
ج - اسم خاصى نداشته بلكه به اسم (كتاب نوح ) معروف بوده و ناميده مى شده است ، خداوند متعال مى فرمايد: كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه (بقره : 213)
مردم يك گروه بيش نبودند، تا اينكه خداوند پيامبران را به عنوان بشارت دهنده (به مؤ منان ) و بيم دهنده (به كافران و گناهكاران ) بر انگيخت . كتاب حق را همراه آنان فرو فرستاد، تا در مسائل اختلافى ميان مردم حكم كند.
منظور از اين (الكتاب )، در اينجا همان كتاب حضرت نوح عليه السلام است .

حضرت ابراهيم عليه السلام

س 194- منظور حضرت ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: رب ، ارنى كيف تحى الموتى (بقره : 260): (پروردگارا، به من نشان ده كه چگونه مردگان را، زنده مى كنى ؟) آيا منكر معاد و احياى موتى بود؟
ج - سوال حضرت از چگونگى احياى اموات بود، لذا فرمود: اءرنى كيف تحى الموتى و مى خواست با ديدن احياى اموات ، خطورات از دل او بر طرف گردد، زيرا خطورات قلبى با عيان بهتر رفع مى شود تا با بيان ؛ بنابراين ، آن حضرت علم اليقين را داشت و حق اليقين را در خواست نمود، و وقتى كه پرندگان را صدا زد و به سوى خود فرا خواند علت و (لم ) مطلب و كيفيت و واقعيت احيا براى او روشن شد، و آن را عيانا مشاهده كرد.
بر اين پايه ، آن حضرت منكر اصل احياى مردگان و معاد نبود، بلكه ايشان از كيفيت آن ، و در خواست رؤ يت نحوه آن بود، كه ارائه شد و مشاهده نمود.

س 195- چرا فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام در وقت وفات او، خود و حضرت يعقوب عليه السلام را از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السلام به شمار آوردند و گفتند: نعبد الهك و اله ابائك ابراهيم و اسماعيل و اسحق الها واحدا، و نحن له مسلمون (بقره :133)
- ما معبود تو و معبود پدرانت حضرت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق عليه السلام خداى يگانه را مى پرستيم ، و در برابر او تسليم هستيم .
در حالى كه حضرت اسماعيل برادر حضرت اسحاق عليه السلام و عمودى آنان بود، نه پدر آنان ؟
ج - اتفاقا اين آيه بهترين آيه اى است كه دلالت دارد بر اينكه (اب ) (پدر) در قرآن بر (عم ) (عمو) اطلاق شده است ؛ زيرا حضرت ابراهيم عليه السلام دو پسر داشت يكى حضرت اسحاق عليه السلام و ديگرى حضرت اسماعيل عليه السلام و حضرت يعقوب عليه السلام ، فرزند حضرت اسحاق عليه السلام بود؛ بنابراين حضرت ابراهيم جد پدرى حضرت يعقوب ، و اسحاق پدر، و اسماعيل عموى او محسوب مى شود؛ ولى در اين آيه شريفه از ((آباء)) و پدران او شمرده شده و كلمه ((ادب )) در مورد هر سه آنان استعمال شده است .
از اينجا معلوم مى شود اينكه حضرت ابراهيم عليه السلام در قرآن كريم به آذر (اب ) گفته ، دليل آن نمى شود كه آذر پدر صلبى آن حضرت بوده ، بلكه عموى ايشان بوده است ؛ زيرا پدر حضرت ابراهيم عليه السلام (تارخ ) بود، نه آذر، و آذر بت پرست و مشرك بود و حضرت از او خواست كه از بت پرستى دست بردارد و او را به دين توحيد دعوت نمود، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: اذ قال لابيه ، يا ابت ، لم تعبد ما لا يسمع و لا يبصر، و لا يغنى عنك شيئا؟ يا ابت ، انى قد جاءنى من العلم ما لم ياءتك ، فاتبعنى ، اهدك صراطا سويا (مريم : 42 و 43)
آن هنگام كه به پدرش گفت : پدر جان ، چرا چيزى را كه نمى شنود و نمى بيند و از تو چيزى را دور نمى كند، مى پرستى ؟ اى پدر، به راستى مرا از دانش (وحى حقايقى ) به دست آمده كه تو را نيامده است ، پس از من پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت نمايم .
تا اينكه آذر او را تهديد به قتل نمود و از خود راند؛ چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: لئن لم ينته ، لارجمنك ، و اهجرنى مليا. ولى حضرت ابراهيم عليه السلام در مقابل اسائه ادب و بى رحمتى او و به مقتضاى و اذا خاطبهم الجاهلون ، قالوا سلاما (فرقان : 64): (و هنگامى كه نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند، مى گويند: (درود بر تو باد). و در پاسخش فرمود: قال : سلام عليك ساستغفر لك ربى (مريم : 47).
گفت : درود بر تو باد، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى خواهم .
و اين خود وعده اى بود از ابراهيم عليه السلام كه براى او طلب مغفرت نمايد، و چنين نيز كرد، چنانكه فرمود: واغفرنى لابى ، انه كان من الضالين (شعراء: 86)
و پدرم را بيامرز، كه او از گمراهان بود.
و اين استغفار حضرت ، به جهت وفاى به وعده اى بود كه قبلا به آذر رسيده بود كه هنوز اميد هدايت وى را داشت ، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه (توبه : 114)
و طلب آمرزش حضرت ابراهيم عليه السلام براى پدرش ، جز براى وعده اى كه به او داده بود، نبود، ولى وقتى يقين كرد كه او طالب حق نيست ، بلكه دشمن خدا و معاند است از او بيزارى جست ؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: فلما تبين له انه عدو لله ، تبراء منه (توبه : 114)
ولى هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خداست ، از او بيزارى جست .
و تمام اين وقايع در اوائل عهد حضرت ابراهيم عليه السلام و در زمانى بود كه هنوز به سوى ارض مقدسه مهاجرت ننموده و خداوند به اولاد مرحمت نفرموده بود. سپس عزم بر هجرت نمود و به ارض مقدسه رفت ، و در آخر عهد خود و بعد از تبرى جستن از عموى خود آذر، با تعبير (والد) كه فقط در مورد پدر صلبى استعمال مى شود (نه عمو)، براى پدر و مادرش طلب مغفرت نمود و فرمود: ربنا اغفرلى و لوالدى ... (ابراهيم : 41)
پروردگارا، من و پدر و مادرم را بيامرز.
از اينجا معلوم مى شود كسى كه حضرت ابراهيم عليه السلام براى مغفرت او دعا نموده و خداوند او را آمرزيده ، پدر او بوده است كه با تعبير (والد) از او ياد نموده ، نه آذر كه عموى او بوده ، و با كلمه (اب ) از او مورد نداشت ، و اين استغفار براى او و مورد نداشت ، و اين استغفار براى او نبود و تنها براى پدر و همچنين مادر خويش بود.

