قیام سیدالشهدا علیهالسلام تابلویی است بزرگ که در آن ارزشهای انسانی به بهترین وجه به تصویر کشیده شده اند. اوج ایثار، اخلاص، بصیرت، وفاداری و ... در این تابلوی زیبا نمایان است. و صد البته یکی از اهداف اباعبدالله، ترسیم تابلویی ماندگاری بود تا دیگران با دقت در آن، در راه مستقیم بندگی حرکت کنند.
یکی از ارزش های والای انسانی که گوشه ای از آن در قیام حضرت بازتاب واضحی یافته، صبر است. استقامت و صبر امام علیه السلام بر سختی ها، صبر زینب کبری علیهاالسلام، پایداری اصحاب، صبر در برابر عطش، در برابر دشنام دشمنان، در مواجهه با شمشیرها و تازیانه ها، همگی در مقابل چشمان بشریت، تصویری عظیم و مالامال از مظلومیت را نمایان کرده است.
خیراندشی خیرخواهان و ریاکاران
اما صبر در قیام سید الشهدا علیه السلام جلوه های دیگری نیز دارد. یکی از این جلوه ها استقامت سید الشهدا علیه السلام در برابر هجوم گسترده توجیه ها، خیراندیشی ها و مشورت ها است. امثال فرزند عمر، با نصیحت های مزوّرانه و بزرگانی چون محمدین حنفیه با خیراندیشی های دلسوزانه، همگی در مقابل تصمیم امام ایستاده اند. و همه این افراد انسان هایی سرشناس در جامعه خود بوده اند. طبیعی است که حجم عظیم مخالفت بزرگان جامعه با یک تصمیم، انسان را در پیمودن راه دچار تردید کند، خصوصا وقتی که آن راه بسیار سخت باشد. اما امام حسین علیه السلام وظیفه خود را پیمودن راهی می دانست که انتخاب کرده بود. ایشان در انجام این وظیفه و پیمودن این راه استقامت کرد و خیراندشی خیرخواهان واقعی و ریاکاران فریبکار در تصمیم او برای پیمودن راهش خللی ایجاد نکرد.[۱]
نصحیت به امام معصوم!
یکی از سرشناس ترین افرادی که با امام حسین علیه السلام در مورد حرکت ایشان صحبت کرد و پیشنهادهایی به امام داد برادر بزرگوارش محمد بن حنفیه[۲] است. محمد دو بار با امام در مورد قیام آن حضرت گفتگو کرده است. یکی زمانی است که امام قصد خروج از مدینه را دارد و دیگری زمان اقامت امام در مکه.[۳]
در آخرین صبح حضور امام در مدینه محمد بن حنفیه با حالی مضطرب و غمگین خدمت ایشان رسیده، پس از عرض ارادت چنین می گوید: «ابتدا با بیعت كردن با یزید بن معاویه از او دور شو و تا مىتوانى از شهرها فاصله بگیر، بعد پیكهایت را به سوى مردم بفرست و آنها را نزد خود بخوان. اگر مردم با شما بیعت كردند، الحمد الله، و اگر به دیگرى روى آوردند، خدا از دین و عقل شما چیزى نكاسته است...»
برادر امام در ادامه از سست پیمان بودن مردم گفته و بیان می دارد اگر مردم بر خلاف وعده خود عمل کنند، خون امام که بهترین فرد امت است ریخته شده، خانواده اش بدتر از همه ذلیل می شوند. بعد از اینکه امام این پیشنهاد ابن حنفیه را نمی پذیرد، او به امام پیشنهاد می کند ابتدا به مکه برود و در صورت امنیت همانجا بماند. اگر نشد به یمن برود و اگر نشد در صحراها و بیابانها مخفی شود و صبر کند تا جهت گیری مردم روشن شود؛ سپس تصمیم بگیرد. پس از این پیشنهاد امام به برادرش می فرماید: «برادر، شما از روى مهربانى و شفقت مرا نصیحت كردى. امیدوارم نظرت متقن و موفق از كار در آید».[۴] اما امام در عمل طبق این پیشنهاد نیز عمل نمی کند.
امان نامه از ظالم برای ولیّ خدا!
عبدالله بن جعفر پسر عموی امام و همسر حضرت زینب علیهاالسلام نیز از جمله بزرگان و سرشناسانی است که امام را از رفتن به سمت کوفه برحذر می دارد. او حتی به امام پیشنهاد می دهد که برای امام از امویان امان نامه بگیرد. او در نامه اش به امام می نویسد: «می ترسم در تصمیمی که گرفتی کشته شدن خودت و اهل بیتت باشد و با کشته شدنت، نور زمین خاموش شود چه اینکه تو روح هدایت و امیر مومنان هستی. پس برای رفتن به عراق عجله نکن...».[۵]
امام در جواب نامه عبدالله پاسخی می دهد که راه برای اصرار باقی نماند: «من رسول خدا را در خواب دیدم و ایشان مرا از کاری مطلع کرد و من باید آن را انجام دهم چه به نفعم باشد چه به زیانم (منظور شکست و پیروزی ظاهری است)».[۶]
ارائه استراتژی به خلیفه خدا!
