واژه واصطلاح تعريف و توضيح
ناتنى خويشاوندى كه تنها بواسطه يكى از والدين، با فرد نسبت داشته باشد.
ناسيه زنى كه نظم عادت ماهيانه او (از جهت وقت، عدد يا هر دو) به هم خورده است.
ناشزه زنى كه حقوق شوهرش را رعايت نمىكند.
ناصب (ناصبى) كسى كه نسبت به اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و پيروان آنها عداوت و دشمنى مىورزد.
ناظر كسى كه مراقب كارهاى وصى است و اعمال وصى در ارتباط با وصيت، با نظر او بايد باشد.
نافذ جارى، روا، اطاعت شده؛ قابل اجرا
شرط نافذ: شرطى كه قابل اجراست.
نافله نماز مستحبى. رجوع کنيد به: نوافل يوميه
ناقص الخلقه انسان يا حيوانى كه در هنگام تولد كامل نيست و نقص مادرزادى دارد.
نانخور رجوع کنيد به: عيال
نايب كسى كه عملى را بجاى ديگرى انجام دهد (مانند نيابت در حج)
نبش قبر شكافتن قبر بطورى كه جسد ميّت يا بقاياى آن آشكار شود.
نَبيذ شراب خرما يا كشمش
نِتاج بچههاى چهارپايانى مانند گوسفند، گاو و شتر
نجاست عَرَضى نجاستى كه در اصلِ جسم نيست، بلكه بر آن عارض مىشود؛ مانند نجاست آب
نجس هر چيزى كه ذاتاً پاك نيست و قابل تطهير نباشد؛ مانند: بول، غائط، خون، منى، مردار، سگ، خوك و...
نجس العين چيزى كه اصالتاً نجس باشد؛ مانند سگ و خوك
نَحْر كشتن شتر با زدن نيزه بر بالاى سينهاش
نخود يكى از واحدهاى وزن كه تقريباً معادل يك بيست و چهارم مثقال و 15 / 0 گرم است.
نذر ملزم كردن خود (با صيغهى مخصوص) بر كارى كه از نظر شرع مطلوب است.
نرد نوعى بازى. رجوع کنيد به: قمار
نَسَب ارتباط خويشاوندى كه از ولادت حاصل مىشود؛ چه نزديك باشد چه دور
نسب شرعى: نسبتى است كه از آميزش حلال حاصل شده است.
نسيه نوعى معامله كه در آن پول با تأخير پرداخت مىشود.
نسيه به نسيه معاملهاى كه در آن هر دو جنس (متاع و پول) مدّتدار باشند.
نُشوز مراعات نكردن حقوق توسط هر يك از زوجين
نصاب زكات مقدار معينى از مال (متناسب با موارد نُهگانه زكات) است كه شرع آن مقدار را شرط وجوب زكات قرار داده است.
نظر به ريبه نگاه كردن همراه با شهوت. رجوع کنيد به: ريبه
نفاس خونى است كه همراه زايمان يا پس از آن، از رحم زن خارج مىشود.
نفاق دورويى، اظهار چيزى كه در باطن بر خلاف آن معتقد است.
نفس محترَمه كسى كه كشتن و آزار او حرام باشد و يا حيوانى كه اتلافش جايز نباشد.
نَفْساء زنى كه خون نفاس مىبيند. رجوع کنيد به: نفاس
نفقه هزينههاى خوراك، پوشاك، مسكن و وسايل زندگى در حد نياز
نفقهى واجبه هزينههايى كه تأمين آنها بر فرد واجب است؛ مانند نفقهى همسر
نفْىِ بَلَد تبعيد كردن
نقاء پاكى، طهارت از حيض
نقد نوعى معامله است كه در آن دو جنس، در زمان معامله پرداخت مىشوند.
نقص كم شدن ارزش مالى (بخودى خود يا بواسطه يك چيز ديگر)
نقض عهد شكستن عهد و پيمان
نكاح ازدواج كردن
نكاح انقطاعى. رجوع کنيد به: متعه
نكاح منقطع. رجوع کنيد به: متعه
نُكول خوددارى كردن از سوگند (در بحث قضا)
نماء رشد، اضافه
نماء متصل: رشدى كه متصل به اصل است مانند چاق شدن گوسفند
نماء منفصل: اضافهاى كه جدا از اصل است مانند بچه آوردن گوسفند
نماءات جمع نماء. رجوع کنيد به: نماء
نماز نماز آيات: نمازى است دو ركعتى و با كيفيت مخصوص، كه هنگام پيشآمدن حوادثى نظير زلزله، كسوف و خسوف واجب مىشود.
نماز احتياط: نمازى كه براى جبران ركعات مورد شكّ بجا آورده مىشود.
نماز استسقاء: نمازى كه براى طلب باران خوانده مىشود.
نماز جمعه: دو ركعت نماز است كه در ظهر روز جمعه، به جاى نماز ظهر و به جماعت برگزار مىشود و با كمتر از 5 نفر انجام پذير نيست.
نماز خوف: نمازى است كه در حال جنگ و با كيفيت مخصوص بجا آورده مىشود.
نماز شفع: دو ركعت نماز مستحبى است كه پس از هشت ركعت نوافل نماز شب خوانده مىشود.
نماز شب: يازده ركعت نماز مستحبى است كه به صورت چهار نماز دو ركعتى (نافله شب) و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر، بعد از نيمه شب بجا آورده مىشود.
نماز طواف: دو ركعت نماز كه بايد پس از طواف خانهى خدا بجا آورده شود.
نماز عيد: دو ركعت نماز كه در روز عيد فطر و قربان خوانده مىشود.
نماز غفيله: دو ركعت نماز كه مستحب است پس از نماز مغرب خوانده شود.
نماز قصر: منظور نمازهاى چهار ركعتى است كه در سفر دو ركعت خوانده مىشود و به آن «نماز شكسته» مىگويند.
نماز قضاء: نمازى كه به جبران نمازهاى فوت شده، خوانده مىشود.
نماز مسافر: رجوع کنيد به: نماز قصر
نماز ميّت: نمازى با كيفيت مخصوص كه بر جنازهى مسلمان خوانده مىشود.
نماز وتر: يك ركعت نماز مستحبى است كه در نماز شب، پس از نماز شفع خوانده مىشود.
نماز وحشت: دو ركعت نماز با كيفيت مخصوص كه در شب اول قبر براى مرده، خوانده مىشود.
نمازهاى يوميه: نمازهاى واجب شبانه روزى كه مجموعاً 17 ركعت است.
نمامى رجوع کنيد به: سخن چينى
نهى از منكر يكى از واجبات دين
منع كردن و بازداشتن ديگران از امور ناپسند
نوافل يوميّه نمازهاى مستحبىِ نمازهاى يوميه (شبانهروزى) كه سى و چهار ركعت است.
نيابت انجام دادن يك عمل براى شخص ديگر
نيت قصد، تصميم به انجام عمل
نيت تمييز: نيت مشخص كردن عبادت از غير آن؛ مانند نيت نماز ظهر يا عصر
نيت قاطع: نيت كارى كه آن كار مبطل عبادت است؛ مانند نيت خوردن و آشاميدن در حال روزهدارى
نيت قَطع: نيت قطع كردن و شكستن عبادت؛ مانند اينكه تصميم بگيرد كه ديگر روزه نباشد.
نيت وجه: نيت از جهت استحباب يا وجوب عمل
هاشمى (سيد) آنكه منسوب به هاشم (جد پيامبر «صلى الله عليه وآله وسلم») باشد كه شامل فرزندان عباس، جعفر، ابوطالب، ابولهب، حارث و عبدالله مىشود.
هِبه بخشيدن چيزى به ديگرى
هبهى مدت متعه: بخشيدن زمان باقى مانده از ازدواج موقت
هبهى معوضه: هبهاى كه در برابر پرداخت عوض از سوى طرف ديگر انجام مىشود.
هتك بىحرمتى، اهانت
هتك حِرز: شكستن جايى كه قفل شده, براى ربودن مال
هجو مؤمن عيبجويى، ملامت و سرزنش كردن مؤمن
هدم ويران كردن، تخريب
هَدْىْ شتر قربانى (در حج)
هديه تحفه، پيشكش
هَروَله سرعت در راه رفتن كه سريعتر از پياده رفتن و آرامتر از دويدن است.
هلاك تلف، ضايع شدن
هلال قطر ماه در دهه شب اول و آخر ماه
هوايى (ارث زوجه) آنچه در هوا باشد؛ مانند ساختمان و درخت در مقابل زمين
هياكل عبادت هر آنچه كه به عنوان بت براى عبادت ساخته شده باشد.
هيپنوتيزم خواب مصنوعى، روشى كه بوسيله آن، انسان مىتواند ديگرى را به خواب ببرد.
هم جنس كالاهايى كه از يك جنس باشند؛ مانند گندم و جو، كره و پنير
واجب آن چه كه شرع به آن دستور داده و ترك آن جايز نباشد.
واجب اصلى: واجبى است كه بخاطر واجب ديگرى واجب نشده است، بلكه خودش واجب است، مانند نماز
واجب تَبَعى: واجبى كه به خاطر واجب ديگرى، واجب شده است؛ مانند مقدمات سفر حج كه به تبع وجوب حج واجب مىشود.
واجب تَعبّدى: واجبى كه در انجام آن قصد قربت لازم است؛ مانند روزهى ماه رمضان
واجب تَوَصّلى: واجبى است كه در انجام آن قصد قربت لازم نيست؛ مانند اداى دَيْن، جواب سلام دادن، كفن و دفن ميت
واجب تخييرى: واجبى كه مكلف در انجام آن و انجام يك يا چند واجب جايگزين ديگر، مخير است؛ مانند كفاره روزه كه مكلف بين 60 روز روزه گرفتن و اطعام 60 فقير مخير است.
واجب تعيينى: واجبى است كه جايگزين ندارد و مكلف بايد خود آن واجب را انجام دهد؛ مانند نماز
واجب عينى: واجبى است كه هر مكلفى شخصاً بايد آن را انجام دهد و با اقدام ديگران، از او ساقط نمىشود؛ مانند روزهى ماه مبارك رمضان
واجب كفايى: واجبى است كه هر مكلفى بايد آن را انجام دهد؛ ولى اگر تعداد كافى آن را انجام دهند، از او ساقط مىشود؛ مانند جهاد در راه خدا، كه وقتى عدهاى در حدّ كفايت، اقدام كنند، از ديگران ساقط مىشود.
واجب مطلق: واجبى است كه وجوب آن شرطى نيست؛ مانند نماز
واجب مشروط: واجبى است كه وجوب آن بسته به شرط يا شرايطى است؛ مانند حج، كه وجوب آن مشروط به استطاعت است.
واجب مُوَسّع: واجبى است كه مكلف، بيش از زمان انجام دادن واجب، فرصت دارد؛ مانند نماز ظهر و ...
واجب مُضيّق: واجبى است كه مكلف به مقدار زمان انجام واجب فرصت دارد؛ مانند روزه
واجب فورى: عمل واجبى كه فوراً و بدون تأخير بايد انجام داده شود.
واجب الاجتناب: آنچه كه پرهيز از آن شرعاً واجب است.
واجب الحج: كسى كه حج بر او واجب شده است مستطيع
واجب النفقه: آنكه پرداخت هزينههاى متعارف او بر مكلف واجب است؛ مانند همسر و فرزند
واجب اهم: واجبى كه شرع در قياس با واجب ديگر، اهتمام بيشترى به آن داده است؛ مانند حفظ جان مسلمان نسبت به حفظ مال
واجب بدنى: عمل واجبى كه مكلف بايد با اعضا و جوارحش آن را انجام دهد؛ مانند نماز، جهاد
واجب مالى: عمل واجبى كه مكلف بايد با پرداخت مال آن را انجام دهد؛ مانند خمس و زكات
وادى عقيق يكى از ميقاتهاى پنجگانه عمره تمتع، در شمال شرقى مكه
وادى محسر سرزمينى بين مشعر و منا
وارث كسى كه از ميت ارث مىبرد.
وافى كافى، بقدر كفايت
واقف وقف كننده
واهب هبه كننده، بخشنده
وَتر رجوع کنيد به: نماز وَتْر
وُتَيره نافله عشاء، دو ركعت نماز نشسته مستحبى پس از نماز عشاء
وثيقه گرويى كه در برابر دريافت قرض در نزد بستانكار قرار داده مىشود تا تضمينى باشد براى بازگرداندن بدهى
وجه پول، مبلغ
صورت، چهره
شيوه، طريق
وجوب كفايى رجوع کنيد به: واجب كفايى
وجوه بِريّه امور خيريه و عام المنفعه
وجوه شرعيه اموالى كه مكلف طبق نظر شرع، بايد پرداخت كند؛ مانند خمس و زكات
ودعى كسى كه مال نزد او، به امانت سپرده شده است.
وَدْى رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مىشود.
وديعه عقدى است كه بوسيله آن، مالى نزد كسى به امانت سپرده مىشود.
وَذْى رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مىشود.
وسواس شك و شبهه زياد در عبادات و احكام مذهبى؛ خصوصاً در طهارت و نجاست
وسواسى: شخصى كه زياد شك مىكند.
وصل به سكون نخواندن حركت آخر كلمه و چسباندن آن به كلمهى بعد
وصيت سفارشهاى انسان به انجام عبادات، پرداخت بدهى، دريافت مطالبات و... پس از مرگ
وصيت تمليكى وصيتى كه در ضمن آن مال يا منفعتى به ملكيت كسى در مىآيد.
وصىّ كسى كه عهدهدار انجام وصيتى شده است.
وضع حمل به دنيا آوردن نوزاد
وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها به كيفيت مخصوص و با قصد تقرب به خداوند.
وضوى ارتماسى: وضويى است كه با فرو بردن صورت و دستها در آب صورت گيرد.
وضوى ترتيبى: وضويى است كه با ريختن آب به روى صورت و دستها انجام گيرد.
وضوى جبيرهاى: وضويى است كه روى بعضى از اعضاى آن جبيره باشد رجوع کنيد به: جبيره
وطء (وطى) عمل جنسى
وطن محل زندگى انسان
وطن اصلى: محلى كه انسان در آنجا بدنيا آمده و بزرگ شده است.
وطن جديد (مُسْتَجد): محلى بجز وطن اصلى كه انسان براى اقامت دائمى انتخاب كرده و يا آن قدر در آنجا مانده كه در نظر عرف، وطن وى محسوب مىشود.
وطى به شبهه مجامعت با كسى كه در واقع بر مكلف حرام است؛ اما يا بخاطر اينكه او را همسر خود مىپنداشته و يا بخاطر جهل به حكم، مجامعت صورت گرفته است.
وقت فضيلت زمانى است كه اگر نماز در آن وقت خوانده شود، ثواب بيشترى دارد.
وقف جدا كردن يك مال از اموال خود و اختصاص دادن منافع آن براى افراد خاص يا امور خيريه
وقف عموم: رجوع کنيد به: وقف عام
وقف معاطاتى: وقفى كه در آن صيغه خوانده نشده باشد.
وقف منقطع الآخر: وقفى كه در آن پايان مدت وقف معين است.
وقف منقطع الاول: وقفى كه ابتداى آن در زمان وقف نباشد و بعد از آن آغاز شود.
وقف نامه: سند وقف
وقف به حركت وقف كردن بر روى يك كلمه (هنگام قرائت)، در عين تلفظ حركت آخر آن
وقوف جمع وقف
بودن، باقى ماندن
وقوف ركنى: بودن در عرفات يا مشعر الحرام به مقدارى كه بودن در آنجا (ولو به مدت كوتاه) صدق كند.
وقوف اختيارى: باقى ماندن در صحراى عرفات يا مشعر براى كسى كه هيچ عذرى ندارد.
وقوف اضطرارى: وقوف كسى كه به خاطر عذر شرعى از وقوف اختيارى عاجز است.
وقوف در عرفات: ماندن از ظهر نهم ذى حجه تا غروب آن روز
وقوف در مشعر: ماندن در مشعر از طلوع فجر تا طلوع خورشيد در روز عيد قربان
وكالت عقدى كه بموجب آن شخص (موكّل)، به ديگرى (وكيل) اختيار انجام عملى را مىدهد.
وكالت بلاعزل وكالتى كه در آن، موكل هيچگاه حق عزل وكيل را ندارد.
وكيل كسى كه پذيرفته است كارى را از طرف ديگرى انجام دهد.
ولايت سرپرستى. رجوع کنيد به: ولى
ولايت فقيه حكومت و ادارهى جامعه اسلامى، توسط فقيه جامع الشرايط
ولايت قهرى ولايت پدر و جد بر صغير، مجنون و سفيه
ولد شبهه فرزندى كه حاصل از وطى به شبهه باشد.
وُلوج روح دميدهشدن روح در جنين
ولوغ زبان زدن به آب يا ظرف
ولى سرپرست
ولى دم: كسى كه شرعاً حق قصاص در دست اوست؛ مانند پدر مقتول
ولى فقيه فقيه جامع الشرائطى كه در زمان غيبت امام معصوم، حكومت و اداره جامعه اسلامى بر عهده اوست.
رجوع کنيد به: ولايت
ولى قهرى رجوع کنيد به: ولايت قهرى
وليمه دادن اطعام ميهمانان به مناسبتهايى همچون ازدواج، تولد و...
ولىّ كسى كه از نظر شرع سرپرست ديگرى است؛ مانند پدر، جدّ پدرى و حاكم شرع
يائسه زنى كه سنش به حدّى رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمىشود.
يتيم كودكى كه پدر خود را از دست داده است.
يد در اصطلاح، سيطره و سلطه بر چيزى است؛ بطورى كه بتواند آن را هر طور كه مىخواهد استفاده كند.
يد امانى: در اختيار داشتن مال به اذن مالك يا حاكم شرع به خاطر مصلحت در حالى كه در برابر خسارت احتمالى ضمانتى نيست.
يد ضمان: در اختيار داشتن مال بدون اذن مالك يا حاكم شرع كه در برابر خسارت احتمالى ضمانت وجود دارد؛ مانند يد غاصب
يُسر (يسار) فراوانى مال و بىنيازى
يسير قليل، مقدار كمى از هر چيز.
يقين علم صد در صد كه احتمال خلاف در آن داده نشود.
يَلَمْلَم يكى از ميقاتهاى پنجگانه عمره تمتع كه در جنوب شرقى مكه قرار دارد.
يمين قسم بر انجام يا ترك يك عمل
يوم التَرْوِيه هشتم ذى حجّه
يوم الشك روزى كه مشخص نيست آخر شعبان است يا اول رمضان، يا نمىداند آخر رمضان است يا اول شوّال
يوم عرفه نهم ذى حجّه
يوم القَرّ فرداى عيد قربان كه حجاج بايد در منا بمانند.
يوم النّحر دهم ذى حجّه (عيد قربان)
يوميه روزانه، نمازهاى يوميه
يوم الدفع روز پرداخت