پیروی از شیطان؛ از عوامل رویارویی با امام حسین علیه السلام


پیروی از شیطان، عامل رویاروی در مقابل اباعبدالله

با کاوشی در روایات، تاریخ و حوادث کربلا می توان علل و زمینه هایی را که موجب شد این حادثه و این واقعه اتفاق بیفتد، پیدا کرد. بحث ما در ارتباط با این علل و زمینه هاست اینکه چرا عدة زیادی در مقابل اباعبدالله ایستادند و با ایشان رویارویی کردند؟ گر چه از تاریخ این حادثه قرن ها گذشته اما آثار و نوشته هایی است که وقتی انسان آنها را بررسی می کند می تواند این علل و زمینه ها را استخراج کند. برخی از این علل، علل اجتماعی و بیرونی است که این ها مورد بحث من نیست، و برخی از این علل، علل درونی است و جنبة تربیتی دارد که این موضوع بحث ماست. یکی از عواملی که امام حسین (علیه السلام) در چند جا در سخنرانی هایش خطاب به دشمن و در نامه ها و کلامش به آن اشاره فرموده، مسئلة پیروی از شیطان است. می فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ»؛[1] شما مردم پیرو شیطان شدید که از عمرسعد و ابن زیاد حمایت کردید. شما مردم، حزب خدا را حذف کردید و دنبال حزب شیطان رفتید که یاد خدا از زندگی تان رفت و اینگونه در مقابل من صف آرایی کردید.[2] بنابراین شناخت حربه ها، گام ها و وسایلی که شیطان از طریق آن انسان ها را منحرف می کند خیلی مهم است. شما می دانید یک سری آسیب هایی است که جسم انسان را تهدید می کند؛ مثل تصادف، سرطان، بیماری و... بشر در طول تاریخ در اثر تجربه راه حل بعضی از آنها را پیدا کرده گر چه در مورد بعضی از آنها هم عاجز مانده است. انسان در بعضی موارد توانسته با وضع قوانین راهنمایی رانندگی، با ساختن داروها و با عمل های جراحی بر برخی از آسیب ها و خطرات و دشمن هایی که جسم انسان را تهدید می کند غلبه کند؛ البته مجهولات انسان نسبت به معلومات او خیلی زیاد است، بسیاری از بیماری ها، سکته ها، تصادفات و حوادث هم است که بشر هنوز نتوانسته راهکار آن را پیدا کند. این در مورد آسیب های جسمی است اما روح ما هم دشمنانی دارد که در این مورد دیگر نمی توانیم بگوییم دانشمندان علوم تجربی از راه تجربه راهکار مبارزه با آن را پیدا کنند، این دشمن را از ابتدا انبیاء، آیات الهی و اولیای خدا معرفی کرده اند و علائم آن و راهکارهای مبارزه با آن را هم گفته اند.

دشمنان یک مومن

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده اند:

«المؤمنُ بَینَ خَمس شدائد»

«هر مؤمنی پنج دشمن دارد»؛

1-«مؤمنٌ یَحسُدُه» یکی آدم های حسود، کسی که نسبت به انسان حسادت می ورزد، و یا چشم زخم مي زند و نمی تواند انسان را ببیند خواه از نظر روانی، و یا گفتاری و یا تخریب سابقة انسان در جامعه به او لطمه می زند، دشمن است.

2- «و منافقٌ یبغُضُه» منافقانی که نسبت به مؤمن بغض دارند.

3- «وکافرٌ یُقاتِلُه» کافری که نمی خواهد سر به تن مسلمان باشد؛ مثل اسرائیل، آمریکا و...

4- «و نفس تنازعه فبین أن النفس عدوا منازع یحب مجاهدتها» نفس خود انسان، هوای نفسی که می خواهد انسان را از درون سرنگون کند.

