چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد معرفی شده است؟

پرسش:
چرا در اسلام شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد معرفی شده است؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
«شهادت» در قوانين قضايى اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، تا بگوییم با دو تا یا یکی شدن به شاهد ظلم می شود ، بلكه تكليف است، يعنى انسان وظيفه دارد براى احقاق حقوق ديگران شهادت بدهد. قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(1) این مسئله به خوبی آشکار می سازد که شهادت دادن یک تکلیف است که باید ادا شد ، نه یک حق تا استیفا شود ؛ تا بگوییم چرا مثلا حق مردان بیشتر از زنان است؟!
اگر شهادت برخى در دادگاه پذيرفته نمى‏شود، يا كم تر پذيرفته مى‏شود، گوياى سهل تر بودن تكليف و مسئوليت است، نه تضييع حقوق آنان.
اسلام در برخى امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.
همه اين قوانين بر پايه حكمت است. نظام تشريع بر پايه نظام تكوين بنا شده است. دقت در اين امور عقيده ما را در حقانيت ايدئولوژى اسلام متزلزل نمى‏كند، بلكه بيشتر ما را معتقد مى‏گرداند كه در چهارده قرن پيش پيامبر اسلام‏صلى الله وعليه وآله به گونه‏اى قوانين و ايدئولوژى اسلام را بيان داشت كه امروزه با پيشرفت علوم حقانيت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تكوين آشكار شده است.
توضيح: براى آدمي دو نظام وجود دارد ، يكى نظام تكوين؛ يعنى قوانين، وظايف و مسئوليت هايى كه از ناحيه خلقت بر آدمى فرمانروايى مى‏كند و ربطى به حوزه اختيارى بشر ندارد. در اين حوزه براى هر يك از دو جنس مذكر و مؤنت، وظيفه نرنيه و مادینه با امكاناتى كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏اى كه انكار آن از هيچ فردى پذيرفتنى نيست.
دوم نظام تشريع؛ يعنى قوانينى كه مربوط به حوزه اختيار بشر است. اين نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تكوين نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمنديش به ميزان انطباقش با ظرفيت‏هاى وجودى موجود در نظام تكوين است.
حال مى‏گوييم: در نظام تكوين همان گونه كه در پاسخ به سؤال اول بيان شد، همه اجزا و جوارح و اميال و احساسات و ادراكات زنان با مردان متفاوت است.
در اين ميان دو ويژگى در زنان به اين بحث مربوط است:
1 - برترى زنان در بُعد عاطفى؛
2 - شرم، حيا و عفت زنان كه از مردان برترى دارد.(2)
ايدئولوژى اسلام كه از سوى خداوند حكيم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن اين دو ظرفيت وجودى زنان در نظام تكوين، نظام تشريع را پايه ريزى نموده است، چون آنانى كه از عواطف بيشترى برخوردارند، از صحنه‏هاى احساسى و عاطفى زودتر تأثير مى‏پذيرند و به هيجان مى‏آيند. (3) روانشناسان اين جمله را مدلّل ساخته‏اند كه فراموشى با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيات و عفت رابطه مستقيم دارد.
وقتى كه حوزه تكوين اين گونه است، در حوزه تشريع براى محكم كارى (به ويژه در امورى كه مربوط به حق الناس است) مى‏بايست چاره‏اى انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها، ضايع نگردد.
در اين جا سه صورت متصور است:
1 - به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشى در برخى از امور هيجانى است بگوييم: به جهت تضييع حقوق آنانى كه از طريق شهادت مى‏خواهند ادعاى خويش را ثابت كنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشيد در اين جا تضييع حقوق زنان مطرح نيست، همان گونه كه در آغاز بيان شد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف است.
اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران بشود و آن جايى است كه شهادت در انحصار زن قرار گرفته باشد.
2 - بگوييم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. اين سخن از اين جهت كه در تكوين عواطف و هيجانات، به ويژه در برخى از بزه‏ها، زن به جهت برترى عفت و حيا نمى‏تواند مانند مردان شاهد باشد و هيجانى مى‏شود و ناخواسته به او فراموشى دست مى‏دهد، پذيرفتنى نيست، چون موجب تضييع حقوق آنانى مى‏شود كه بر ضد آنان شهادت داده مى‏شود.
3 - راه حل معتدل: خداوندى كه انسان را آفريد و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى كه مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، ليكن به جهت محكم كارى دو شاهد زن در امورى كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در امورى كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطى ارزش و اعتبار دارد. اين عين عدل و منطبق با نظام تكوين است.
اختلاف در قبول شهادت زن و مرد حكمت هايى دارد كه در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است كه اگر تبليغات يك سويه نگري انديشه‏هاى فیمينیستى كنار برود و با ژرفكارى‏هاى دقيق روان شناختى و توانمندى‏هاى موجود در نظام تكوين به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احكام نورانى اسلام برداشته مى‏شود .


پي نوشت ها :
1 – بقره، ص 283.
2 – كتاب نقد، همان، ش 12، ص 181.
3 – همان، ص 58.

فلسفه تعدد زوجات چيست؟

پرسش:
فلسفه تعدد زوجات چيست؟ايا اين مسئله باعث بروز اختلافات بين زنان نمي شود؟چرا زن نمي تواند چند شوهر داشته باشد؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مى‏رسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورت‏هاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.
قوانين اسلام براساس نيازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زنى از آمدن رقيب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى‏شود. هيچ كس نمى‏تواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگ‏ها و حوادث ديگر، قربانيان اصلى را آن‏ها تشكيل مى‏دهند.
نيز نمى‏توان انكار كرد كه بقاى غريزه جنسى مردان از زنان طولانى‏تر است، زيرا زنان در سن معينى، آمادگى جنسى خود را از دست مى‏دهند، در حالى كه در مردان چنين نيست.
هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالى كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.
از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مى‏دهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آن‏ها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند.
با درنظر گرفتن اين واقعيت‏ها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مى‏خورد) ناچاريم يكى از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.
أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواسته‏هاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.
ب) مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر مانده‏اند، به شكل معشوقه برقرار سازند.
ج) كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آن‏ها ايجاد نمى‏شود، نيز قدرت بر اجراى كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آن‏ها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.
حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مى‏آيد، با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزه‏اى است كه پيروزى در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملى بشود، جنبه‏هاى غير انسانى آن بر هيچ كس پوشيده نيست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعى بايد مورد مطالعه قرار داد. آن‏ها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى‏كنند، كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويه‏اى را تنها از يك زاويه نگاه مى‏كنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.
اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مى‏گيرند، نه تأمين دارند و نه آينده‏اى. چنان كه شخصيت آن‏ها پايمال شده است. اين‏ها امورى نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.
بنابراين تنها راه سوم مى‏ماند كه هم به خواسته‏هاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.
در پايان چند نكته را ذكر مى‏كنيم:
1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضى موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مى‏شود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگى درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمى‏آمد، ولى در زمان ما بايد كسانى كه مى‏خواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامى بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روى هوى و هوس نبايد باشد.
2 - تمايل پاره‏اى از مردان را به تعدد همسر نمى‏توان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقى مى‏كند، يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانايى همسر اول براى برآوردن خواسته غريزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مى‏بيند. حتى اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مى‏كند. در اين گونه موارد نمى‏توان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)
گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين اشكال بر افراد وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعنى براى برخى كه مشكلاتى پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مى‏تواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مردانى باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومى جز موجودى كه براى لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كارى ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آن‏ها اجازه نمى‏دهد.(2)
اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاً نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.
همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)
از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.
زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4) علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد. با وجود چند شوهر عملاً مشخص نمی شود فرزند متعلق به کدام مرد است و این مسئله ای بسیار مهم است.
مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را تا حدی مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاً: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.
دوّم: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئنا در صورت تعدد شوهر براي زن ، اين اطمينان و رابطه عاطفي حاصل نمي شود.    


   پى‏نوشت‏ها:
1 - تفسير نمونه، ج‏3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهرى، ج‏19، ص 357 - 361.
2 - الميزان، ج‏4، ص 319.  
3 – مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص302.
4 – همان ، ص 311.

آیا زنان سید شهوتشون خیلی زیاده؟

پرسش:
سلام حاجی جون
ببخشید یک سوال داشتم خدمتتون
اینکه راست میگن زنان سیده شهوتشون خیلی زیاده و شهوتشون از زنان معمولی خیلی بیشتر است و نیاز داره که بیستر ارضا بشه ؟
سوال دوم اینکه زنان سیده که از نسل قریش هم هستند چرا در 60 سالگی یایسه میشوند مگر چه فرقی وجود داده بین اونا و زنان معمولی دیگه ؟  
ممنون و تشکر
پاسخ:
با سلام و ادب
در باب این که سادات از نظر جنسی نسبت به غیر سادات قدرت بیش تر دارند ، هیج دلیلی بر صحت این مطلب وجود ندارد . مردم مزاج های متفاوت دارند. برخی سرد و برخی گرم مزاج اند ، چه سید باشد و چه نباشد .
در پاسخ به قسمت دوم سوال توجه به نکاتی می تواند شما را در دست یابی به جواب یاری رساند:
الف- این یک مساله ی فقهی است و دیدگاه های فقها در این باره متفاوت است.
اگرچه همه ی مراجع متفقند، خونی که زن پس از گذشت شصت سال قمری[1] می بیند، حیض نیست، گر چه شرایط و صفات حیض را هم دارا باشد. و خونی که قبل از تمام شدن پنجاه سال قمری[2] می بیند، اگر شرایط و علائم حیض را داشته باشد، حیض است.
اما دیدگاه فقها در باره ی حکم خون هایی که زن پس از تمام شدن پنجاه سال قمری تا شصت سال می بیند، از این قرار است:
1. زن های سیده، بعد از تمام شدن شصت سال [قمری] یائسه[3] می شوند؛ یعنی خون حیض نمی بینند و زن هایی که سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال [قمری] یائسه می شوند، و این نظر حضرت امام (ره) و حضرت آیة الله اراکی قدس سره و حضرت آیت الله گلپایگانی قدس سره و حضرت آیة الله فاضل لنکرانی است.
2. زن هایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند و زن های سیده بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنان چه با نشانه های حیض یا در روزهای عادت خون ببینند بنابر احتیاط واجب بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع نمایند. (احتیاط کنند) و این نظر حضرت آیة الله خوئی قدس سره می باشد.
3. زن های سیده و غیر سیده مطلقاً در سن شصت سالگی یائسه می شوند و احتیاط مستحب آن است که زن هایی که قرشیه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سالگی تا تمام شدن شصت سال چنان چه خون را طوری ببینند که اگر پیش از پنجاه سال می دیدند قطعاً حکم حیض را داشت میان کارهای مستحاضه و تروک حائض جمع نمایند و این نظر حضرت آیة الله سیستانی است.
4. زنان سیده و غیر سیده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند، یعنی اگر خونی ببینند خون حیض نیست، مگر زنانی که از قبیله «قریش» محسوب می شوند که آن ها بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند و این نظر حضرت آیة الله مکارم است[4].
ب- همان گونه که مستحضرید، احکام و دستورات دینی دارای دلیل هستند و علاوه بر اساس مصالح و مفاسد جعل شده اند.
اما این که چطور می شود این را فهمید؟ در پاسخ باید گفت:
اولاً: گرچه پرسیدن از این مسائل اشکال ندارد و اسلام کسی را از سؤال کردن، منع نکرده است و چه بسا مردم را به فراگیری در این مسائل تشویق کرده است اما باید توجه داشت که فهم دلیل و فلسفه ی چنین حکمی، بر همگان آسان نیست و نیازمند کسب تخصص است.
ثانیاً: گذشته از این، مصلحت و فلسفه ی تمام احکام بر ما روشن نیست، به عنوان مثال در شرع اسلام با دلایل قطعی ثابت گشته است که نماز صبح دو رکعت است اما حتی مراجع عظام هم نمی دانند چرا نماز صبح از طرف خداوند، دو رکعت قرار داده شده است و سه رکعت نمی باشد بله احتمالاتی در این باره داده می شود اما قطعی نیست.
ثالثاً: کسی که در مسائل و احکام دینی تخصص ندارد و مقلد است، باید از باب مراجعه به متخصص احکام را بپذیرد و خیلی به دنبال دلیل یا فلسفه ی احکام نباشد، همان گونه که انسان زمانی که به پزشک مراجعه می کند، به دنبال فلسفه ی تشخیص پزشک نیست.
رابعا: مصالح و مفاسد بر عمل به احکام و دستورات دین، مترتب می شود اگر چه انسان آثار آن را نداند مثلا مریضی که به نسخه ی پزشک عمل می کند از بهبودی برخوردار می شود اگرچه نداند دارویی که خورده است، چه آثاری دارد و چرا پزشک آن دارو را تجویز کرده است.
بنابراین، این که چرا زنان قریش، این گونه اند و غیر قریش آن گونه، مسائلی است که در پی گیری آن، از طرف کسانی که تخصص کافی را ندارند، ضرورتی احساس نمی شود.
این حکمی است که فقها و مراجع از روایتی نظیر آنچه که از امام صادق (ع) نقل شده به دست آوردند." اذا بلغت المرأة خمسین سنةً لم تر حمرة الاّ ان تکون امرأة من قریش"[5] (زنان هنگامی که به سن پنجاه سالگی رسیدند، دیگر خون نمی بینند، مگر زنان قریش).
تفاوت زنان قریش از غیر قریش در این مسئله، شاید به جهت توانایی و قدرت بالای جسمانی آنان از دیگر زنان باشد به این جهت از نظر فیزیکی متابولیسم بدنشان با دیگران تفاوت دارد.
همان گونه که، نژادها و طوایف از نظر رنگ، قدرت و توان جسمی با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاً زنانی که در سیبری زندگی می کنند سن بلوغ آنها با زنان عربستان و آفریقا که در گرمای بالای 50 درجه رشد می کنند تفاوت دارد.
گذشته از اینها امروزه نیز چنین است که سن یائسگی بالا رفته و بسیاری از زنان در سن پنجاه سالگی یائسه نمی شوند، همان گونه که متخصصان اعلام می کنند، این به دلیل بهداشت و تغذیه خوب و سالم است که سن یائسگی را در بسیاری از زنان بالا برده است.


[1] شصت سال قمری معادل 58 سال شمسی و 77 روز و 12 ساعت می شود. جامع المسائل، آیة الله فاضل، ج ، ص 62، سؤال 179.
[2] پنجاه سال قمری معادل 48 سال شمسی و 179 روز می باشد. جامع المسائل، آیة الله فاضل، ج ، ص 62، سؤال 179.
[3] معنای یائسه: یائسه از یأس: به معنی ناامیدی است و زن یائسه از خون دیدن و آوردن فرزند ناامید است .
[4] توضیح المسائل مراجع، مسأله 435؛ العروة الوثقی، ج 1، فصل فی الحیض.
[5] کافی، ج 3،ص107؛ تهذیب، ج 1، ص397، ح 1236.

آیا بهتر نیست به جای حجاب ظرفیت مردم را بالا ببریم؟

پرسش:
آیا بهتر نبود به جای حجاب اسلامی ، ظرفیت مردم را بالا  ببرند؟ چون اگر ظرفیت بالا برود در این صورت، مردم اگر زن برهنه را هم ببینند تحریک نمی شوند و میزان جرم پایین می آید آیا این روش بهتر نیست؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
ما تا اندازه ای با سخن تان موافق هستیم .افزایش ظرفیت و بالا رفتن ایمان و اعتقاد  می تواند تا حدی به مسئله  برخورد سالم با جنس مخالف و جلوگیری از نگاههای مسموم و روابط آلوده و خلاف عفت کمک نماید. اما  نتیجه ای که از آن گرفتید (اگر لخت هم باشند ، تحریک نمی شوند) اصلا صحیح نیست. غريزه جنسي از نيرومندترين غرايز در وجود انسان است ، به گونه ای که برخی روان شناسان آن را مهم ترین گرایش در درون انسان دانستند که بسیاری از رفتارهای انسان را شکل می دهد و به گونه های مختلف بروز و ظهور دارد. این غریزه  از بین رفتنی نیست . اگر تحریکی بین دو جنس نباشد ، با اصل آفرینش ناسازگار است و پیوند هایی مانند ازدواج ، تولید نوزادن و...صورت نمی گیرد. اصلا گرایش به غیر هم جنس به صورت فطری و غریزی در وجود انسان قرار داده شده که همیشه به هم گرایش داده باشند و در قرآن از آیات و نشانه های خداوند دانسته شده است.
تازه اگر سخن از بالا رفتن ظرفیت باشد ، سوال این است که تا رسیدن به آن باید چه کرد ؟ آیا همه زنان برهنه باشند تا مردم ظرفیت پیدا کنند که به نامحرم و جنس مخالف نگاه نکنند؟
آیا همین حرف هم در مورد کارهای دیگر مثل دزدی ورشوه و فسادهای اخلاقی دیگر می زنید که مثلا بگوییم دزدان باید آزاد باشند تا ظرفیت آن ها بالا رود ودیگر دزدی نکنند؟
به نظر نمی رسد این طرح شما زیاد منطقی باشد ودر هیچ کجای دنیا نیز تجربه نشده است ، ممکن است در برخی از کشورها فرهنگ سکس و عریانگرایی فرهنگ غالب جامعه باشد ولی نمی توان از آن نتیجه گرفت که افراد با دیدن چنین منظره هایی تحریک نمی شوند و هزاران مفاسد اخلاقی به وجود نمی آید. اتفاقا با آزاد بودن این مسئله در آنجا هنوز می بینیم که آمار تجاوزات جنسی و...در آن کشورها بسیار است.
از طرف دیگر اگر می بینیم که در آنجا روی این مسئله حساسیت وجود ندارد ، به خاطر آن نیست که روابط جنسی یا خشونت های جنسی در آنجا زیاد نیست ، بلکه آن قدر زیاد شده که به آن اعتنا نمی کنند .
از پرسش شما این طور استفاده می شود که فکر می کنید حجاب بانوان اختصاص به اسلام دارد در صورتی ازآثار تاریخی استفاده مى‏شود كه ادیان دیگر هم نوعى حجاب داشتند، منتها حجاب‏هاى آنان با حجاب‏هاى مسلمانان فرق داشته و حتی بنابر نقل های تاریخی سخت تر بوده است.  
اما چرا اسلام این مقدار روی رعایت حجاب تاکید دارد ؟ اسلام كه يك مكتب جامع است و مى خواهد مردان و زنان مسلمان ,از يك طرف روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند تا بتوانند قله هاى رفيع انساني و رستگارى را فتح نمايند و از طرف ديگر به نيازهاي غريزي و فطري خود نيز دست يابند ، بنابراين با حساسيت ويژه , اما واقع بينانه و لحاظ كردن طبيعت و اميال درونى و خواسته هاى نفسانى انسان , قوانين و احكامى را جهت حفظ و نگه دارى فرد و جامعه در خط اعتدال و ميانه روى وضع كرده است . از جمله آن احكام ، چگونگي ارتباط با جنس مخالف و مسئله پوشش زنان است .اينها همه به سبب اين است كه اسلام از جانب كسى براى هدايت انسان ها فرستاده شده است كه خالق فطرت وغريزه با تمامى استعدادهاى بهينه و ذخيره شده در انسان است. بنابراين هر عاملى كه موجب تحريك انگيزه هاى شهوانى در جامعه گردد و به آرامش روحى و روانى و عفت عمومى  صدمه وارد كند, موردتأييد اسلام نيست . اسلام مي خواهد انواع لذت هاي جنسي در محيط و درون خانواده شكل گيرد واز اين طريق آرامش روحي و رواني و پيوند هاي عاطفي نيز برقرار بماند و با طرح آن در محيط جامعه به پيوند خانواده و اجتماع نيز آسيب وارد نشود .
انسان موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مى‏كند، از يك نظر همچون خانه او است و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مى‏شود. پاكى جامعه به پاكى او كمك مى‏كند و آلودگى آن، به آلودگى‏اش مى‏افزايد روى همين اصل در اسلام با هر كارى كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند به شدّت مبارزه شده است ؛زیرا گناه، همانند آتش است. هنگامى كه در نقطه‏اى از جامعه اين آتش روشن شود، باید بكوشيم آن را خاموش يا محاصره كنيم. اما اگر به آتش دامن زنيم و آن را از نقطه‏اى به نقطه ديگر ببريم و يا آن را به حال خود واگذاريم، حريق همه جا را فرا خواهد گرفت و كسى قادر بر كنترل آن نخواهد بود .از اين گذشته عظمت گناه در نظر مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگى‏هاى خود سد بزرگى در برابر فساد است.
اشاعة فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق و تسامح در اين موضوع، اين سد را مى‏شكند و گناه را در اذهان كوچك و آلودگى به آن را ساده مى‏نمايد. بر همين مبنا حكومت اسلامي، موظف است جلوى منكرات را بگيرد.
اين به معناى تحميل به حجاب نيست بلكه نوعى واكسينه كردن جامعه در مقابل بيمارى‏هاى روانى و معنوى است. در جامعه اسلامي همه وظيفه دارند به بهداشت روانى و سلامت روحی توجه كنند. اين همان امر به معروف و نهى از منكر و نظارت ملى است. حاكمان اسلامي موظف‏اند موانع رشد فضايل انسانى را از بين ببرند و اين در حقيقت بستر سازى براى سلامت روانى جامعه است و در زمان پيامبر و امام على (ع) نيز هرچند زنان بدحجاب وجود داشته اما قرآن با اين پديده برخورد كرده است، به دنبال آن ديگر آنها نمى‏توانستند هر طور دلشان خواست در اجتماع ظاهر شوند حتى اقليت‏هاى مذهبى نيز موظف به رعايت مقررات اسلامي در جامعه اسلامي بوده‏اند.
در آيات 31 سورة «نور» و 34 و 59 سوره«احزاب» كيفيت رفتار اجتماعى زن مورد توجه قرار گرفته است. نيز از آيات امر به معروف و نهى از منكر مى‏توان استفاده كرد كه جلوى هر گونه منكر و زشت، بايد ايستاد و اجازه ظهور و بروز به آن نداد.
در هر صورت هنجارهاى دينى در جامعه را بايد به اجرا گذاشت و نمى‏توان تنها به عقيده و ميل مردم اكتفا كرد. فكر كنيد چقدر از مردم حاضرند با ميل و رغبت و از روى اعتقاد، از رشوه‏گرفتن و اختلاس اجتناب كنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با ميل و رغبت احتراز نمايند تا آنها را آزاد گذاشت كه در عمل هم با ميل و رغبت وظايف خويش را اجرا كنند؟ اين موضوع منحصر به كشور ما نيست. در هر كشورى يك سلسله دستوراتى است كه به اجبار آنها را به اجرا مى‏گذارند. در كشورى مثل فرانسه كه آن را مهد آزادى مى‏شمارند چگونه به اجبار دختران را وادار به بى‏حجابى مى‏كنند تا به مدرسه يا دانشگاه راه يابند تفاوت در جامعه اسلامي و غيراسلامي در نوع هنجارها است نه چگونگى برخورد با آنها..
مسئله بالا بردن ظرفیت انسان ها در جای خود کاملا درست و پذیرفته و مورد تأکید اسلام است. شايد بهترين تعبير در مورد با ظرفيت بودن را قرآن كريم بيان فرموده: فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ(1) «اگر خداوند بخواهد كسى را هدايت كند، قلبش را براى پذيرش اسلام، گشاده مى‏كند و ظرفيت فهم اسلام و معارف و احكام آن و عمل به دستوراتش را به او عنايت مى‏كند و نيز دعاى پيامبر بزرگ الهى يعنى حضرت موسى (ع) چنين است: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِى(2) خداوندا سينه مرا گشاده و ظرفيت مرا افزون فرما». اگر انسان به درستى و در سايه راهنمايى‏هاى اولياى الهى كه نهايت شرح صدر و سعه وجودى و ظرفيت را داشته‏اند، به ارزش وجودى خود پى‏ببرد، معناى خليفةاللهى انسان را در يابد وبفهمد كه موجودى ابدى و جاودانه است و خودش، معمارِ وجودِ خويش و سازنده سعادت و شقاوت خود مى‏باشد و در مقامِ عمل نيز به تدريج اين ظرفيت را با تخلّق به اخلاقى الهى در خود ايجاد نمايد ، در پرتو آن عقيده و جهان‏بينى و تصور درست هدف و مقصود، كم‏كم، سعه وجودى مى‏يابد و ظرفيت كوچك او گسترش مى‏يابد و در اثر تمرين تدريجى و تقويت اراده و تعميق اعتقادات درست و اصيل، خود را به سادگى گم نمى‏كند و تسلیم هواهای نفسانی نمی گردد.
پى‏نوشت‏ ها :
 (1)) زمر، آيه 22)
 (2) طه، آيه 52)

چرا عده زن پس از طلاق، سه طُهر است؛ اما پس از فوت شوهر، چهار ماه و ده روز مى باشد؟

پرسش:
با توجه به آيات سوره بقره و طلاق چرا عده زن پس از طلاق، سه طُهر است؛ اما پس از فوت شوهر، چهار ماه و ده روز مى باشد؟
پاسخ:
با سلام و عرض ادب
 پاسخ به اين پرسش در تبيين حكمت تشريع نگه دارى عده براى زن طلاق داده شده و زنى كه شوهرش به جوار رحمت ايزدى رفته است، مى باشد.
قرآن كريم در سوره هاى بقره، آيه 228 و طلاق، آيه 4 به بيان حكم زنان مُطَلَّقِه اشاره كرده است. بنابر آيه 228 سوره بقره مدت عده سه طهر است و براساس آيه 4 سوره طلاق و روايات، فقها استنباط كرده اند كه زنانى كه يائسه اند و زنانى كه با همسرانشان نزديكى نكرده اند، پس از طلاق، مى توانند شوهر كنند و لازم نيست عده نگه دارند.
بنابراين، نگه داشتن عده پس از طلاق شوهر، مخصوص زنانى است كه با همسرانشان هم بستر شده و عادت ماهيانه دارند و يا در سنى هستند كه مى بايست عادت ماهيانه داشته باشند، هر چند فعلا اين گونه نيستند.
موضوع عده نگه داشتن زنى كه شوهرش مرده، در قرآن كريم بيان شده است: (و الَّذينَ يُتَوفَّونَ مِنكُم و يَذَرونَ اَز وجـًا يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر وعَشرًا فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَيكُم فيما فَعَلنَ فى اَنفُسِهِنَّ بِالمَعروفِ واللّهُ بِما تَعمَلونَ خَبير؛[1]و كسانى كه از شما مى ميرند و همسرانى باقى مى گذارند، بايد چهار ماه و ده روز انتظار بكشند [و عده نگه دارند] و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند گناهى بر شما نيست كه هر چند مى خواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند [با مرد دلخواه خود ازدواج كنند] و خدا به آنچه عمل مى كنيد آگاه است.)
يكى از فلسفه هاى عده نگه داشتن پس از مرگ شوهر، حفظ احترام همسر سابق، جلوگيرى از جريحه دار نشدن عواطف بستگان متوفا و رعايت حريم زندگانى زناشويى حتى پس از مرگ است و اين يك موضوع فطرى است، لذا هميشه در قبايل مختلف، آداب و رسوم گوناگونى به اين منظور بوده است.[2]
با توجّه به اين كه احتمال حاملگى زن، علت عده نگه داشتن نيست، بر تمام زنانى كه شوهرشان مرده اند، بايد عده نگه دارند، حتى در صورتى كه يقين داشته باشند كه حامله نيستند و نيز زنانى كه يائسه هستند.
حاصل آن كه بر اساس اين حكمت و حكمت هاى ديگرى كه ما از آن بى اطلاعيم عده زنانى مطلقه و زنانى كه شوهرشان فوت كرده، متفاوت است.

[1]. بقره/234.
[2]. ر.ك: الميزان، ج 2، ص 242.

Publish modules to the "offcanvas" position.