سوگنامه ياس
فاطميه قصه گوي رنجهاست بهترين تفسير سوز مرتضي است
فاطميه شعر داغ لاله است قصه زهراي هجده ساله است
فاطميه آتش افروز دل است احتجاجش يك كتاب كامل است
فاطميه سينه چاك دردهاست شاهد نامردي نامردهاست
فاطميه سوز دل را ساز كرد دفتر داغ علي را باز كرد
فاطميه ماه گل افشردن است فتح باب تازيانه خوردن است
فاطميه قفل غم را شد كليد چونكه دارد هم شهيده هم شهيد
فاطمه زهرا عليها السلام در بيستم جمادي الاولي سال پنجم بعثت (1) به دنيا آمد . آن كوثر الهي در زماني چشم به جهان گشود كه طوفاني ترين روزگار پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله بود و امواج مهيب حوادث و تلخيها، زندگاني رسول خدا صلي الله عليه و آله را در چنگال خويش درهم مي فشرد . فاطمه عليها السلام از همان لحظه اي كه چشم به زندگي باز كرد با مشكلات و فضاي سخت و تنگ دست به گريبان گرديد .
هنوز تقريبا دوساله بود كه همراه پدر گرامي و مادر مهربانش در محاصره اقتصادي كفار قريش قرار گرفت و سه سال در شعب ابوطالب در تحمل سخت ترين شرايط گرسنگي و مشكلات شركت داشت .
در سال دهم بعثت (2) يعني اندكي پس از نجات از شعب (3) ، مادر گرامي خويش را - كه رنجهاي ده سال مبارزه و به ويژه تحمل سختيهاي محاصره اقتصادي رنجورش ساخته بود - از دست داد و از آن پس تنها فاطمه عليها السلام بود كه جاي خالي مادر را در كانون خانواده پر مي كرد .
خديجه همسر پيغمبر صلي الله عليه و آله از دنيا مي رود و فاطمه عليها السلام كه كودكي نورس و سرگرم بازي است همينكه گريه و بي تابي پدر را در مرگ مادر مي بيند، در غم و اندوه فرو مي رود و در مرگ مادر اشكها مي ريزد و اين مصيبت و اندوه بزرگ در دل فاطمه عليها السلام تاثير عميقي مي بخشد و تا پايان عمر از او جدا نمي شود (4) .
وفات خديجه هرچند براي فاطمه سخت رنج آور و مصيبت بار بود اما بيش از پيش او را دركنار پدر و در دامان تربيت پيامبر صلي الله عليه و آله قرار داد .
رحلت پدر
سخت ترين و جانگدازترين روز تاريخ زندگاني فاطمه عليها السلام روزي است كه پدر وي از دنيا رفته است، از آن ساعت كه پيامبر صلي الله عليه و آله در بستر بيماري افتاده تا هنگامي كه چشم از دنيا فروبسته است، زهرا عليها السلام، كمتر از بالين پدر جدا مي شد . تاثر و ناراحتي فاطمه عليها السلام وقتي شدت يافت كه پدرش خبر مرگ خود را به او داد، ولي گويا پيامبر در اين لحظه هم نمي توانست دختر خود را اندوهناك و دل شكسته ببيند، زيرا به او مژده داد كه تو نخستين كسي هستي كه به من خواهي پيوست (5) .
سرانجام پيامبر صلي الله عليه و آله كه پشتوانه محكمي براي زهرا عليها السلام بود از دنيا رفت . چگونه زهراي مرضيه عليها السلام مي تواند جاي خالي او را ببيند؟ شدت اندوه زهرا عليها السلام در فراق پدر آن چنان بود كه هر چيز نشاني از پيامبر صلي الله عليه و آله داشت او را گريان و بي طاقت مي ساخت و تا زنده بود در غم فقدان او نالان و گريان بود . امام باقر عليه السلام فرمودند: «ما رؤيت فاطمة عليها السلام ضاحكة قط منذ قبض رسول الله صلي الله عليه و آله حتي قبضت; (6) فاطمه عليها السلام پس از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگز خندان ديده نشد تا اينكه بدين حال از دنيا رفت .»
بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله
فاطمه عليها السلام بعد از رحلت پدر گراميش 75 روز يا 95 روز (7) بيشتر زنده نماند، در اين مدت كوتاه چه مصيبتها و آزار و اذيتها كه از امت پيامبر نديد و چه بي احتراميها كه در حق او و شوي مكرمش علي عليه السلام روا نداشتند . مناسب است توصيف اين ايام را از زبان خود حضرت بشنويم:
بي بي دو عالم مي فرمايد:
صبت علي مصائب لو انها صبت علي الايام صرن لياليا (8)
يعني [بعد از رحلت پدرم] چنان مصيبتهايي بر من فرريخت كه اگر بر روزهاي روشن فرود مي آمد، به شبهاي ظلماني و تاريك تبديل مي شد .
او از غربت اهل بيت عليهم السلام در ميان امت اسلام چنين شكوه مي كند: «فهيهات منكم وكيف بكم واني تؤفكون; اين كارها از شما بعيد بود، چگونه چنين نموديد و به كجا بازمي گرديد؟»
و در ادامه فرمود:
«نصبر منكم علي مثل خز المدي ووحز السنان في الحشي; ما در برابر [اين همه آزار و اذيتهاي] شما صبر پيشه مي داريم به مانند صبوري آن كس كه خنجري بر گلويش خليده و تيغ سنان بر دلش نشسته است .»
شگفتا چقدر فاطمه عليها السلام آن يگانه يادگار پيامبر رافت و مهرباني از زندگاني در ميان چنان مردمي خسته و آزرده شده بود كه در عنفوان جواني مرگ را بر حيات ترجيح مي دهد و از خداي متعال تمناي خلاصي مي نمايد: «خدايا مرگ مرا زودتر مقرر فرما; زيرا زندگي دنيا بر من تيره و تار شده است .» (9)
آري در اين مدت بسيار كوتاهي كه بعد از وفات پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دخت رسالت در ميان امت بود، چنان عرصه زندگي را بر او و شوهر و فرزندانش تلخ و سخت نمودند كه علي عليه السلام بعد از دفن او با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله چنين اندوهش را درميان مي گذارد:
«وستنبؤك ابنتك بتظافر امتك علي وعلي هضمها حقها، فاحفها السؤال واستخبرها الحال فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجد الي بثه سبيلا; (10) به زودي دخترت با تو باز خواهد گفت كه پس از تو امتت با وي چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده از راز دل فرو اندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد .»
ياس در آتش
پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله در آن هنگامه غم و اندوه در حاليكه حضرت علي عليه السلام و خانواده اش مشغول تجهيز و تدفين پيامبر صلي الله عليه و آله بود، كودتاچيان منافق و دنياپرست در سقيفه جانشيني رسول اكرم صلي الله عليه و آله را غصب نمودند و از مردم بر اين خلافت ناميمون بيعت گرفتند . تنها پايگاهي كه به آساني موفق به فتح آن نشدند خانه وحي بود . آنان خوب مي دانستند كه خلافتشان بدون بيعت آنان استحكام ندارد و لذا تصميم گرفتند كه ولي و جانشين بر حق پيامبر صلي الله عليه و آله را احضار و از او بيعت بگيرند .
بر اين اساس به «قنفذ» گفته شد: به نزد علي عليه السلام برو و بگو: خليفه رسول خدا صلي الله عليه و آله از تو خواسته كه براي بيعت درمسجد حاضر شوي . قنفذ چندين مرتبه نزد حضرت علي عليه السلام رفت و آمد كرد، ولي آن حضرت از حضور نزد خليفه امتناع ورزيد . يكي از سركردگان كودتا به اتفاق خالد بن وليد و قنفذ و جماعت ديگري رهسپار خانه حضرت زهرا شدند . او در خانه را كوفت و گفت: اي علي! در را باز كن . فاطمه عليها السلام با سر بسته و تن رنجور از مصيبت رحلت پدرش پشت در آمد و فرمود: با ما چكار داري؟ چرا نمي گذاري به كار خودمان مشغول باشيم؟ چرا دست از ما برنمي داري، با اينكه عزادار هستيم؟
او بانگ زد: در را باز كن والا خانه را آتش مي زنم . (11) فاطمه عليها السلام هر چه او را نصيحت كرد، او از تصميم خود منصرف نشد . سپس آتش طلبيد و در خانه را آتش كشيد، آنگاه در نيم سوخته را فشار داد و بدن نازنين فاطمه عليها السلام بين فشار در و ديوار قرار گرفت . (12) »
جريان جنايت را از زبان خود اين كودتاچي بشنويد: «به فاطمه كه پشت در بود گفتم: اگر علي از خانه [براي بيعت] بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و يا اينكه علي را براي بيعت به سوي مسجد مي كشانم . آنگاه تازيانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم و به خالد بن وليد گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد و به فاطمه عليها السلام گفتم خانه را به آتش مي كشم . . . هماندم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده و با شدت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدت درد تازيانه، ناله كرد و گريست، ناله او به قدري جانكاه و جگرسوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از آنجا منصرف شوم . ولي به ياد كينه هاي علي و حرص او بر كشتن قريشيان (مشركين) افتادم . با پاي خودم لگد بر در زدم، ولي او همچنان در را نگه داشته بود كه باز نشود . وقتي كه لگد بر در زدم صداي ناله فاطمه را شنيدم كه گمان كردم اين ناله مدينه را زير و رو كرد . در آن حال فاطمه مي گفت: «يا ابتاه، يا رسول الله، هكذا يفعل بحبيبتك وابنتك، اه! يا فضة اليك فخذيني فقد والله قتل ما في احشائي من حمل; اي پدرجان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود . آه! اي فضه بيا و مرا درياب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد .»
در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد ولي شدت خشم، مرا به گونه اي كرده بود كه گويي پرده اي در برابر چشمم افتاده بود، چنان با سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد . . . . (13) »
تا در بيت الحرم از آتش بيگانه سوخت كعبه ويران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
آه از آن پيمان شكن كز كينه خم غدير آتشي افروخت تا هم خم و هم خمخانه سوخت
بالاخره علي عليه السلام را دستگير كردند تا به جانب مسجد ببرند . حضرت زهرا عليها السلام هنگامي كه به خود آمد، ديد علي عليه السلام را به جانب مسجد مي برند، شجاعانه پيش رفت، و دامنش را محكم گرفت و گفت: نمي گذارم همسرم را ببريد . قنفذ ديد دست از علي برنمي دارد، آنقدر با تازيانه به دست نازنين دختر پيامبر صلي الله عليه و آله زد كه بازويش ورم كرد . (14)
نخلي كه شكسته ثمرش را نزنيد مرغي كه زمين خورده پرش را نزنيد
ديديد اگر كه دست مردي بسته ديگر در خانه همسرش را نزنيد
واپسين روزها
فاطمه عليها السلام، پاره تن پيامبر صلي الله عليه و آله، سيده زنان عالم، همسر فداكار علي عليه السلام و كوثر امامت در سن جواني در بستر بيماري افتاده و روزهاي آخر عمر خود را مي گذراند، نزديك است آفتاب عمرش غروب كند و فريادهاي مظلومانه اش خاموش شود .
به شوهر مظلومش علي بن ابيطالب عليه السلام گفت: پسر عموي مهربان، آثار و علائم مرگ را در خودم مشاهده مي نمايم . گمان مي كنم به اين زودي به پدرم ملحق گردم . مي خواهم وصيت كنم . علي عليه السلام در كنار بستر فاطمه عليها السلام نشست و اطاق را خلوت كردند . فرمود: اي دختر پيغمبر! آنچه مي خواهي وصيت كن و يقين داشته باش كه به وصيت تو عمل خواهم كرد . علي عليه السلام بر چهره پژمرده و چشمهاي فرو رفته همسرش نگاه مي كرد و اشك مي ريخت . فاطمه عليها السلام برگشت و با ديده هاي فرو رفته اش نگاهي به صورت غمناك شوهر مهربانش انداخت و فرمود: پسر عمو! تا كنون در خانه ات دروغ نگفته ام، مرتكب خيانت نشده ام، و هيچگاه از اوامر و دستوراتت تخلف نكردم .
علي عليه السلام فرمود: مقام خداشناسي و پرهيزكاري تو به قدري عالي است كه احتمال خلاف درباره ات نمي رود . به خدا سوگند مفارقت و جدايي تو بر من بسيار گران است، اما چه كنم كه مرگ را چاره اي نيست . به خدا قسم مصيبتهاي مرا تازه كردي، مرگ نا به هنگام تو حادثه دردناكي است، انا لله وانا اليه راجعون . چه مصيبت دردناك و جانسوزي است؟ به خدا سوگند اين مصيبت جانكاه را هرگز فراموش نخواهم كرد و هيچ چيزي نمي تواند تسلي بخش من باشد . آنگاه ساعتي را با هم گريستند . (15)
احساسات و عواطف دو يار مهربان چنان تحريك شد كه نتوانستند از گريه خودداري كنند، به ياد زحمات طاقت فرسا و فداكاريها و گرفتاريهاي همديگر ناله كردند، آنگاه كه آرام تر شدند، علي بن ابيطالب سر همسرش را در دامن گرفت و فرمود: هرچه مي خواهي وصيت كن كه آنچه بفرمايي به عمل مي آورم .
فاطمه عليها السلام شروع به وصيت نمود و موضوعاتي را بيان فرمود . از جمله آن موضوعات مسئله تجهيز و دفن خود بود كه در اين رابطه چنين فرمود: «حنطني وغسلني وكفني بالليل وصل علي وادفني بالليل . . . ; (16) مرا شبانه حنوط كن، غسل بده و كفن كن و شبانه بر من نماز بخوان و به خاك بسپار . اجازه نده اشخاصي كه حقم را غصب كردند و اذيت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند و يا به تشييع جنازه ام حاضر شوند .»
عروج غم انگيز ياس
آخرين لحظات عمر پربركت كوثر امامت، و مادر ايمان و دخت نبوت است . به اسماء بنت عميس فرمود: آبي بياور . اسماء آب را حاضر نمود . حضرت زهرا عليها السلام با آن وضو ساخت و به روايتي غسل كرد . بوي خوش طلبيد و خود را خوشبو گردانيد و جامه هاي نو پوشيد . آنگاه فرمود: اسماء! جبرئيل هنگام وفات پدرم چهل درهم كافور از بهشت آورد . حضرت آن را سه قسمت كرد، قسمتي براي خود گذاشت و يك قسمت براي من و قسمتي هم براي علي عليه السلام . آن كافور را بياور كه مرا به آن حنوط كنند . چون كافور را آورد فرمود: نزديك سر من بگذار .
پس پاي خود را به قبله كرد و خوابيد و جامه را بر روي خود كشيد و فرمود: اسماء مدتي صبر كن، بعد از آن مرا بخوان، اگر جواب نيامد علي را طلب كن و بدان كه من به پدرم ملحق گرديده ام .
اسماء لحظاتي انتظار كشيد، آن گاه حضرت را ندا كرد و صدايي نشنيد . گفت: اي دختر مصطفي، اي دختر بهترين فرزندان آدم، اي دختر بهترين كسي كه بر روي زمين گام نهاده است، اي دختر آن كسي كه در شب معراج به مرتبه قاب قوسين او ادني رسيده است . چون جواب نشنيد جامه را از روي مباركش برداشت، ديد مرغ روحش به رياض جنت پرواز كرده است، خود را به روي حضرت انداخت و او را مي بوسيد و مي گفت: سلام اسماء بنت عميس را به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله برسان .
در اين حال حضرت امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام از در آمدند و گفتند: اي اسماء! مادر ما چرا در اين وقت به خواب رفته است؟
اسماء گفت: مادرتان به خواب نرفته، بلكه به رحمت الهي واصل گرديده است . امام حسن عليه السلام خود را به روي آن حضرت افكند و روي انور مادر را مي بوسيد و مي گفت: مادر با من سخن بگو، پيش از آنكه روحم از بدنم جدا شود . امام حسين عليه السلام بر روي پاي مادر افتاد و مي بوسيد و مي گفت: مادر منم حسين تو، با من سخن بگو، پيش از آنكه دلم شكافته شود و از دنيا مفارقت كنم .
اسماء گفت: اي دو جگرگوشه رسول خدا برويد و پدر بزرگوار خود را خبر كنيد و خبر وفات مادرتان را به او برسانيد . آن دو بزرگوار بيرون رفتند، چون نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند، پس صحابه به استقبال ايشان دويدند و گفتند: اي فرزندان رسول خدا! چرا گريه مي كنيد؟ حق تعالي هرگز شما را گريان نگرداند . فرمودند: مادر ما از دنيا رفته است . چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين خبر جانسوز را شنيد بيهوش شد، آب به صورت آن حضرت پاشيدند تا به حال آمد و مي فرمود: بعد از تو خود را به كه تسلي دهم؟ تا زنده بودي مصيبتم را به تو تسليت مي دادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟ «بمن العزاء يا بنت محمد كنت بك اتغزي ففيم العزاء من بعدك » . (17)
وداع آخر
پاسي از شب گذشته بود، دلاور خيبر مثل ابر بهاري مي گريد و در اوج غربت و تنهايي يادگار پيامبر را غسل مي دهد . اسماء آب مي ريزد و علي عليه السلام غسل مي دهد .
بريز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا
ولي آهسته آهسته
همه خواب و علي بيدار سرش بنهاده بر ديوار
بگريد با دل خونبار
ولي آهسته آهسته
بعد از اتمام غسل آنگاه كه بدن بي جان يار مهربانش را كفن مي كرد، وقتي كه خواست بند كفن را ببندد صدا زد: «يا ام كلثوم يا زينب يا سكينة يا فضة يا حسن يا حسين هلموا تزودوا من امكم فهذا الفراق واللقاء في الجنة; اي ام كلثوم، زينب، سكينه، فضه، حسن، حسين، بيائيد از مادرتان توشه برگيريد كه وقت فراق و جدايي است و ملاقات به قيامت موكول مي شود .»
حسن و حسين عليهما السلام آمدند و خود را بر روي جنازه مادر انداختند و صدا مي زدند: سلام ما را به جدمان رسول خدا صلي الله عليه و آله برسان . اميرمؤمنان مي فرمايد: «اني اشهد الله انها قد حنت وانت ومدت يديها وضمتهما الي صدرها مليا; خدا را گواه مي گيرم كه فاطمه ناله اندوهگيني كشيد و دستهاي خود را گشود و فرزندان را مدتي در آغوش گرفت .» آن حضرت ادامه داد: در همين حال شنيدم هاتفي در آسمان صدا زد: «يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا والله ملائكة السماء; (18) اي علي! حسن و حسين را از روي سينه مادرشان بلند كن كه سوگند به خدا اين حالت آنها فرشتگان آسمان را به گريه انداخت .»
يار بر مزار ياس
نيمه هاي شب علي مظلوم به همراه حسن و حسين غمديده و عمار و مقداد و عقيل و زبير و ابوذر و سلمان و بريده و گروهي از بني هاشم بر حضرت زهرا عليها السلام نماز گذاردند و در همان شب او را دفن كردند . حضرت امير عليه السلام دور قبر حضرت زهرا عليها السلام هفت قبر ديگر ساخت و بر چهل قبر آب پاشيد تا قبر آن مظلومه مخفي بماند . (19) در آن شب ماتم علي ماند و غربت، علي ماند و كوهي از مصائب آري شب بود و افقها مات و تيرگي سنگيني خود را بر روي شهر افكنده بود و فضا را از اندوه آكنده، سايه نخلهاي قامت افراشته كه ديگر از بلنداي خود شرم داشته و چونان ملامت زده سر فرو انداخته بودند بر ديوارهاي تكيده شهر بوي سوگ به مشام مي رساند .
در نزديكي خانه هاي شهر كه رنگ مرگ گرفته بودند، سوگناله اي برمي خاست كه براي هميشه، تاريخ و روزگار را بهت زده و انگشت بر دهان واگذاشت . كه آن مرد، همان كه در نبرد گاه هاي بدر، احد، خيبر و . . . در برابر دشمنان چونان شير غران به پيش مي تاخت و از كشته هاي مشركين پشته مي ساخت، اينك در غم هجراني جانگداز، بي تاب و در سوز و ساز است، بر فراز مزاري كه از آن شب تا كنون و تا ناپيداي زمان، ديگر تاريخ از آن خبر ندارد . تنها غم سروده آن مرد را به ياد دارد كه با اندوهي در سينه خفته و بغضي در گلو نهفته زمزمه كرد: «اي پيامبر خدا! درودت باد از جانب من و از سوي دخترت كه اينك از سراي فاني رخت بربسته و در پي ديدار به تو پيوسته و زودتر به تو رسيده، پس از او صبرم از دست رهيده و تاب تحملم به پايان رسيده، اما همان سان كه در فراق تو صبرپيشه كردم، در هجران دخترت نيز شكيبايي مي ورزم . اينك امانت به دست صاحبش رسيد; زهرا عليها السلام از دستم جدا شد و به جانب تو آمد . واي كه پس از او ديگر نه افلاك را آرايشي است و نه خاك را پيرايشي .
از اندوه، خواب در ديدگانم نيايد و از غم عقده دلم نگشايد تا آن هنگام كه خداوند مرا در جوار تو ساكن نمايد . مرگ زهرا بر دلم تير غم نشاند و جماعت ما را به جدايي و دل پريشاني كشاند . از اين غم به خدا شكوه مي برم . به زودي دخترت با تو بازخواهد گفت كه پس از تو امتت با وي چه روا داشتند . از او سؤال نما و شرح حال بخواه تا پرده را از راز دل فرواندازد و شرح حال را با خون دل بر تو بازگو سازد كه خداوند - كه بهترين داور است - در ميان او و ستم پيشگان داوري فرمايد . . . . (20) »
امام صادق عليه السلام از پدران خود نقل كرد كه: پس از آنكه اميرمؤمنان فاطمه را در ميان قبر نهاد و قبر را پوشانيد مقداري آب بر روي قبر پاشيد و سپس در كنار قبر گريان و نالان نشست تا اينكه عمويش عباس آمد و دست علي را گرفت و او را به خانه اش برد . (21)
و ما آرزومندان زيارت قبر آن مظلومه شهيده سوگمندانه عرض مي كنيم: اي دخت رسالت، و اي همسر ولايت و اي كوثر امامت و اي مادر ايمان و حقيقت، نخلهاي خاك آلود فدك هنوز از ستمي كه بر تو روا داشتند مي گريند . زندگي تو گواه مظلوميت همه دودمان هابيل است، همچنانكه وجود تو گواه قدس و عظمت خدا بود .
تازيانه اي كه بر پيكر نازنين تو فرو كوفتند تبري بود كه بندگان بت به انتقام نابودي اصنام بر پيكر توحيد ابراهيم فرود آوردند . همواره شرمسار باد دستي كه بر گونه خداگون تو سيلي زد، دريغا، دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نيست; چراكه شكستن پهلوي تو عظيم تر از شكستن ديوار كعبه بود .
چون قامت استوار تو را به ستم خاك نشاندند، دين از پاي افتاد و چون تو را كشتند، انسانيت بي مادر شد و علي تنها ماند و بشريت در گرداب فاجعه افتاد .
پي نوشت:
1) اصول كافي (چاپ اسلامية، تهران)، ج 1، ص 458; بحارالانوار، (چاپ اسلاميه، تهران)، ج 43، ص 9 .
2) بحارالانوار، ج 1، ص 8 و 13 .
3) كشف الغمه، ج 2، ص 79 .
4) احمد صادقي اردستاني، فاطمه الگوي زن مسلمان (انتشارات دفتر تبليغات، چاپ اول، 1372)، ص 70 به نقل از زندگاني حضرت فاطمه عليها السلام، ص 86 .
5) بحارالانوار (چاپ اسلاميه، تهران)، ج 43، ص 156; امالي طوسي، ج 1، ص 191 .
6) بحارالانوار، (چاپ اسلاميه، تهران)، ج 43، ص 196 .
7) اگر روز شهادت حضرت سيزدهم جمادي الاولي باشد، حضرت 75 روز بعد از پدر گراميشان زنده مانده اند و اگر روز شهادت، سوم جمادي الثاني باشد، حضرت 95 روز بعد از پدرشان زنده بوده اند . در اين زمينه اقوالي وجود دارد . به ناسخ التواريخ، ج 4، كتاب دوم، ص 189 رجوع شود .
8) الغدير، ج 5، ص 147 .
9) احقاق الحق، ج 19، ص 160; شبهاي پيشاور، ص 713 - 714 .
10) نهج البلاغه، خطبه 202; اصول كافي، ج 1، ص 381، باب مولد الزهراء عليها السلام .
11) شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 56، ج 6، ص 48; عقد الفريد، ج 5، ص 12; انساب الاشراف، ج 1، ص 586 .
12) كتاب سليم بن قيس، بيت الاحزان، ص 90 .
13) سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، محمدي اشتهاردي، ص 27 به نقل از دلايل الامامه طبري، ج 2، و بيت الاحزان، شيخ عباس قمي، ص 96 و 97 .
14) بحارالانوار (چاپ اسلاميه، تهران)، ج 43، ص 198 .
15) بحارالانوار، ج 43، ص 178 .
16) همان، ص 192; بيت الاحزان، ص 152 .
17) كشف الغمة، ج 2، ص 122، فصول المهمه، ص 148; منتهي الآمال، ج 1، ص 336 - 338 .
18) بيت الاحزان، شيخ عباس قمي، ص 154; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، محمدي اشتهاردي، ص 34 - 35 .
19) منتهي الآمال (انتشارات دليل، چاپ اول، 1379) تحقيق باقري بيدهندي، ص 338 - 339; به نقل از روضة الواعظين، ج 1، ص 151 و دلائل الامامه، ص 46 .
20) قسمتي از كلام حضرت علي عليه السلام در كنار مزار فاطمه عليها السلام، نهج البلاغه، خطبه 202; اصول كافي، ج 1، ص 381، باب مولد الزهراء عليها السلام .
21) بيت الاحزان، شيخ عباس قمي، ص 156 .