یکی از بزرگترین افرادی که تلاش کرده است امام حسین علیه السلام را از رفتن به کوفه منصرف کند، عبدالله بن عباس است. او که پیامبر صلی الله علیه و آله برایش دعا کرده بود تا فقیه و عالم شود، مفسر بزرگ قرآن و حکیمی توانا به شمار می آمد. ابن عباس یاور امام علی علیه السلام بوده، در جنگ جمل و صفین یکی از فرماندهان لشکرش بود.[۷] هرچند او نیز مانند ابن حنفیه و عبدالله بن جعفر با اصل قیام موافق بود[۸] اما پیشنهادش به امام این بود که قبل از حرکت امام به سمت کوفیان، آنان باید با کارهایی مانند در اختیار گرفتن امور شهر و اخراج تمام دشمنان، عملا همراهی خود با امام را ثابت کنند. در غیر این صورت نمی توان به ثبات قدمشان اعتماد کرد بلکه هیچ بعید نیست که خودشان از سرسخت ترین دشمنان امام شوند![۹] ابن عباس بر این پیشنهاد اصرار فراوان می کند، امام نیز خیرخواهی او را تایید فرموده، در عین حال بر تصمیم خود پامی فشارد.
دشمنانِ دوست نما
در میان سرشناسانی که دوستی با خاندان اهل بیت علیهم السلام نداشته اند نیز چهره های مشهوری دیده می شوند که امام را از رفتن به کوفه یا حتی اصل قیام منع می کردند. فرزند زبیر و فرزند عمر از این گروه اند.
عبدالله بن زبیر[۱۰] که خود از داعیه داران خلافت است به امام پیشنهاد می دهد در مکه بماند و با همکاری یکدیگر با یزید مقابله کرده، او را سرنگون کنند. او نیز به پیمان شکنی کوفیان در زمان امام علی و امام حسن علیهماالسلام اشاره کرده، پیشنهاد می دهد امام در مکه مانده، یاران خود را فراخواند و وقتی یارانش زیاد شدند قیام را شروع کند. اما امام حسین علیه السلام می فرماید که اگر یک وجب بیرون محدوده حرم کشته شود برایش بهتر از آن است که یک وجب درون محدوده باشد.[۱۱]
عبدالله بن عمر موضعش شدیدتر است. او حتی اصل قیام امام را نیز نفی کرده پیشنهاد می دهد که امام همان طور که در ایام معاویه صبر کرده است[۱۲] اکنون نیز مانند سایر مردم با یزید بیعت کند! او می گوید: «شما که دشمنی این خاندان (بنی امیه) با خودتان و ظلمی که به شما روا داشته اند را می دانی. اکنون مردم با یزید بیعت کرده اند. می ترسم این طلا و نقره مردم را در کشتن تو متمایل کند. بیا و مانند مردم صلح کن»[۱۳] امام نیز با یادآوری شخصیت امثال یزید به فرزند عمر می گوید: «من با یزید بیعت و صلح کنم در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد او و پدرش آن حرف ها[۱۴] را زده است!؟»[۱۵]
استقامت ورزیدن تا رسیدن به هدف بزرگ
علاوه بر محمدبن حنفیه، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، که همگی از فرزندان بزرگان صدر اسلام هستند، سرشناسانی چون عمر بن عبدالرحمن مَخزومی[۱۶] یکی از هفت فقیه بزرگ مدینه، جابر بن عبدالله انصاری[۱۷] صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و اولین زائر امام حسین علیه السلام بعد از شهادت امام و أبا سعید خدری،[۱۸] از اصحاب بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله، از سابقان در بازگشت به امام علی علیه السلام، راوی روایات فراوان در فضل امام علی و دوازده امام علیهم السلام و فردی که مورد تمجید امام صادق و امام رضا علیهماالسلام قرار گرفته است، نیز از بزرگانی اند که با امام در مورد کیفیت قیام ایشان مخالف اند. اما امام در تصمیم خود مصمم است و استقامت او بر هدفش به قدری است که نصایح، خیراندیشی ها و عافیت طلبی ها در پیمودن راه تا رسیدن به هدف تاثیر نداد.
پی نوشت:
[۱] - توجه به این نکته مهم است که همین درست فهمیدن ها و سپس ایستادگی ها در راه رسیدن به هدف است این چنین افرادی را شایسته مقام امامت و عصمت کرده است و از آنجا این بزرگواران الگو برای سایر انسان ها هستند باید رفتارشان را با دقت بررسی کرده، شناخت و سپس در مسیر نزدیک شدن به آنان تلاش کرد.