5- «شیطانٌ یضله»[3] شیطانی که مؤمن را گمراه می کند. زندگی کردن بین این پنج دشمن برای انسان خیلی سخت است! مؤمن حسود، کافر مبارز و جنگجو، منافقی که بغض و کینه دارد، نفسی که از درون حربه های مختلفی مثل خشم، شهوت و غریزه دارد و شیطانی که گام های مختلفی دارد. لذا در بعضی روایات داریم، مَثَل مؤمن، مثل بره (گوسفند) است؛ شما گوسفند را دیده اید گرگ او را تهدید مي کند، خود انسان ها برای اینکه آن را ذبح کنند و از گوشتش استفاده کنند دنبالش هستند. در عروسی، در عزا، وقتی حاجی می آید در هر مناسبتی، بالاخره سر این گوسفند در خطر است. خود این حیوان هم کاملاً مفید است؛ گوشتش پوستش، استخوانش و قسمت های مختلف بدنش که برای جاهای مختلفی استفاده می شود. در حدیث داریم که امام سجاد علیه السلام فرمودند: مؤمن مثل گوسفند و بره ای است که خودش برای همه مفید است، اما همه نیز می خواهند به نوعی او را ببلعند. فرمود انسان مثل گوسفندی است که بین گرگ و شیر و خوک و خطرات مختلف واقع شده است. واقعاً هم این گونه هست، اگر شما تأملی بکنید امروز تصادف، سکته، سرطان، و بیماری های متعدد جسم بشر را تهدید می کند، بیماری های متعددی هم روح بشر را تهدید می کند و بشر هم از آن غافل است.

شیطان ،دشمن اصلی انسان

از میان این پنج دشمن، شیطان دشمن قسم خورده است، شیطان دشمن رنگارنگ است، شیطان، دشمن رانده شده است و از همة این ها خطرناکتر است. به تعبیر یکی از بزرگان می گوید شیطان مثل آن سگی است که جلوی باغ می بندند. این سگ با صاحبخانه و با هر که با صاحبخانه آشنا باشد کاری ندارد. ولی غریبه و دزد را می گیرد. او می گوید این شیطان کسی را که با صاحبخانة دل، یعنی با خدا آشنا باشد، نمی گیرد. اما آن کسی را که با خدا بیگانه باشد و با صاحبخانه ارتباط نداشته باشد را می گیرد. «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون»[4] این صریح قرآن است که شیطان بر کسی که ایمان و توکل بر خدا دارد مسلط نیست. این دشمن قسم خوردة، رانده شدة و مسلط بر انسان های دور از خدا می گوید در مالتان دخالت می کنم، در اولادتان دخالت می کنم، در صراط مستقیم و موقع نماز سراغتان می آیم.

انسان در یک نمازی که مي خواند از اول تا آخرش اصلاً حواسش به نماز نیست، انسانی که حساب های طولانی انجام مي دهد، وقتی می خواهد هفت بار طواف کند اشتباه مي کند و پنج بار طواف مي کند. در طواف و وضو سراغت می آید، این دشمن این گونه است «لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم»[5] این دشمنی که اینگونه انسان را تهدید می کند، یعنی در نماز انسان، حج انسان، زندگی انسان، نیت انسان، کار و تلاش و مال انسان دخالت می کند «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغویَنَّهُمْ أَجمَعینَ»[6] پس باید گام های شیطان را بشناسیم، من طی دو جلسه در این موضوع صحبت می کنم. قرآن می گوید باید خطوات شیطان را بشناسیم، دشمن از هر راهی که وارد می شود باید همان راه را بست. باید ببینیم محل نفوذش از کجاست، باید جلوی همان نفوذ را گرفت. قرآن، روایات و ائمه راه های نفوذ شیطان را به خوبی معرفی کرده اند این مثل آسیب های جسم نیست که زمان بگذرد و علوم تجربی آن را استخراج کند، خیر، اگر می گوید: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِين»[7] همه چیز در این قرآن هست، یعنی ما راجع به این آسیب های روح همه چیز را گفته ایم. اکنون با توجه به این مقدمه ای که گفتیم بعضی از گام های شیطان را برای شما می شمارم.