حضرت عيسى عليه السلام

س 196- خداوند متعال در جايى درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى (آل عمران : 55)
من تو را بر گرفته و به سوى خويش بالا مى برم .
و حال اينكه از آيه ديگر معلوم مى شود كه حضرت نمرده و كشته نشده و از بين نرفته است ، چنانكه مى فرمايد: و ما قتلوه يقينا، بل رفعه الله اليه (نساء: 157 و 158)
يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد.
ج - التوفى بمعنى الاخذ فى جميع القرآن الكريم : (توفى ) در قرآن كريم در تمام موارد، به معناى برگرفتن است . يعنى از ميان قومت مى گيريم و به مقام قرب مى بريم ، پس توفى در قرآن در معناى ميراندن و نابود كردن نيست ، بلكه به معناى اخذ و گرفتن آمده است ، چنانكه در توفى حق و دين و گرفتن بدهى از مديون استعمال مى شود. بنابراين گرفتار خداوند متعال كه مى فرمايد: انى متوفيك و رافعك الى يعنى تو را از ميان قومت بر مى گيريم ، نه گرفتن به معناى قبض روح و اينكه تو را مى ميرانم ، بلكه به معناى نجات دادن .
پس مقصود از توفى ، ميراندن و نابود كردن نيست .
در تمام آيات ديگر نيز كه كلمه توفى در آنها استعمال شده ، به معناى نابود نيست .
مانند اينكه مى فرمايد: الله يتوفى الاءنفس حين موتها (زمر:42)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند.
نيز مى فرمايد: و حتى اذا جاء اءحدكم الموت ، توفته رسلنا (انعام : 61)
تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، فرستادگان (فرشته ) ما جانش بستانند.
همچنين مى فرمايد: قل : يتوفاكم ملك الموت الذى وكل بكم . (سجده : 11)
بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را مى ستاند.
زيرا خداوند سبحان پيش از آيه اخير مى فرمايد: قالوا: ااذا ظللنا فى الارض ، ائنا لفى خلق جديد، بل هم بلقاء ربهم كافرون (السجده : 10)
و گفتند: آيا وقتى در (دل ) زمين گم شديم ، آيا باز ما خلقت جديدى خواهيم داشت ؟ (نه ) بلكه آنها به لقاى پروردگارشان كافرند.

