پسری 31 ساله ساکن قم هستم و کمی اعتقادات مذهبی و انقلابی دارم. چند ماهی است که یک شغل ثابت با درآمد کافی پیداکرده ام به همین خاطر تصمیم قطعی برای ازدواج گرفته ام و خانواده ام چندین مورد را برایم پیدا کردند و خیلی رسمی و بر پایه اداب و رسوم رفتیم خواستگاری، اما هر کجا خواستگاری رفتم جواب منفی دادند. و حتی یک دختر خانم به صراحت به من گفت شما اعتقادات خاصی دارید و باید دنبال یک نفر مثل خودتان بگردید.
من هم که سرخورده بوده همزمان با این که خواستگاری رسمی را هم می رفتم در سایت همسریابی نیز دنبال مورد شبیه به خودم می گشتم که برایم مشکلاتی ایجاد شد. یک از دختر خانم هایی که در اینترنت پیدا کردم شرایطش خیلی مناسب احوال من بود ، از طریق اینترنت با او مذاکره کردم و هر چه بیشتر پیش رفتیم بیشتر متوجه شدم که از لحاظ روحی و روانی و تفکرات و خواسته هایمان از دنیا و آخرت مثل هم هستیم. اما متاسفانه در مورد خانواده هیچ صحبتی نداشتیم و هر موقع از دختر خانم در مورد خانواده اش سوآل می پرسیدم می گفت بعدا می گویم. روز سوم ارتباط مان از طریق اینترنت با دختر قرار گذاشتم که جایی در مرکز شهر همدیگر را ببینیم و بعد از ملاقات رسما بیاییم خواستگاری ، اما در کمال ناباوری دختر خانم گفت ساکن قم نیست و فط چون دوست داشته در قم زندگی کند در سایت همسر یابی نوشته است «شهر محل سکونت : قم ». برخلاف تصور من مدرک لیسانس هم نداشت و دانشجو انصرافی بود . اسمش را هم در سایت همسریابی غیر واقعی نوشته بود و من چون برایم اسم اهل بیت عصمت و طهارت و خاندانشان مهم بود آن اسم غیر واقعی را تعقیب کرده بودم. لیکن دختر خانم گفت چون اسم «فاطمه» را دوست دارد در سایت همسر یابی اسم غیر واقعی «فاطمه» را برگزیده است و لیکن اسم واقعیش یک اسم ایرانی است. همان لحظه خودش گفت ما به هم نمی آیم و ارتباط اینترنتی را قطع کرد و خدا حافظی کرد. من هم ارتباط را قطع کردم و کامپیوتر را خاموش کردم. چون شماره تلفنم را به او داده بودم پنج دقیقه بعد زنگ زد ، اس ام اس زد. ابراز علاقه شدید کرد. و حتی گفت فردا صبح بیایم شهر شان . الان سه چهار هفته است که ارتباط اینترنتی یا پیامکی داریم ولی تاکنون نه او من را دیده و نه من او را دیده ام. و خانواده مان هم خانواده آنها را ندیده اند. حتی یکبار خانواده خود را راضی کردم که برویم خواستگاری که خانواده من قبول کردند اما خانواده دختر قبول نکردند و هفته بعد مجدد تماس گرفتیم قرار خواستگاری گذاشتیم ، باز هم خانواده دختر قبول نکردند ما بیایم. خودم رفتم به شهر شان و در مورد خانواده دختر تحقیق کردم. اصلا در حد و اندازه خانواده ما نیستند. خیلی از ما پایینتر هستند. چون خانواده خودم هم چندان راضی نبودند و حتی به سلامت دختر مشکوک شده اند ، دختر را فراموش کردم و دیگر جواب پیامک هایش را ندادم. اما دختر دست بردار نیست و مرتبا پیامک می دهد و ابراز علاقه می کند و حتی به خواهرم زنگ زده بود و گفته بود بیاید خواستگاری. مرتب در پیامک هایش مرا به اعتقاداتم و به اهل بیت و حضرت فاطمه زهرا (س)و امام زمان قسم می دهد. دیگر پیامک هایش از حالت عاشقانه وارد حالت عارفانه شده است. خودم تصمیم گرفتم دیگر جوابش را ندهم و به خواهرم گفتم به او زنگ بزند و بگوید که ما منصرف شدیم. دو سه بار خواهرم به او زنگ زد و به او گفته که ما منصرف شدیم و شخص دیگری را مد نظر داریم. اما باز هم دست بردار نیست و پیامک عاشقانه (با رعایت ادب و احترام ) می دهد. انقدر پیامک عاشقانه جورواجور داده است که دیگر تعادل روانی خودم را از دست داده ام. بعضی از روز ها تا چهل پیامک با محتوای عاشقانه و ازدواج و آینده شیرین می دهد. از طرفی از خواستگاری های رسمی و حضوری نیز هنوز چیزی گیر ما نیامده است و خسته شدیم از بس که در خانه این و آن را زدیم.
خانواده دختر اینترنتی در حد خانواده ما نیست و 300 کیلومتر بین ما فاصله است. سن دختر خانم بالا ست و تقریبا ترشیده است. من و خواهرم به دختر خانم شک کرده ایم که شاید سالم نباشد. علی ظاهر نیز دختر خانم عاشقم شده و حتی گفته که می خواهم کنیزت بشوم . حتی تمام شرایط سختگیرانه مذهبی و انقلابی من را قبول کرده که هیچ؛ یکسری شرایط سختگیرانه مذهبی نیز دختر خانم برایم گذاشته؛ گفته باید هر شب نماز شب بخوانی و روزه مستحبی بگیری و شب های ماه رمضان دعای ابوحمزه ثمالی بخوانیم و ...
من مانده ام که چه کنم. هم می ترسم که اگر با این دختر ازواج نکنم مرتکب گناه شده باشم و هم می ترسم که سرم کلاه رفته باشد. هر چه استخاره می کنم هم آیه «جنات تجری من تحت النهار ... » می آید. مادرم هم قبول نمی کند و مرتب می گوید یک خواستگاری دیگر نیز برویم و .... و یک خواستگاری دیگر هم می رویم ، من شرایطم را می گویم و شرایط دختر خانم و خانواده اش را قبول می کنم اما باز هم جواب منفی می شنوم.