ایجاد اختلاف و کینه، از گام های شیطان

قرآن کریم می فرماید: یکی از حربه های شیطان، کینه و اختلاف است «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء»[8] شیطان می خواهد شما با کینه از هم دور شوید. کینه، مادر همة بدبختی هاست «اُمٌّ الخُلق الحقد»[9] کینه مادر صفات رذیله است. چون اگر کینه آمد حسادت قهر، درگیری، غیبت و سخن چینی می آید. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «سَبَب الفِتَنِ اَلحِقد»[10] ریشة فتنه ها و بدبختی ها کینه است. امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا فرمود: برای چه با من می جنگید؟ مگر من پسر پیغمبر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: مگر پدرم علی (علیه السلام) نیست؟ گفتند: بله. فرمود: آیا مادرم زهرا (علیها السلام) نیست؟ گفتند: بله. دائم از آنها سؤال می کرد: «هَل تعلمون» می دانید من که هستم؟ جرم مرا بگویید. آیا دین را زیر پا گذاشته ام؟ سنت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را عوض کرده ام؟ احکام الهی را جابجا کرده ام؟ چرا با من می جنگید؟ می دانید آنها چه گفتند؟ «بُغضاً لأبیک» به خاطر کینه ای که نسبت به پدرت علی (علیه السلام) داریم. ببینید این کینه چه می کند؟ برادران یوسف (علیه السلام) برادر خود را در چاه می اندازند. قابیل همین که دید قربانی اش قبول نشد، برادرش هابیل را به قتل رساند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در جنگ جمل چند هزار کشته داد، چند هزار مسلمان کشته شد، در حالی که بر پیشانی آنها آثار سجده بود و بعضی از آنها حافظ قرآن بودند، همة آنها مسلمان بودند، همه کسانی بودند که به یک قبله نماز می خواندند

حضرت در جمل قبل از درگیری زبیر را خواست و فرمود: زبیر از جان علی چه می خواهی؟ تو که علی را می شناسی، تو کسی هستی که در شورای شش نفره، به نفع علی کنار رفتی؟ تو کسی هستی که پای وصیت نامة فاطمه (علیها السلام) را امضا کردی، تو کسی هستی که بارها و بارها پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیش تو مقام و شأن مرا گفت؛ چرا در این جنگ، در مقابل من این لشکر را جمع کردی؟ می دانید چه گفت؟ گفت: تو خلیفه باشی و من نباشم؟ این کینه است، می گوید چه شد که شما خلیفه شدی، چرا مردم دور شما را گرفته اند؟ مگر من با شما چه فرقی دارم؟ شما پسر عم پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستی، من هم پسر (صفیه) عمة پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستم. این کینه است، در تاریخ با همین کینه امام کشی صورت گرفت. چرا موسی ابن جعفر (علیه السلام) به شهادت رسید؟ چون پسر برادرش، محمد ابن اسماعیل کینة امام را به دل گرفت، پیش هارون الرشید رفت و سعایت کرد. امام به او فرمود: «پسر برادر، در خون من شرکت نکن، عاقبت به خیر نمی شوی! اما او رفت سعایت کرد و موسی ابن جعفر به شهادت رسید. چرا امام جواد (علیه السلام) به شهادت رسید؟ به خاطر کینة دانشمندان بی دینی که وقتی دیدند حکم امام جواد (علیه السلام) راجع به قطع دست دزد پذیرفته شد و حکم آنها پذیرفته نشد باعث این امر شد که پیش خلیفه آمدند و سعایت کردند و امام را به شهادت رساندند.

اگر بخواهم سیر تاریخی این امام کشی را ادامه بدهم خیلی زیاد است. ببینید از جنگ با امیرالمؤمنین که صدا می زنند ما به خاطر کینه ای که با تو داریم آمده ایم، در کربلا که می گویند: «بغضا لاَبیکَ» از شهادت موسی ابن جعفر (علیه السلام) که پسر برادرش به خاطر کینه و حسادت باعث شهادت ایشان شد، شهادت امام جواد (علیه السلام) که آن علمای درباری جمع شدند و آن گونه باعث شهادت امام شدند، همین گونه تاریخ را بیایید جلو تا مرحوم شهید اول چرا سر از بدنش جدا کردند؟ چرا این گونه او را به شهادت رساندند؟ به خاطر حسادت و کینه، وقتی دیدند کار او اوج پیدا کرد، حکم می کند، نظر می دهد و مراجعات دارد عده ای به خاطر کینه ای که از او داشتند جمع شدند کتابی را به اسم او بیرون دادند که در آن کتاب مطالب کفریات و غیر دینی بود. حکم قتلش را گرفتند و او را به شهادت رساندند. شهید ثانی و دیگران هم همین گونه مورد کینه و حسد قرار گرفتند.

یکی از دعاهای مسلمانان و اصحاب پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) این بود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا»[11] خدایا در دل ما کینة مؤمن را قرار نده، برادران عزیز! اگر با کسی قهر هستید و قطع رابطه کرده اید، این روابط را صمیمی کنید و این کینه ها را کنار بگذارید. روایتی از امام سجاد (علیه السلام) در مورد برادر دیدم که ایشان فرموده اند: برادر برای تو چهار عنوان و پشتوانه است «أمَّا حَقٌّ أخیکَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ» ای کسی که برادر داری باید بدانی برادر «یَدُکَ الَّتی تَبْسُطْها» دست توست «وَ ظَهْرُکَ الَّذی تَلْجَأُ إلَیْهِ» پشتوانة توست «وَعِزُّکَ الذَّی تَعْتَمِدُ عَلَیهِ» باعث عزت و افتخار توست «وَقُوَّتُکَ الّتی تَصُولُ بِها»[12] باعث قدرت توست. حال ما می بینم با این برادری که حضرت معرفی کردند کسی شش ماه یا یک سال قهر باشد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «أَیُّما مُسْلِمینِ تَهَاجَرَا فَمَکَثا ثَلَاثَاً لَا یَصْطَلِحانِ إلّا کَانَا خَارِجینِ مِنَ الإسْلَامِ»[13] چند روایت داریم که اگر دو مسلمان بیش از سه روز با هم قهر باشند هر دوی آنها از اسلام خارج می شوند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: مردم بپرهیزید از گناهانی که مرگ انسان را جلو می اندازد. ما دو نوع مرگ داریم: اول سورة انعام می فرماید: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُون. هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ»[14] یک اجل حتمی داریم و یک اجل غیرحتمی؛ یک مرگ مسمّی داریم که «لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُون»[15] اصلاً جابجا نمی شود و آن لحظه ای است که کسی نمی تواند آن را کم و زیاد کند؛ اما یک مرگی داریم که غیرحتمی است «اجلّ محتوم و اجّل غیرمحتوم» اجلی که زودتر می آید. روایت داریم که مردمی که در اثر گناه می میرند، در اثر مرگ رسمی شان و در اثر پایان یافتن عمر طبیعی شان نمی میرند. مثلاً آقا شما چراغی را روشن می کنی یک لیتر نفت در آن می ریزی این چراغ قاعدتاً باید 20 ساعت یا 15 ساعت بسوزد و بعد خاموش شود؛ اما وقتی باد زد و آن را خاموش کرد، این چراغ به طور طبیعی خاموش نشده است نفت دارد اما باد آن را خاموش کرده است. اگر کسی آمد و روی آن پتو انداخت و به چراغ اکسیژن نرسید و خاموش شد، این به طور طبیعی خاموش نشده است.

گناهان سبب جلو افتادن مرگ

هر انسانی مثل نفتی که داخل یک چراغ است، یک ظرفیت عمری دارد، هفتاد سال، شصت سال، نود سال، صد سال، اما بسیاری از مرگ ها در اثر نرسیدن اکسیژن به چراغ عمر است، در اثر برخورد این باد با شعلة چراغ است. چه بادی؟ باد گناه، معصیت، خطا، بی ادبی و بی احترامی. امیرالمؤمنین فرمود: «أعُوذُ باللهِ مِنَ الذُّنوبِ الّتی تُعَجِّلْ الفَناءَ» از آن گناهانی که مرگ را جلو می اندازد به خدا پناه می برم. شخصی بلند شد، گفت: یا امیرالمؤمنین، مگر ما گناهی هم داریم که مرگ را جلو می اندازد؟ «فَقَالَ نَعَمْ وَیْلَکَ قَطِیعَهُ الرَّحِمِ»[16] فرمود: بله، یکی از آن چیزهایی که مرگ را جلو می اندازد عمر انسان را کوتاه می کند، قطع رحم و قطع ارتباط با فامیل است. امام صادق فرمودند: بپرهیزید از «حَالِقَه» شخصی بلند شد و از امام پرسید: آقا حالِقه یعنی چه؟ فرمودند: «قَطیعهُ الرَّحِمِ».[17]

صله رحم، موجب زوال کینه می شود

امام صادق فرمود: «صِلَهُ الرَّحِمِ یُهَوِّنُ الحِسابَ یَوْمَ القیامَهِ»[18] صلة رحم حسابرسی قیامت را آسان می کند. در روایت دیدم خدا می گوید اسم من رحمان است و رحم را از اسم خودم مشتق کردم. اگر کسی به ارحام سر بزند گویا با خدای رحمان ارتباط برقرار کرده است. بگذارید آدرس نزدیک تر به شما بدهم، خدا در اولین آیة سورة نساء می فرماید: «وَاتقوا اللهَ» بپرهیزید، تقوا داشته باشید از آن خدایی که درباره اش از شما سؤال می شود «الَّذِي تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ»[19] این آیة اول سوره نساء خیلی عجیب است. دو چیز را کنار هم گذاشته و مي گوید دو چیز از شما سؤال می شود: یکی خدا و یکی ارحام. از جمله مواردی که ارحام به خدا عطف شده آیة اول سورة نساء است. شما بروید قرآن را باز کنید و ببینید یکی از آن جاهایی که به نام خدا عطف شده و از آن سئوال می شود، ارحام است. کینه را کنار بگذارید، اختلاف ها را کم کنید، برادران و دوستانتان را ببخشید. جوان های عزیز، نگذارید حریم ها نسبت به پدر و مادر، نسبت به بزرگتر، در جامعه خدشه دار شود. این ها اصول قدیمی نیست. اصول مستمر است، این ها اصولی است که هر چه در جامعه بیشتر رعایت شود، برکت، رحمت، لطف، عمر و سلامت در جامعه بیشتر است و اصولآً باعث ایجاد آرامش می شود. در گذشته که این رفت و آمدهای خانوادگی بود وشب نشینی هایی که در آن گناه هم نبود، داستانی، گفتاری و گفت و گویی بود، خیلی از این بیماری هایی که الان افراد دارند مثل افسردگی، نگرانی دلزدگی واحساس پوچی بسیار کم بود.

این یک امر طبیعی و روشن است کینه، منشأ تمام صفات رذیله است. موجب می شود انسان ها از هم دور شوند، فاصله ها زیاد شود، انسان ها نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. واقعاً اگر هر کسی به فقرای فامیلش، به همسایه های خودش، به خویشان خودش برسد نباید مظاهر فقر در جامعه این قدر زیاد باشد. هر کسی سعی کند به هر طریقی تفقّد کند؛ صندوق های قرض الحسنه، جلسات خانوادگی، کسی که در فامیل مُعَنوَن است، جوان های فامیل را دور هم جمع مي کند. اگر کسی معلم است، دبیر است، روحانی است، صاحب نظر است، صاحب قلم است، هفته ای یک بار یا ماهی یک بار جلسه بگذارند و در همان جلسه اگر کسی بیمار شد برایش هدیه ببرند، اگر کسی قرض داشت برای او پول جمع کنند، دفعة دیگر هم برای شخصی که بانی بوده این حرکت صورت خواهد گرفت. چیزهایی است که هر چه بیشتر این ها در بین ما باشد، لطف خدا، و رحم خدا هم بیشتر می شود. امام صادق فرموده اند: فردای قیامت بعضی ها در محشر خیلی مورد توجه هستند، و در بهشت جای خوبی دارند و نعمت هایی که برای آنها می آورند زیاد است. سؤال می شود که این ها چه کسانی هستند؟ جواب می دهند اینها «المُتحابّونَ فِی الله»[20] «متَحابّین» یعنی چه؟ یعنی کسانی که در این دنیا به خاطر خدا با هم دوست بودند. عزیزان سعی کنید دوستی شما هم برای خدا باشد. جوان گرامی سعی کن رفیقت رفیقی باشد که تو را به یاد خدا بیاندازد نه این که به معصیت بکشد. رفیقت کسی باشد که زمینة ارتباط تو را با امام حسین (علیه السلام) بیشتر کند. نمی گویم در روابط دوستانه تفریح و آنچه باعث نشاط می شود نباشد بلکه منطور من نبودن گناه و معصیت است. فرمود: صداقت و دوستی محدوده ای دارد، یک محدوده اش این است که بدی خود را بدی دوستت و بدی دوستت را بدی خودت و خوبی او را خوبی خودت بدانی و برای او حریم قائل باشی.

چند نمونه از برکات صله رحم

شخصی به نام «داود رقی» خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد. رقی، از اصحاب امام صادق است. او پسر عمویی داشت که با وی قهر بود، خدمت امام صادق آمد منتهی قبل از اینکه خدمت امام صادق برسد رفته بود با پسر عمویش ملاقاتی کرده بود و یک هدیه هم برای او برده بود. – عزیزان، چه اشکالی دارد؟ برای کسانی که سن آنها مقداری بالاتر است عرض می کنم. فرض می کنیم که پدر و مادر شما پولدار هستند و وضع مالی خوبی دارند، اما وقتی به منزل ایشان می روی، هدیه ای به دست بگیری و برای آنها ببری چقدر زیباست! آنها نیاز مالی ندارند اما این یک نیاز عاطفی است. چرا قرآن می گوید: «بالوالدَینِ إحساناً»[21] به والدین خود به طور مستقیم احسان کنید نه اینکه با تلفن احوالش را بپرسید، نه اینکه به دیگران حواله بدهید که برای او چیزی ببرند. خودت با دست خود هدیه ای برایش ببر.

خدا همة گذشتگان را رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی فرمود: من گاهی پیش مادرم مي روم- مادر پیری داشت- آنجا می نشینم و مطالعه می کنم که همین ارتباط عاطفی برقرار شود. تلفن ارتباط را برقرار نمی کند، خودت برو، خودت چیزی بخر و هدیه ببر، خودت این تعامل را ایجاد کن- وقتی داود رقی خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد- قصد داشت به مکه برود- همینکه وارد شد امام صادق خیلی او را گرامی داشت و در آغوش گرفت. داود پرسید چه شده یابن رسول الله؟ امام فرمود: «فَرَأیتُ فِیما عُرِضَ عَلَیّ مِنْ عَمَلِکَ صِلَتَکَ لِابنِ عَمِّکَ» پروندة اعمالت را می خواندم دیدم رفتی به پسرعمویت سرزدی و صلة رحم کردی.[22] با فرض این که پسرعموی او آدم خیلی خوبی هم نبود، در خط امام صادق (علیه السلام) نبود و امام صادق (علیه السلام) را هم قبول نداشت ولی شما مي دانید اسلام اجازة قهر نمی دهد. حتی اگر کسی هم در خط نیست، حداقل سلام و علیکی با او داشته باش چون فامیل است. «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً»[23] اینگونه نیست که بسیاری از ارتباطات ما که با هم کم رنگ شده، ناشی از این عوامل باشد، یعنی اگر او نمازخوان است شما هم نمازخوانی اما خط سیاسی او با شما فرق می کند و این مربوط به سلیقة انسان است و همیشه هم اینگونه بوده است. او به یکی رأی داده شما به کس دیگری رأی داده اید. تفاوت رأی باعث نمی شود شما ارتباطتان را با هم قطع کنید. او یک جناح را می پسندد شما یک جناح را، او یک خط سیاسی را دنبال می کند و شما یک خط سیاسی را دنبال می کنید. نگذاریم این بحث های سیاست و جناحی و مطالبی که گاهی از جنبه های اعتقادی به افراد لطمه وارد نمی کند، باعث جدایی و اختلاف شود.

مراقبت از حیله های شیطانی

شیطان یک دشمن قسم خورده است، قدرت مشارکت در مال و اولاد شما را دارد اگر با خدا نباشی به راحتی بر تو مسلط می شود. در صراط مستقیم به دنبالت می آید نه در بیراهه. بیراهه که شیطان نمی خواهد خود او دارد به بیراهه می رود. به عنوان مثال، ماشینی که در جاده مسیرش کج شده دیگر خودش در حال کج رفتن است شیطان در جادة مستقیم به سراغت می آید. شیطان علامت هایی دارد و به تعبیر قرآن: «خطوات»، خطوات یعنی گام. انسان باید این سیاست های گام به گام شیطان و راه های نفوذش را بشناسد، قبلاً گفته شد یک راه نفوذ شیطان کینه است، در سورة مائده، آیة 91 مي فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ»، شیطان با شراب خواری، قماربازی، لهو و آلات موسیقی حرام، کینه و دشمنی ایجاد مي کند. چگونه شکسته شدن حریم عفاف، ارتباط های غیرشرعی، نگاه های شهوت آمیز، زمینة کینه و افسردگی را فراهم مي کند؟ قرآن می فرماید: شیطان از طریق خمر و میسر در بین شما کینه می افکند. بعد می دانید چه مي شود؟ «یَصُّدَکُمْ عَنْ ذِکرِاللهِ» وقتی کینه ای شدی رابطه ات با خدا قطع می شود، «وعن الصَّلاه» رابطه ات با نماز هم قطع می شود. بدانید در یک جمله، ریشة بسیاری از منکرات همین صفت کینه و بغضی است که شیطان در اثر گناه در دل انسان ایجاد می کند. بیاییم حربه های شیطان را بشناسیم و از آن دوری کنیم که یک مورد آن کینه است.