در واقع آيه شريفه فوق در مقام بيان استدلال عليه كسانى است كه منكر بعث و زنده شدن بعد از مردن بودند و آن را امر مستبعدى مى دانستند و مى گفتند: اگر ما مرديم و اجزاء و ذرات بدنمان متلاشى گرديد و روى زمين پراكنده شد به گونه اى كه از اجزاى زمين تميز داده نشد و گمنام گشتيم و خبرى از ما نبود، آيا ما بعد از مردن و نابودى و متلاشى شدن بدن هايمان ، دو مرتبه زنده خواهيم شد و مبعوث خواهيم گشت ؟! و خداوند در پاسخ آنها مى فرمايد: قل : بتوفاكم ملك الموت ملك الموت (كم ) شما را كه همان جان و روح شما است ، جسدها و بدنهاى شما توفى مى كند و بر مى گيرد، و شما به مردن از بين نخواهيد رفت و نابود نخواهيد شد. و اگر توفى در اين آيه به معناى نابود كردن و از بين بردن باشد، آيه بى مورد بوده و جواب آنان نخواهد بود.
بنابراين ، پاسخ خداوند متعال اين است كه توفى شما نابودى شما نيست ، بلكه در قبضه ملك الموت هستيد كه (الذى وكل بكم ) و در عالم برزخ نيز در حيطه او خواهيد بود، پس (كم ) كه حقيقت شما و جان شما است ، نزد ما محفوظ و از بين نخواهد رفت ، و اين بدن هاى شما است كه در حال تغيير است و از حالى به حال ديگر مبدل مى شود، چنانكه در دنيا نيز چنين بود كه در پايان از بين مى رود و نابود مى گردد.
بر اين پايه ، شخصيت انسان به بدن و جسم انسان نيست ، بلكه به نفس و جان اوست ، و آن نيز پايدار است و نابودى و فرسودگى ذرات بدن ضررى به بقاء و پايدارى نفى نمى زند.
نكته ديگر اينكه : خداوند متعال در ادامه آيه اخير در استدلال عليه كافران منكران معاد مى فرمايد: بل هم بلقاء ربهم كافرون يعنى لقاى پروردگار بايد صورت گيرد.

س 197- خداوند متعال از زبان حضرت عيسى عليه السّلام در زمان كودكى و در حالى كه در گهواره بود، نقل مى كند كه فرمود: انى عبدالله ... و برا بوالدتى (مريم 30 32)
براستى كه من بنده خدا هستم ... و خدا مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده است .
و اين در حالى است كه حضرت عيسى عليه السّلام در آن وقت ، عبوديت نداشت ، نيكوكارى به مادرش نيز بعدا تحقق پيدا كرد. اين سخن حضرت عيسى عليه السّلام را چگونه مى توان توجيه نمود درست است ؟
ج - حضرت عيسى عليه السّلام در آن هنگام با لفظ (انى ) تنها اشاره به خود در آن وقت به خصوص ننمود. بلكه اين تعبير از اول ولادت تا وقتى كه خداوند او را رفع نمود، بر او صدق مى كند

س 198- خداوند متعال مى فرمايد: و ليس الذكر كالانثى . (آل عمران : 36)
و پسر چون دختر نيست
آيا اين سخن از كلام حضرت مريم عليهاالسلام است ،
يا از كلام خداوند؟
ج - كلام خداوند است ، و الف و لام دو كلمه (الذكر) و (الانثى ) لام عهد است ، يعنى آن ذكورى كه حضرت مريم عليهاالسلام مى خواست ، غير از اناثى است كه به او داديم

س 199- چرا در آيه شريفه و اذ قالت الملائكه : يا مريم ، ان الله اصطفاك و طهرك ، و اصطفاك على نساء العالمين (آل عمران : 42)؛ و (ياد كن ) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است .) لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است ؟
ج - تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است ، ولى اصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرت مريم عليهاالسلام از ميان زنان و مردان برگزيده است .

س 200- آيا حضرت مريم عليهاالسلام از مردان هم برتر بوده است ؟
ج - حضرت مريم عليهاالسلام بسيار عظمت دارد. قرآن كريم او را در عداد پيغمبران عليهم السلام آورده و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب مريم ... (مريم : 16)
و مريم را در كتاب ياد كن .
به همان صورت كه درباره حضرت ابراهيم ، و حضرت موسى ، و حضرت اسماعيل ، و حضرت ادريس عليهم السلام مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ابراهيم ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 41)
و در كتاب حضرت ابراهيم عليه السّلام را ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر بود.
و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب موسى ، انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا (مريم : 51)
و حضرت موسى عليه السّلام را در كتاب ياد كن ، زيرا او مخلص (و به تمام وجود پاكيزه ) و فرستاده خدا و پيامبر بود. و اذكر فى الكتاب اسماعيل ، انه كان صادق الوعد، و كان رسولا نبيا (مريم : 52)
- و از حضرت اسماعيل عليه السّلام در كتاب ياد كن ، زيرا او درست وعده و فرستاده خدا و پيامبر بود.
و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ادريس ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 56)
و در كتاب از حضرت ادريس عليه السّلام ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر بود.

س 201- آيا آيه اولئك الذين انعم الله عليهم ... (مريم : 58): (اينان كسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت ) را بر آنان ارزانى داشته است ...) كه در ذيل گذشته آمده است ، شامل حضرت مريم عليهاالسلام نيز مى شود؟ و آيا حضرت مريم از حضرت زهرا عليهاالسلام نيز برتر بود؟
ج - در روايات به نقل از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم آمده است : مريم سيده نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه ، فهى سيده نساء العالمين من الاولين و الآخرين .)(71) مريم عليهاالسلام سرور زنان زمان خود بود. ولى دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالميان از اولين تا آخرين است .

حضرت يوسف عليه السّلام

س 202- حضرت يوسف عليه السّلام در پاسخ عذر خواهى برادرانش فرمود: لاتثريب عليكم اليوم ، يغفر الله لكم ، و هو ارحم الراحمين (يوسف : 92)
امروز سرزنشى بر شما نيست ، خدا شما را مى آمرزد، و او مهربانترين مهربانان است
مقصود از اين گفتار حضرت يوسف عليه السّلام لاتثريب عليكم اليوم چيست ؟
ج - اين منتهاى مردانگى حضرت يوسف عليه السّلام است كه با آن همه زجرها كه از سوى برادرانش در مدت چهل سال كشيد، از افتادن به چاه گرفته تا فروخته شدن و در زندان افتادن و...، تنها فرمود: (لاتثريب عليكم ) يعنى هيچ گونه معامله سوء و بر خورد و رفتار بد از ناحيه من به شما نخواهد رسيد.

س 203- خداوند متعال از قول برادران حضرت يوسف عليه السّلام مى فرمايد: ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا. (يوسف : 8)
حضرت يوسف عليه السّلام و برادرش نزد پدرمان از ما دوست داشتنى ترند.
آيا جمال حضرت يوسف عليه السّلام موجب محبت حضرت يعقوب عليه السّلام شده بود؟
ج - درك آسمانى حضرت يعقوب عليه السّلام بود كه به حضرت يوسف عليه السّلام فرمود: كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاحاديث ، و يتم نعمته عليك و على آل يعقوب كما اتمها على ابويك من قبل ، ابراهيم و اسحق . (يوسف : 6)
و اين چنين پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى آموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى كند، همان گونه كه قبلا بر پدران تو، ابراهيم و اسحاق تمام كرد.
زيرا (اجتباء) به معناى جمع آورى مطالبات و برگزيدن است ، و حضرت يعقوب عليه السّلام مى فرمايد: خداوند تو را بر گزيده و همان كرامتى را كه به حضرت ابراهيم و اسحاق عليهاالسلام عنايت فرمود، به تو نيز ارزانى خواهد داشت ، و تو نمونه حضرت ابراهيم و اسحاق عليهاالسلام خواهى بود.

حضرت سليمان عليه السّلام

س 204- آيا حضرت سليمان عليه السّلام بساطى داشته كه با آن در هوا پرواز مى كرده است ؟
ج - روايات در اين باب زياد است ، و نمى شود آنها را انكار نمود.(72)
س 205- خداوند متعال مى فرمايد: قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم ، لايحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون . (نمل : 18)
مورچه اى گفت : اى مورچگان ، به خانه هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند.
در تفسير اين آيه در روايت آمده است : (حضرت سليمان عليه السلام به اين مورچه گفت : ما كه در آسمان پرواز مى كرديم ، پس چرا تو به مورچه ها گفتى : ادخلوا مساكنكم ، لايحطمنكم سليمان و جنوده مورچه در جواب گفت : (اگر به شما سر گرم مى گرديدند، از ياد خدا غافل مى شدند، و يا اينكه اگر به كبكبه و شوكت و عظمت دستگاه تو نظر مى كردند، به دنيا و زخارف و زندگى دنيا تمايل پيدا مى كردند)(73) آيا اين روايت درست است ؟
ج - به چنين روايتى بر خورد نكرده ام ؛ علاوه بر اين ، معلوم نيست بساط حضرت سليمان عليه السّلام آن قدر وسعت داشته كه جنود و سپاهش را با خود در هوا هم حمل كند، در ذيل آيه ، و القينا على كرسيه جسدا ثم اناب (ص : 34): (و بر تخت او جسدى بيفكنديم ، پس او به تمام وجود سوى خدا توبه و رجوع نمود.) روايات عجيبى وارد شده كه با مقام حضرت سليمان عليه السلام و پيغمبرى آن جناب سازش ندارد. آمده است : (روزى حضرت عزرائيل به نزد حضرت سليمان عليه السّلام آمد و آن حضرت يك پسر داشت كه جناب عزرائيل به او خيره خيره نگاه مى كرد، لذا آن حضرت به باد دستور داد كه او را لاى ابرهاى آسمان پنهان كند.)

س 206- خداوند متعال از زبان حضرت سليمان مى فرمايد: هب لى ملكا لاينبغى لاءحد من بعدى ، انك انت الوهاب . (ص : 35)
سلطنتى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد. به يقين تو بسيار بخشنده اى .
آيا اين در خواست با مقام نبوت آن بزرگوار سازگار است ؟
ج - اتفاقا خيلى بجاست ؛ زيرا مى فرمايد: ملكى به من بده كه به كسى نمى دهى ، نمى فرمايد ملكى به من بده و به ديگرى نده ، بلكه مى فرمايد: آنچه را به ديگرى نخواهى داد به من عطا كن .

س 207- مگر معناى (لاينبغى لاحد) اين نيست كه ديگران سزاوار نيستند و من سزاوارم ؟ و آيا در اين تقاضا شائبه حسادت وجود ندارد؟!
ج - مى فرمايد ملكى مى خواهم كه بعد از من كسى آن را دارا نخواهد شد. اگر بفرمايد: به من بده و به ديگران نده ، حسد خواهد شد؛ ولى آن بزرگوار اين گونه نمى فرمايد. بلكه مى فرمايد: ملكى كه به هيچ كس سزاوار نيست به من بده ، نه اينكه ديگران سزاوار نيستند، به من بده كه سزاوار آنم .

محتواى زبور داوود عليه السّلام

س 208- زبور حضرت داوود عليه السّلام كه خداوند درباره آن مى فرمايد: و آتينا داود زبورا (اسراء: 55)
و زبور را به حضرت داوود داديم .
چگونه بوده ، آيا چون ايشان صاحب كتاب بوده ، نمى توان استفاده كرد كه از اولواالعزم بوده است ؟!
ج - اصلا زبور داوود عليه السّلام مشتمل بر شريعت و حكم نبود، بلكه مجموعه اى از ادعيه و اوراد بوده است .


58) براى توضيح بيشتر در اين باره ر، ك : تفسير الميزان ، ج 27 ص 115، 128، همچنين حديثى كه در الميزان ، ج 2.
ص 147 در اين زمينه امام باقر عليه السّلام نقل شده است مورد توجه قرار گيرد.
59) ر، ك : بحار الانوار، ج 11، ص 211، روايت 17، و ج 99، ص 61، روايت 31.
60) ر،ك : وسائل الشيعه ، ج 11، ص 12، روايت 14118، كه زراه مى گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم ، فدايت گردم ! چهل سال است كه درباره مسائل حج از شما مى پرسم و شما فتوى مى دهيد. و حضرت پاسخ مى دهند. يا زراره ، بيت حج اليه قبل آدم بالفى عام تريد ان تفتى مسائله فى اربعين عاما؟! (اى زراره ، آيا خانه اى كه دو هزار سال پيش از حضرت آدم عليه السّلام براى حج به زيارتش مى رفتند، مى خواهى در طول چهل سال در رابطه با مسائل راجع به آن فتوى بدهم ؟!)
61) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 330، روايت 24، و ج 6، ص 97، روايت 2، و ج 11، ص ‍ 110، روايت 24، و 25، و ص 184، روايت 36، و ص 194، روايت 48، و ص 209، روايت 11، و ج 17، ص 89، روايت 18، و ج 58، ص 5، روايت 2، و ص 55، روايت 10، و ص 58، روايت 5، و ص 61، روايت 12، و ج 84، ص 120، روايت 19.
62) ر، ك ، بحار الانوار، ج 11، ص 206، روايت 7، و ج 26، ص 269، روايت 6، و ج 58، ص ‍ 57، روايت 2، و ج 99، ص 58، روايت 12.
63) ر، ك ، بحار الانوار، ج 15، ص 7، و ج 15، ص 127، روايت 67، و ص 144، روايت 76، و ج 35، و ص 34، روايت 34، و ص 81، روايت 22.
64) بحار الانوار، ج 99، ص 64، روايت 41، كه دقيقا پاسخ خوق و بيانگر حج حضرت موسى ، حضرت نوح و حضرت سليمان عليهم السلام مى باشد، و نيز در رابطه با حج حضرت موسى عليه السّلام ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 11، روايت 16، و ص 359، روايت 69.
65) اين روايت را حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2، ص 150، ذكر نموده اند. ناگفته نماند كه از بررسى صدر و ذيل آن روايت استفاده مى شود كه اين حديث در پى وراستاى معناى اول براى اولوا العزم است . نيز بايد توجه داشت كه معناى دوم نيز بر گرفته از متن روايت است و حديث راجع به آن نيز در الميزان ، ج 2 ص 150 ذكر شده است . البته با اندكى تفاوت و زيادى كه مى فرمايد: و معنى اولى العزم انهم سبقوا الانبياء الى الاقرار بالله و اقروا بكل نبى كان قبلهم و بعدهم ، و عزموا على الصبر و الكتذيب لهم و الاذى (اولى العزم يعنى پيامبرانى كه در اقرار به خدا از خدا از ديگر پيامبران پيشى گرفته اند. و به انبياى پيش و بعد از خود اقرار نموده ، و تصميم جدى بر شكيبايى در برابر تكذيب و آزار و اذيت امت خود داشته اند.)
66) بحار الانوار، ج 11، ص 188، روايت 45.
67) يعنى روزه گرفتن آن تشريعا مورد تكليف است ، و لى اگر از آن روز را روزه نگرفتيد، معلوم مى شود كه خداوند به اراده تكوينى اين كارها را اراده ننموده است .
68) براى اطلاع از اخبار رجعت ر، ك : بحارالانوار، ج 53، ص 39 145.
69) روايت وارده در رابطه با اينكه وقت مشخص (الوقت المعلوم ) كه خداوند تا آن هنگام به ابليس ‍ مهلت داده و در آن روز عمر ابليس سر مى رسد، چهار دسته است :
الف : روز قيامت حضرت مهدى 7، ر، ك : بحار الانوار، ج 24، ص 325، روايت 41، و ج 52، ص ‍ 376، روايت 178، و ج 63، ص 221، روايت 63، ص 254، روايت 119.
ب : در آخرين رجعت از رجعت هاى اميرالمؤ منين عليه السلام . ر،ك : بحار الانوار، ج 53، ص 42، روايت 12.
ج : روزى كه رسول خدا صلى اللاه عليه و آله و سلمّبليس را بر روس صخره بيت المقدس سر مى برد، ر، ك :
بحار الانوار، ج 11، ص 154، روايت 31، و ج 63، ص 244، روايت 96.
د: بعد از برپايى قيامت بين نفخ صور اول و دوم . ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 328، روايت 10، و ج 11، ص 108، روايت 17، و ج 57، ص 367، روايت 4، و ج 99، ص 32، روايت 7.
مشكل اختلاف روايات با توجه به اينكه ظهور حضرت مهدى (عج ) و نيز رجعت نمونه اى از قيامت كبرى مى باشند، حل مى گردد.
70) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 6، ص 388، روايت 8256، و بحارالانوار، ج 57، ص 214، روايت 184، و ج 77، ص 301، روايت 6.
71) ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 192، روايت 2، و ج 37، ص 85، روايت 52، و ج 43، ص ‍ 24، روايت 20.
72) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 79، روايت 21، و ج 39، ص 146، روايت 11.
73) ر ،ك : بحارالانوار، ج 14، ص 92، روايت 2، و مشابه آن به نقل از تفسير رازى : بحار الانوار، ج 14، ص 90، و نيز ر، ك : بحارالانوار، ج 64، ص 246.

نظرات (1)

This comment was minimized by the moderator on the site

سلام
عالی بود

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت