مباهله چیست؟و کجای قرآن آمده؟


در اين مقاله پيرامون مباهله در قرآن، آيه ي مباهله سند برتري اهل بيت، بررسي شبهات و ... صحبت ميشود.

مباهله از ريشه ي "بهل" در لغت به معناي رها كردن آمده و "ابتهال" كه از همان ماده است به معناي تضرع و خضوع در دعا معنا شده است.[1] اما مباهله در قرآن كريم به معناي ملاعنه و لعن و نفرين يكديگر مطرح شده است؛[2] پس لعن از لوازم دعاي انسان به حساب ميآيد كه در قرآن به اين معنا بيان شده و علماء به اين اعتبار، ابتهال را به لعن معنا كرده اند.[3]

مباهله در قرآن
بعد از فتح مكه در سال نهم هجري به دنبال تبليغ دين مبين اسلام در شهرهاي مختلف، گروههاي فراواني از مناطق دوردست براي پذيرش اسلام و مناظره با پيامبر اكرم(ص) به حضور ايشان در مدينه شرفياب ميشدند؛ به همين جهت آن سال به نام "عام الوفود" يعني سال ملاقات گروهها با رسول خدا(ص) شهرت يافت.[4] يكي از آن گروهها چند نفر از اهل نجران و پيرو حضرت عيسي(ع) بودند كه به مدينه ميآمدند تا علاوه بر آشنا شدن با كسي كه خود را پيامبر معرفي ميكرد، از وضعيت دين جديد او آشنايي پيدا كنند.[5] اين گروه پس از ورود به مسجد مدينه و آشنايي با پيامبر اسلام، در مورد اعتقادات ديني خود با او به محاجّه پرداختند؛ اما مسيحيان پس از مناظره و شنيدن برهانهاي كافي از جانب پيامبر اسلام قانع نشدند؛ در نتيجه خداي سبحان به رسولش دستور داد تا با آنها به مباهله بپردازد:[6]
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَليَ الْكَاذِبِينَ[7]
هر گاه بعد از علم و دانشي كه (درباره ي مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
با توجه به تفاسير مختلفي كه درباره ي اين آيه بيان شده، نبي مكرم اسلام -صل الله عليه و آله- در ابتدا مسيحيان را دعوت به اسلام ميكند و آنها در مقابل خود را مسلمان و معتقد به خدا و عملكننده به دستورات او معرفي ميكنند. پيامبر اسلام(ص) براي مسلمان خصوصيات و صفاتي را معرفي ميكند كه از جمله ي آن، اعتقادات صحيح در مورد حضرت عيسي(ع) است.[8]
مسيحيان زمان پيامبر اسلام(ص)، حضرت عيسي(ع) را به دليل اينكه بدون پدر به دنيا آمده بود، به عنوان پسر خداوند قبول داشتند:
وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاري‏ الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ...[9]
يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصاري گفتند: مسيح پسر خداست!...
حضرت محمد(ص) با بيان ويژگيهايي از خداوند متعال، و نيز با بيان ويژگيهايي از حضرت عيسي(ع) از جمله خوردن و نوشيدن و... به آنها ثابت نمود كه عقيده ي آنها خالي از حجت بالغه و عاري از صحت و درستي بوده و مسيح(ع) به عنوان مخلوق، نميتواند فرزند خدا باشد.[10]
به دنبال اين جواب، مسيحيان مسئله ي ديگري را مطرح نموده و درباره ي پدر عيسي(ع) سؤال مينمايند. در اين هنگام از جانب خداوند، آيه اي به پيامبر وحي ميشود كه در آن به مسئله ي شباهت تولد عيساي مسيح با حضرت آدم اشاره شده است:
إِنَّ مَثَلَ عِيسيَ‏ عِندَاللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ[11]
مَثَل عيسي در نزد خدا، همچون آدم است كه او را از خاك آفريد، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد. (بنابراين، ولادت مسيح بدون پدر، هرگز دليل بر الوهيّت او نيست.)
نبي اكرم(ص) در جواب آنها با تلاوت اين آيه و با به چالش كشيدن تفكرات آنها، اين مسئله را مطرح ميكند كه چگونه آنها مسيح را به دليل نداشتن پدر، به عنوان پسر خدا قبول دارند؛ درحالي كه آدم را كه نه پدر داشته و نه مادر، پسر خدا نميدانند؟[12]
وقتي پيامبر اكرم(ص) با اين بيان و استدلال از احتجاج و مناظره با مسيحيان نتيجه نگرفت، از جانب خداوند مأمور شد تا با آنها به مباهله برخيزد.
اهل نجران نيز بعد از مشورت به اين كار راضي شده و قرار بر اين ميگذارند تا فردا صبح هر دو گروه با فرزندان و همسران خود به محل تعيين شده آمده و براي نابودي اهل باطل دعا كنند.[13]
پيامبر اكرم به همراه علي بن ابيطالب، فاطمه ي زهرا، حسن و حسين -صلوات الله عليهم اجمعين- روانه ميشوند.[14]
مسيحيان نجران كه به نبوت پيامبر(ص) ايمان داشته و دعاي او را همانند انبياي پيشين مستجاب ميديدند،[15] نابودي خود را در اين ماجرا حتمي دانسته و هنگامي كه مشاهده كردند او عزيزترين نزديكان خود را براي اينكار راهي ميدان كرده است، به صدق ادعاي او پي برده و از مباهله منصرف ميشوند. آنها در ميان خود به اين نتيجه ميرسند كه اگر ادعاي او بياساس بود، هيچگاه در صحنهاي كه قرار است همراهان ايشان مورد لعن و نفرين قرار گيرند، اهل بيت خويش را سپر بلاي خود قرار نميداد؛ لذا آوردن آنها به اين صحنه دليل بر درستي دعاوي ايشان و اطمينان خاطر از نابودي طرف مقابل است. اين امر موجب شد تا مسيحيان از مباهله دست كشيده[16] و به پرداخت جزيه به پيامبراسلام راضي شوند.[17]

آيه ي مباهله سند برتري اهل بيت

جريان مباهله علاوه بر اينكه دليلي بر نبوت پيامبر اكرم(ص) است، برتري و فضيلت اهلبيت او را كه همراه حضرت به مباهله آمده بودند، اثبات ميكند.[18]
اين آيه به طور روشن بر برتري و فضيلت اهل بيت و آل عبا دلالت دارد.[19] حتي به جرأت ميتوان گفت كه در فضيلت اهل بيت پيامبر نازل شده است.[20] سند اين روايات و تفاسيري است كه به وفور در ميان گفتهها و سخنان مفسرين شيعه و اهل سنت يافت ميشود.[21]
نمونه ي بارز آن سخن امام رضا(ع) در اين باره است كه مي فرمايند: خداوند، بندگان پاك خود را در آيه ي مباهله مشخص ساخته و به پيامبرش دستور انجام مباهله با مسيحيان را داده است. به دنبال نزول اين آيه، پيامبر اكرم، علي و فاطمه و حسنين -صلوات الله عليهم اجمعين- را با خود به مباهله برد. اين مزيتي است كه هيچكس در آن، بر اهلبيت(ع) پيشي نگرفته و فضيلتي است كه هيچ انساني به آن نرسيده و شرافتي است كه قبل از آن هيچكس از آن برخوردار نبوده است.[22]
برخي از مفسرين اهل سنت، ذيل آيه مباهله، پس از اثبات وجود اهل بيت همراه پيامبر(ص)، درباره ي فضائل ايشان مينويسند:
روايت شده كه پيامبر اسلام با يك عباي پشمي سياه رنگي از منزل خود خارج شدند، حسن(ع) آمد، او را داخل عباي خود نمودند؛ سپس حسين(ع) آمد، او را نيز داخل عباي خود قرار دادند؛ پس علي(ع) و فاطمه(س) آمدند. بعد از آن حضرت(ص) فرمودند: خداوند فقط ميخواهد پليدي را از شما اهلبيت دور كند و شما را كاملا پاك سازد. وي بعد از بيان اين واقعه ميگويد: بدان كه در مورد صحت اين روايت بين مفسران و محدثان اتفاق نظر وجود دارد.[23]

بررسي شبهات

با توجه به مطالب فوق با بررسي كتابهاي تفسيري و تاريخي موجود، اعم از شيعه و سني، اين نتيجه به دست آمد كه آيه ي مباهله اختصاص به پيامبر اكرم و اهلبيت او دارد. با اين وجود تعداد محدودي از اهل سنت به سبب غرضورزي كه با جريان شيعه و پيروان مكتب اهلبيت(ع) دارند، در خصوص اين آيه شبهاتي را مطرح نموده و با خارج كردن آن از جريان آل پيامبر(ص)، سعي در خدشه وارد كردن به فضيلت اهلبيت(ع) نمودند.[24]
اهم ايراداتي كه به تفاسير وارد نمودهاند از اين قرار است:
شبهه ي اول. وجود كلمات و عبارات جمع در آيه
با توجه به روايات و تفاسيري كه در خصوص اين آيه بيان شد، تنها كساني كه در اين واقعه ي تاريخي همراه پيامبر حضور داشتند، اهل بيت ايشان (علي، فاطمه و حسنين) بودند.
برخي اهل سنت همين استعمال كلمات جمع را در آيه (ابنائنا، نسائنا و انفسنا) بهانه قرار دادند براي رد حضور اهلبيت و شركتكنندگان در جريان مباهله را، مؤمنين و اصحاب پيامبر مي دانند.[25]

پاسخ شيعه

1. خداوند در اين آيه آوردن خويشان و فرزندان را به هر دو گروه مسلمان و مسيحيان امر نموده، بنابراين امر فقط مربوط به شخص پيامبر نبوده است.[26]
2. مراد خدا در آيه اين بوده كه هر يك از دو گروه بايد تمام فرزندان، زنان و خويشان نزديك خود را به صحنه بياورند. رسول اكرم نيز براي امتثال فرمان خداوند متعال، تمام نزديكان خود را به ميدان آورد؛ لكن تعداد آنها از يك زن و دو فرزند و يك مرد تجاوز نميكرد و اگر بيشتر از اينها بودند، حتما بقيه را هم در اين قضيه دخالت ميداد.[27]
3. همچنين علاوه بر اين آيه، در بسياري از آيات ديگر نيز داريم كه فعل و عبارت به صورت جمع آمده و لكن به شخص معيني اشاره دارد؛ مانند آيه ي ذيل:[28]
لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ[29]
خداوند، سخن آنها را كه گفتند: خدا فقير است و ما بي‏نيازيم، شنيد.
بر اساس اعتراف عدهاي از مفسربن، گوينده ي اين سخن شخص خاصي به نام "حي بن احطب" و يا "نحاص" بوده است.[30]
شبهه ي دوم. سن كم حسنين
نكته ديگري كه اين نويسنده مغرض در بيانات خود آن را زير سؤال برده، سن كم امام حسن و امام حسين(ع) در اين واقعه ي تاريخي است. به نظر او حسنين(ع) در روز مباهله به سن تكليف نرسيده و در واقع غير بالغ بودهاند؛ در نتيجه مستحق ثواب نبوده و افضل صحابه به شمار نميآيند.[31]
در جواب اين سؤال بايد گفت كه اولاً انتخاب اين دو نفر براي شركت در مباهله توسط پيامبر اكرم(ص) صورت پذيرفته است و اگر شخص ديگري برتر از اين دو بزرگوار وجود داشت، قطعا رسول خدا(ص) او را انتخاب مينمود؛[32] بنابراين آوردن حسن و حسين، به برتري آنها نسبت به ديگران دلالت ميكند.[33]
ثانياً رسيدن به كمالات و ازدياد درك و فهم در افراد، به سن زياد و بلوغ سني آنها بستگي ندارد؛ همچنان كه حضرت يحيي(ع) بنا بر آيات قرآن مجيد در سن طفوليت، به مقام نبوت نائل گشته و حضرت عيسي(ع) نيز در گهواره به اذن خداوند متعال سخن گفته و ادعاي نبوت و پيامبري نمود. [34]
شبهه ي سوم. دلالت تعبير "نفس" بر اميرالمؤمنين(ع)

از جمله اشكالات ديگري كه در اين مورد گرفته شده، نسبت دادن تعبير "انفسنا" به حضرت علي(ع) است؛ درحالي كه معني اين كلمه (خودمان) به گوينده ي سخن (پيامبر) برميگردد و علي بن ابيطالب شخص ديگري غير از متكلم است؟[35]
در جواب اين سؤال گفته اند كه: چون شخص پيامبر(ص) دعوت كننده ي مسيحيان به مباهله بود، طبيعتا و در عالم خارج شخص دعوت كننده و دعوت شونده نمي تواند يكي باشد؛ بدين معني كه انسان در بين جمع، خود را به آنچه در نظرش است دعوت نميكند؛ لذا آوردن لفظ "انفسنا" كه گوينده ي آن حضرت محمد(ص) است، بايد شخصي غير از خود ايشان باشد.[36]
از سويي ديگر احاديث زيادي از وجود مبارك پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه در آن علي(ع) را نفس خويش معرفي نموده است؛ از جمله، حضرت در حديثي ميفرمايند:
علي(ع) از من و من از علي(ع) هستم. گوشت او از گوشت من و خون او از خون من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسي است.[37]
در حديث ديگري آمده است كه: علي نفس من است.[38]
همچنين اجماع شيعه و اهل سنت است كه حضرت علي(ع) در اين واقعه حضور داشته و غير از پنج تن آل عبا كس ديگري همراه پيامبر(ص) نبوده است. پس بدون شك علي، نفس پيامبر بوده كه در آيه ي مباهله معرفي شده است.[39]
علاوه بر آن، در آيه ي شريفه كلمه ي "أبناءنا" به حسنين(ع) اشاره ميكند و عبارت "نساءنا" دلالت بر حضرت زهرا(س) دارد؛ در نتيجه با تطبيق دادن الفاظ آيه با تفاسير و رواياتي كه درباره ي آن نازل شده، ميتوان به دلالت واژه ي "انفسنا" بر وجود مبارك علي بن ابيطالب(ع) پي برد. بنابراين اگر اين آيه در مورد علي(ع) مصداق پيدا نميكرد، حضور ايشان در داستان مباهله محلي از اعراب نداشت[40] و پيامبر كه در مقام امتثال امر خداوند بود، هيچگاه او را با خود به صحنه ي مباهله نميبرد.[41]

پي نوشت ها:
[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم‏؛ لسان العرب،‏ بيروت، دار صادر، 1414ق، ج‏11، ص71 و طريحي، فخرالدين؛ مجمع البحرين‏، تهران، كتابفروشي مرتضوي، چاپ سوم، 1375ش، ج‏5، ص327.
[2]. زكريا، احمد بن فارس؛ معجم مقاييس اللغة، قم، دارالكتب العلمية، بي تا، ج1، ص310 و جوهري، اسماعيل بن حمام، معجم الصحاح اللغه، بيروت، دارالمعرفة، چاپ اول، 1426ق، و لسان العرب، ج‏11، ص72.
[3]. راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، دمشق بيروت، دارالعلم الدارالشامية، چاپ اول، ‏1412ق، ص149.
[4]. جوادي آملي، عبدالله؛ تسنيم (تفسير قرآن كريم)، قم، اسراء، مرداد 1381ش، چاپ اول، ج14، ص452.
[5]. طيب، سيد عبدالحسين؛ اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج‏3، ص228.
[6]. بلاغي نجفي، محمدجواد؛ آلاء الرحمن في تفسير القرآن، قم، بنياد بعثت، ‏1420ق، چاپ اول، ج‏1، ص290.
[7]. آل عمران/61.
[8]. طباطبايي(علامه)، سيد محمدحسين‏؛ الميزان في تفسير القرآن، ‏قم، جامعه‏ي مدرسين حوز‏ۀ علمي‏ۀ قم،‏ 1417ق، چاپ پنجم، ج‏3، ص15.
[9]. توبه/30.
[10]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص15.
[11]. آل عمران/59.
[12]. گنابادي، سلطان محمد؛ تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي، ‏ 1408 ق، چاپ دوم، ج‏1، ص269.
[13]. كاشاني، ملا فتح الله‏؛ تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين، ‏تهران، كتابفروشي محمدحسن علمي، 1336ش، ج‏2، ص239.
[14]. قمي، علي بن ابراهيم‏؛ تفسير قمي، تحقيق سيدطيب موسوي جزايري‏، قم‏، دارالكتاب‏، ‏1367ش، چاپ چهارم، ج‏1، ص104.
[15]. طبرسي، فضل بن حسن‏، تفسير جوامع الجامع‏، تهران‏، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوز‏ۀ علمي‏ۀ قم‏، 1377ش، چاپ اول، ج‏1، ص179.
[16]. ابوالفتوح رازي، حسين بن علي؛‏ روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ‏مشهد، آستان قدس رضوي،‏ 1408ق، ج‏4، ص361.
[17]. طبرسي، فضل بن حسن‏؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، ‏1372ش، چاپ سوم، ج‏2، ص764.
[18]. بيضاوي، عبدالله بن عمر؛ أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ‏بيروت، دار احياء التراث العربي،‏ 1418ق، چاپ اول، ج‏2، ص21.
[19]. زمخشري، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بيروت، ‏دارالكتب العربي، ‏1407ق، چاپ سوم، ج‏1، ص370.
[20]. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1374ش، چاپ اول، ج‏2، ص582.
[21]. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، ‏تهران، بنياد بعثت، 1416ق، چاپ ‏اول، ج‏1، ص631 و فخرالدين رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربي، ‏1420ق، چاپ سوم، ج‏8، ص247.
[22]. عروسي حويزي، عبدعلي بن جمعه؛ تفسير نورالثقلين، قم،‏ اسماعيليان،‏ ‏1415ق، چاپ چهارم، ج‏1، ص349.
[23]. مفاتيح الغيب، ج‏8، ص247.
[24]. تفسير نمونه، ج‏2، ص582.
[25]. محمد، رشيدرضا؛ المنار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1423ق، چاپ اول، ج3، ص283.
[26]. الميزان في تفسير القرآن، ج‏3، ص240.
[27]. تفسير تسنيم، ج14،ص473.
[28]. صادقي تهراني، محمد؛ الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم‏، فرهنگ اسلامي‏، 1365ش، چاپ دوم‏، ج‏5، ص179.
[29]. آل عمران/181.
[30]. ابن عاشور، محمدبن طاهر؛ التحرير و التنوير، بي تا، ج‏3، ص297 و مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص898.
[31]. محمد، رشيدرضا؛ المنار، ج3، ص283.
[32]. تفسير نمونه، ج‏2، ص587.
[33]. حائري تهراني، مير سيدعلي‏؛ مقتنيات الدرر و ملتقطات الثمر، تهران، ناشر: دارالكتب الاسلاميه، 1377ش، ج‏2، ص212.
[34]. طوسي، محمدبن حسن؛ ‏التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا، ج‏2، ص 485. مريم/12 و 30.
[35]. المنار، ج3، ص283.
[36]. حسيني شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد؛ تفسير اثنا عشري، ميقات‏، 1363ش، چاپ اول، ج‏2، ص128.
[37]. البرهان في تفسير القرآن، ج‏4، ص483.
[38]. آلاء الرحمن في تفسير القرآن، ج‏1، ص294.
[39]. تفسير اثنا عشري، ج‏2، ص128.
[40]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏2، ص764.
[41]. تفسير تسنيم، ج14،ص473 و تفسير نمونه، ج‏2، ص587.

نظرات (0)

نظر ارسال شده‌ی جدیدی وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید

  1. ارسال دیدگاه بعنوان یک مهمان - ثبت نام کنید و یا وارد حساب خود شوید.
پیوست ها (0 / 3)
اشتراک‌گذاری موقعیت مکانی شما

وبگــــــــــردی طلبۀ پاسخگو

دانــــــلود های مفیـــــــــــــــــــد

حمایت از سایت

برای حمایت از سایت لوگوی زیر را در سایت خود درج نمایید.

بیشترین دانلود ها

جدیدترین مطالب سایت