[۲] - محمد بن حنفیه فرزند امام علی علیه السلام است که به لقب مادرش خولآی حنفیه مشهور شده است. محمد حدود سال پانزده هجری متولد شد و حدود سال هشتاد و چهار هجری وفات یافت. او در جنگهای پدرش همراه ایشان شرکت می کرد. از گفتگوهای بین محمد و امام حسین علیه السلام چنین فهمیده می شود که امام به او اعتماد داشته است. او بعد از امام حسین علیه السلام امامت حضرت سجاد علیه السلام را نیز پذیرفت. در مورد علت غیبت محمد بن حنفیه در قیام سید الشهدا علیه السلام مطالبی گفته شده که مورد مقبول آن، بیماری ایشان است. برای اطلاع بیشتر از علت غایت بودن محمد بن حنفیه در عاشورا ر.ک: مع الركب الحسینی ،ج۲،ص:۲۵۸ یا ترجمه کتاب با نام «با كاروان حسینى»،ج۲،ص:۲۳۱.
[۳] - پس از مرگ معاویه، یزید نامه ای به والی مدینه نوشته به او دستور می دهد از حسین بن علی و عبدالله بن زبیر برای یزید بیعت بگیرد و در صورتی که از بیعت امتناع کردند، گردن آنها را زده، برایش به شام بفرستد! امام با تدبیر از بیعت سرباز زده با گروهی از بنی هاشم از مدینه به سمت مکه حرکت می کند. ایشان اوایل ماه شعبان وارد مکه شده، پس از حدود چهار ماه، در ایام حج از مکه به سمت کوفه به راه می افتد.
[۴] - نخستین گزارش مستند از نهضت عاشورا / ترجمه وقعة الطف، ص: ۲۷.
[۵] - مع الركب الحسینی ،ج۲،ص:۲۶۸.
[۶] - همان.
[۷] - ابن عباس در سال شست و هشت در حدود هفتاد و دو سالگی در حالی که ابن زبیر او را از مکه تبعید کرده بود درگذشت و محمد بن حنفیه بر او نماز خواند.
[۸] - ابن عباس در سخنان خود معرفت خود به مقام امام و آمادگی برای شهادت در برابر ایشان را نیز بیان می کند. ر.ک: مع الركب الحسینی ،ج۲،ص:۲۱۵ تا ۲۲۳. اما در تاریخ آمده است که او در سالهای پایانی عمرش نابینا شده بود. مع الركب الحسینی ،ج۲،ص۲۴۳.
[۹] - مع الركب الحسینی، ج۲،ص۲۱۴.
[۱۰] - این فرد پسر زبیر و نوه دختری ابوبکر است. و همین نسبت موقعیت ویژه ای برایش در جامعه آن زمان فراهم کرده است. او در دشمنی اهل بیت علیهم السلام شناخته شده بود تا جایی امام علی علیه السلام در مورد او و پدرش فرمود: «زبیر از ما اهل بیت بود تا وقتی که پسر شومش عبدالله به دنیا آمد». همو عایشه را که در حال منصرف شدن از نبرد با امام علی علیه السلام بود فریب داده، مانع بازگشتش شد. حتی فرزند عمر نیز او را نصیحت کرده، به او گفت: «مبادا در حرم الهی ملحد شودی! به خدا شهادت می دهم که از رسول خدا شنیدم که فرمود: حرمت مکه را مردی از اهل قریش می شکند که نامش عبدالله است و گناهان او به اندازه گناه نیمی از اهل زمین است». ر.ک: مع الركب الحسینی، ج۲،ص ۲۷۸ یا با كاروان حسینى(ترجمه مع الرکب الحسینی) ،ج۲،ص:۲۴۸.
[۱۱] - طبق دستورات اسلامی مکه حرم امن است و کسی که به آنجا پناه می برد را نباید کشت. امام با این بیان خود به دو مطلب اشاره دارد: یکی اینکه یزیدیان اهل رعایت حرمت حرم الهی نیستند و از قتل پناهندگان به آن ابایی ندارند. اما از سوی دیگر بر دیگران که این نکته را می دانند لازم است حرمت مکه را نگه داشته با باقی ماندن در آن باعث شکسته شدن حرمت حرم نشوند. امام خود اولین کسی است که این نکته را رعایت می کند. بیان این مطلب به ابن زبیر که در آینده با سپر قرار دادن مکه موجب حمله سپاه یزید به آن و آتش گرفتن خانه کعبه و شکسته شدن حرمت آن می شود نیز تذکری است که امام برای اتمام حجت به ابن زبیر می فرماید.
[۱۲] - دوران حکومت معاویه بیست سال طول کشید که ده سال آن همراه با امامت امام حسن علیه السلام و ده سال بعدش دوران امامت امام حسین علیه السلام بود.
[۱۳] - مع الركب الحسینی ،ج۲،ص:۲۹۳.
[۱۴] - اشاره به فرمایشات رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد این دو نفر مانند این بیان آن حضرت: «خدا برکت را از یزید دور کند او پسرم و پسر دخترم، حسین را می کشد».
[۱۵] - مع الركب الحسینی ،ج۲،ص:۲۹۳.
[۱۶] - همان،ص:۳۰۳.
[۱۷] - همان، ص۳۰۶.
[۱۸] - همان، ص۳۱۵.