پرسش:
چرا نظر فقها و به طور كلي جامعه مذهبي نسبت به موسيقي تا حدودي به منفي گرايي ميل مي كند؟
پاسخ:
با سلام و ادب سلامتي، سعادت و موفقيت شما را از درگاه ايزد منان خواستاريم
موسيقيهاي مهيج تأثيرات منفي و زيانباري در حوزهها و ابعادِ عقلي، احساسي، اعصاب و روان، عرفان و اخلاق دارند.
گفتار اوّل: تأثيرات موسيقي بر عقل:
تأثير 1ـ خروج عقل از تعادل و جدّيّت:
شأن و ويژگي عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعني با حفظِ استواري و پختگياش بتواند به هر صورت ممكن از چاشنيهاي لذّت و سرور، خيال، و انفعال و تحريك بهرهمند باشد؛ امّا در اين ميان، موسيقي (مخصوصاً از نوعِ عالياش) آن چنان يكّهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس است كه آدمي دچار حالتِ «طَرَب» ميشود.
«طَرَب» تأثيري است فوقالعاده! با محوريت موسيقي. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل ميشود. و اين پيشامد، باعث ميشود كه عقل از محاسبات جدّي، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد.
جواني كه موسيقيگرا و «طَربخواه» است:
ـ براي زدودنِ افسردگياش، دُكمهي ضبط صوت را حركت ميدهد تا يكي ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگي مشاهده كند سعي در شناختِ عوامل پژمردگي ميكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشيِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد.
ـ جوانِ موسيقيگرا، براي تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاي مجازي و آني روي ميآورد.
ـ اين چنين كسي كه خواستهاش را در «موسيقي» ميبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نميدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاي زندگي را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگي مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگي كشانده؟ يا سستي در انجامِ وظايفِ ديني و الهي او را به افسردگي كشانيده؟
پس: «موسيقي، عقل را به خواب ميبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براي فهم حقائق بايد چشم گشود نه اين كه چشمها را بست.
موسيقي عقل را به خواب ميبرد: يعني باعثِ اشتغالِ آدمي به اموري ميشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها ميشود.
موسيقي عقل را به خواب ميبرد. يعني: مبناي محاسبات و اشكالات و راه حلّها را فراموش كردن. شما دردي داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط و علل ميسّر است. ولي وقتي ميبيني نوار موسيقي آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت ميبيني و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا ميكند و تو بيشتر به نوار رو ميآوري.. و اين روند تا آن جا ادامه مييابد كه از آهنگهاي معمولي به تند و غربي و شرقياش رو ميكني.
افلاطون ميگويد: «وقتي ريتمِ موسيقي تغيير ميكند، اساس قوانين جامعه نيز با آن متحوّل ميشود». چرا؟ چون اين ديگر عقل نيست كه حاكميت دارد. بلكه موسيقي و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشيه ميراند و عقل نيز اساسِ جامعه است. و اين عقل است كه دين را ميشناسد و ما را نسبت به آن ترغيب ميكند. به راستي چگونه ما ميخواهيم - با اين حساب - با موسيقي، دين را بشناسيم و بفهميم؟ و با آن زندگي كنيم؟
جان كلام اين كه: «موسيقي، عقل را به خواب ميبرد». يعني: او را از محاسبات، واقعيّات و اقداماتِ متناسب، باز ميدارد و اين همان «غفلت» است؛ «هر آن غافل زِيد، غافل خورد تير» و «مشغوليت» به موسيقي عاملِ غفلت است؛ و قران كريم از «مشغولشدنهاي اين چنيني» به «لَهْو» تعبير ميكند. لهو چيست؟
اين واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب ميباشد و فرهنگنويسان دربارهاش اين چنين توضيح دادهاند: لهو، آن است كه چيزي آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نمايد كه باعثِ غفلت و بازماندن از كارهاي مهمتر شود. قرآن كه ميفرمايد: «لاتلهِكُم اَموالُكم و لااولادكم اموال و اولادتان شما را از ياد خدا مشغول و غافل نكند.
اينك ببينيد كه چگونه قرآن كريم، ضمن آن كه ما را از موسيقي باز ميدارد، چگونه علّتِ مذمّت را هم بيان ميفرمايد: در آيهي 5 سورهي لقمان آمده: «و من الناسِ منْ يشْتَري لَهو الحديث لِيُضِلّ عنْ سبيلالله» عدهاي از مردم از آن چه لهو است استقبال كرده و نسبت به آن گرايش دارند اينان ندانسته خود و ديگران را به بيراهه، گمراهي و اشتباه مياندازند؛ اين نوعي بازي گرفتنِ دين است. و بدانيد كه سرنوشتي عذابآور و خواركننده در انتظارشان است.
آن گاه حضرت امام صادق(ع) فرمودند: «غناء مصداقي است از آن چه موجب مشغوليت و بازماندن از ياد خدا ميشود»(ر.ك: وسائلالشيعه، ج 12، ص 226 و 228(بارها گفتهايم كه عاليترين نوعِ موسيقي كه داراي اثراتِ كامل طربناكي توأم با شادي، تخيّلآفريني و احساسانگيزي باشد را «غناء» ميگويند كه از لحاظِ فن موسيقي بايد، با محوريت گفتار و در ضمنِ آهنگ باشد)
موسيقي، قوهي تشخيص عقل را ضعيف ميكند. جان كلام اين كه: موسيقي با تأثيراتي كه در اَبعادِ شاديآفريني، خيالآفريني و تحريكآفريني دارد.