زینت دادن گناه، یکی از حربه های شیطانی

یک حربة دیگر شیطان زینت دادن گناه است. زینت دادن گناه مثل این است که به یک ماشین مدل پایین، با موتور ناسالم و با بدنة پوسیده، یک ظاهر فریبنده بدهند و آن را به شما گران بفروشند. ممکن است در آن لحظه متوجه نشوید حتی ممکن است نمره اش (پلاکش) هم عوض شود، عنوان آن هم عوض شود، ولی در اولین مرتبة سوار شدن و راه رفتن خودش را نشان می دهد. انسان می فهمد این ماشین، ماشین سرپا نیست، و فقط زینت داده شده است، بارها دیده اید وقتی بعضی از خانه ها را می خریید ظاهرش خیلی زیباست، اما وقتی یک ماه در آن زندگی می کنی کاشی آشپزخانه اش می ریزد، سقف و پایه اش خراب می شود. از این اوضاع معلوم می شود خانه به گونه ای ساخته شده که ظاهرش فریبنده بوده است. می فرماید: یکی از کارهای شیطان این است که گناه را برای شما زینت می دهد. مثلاً با خودت می گویی اگر چهار تار موی من بیرون باشد چه می شود؟ چیزی نمی شود، اما از همین جا شروع می شود. و یا به عنوان مثال اگر با نامحرم دست دادیم مگر به کجای عالم هستی برمی خورد؟ به هیچ جا، اما از اینجا شروع می شود و کم کم به جاهای دیگر کشیده می شود. یا این گونه توجیه می کنیم که این همه دیگران ربا می گیرند یک بار هم ما ربا گرفتیم، رشوه گرفتیم. این همه دروغ می گویند، ما هم یک دروغ گفتیم. گناه از کم شروع می شود، اما به کم ختم نمی شود. شیطان از کم شروع می کند و به کم ختم نمی کند. شیر گناه را به جای یک حیوان اهلی برایت جلوه میدهد. حتماً آن قصة مولوی را شنیده اید: یک روستایی گاوی داشت، که خیلی آن را دوست داشت. غذا و شیر و زندگی اش را از آن تأمین می کرد. شب هایی که گاو را در آخور می بست، تاریک بود، می رفت دست به پشت این گاو می کشید، چون محل تأمین زندگی و سرمایه اش همین بود. مولوی می گوید در یک شبی شیری آمد و این گاو را خورد، و در جای گاو نشست. آن شخص ناآگاه، مثل هر شب که در تاریکی می رفت دست به پشت گاو می کشید و او را نوازش می کرد.

    روستایی گاو بر آخورش ببستشیر گاوش خورد و بر جایش نشست

روستایی به سوی آخور رفت تا مثل هر شب گاوش را نوازش کند شروع کرد به نوازش کردن شیر؛ حیوان با خودش گفت: اگر این مرد می دانست که من شیر هستم اینگونه مرا نوازش نمی کرد و دست به پشت من نمی کشید. اگر کسی شیر را گاو تلقی کرد، حیوان وحشی را اهلی دید و در واقع حیوان وحشی را نشناخت، و به عنوان حیوان اهلی با او برخورد کرد، آن وقت ممکن است همان شیر حمله کند و او را ببلعد و در درون خود بگیرد. اینجاست که فرمود یکی از حربه هایش این است که زشتی گناه را زینت می دهد «زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا»[24] من به همین دو گام و خطوة شیطان اکتفا می کنم که یکی بغض و کینه است و دیگری تزیین گناه است.

حجةالاسلام رفیعی
[1]. سوره مجادله، آیه 19
[2]. بحارالانوار، ج 45، ص 5؛ المناقب، ج 4، ص 100
[3]. مجموعه ورام، ج 1، ص 96
[4]. سوره نحل، آیه 99
[5]. سوره اعراف، آیه 16
[6]. سوره ص، آیه 82
[7]. سوره انعام، آیه 59
[8]. سوره مائده، آیه 91
[9]. غررالحکم، ح 6768
[10]. همان، ح 6781
[11]. سوره حشر، آیه 10
[12]. مستدرک، ج 11، ص 160؛ بحارالانوار، ج 71، ص 15؛ تحف العقول، ص 263
[13]. قال رسول الله 9: أَیُّما مُسْلِمینِ تَهَاجَرَا فَمَکَثا ثَلَاثَاً لَا یَصْطَلِحانِ إلّا کَانَا خَارِجینِ مِنَ الإسْلَامِ وَلَم یَکنْ بَینَهُما ولَایة فأیهما سَبَقَ إلَی کَلامِ أخیهِ کانَ السّابِقَ إلَی الجَنة یَومَ الحسابِ (الکافی، ج 2، ص 345؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 262؛ منیه المرید، ص 325)
[14]. سوره انعام، آیات 1-2
[15]. سوره اعراف، آیه 34
[16]. قال أمیرالمؤمنین 7 فی خطبته أعوذُ بالله من الذنوب الّتی تُعجّل الفَناء فَقامَ إلَیه عَبدُالله بن الکَوّاء الیشکُریّ فقال یا امیرالمؤمنین أو تَکونُ ذُنُوب تُعجلُ الفناء فقالَ نَعَم ویلَکَ قَطعیه الرحم إن أهل البیت لیجتمعون و یتواسَونَ وَ هُمْ فَجَرَهٌ فَیَرزُقُهُم الله و إنَّ أهلَ البَیتِ لَیَتَفَرَّقُون وَیَقطَعُ بَعضُهُم بَعضاً فَیَحرِمُهُم الله وَ هُم أتقیاء (الکافی، ج 2، ص 347؛ بحارالانوار، ج 71، ص 137)
[17]. قالَ أبوعبدالله 7: اتّقوا الحالقة فإنّها تُمیتُ الرّجالَ قُلتُ وَ مَا الحالِقَه قالَ قطیعَه الرّحِمِ (الکافی، ج 2، ص 346؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص 493؛ بحارالانوار، ج 71، ص 133)
[18]. قال أبوعبدالله7: صله الرحمِ یُهونُ الحساب یوم القیامه و هِیَ منسَأهٌ فِی العُمرِ و تَقی مَصارِعَ السَّوءِ وَ صَدَقَهُ اللّیلِ تُطفِیء غَضَبَ الرَّب (بحار الأنوار، ج 71، ص 132)
[19]. سوره نساء، آیه 1
[20]. قال الصادق 7: إن المتحابین فی الله یوم القیامه علی منابر من نور قد أضاء نور وجوهِهِم و نور أجسادهم و نور منابرهم کل شیء حتی یعرفوا به فیقال هؤلاء المتحابون فی الله (الکافی، ج 2، ص 125؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 166؛ مستدرک، ج 12، ص 227)
[21]. سوره بقره، آیه 83
[22]. عن داود بن الرقی: قال کنت جالساً عند أبی عبدالله 7 إذ قال مبتدئا من قبل نفسه یا داود لقد عرضت علی أعمالکم یوم الخمیس فرأیت فیما عرض علیّ من عملک صلتک لابن عمک فلان فسرنی ذلک إنی علمت أن صلتک له أسرع لفناء عمره و قطع أجله قال داود و کان لی ابن عم معاند أنا صبیا خبیثا بلغنی عنه و عن عیاله سوء حال فصککت له قبل خروجی إلی مکه فلما صرت فی المدینه أخبرنی أبو عبدالله 7 بذلک (وسائل الشیعه، ج 16، ص 111؛ مستدرک، ج 15، ص 252؛ بحارالانوار، ج 22، ص 339)
[23]. سوره فرقان، آیه 63
[24]. سوره فاطر، آیه 8

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت