امر به قتل در کتاب آسمانی! چرا؟

پرسش:

در آيات متعددي از قرآن حکيم از جمله سوره توبه آيه 4 و 5 و 29 و نيز سوره نساء آيات 89-91 که امر به کشتار و به قتل رسوندن کفار و نامسلمانان رو داده و اين بويژه با روحيه صلح طلبي و انساندوستي دين تعارض نشون مي ده و اينکه دين سعي مي کنه تا به زور سرنيزه افراد رو به راه حق بکشونه و گرنه بايد الزاما به قتل برسند. اين موضوه علي الخصوص در زمانه کنوني با توجه به بالا گرفتن بحث حقوق انسان ها و حفظ کرامت انسان ها و احترام به عقيده و مسلک افراد بسيار پيچيده است.

پاسخ:

پرسشگر محترم با سلام و تشكر از ارتباطتان
 از ابتداي ظهور اسلام تا به امروز مخالفان اسلام بويژه يهود و مسيحيان سعي داشته اند اسلام را دين شمشير و زور بنامند و معرفي کنند و به آيات جهاد مثال آورده اند. خوشبختانه هم قرآن و هم تاريخ اسلام و هم عاقلان اين برچسب ناچسب را انکار مي کند.
عاقلان مي گويند  هر کس منطق و برهان و استدلال براي حرف و دعوتش داشته ، دعوتش مطابق با فطرت و خواست طبيعي انسان ها باشد، لزومي نمي بيند براي ترويج دعوتش به زور و شمشير و تحميل و سرکوب متوسل شود . توسل به زور و سرنيزه و تحميل روش کساني است که دعوتشان مطابق مباني فطري و استدلالي نيست و براي انسان ها جاذبه اي ندارد.
اسلام ديني است مبتني بر برهان و منطق و استدلال عقلي و مطابق با خواست طبيعي انسان ها . منادي آزادي و مساوات و کرامت انساني  مي باشد.اين مفاهيم آن قدر جاذبه دارد که براي دعوت به آن ها نه تنها شمشير لازم نيست، بلکه مخالفان براي جلوگيري از اقبال عموم به اين دين، به شمشير متوسل مي شوند.
 نمرود و فرعون و مشرکان قريش هستند که وقتي اقبال عمومي مردم به ابراهيم و موسي و پيامبر اسلام را مي بينند، براي جلوگيري از  اقبال عمومي به شمشير و سرنيزه و سرکوب متوسل مي شوند. ابراهيم و موسي و محمد  با دست خالي و مجهز به برهان و کتاب و کلام و منطق به دعوت مردم بر مي خيزند . عموم مردم به سرعت جذب دعوت منطقي، برهاني و فطري آنان مي شوند . مستکبران احساس خطر مي کنند .براي جلوگيري از فراگيري  دعوت نجاتبخش از يوغ بندگي مستکبران و ظالمان، دست به شمشير مي برند . با چماق و سرنيزه بر سر مظلومان حق طلب مي زنند تا آنان را از اجابت دعوت حيات بخش پيامبران منصرف کنند . اين جاست که پيامبران به مظلومان مؤمن اذن دفاع مي دهند.
اولين آيه اي که در باب جهاد نازل شده، آيه زير است که بعد از ساليان مظلوميت و مقهوريت در مکه و در ابتداي هجرت به مدينه و براي دفع هجوم مشرکان نازل شده :
«اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير؛(1)
به کساني که مظلومانه مورد قتل و ستم قرار گرفتند، اجازه دفاع داده شد و خدا بر ياري آنان توانا است».
مسلمانان در مکه مورد سرکوب شديد بودند .فقط به خاطر اين که دعوت رسول خدا را اجابت کرده و از شرک و بت پرستي و اطاعت طاغوت رخ برتافته بودند . هر روز جمعي از آنان سر و دست و پاي شکسته و خوني به محضر رسول خدا رسيده ، اجازه مقابله و دفاع مي طلبيدند . بعد از هجرت به مدينه با نزول اين آيه براي اولين بار اجازه دفاع داده شد.
مسلمانان از مکه فرار کرده و زن و فرزند و خانه و کاشانه خود را رها کرده ، مشرکان بر بازماندگان آن ها ظلم روا داشته و اموال آنان را غارت کرده ، علاوه بر آن، زنده بودن آنان در غربت را هم نمي پذيرند . براي ريشه کن کردن اسلام و مسلمانان لشکر کشي کرده اند .اسلام به  مسلمانان اجازه مي دهد از خود دفاع کنند و مهاجمان را بکشند. آيا اين عاقلانه است يا ظالمانه؟!
همه آيات قتال در باره مشرکان و کافران و اهل کتابي است که براي نابود کردن اسلام و مسلمانان نقشه ريخته و لشکر کشيده اند يا جمعي از محرومان و مستضعفان ايمان آورده ، ولي ظالمان و کافران به آنان اجازه برگزاري مناسک ديني را نمي دهند . مي خواهند آنان را به کفر و شرک سابق بازگردانند يا اجازه دعوت منطقي و برهاني به مبلغان اسلام نمي دهند . محرومان و مستضعفان را در بندگي و بردگي و جهل و بي خبري نگه داشته و مانع رسيدن دين حياتبخش و آزادي دهنده  به آن ها هستند. در چنين مواردي اسلام مسلمانان را اجازه داده دست به شمشير ببرند و در مقابل هجوم دشمن از خود دفاع کنند يا به نجات مستضعفان در بند جهل و ظلم و کفر بپردازند . اين اجازه اي کاملا انساني و منطقي است.
اگر کساني غير از اين مدعي هستند، آيات و رواياتي را که  غير اين دلالت دارد،  نشان دهند.
جهاد و جنگ اسلام فقط دفاعي و آزادي بخش است. جنگ ابتدايي براي تحميل دين در اسلام جايز نيست . خدا  اگر ايمان تحميلي را مي خواست، مي توانست کاري کند که همه از ترس ايمان بياورند، ولي نه خودش انسان ها را به اجبار و از سر ترس به اسلام وارد کرده ، نه به بندگانش چنين اجازه اي داده است. خدا فقط ايمان اختياري انسان ها را مي خواهد .پيامبران و پيروان پيامبران موظف به بيان و تبليغ دين خدا هستند . اگر مستکبران مانع تبليغ شدند يا خواستند دينداران و جامعه اسلامي را از بين ببرند يا گروهي ديندار را در چنبره ظلم خود گرفته و از پايبندي به دين و مناسک آن مانع شدند،دينداران موظفند براي رفع  موانع و ظلم و هجوم، دست به شمشير برده و از کيان خود و آزادي دينداران دفاع کنند.
آياتي که در مورد قتال وارد شده ،همه همين محدوده را مشخص کرده ، به قتال با متجاوزان ستم پيشه  و دفاع از کيان دين و جامعه ديني و دينداران تصريح دارد.
در آيات 89-91 نساء سخن از مشرکان و منافقاني است که ابتدا ايمان آوردند اما از هجرت روي برتافتند و حاضر نشدند از خانه و کاشانه خود بگذرند و با مؤمنان به مدينه مهاجرت کنند، بلکه به کفر برگشتند و در زمره کافران ماندند . همين افراد در جنگ بدر هم عليه مسلمانان شرکت کردند و جمعي از آنان در نبرد با مسلمانان کشته شدند. براي بعضي از مومنان  جنگ با  مشرکان سخت بود، در حالي که خدا آنان را به واسطه گناهانشان گمراه کرده بود، آنان بيجا در باره آنان اميد هدايت داشته و از جنگ با آن ها کراهت داشتند .خدا اين مؤمنان را توبيخ مي کند. خدا کافران را به واسطه ظلم و ستم هايي که کرده اند ،گمراه کرده ، نبايد در مورد کسي که خدا گمراهش کرده و به جرگه دشمنان خدا و رسول و مؤمنان پيوسته ،  براي نابود کردن شما اقدام نموده اند، ترديد کنيد واميد بيجا داشته و از نبرد با آنان شانه خالي کنيد.
بعد يکي از اوصاف زشتشان که آنان را شايسته مرگ مي گرداند ،يادآور شده:
«ودوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواء ؛ آنان دوست دارند شما هم به شرک سابق برگرديد و مانند آنان شويد».
 بعد ادامه مي دهد که آنان را به بريدن از مشرکان محارب و هجرت از دار حرب به دار ايمان (سرزمين مکه دار حرب و لانه جنگجويان عليه اسلام و سرزمين مدينه کاشانه مؤمنان بود)دعوت کنيد،  اگر اجابت نکردند و در زمره مشرکان محارب ماندند، با آنان قطع رابطه دوستي  کنيد . هر کجا آنان را که به نابودي شما کمر همت بسته اند يافتيد، بکشيد؛ بعد دو گروه را استثنا کرده و مؤمنان را اجازه جنگ و کشتن آن ها را نمي دهد:
1.گروهي از مشرکان که با کساني هم پيمان هستند که با مسلمانان هم پيمان مي باشند.
2.گروهي که دوست ندارند با شما درگير شوند و با قوم مشرک خود هم نمي خواهند يا توان ندارند درگير شوند.پس اينان را اگر از قتال با شما کناره گرفتند و به شما پيشنهاد صلح دادند، حق جنگ با آنان را نداريد.
حتي در برخي از آيات مومنان و مسلمانان را از دوستي و محبت به‌ آنان كه سر جنگ ندارند، نهي نمي كند.
«خدا شما را از كسانى كه در دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند باز نمى‏دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مى‏دارد» (2)
در اين آيه نه تنها از جنگ با آنان سخن گفته نشد، بلكه از دوستي و محبت و نيكي به‌آنان نيز سخن گفته است.
با توجه با اين موارد معلوم مي شود فقط مسلمانان بايد با مشرکاني بجنگند که علم دشمني برداشته و در صدد نابودي اسلام و مسلمانان برآمده اند  اما مشرکاني که نمي خواهند با مسلمانان بجنگند، بلکه مي خواهند در صلح زندگي کنند و علم دشمني بر نداشته اند، بايد در امان باشند.
قرآن مي فرمايد:
«ستجدون آخرين يريدون ان يامنوکم و يامنوا قومهم کل ما ردوا الي الفتنه ارکسوا فيها فان لم يعتزلوکم و يلقوا اليکم السلم و يکفوا ايديهم فخذوهم و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اولئکم جعلنا لکم عليهم سلطانا مبينا؛
گروهي ديگر هستند که مي خواهند شما و قومشان در امنيت باشيد. البته اين قوم يک نفاق دروني دارند و هرگاه راه شرک و فتنه و ستم بر مؤمنان باز شود، بدان رو مي کنند ( بر عکس گروه قبل که واقعا دنبال صلح بودند).با اين گروه اگر از جنگ با شما کناره نگرفتند و به شما صلح را پيشنهاد ندادند و دست از کشتار شما بر نداشتند، بجنگيد و هر جا يافتيدشان، بکشيد که  براي شما عليه اينان تسلط کامل قرار داده ايم».
اين آيه به صراحت اعلام مي کند  مشرکان هستند که وضع جنگ يا صلح را معين مي کنند. اگر آنان از دشمني و قتال دست بکشند و اعلام صلح نمايند و بر اعلام خود پايبند باشند، مؤمنان حق قتال با آنان را ندارند . اگر بر قتال و جنگ با مؤمنان اصرار داشته باشند، خداوند به مؤمنان اجازه دفاع و جنگ و کشتار آنان را داده تا ريشه فتنه عليه جامعه اسلامي کنده شود . اين آيه شبيه آيه ديگري است :
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علي الله؛(3) اگر به صلح متمايل شدند، تو هم با توکل بر خدا تمايل نشان بده و پيشنهاد صلح را بپذير».
در آيات سوره توبه هم سخن از مشرکان پيمان شکني است که پيمان صلح با مسلمانان را نقض کرده ، به مؤمنان شبيخون زده و آنان را مظلومانه کشته اند. خداوند به پيامبر اعلام مي کند به  مشرکان اعلام بيزاري کن و به آنان چهار ماه مهلت بده تا ايمان بياورند . بعد از چهارماه ديگر هيچ امنيتي ندارند  .حق داريد هر جا  مشرکان محارب متجاوز پيمان شکن را يافتيد، بکشيد.
در همان آيات ملاک  حلال بودن خون آنان را بيان مي کند :
«کيف و ان يظهروا عليکم لا يرقبوا في مؤمن الّا و لا ذمه...و ان نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا في دينکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون الا تقاتلون قوما نکثوا ايمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدءوکم اول مره؛
چگونه خون آنان حلال نباشد، حال آن که آنان در باره مؤمنان هيچ حق خويشاوندي و پيماني را رعايت نمي کنند ... اگربعد از عهد، پيمان شکستند و دين شما را به طعنه و تمسخر گرفتند، پس  پيشوايان کفر را بکشيد، زيرا آنان را پيمان و عهد نيست. شايد دست از پيمان شکني بردارند.چرا با قومي که پيمان شکستند و تصميم بر اخراج پيامبر از وطنش گرفتند و ابتدا بر دشمني و جنگ با شما کردند، نمي جنگيد؟»
سيره پيامبر هم نشان دهنده آن است که ايشان بر هيچ قوم و قبيله اي بدون سابقه دعوت و دشمني و پيمان شکني و... حمله نکرده، بلکه  براي دفع حمله دشمن جنگيده يا پيشگيري کرده ، دشمناني را که در صدد حمله بوده و تهيه ديده اند ، قبل از اقدام غافلگير نموده اند.
کساني که ادعا دارند اسلام دين شمشير است، آيه اي ارائه دهند که به مسلمانان اجازه حمله به کافران و مشرکان مسالمت جو را داده باشد يا نمونه اي از اين جنگ ها توسط پيامبر يا امير مؤمنان ارائه دهند.

1.حج(22)آيه 39.
2.ممتحنه(60) آيه 8
3. انفال(8)آيه 61.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت