آيا شكستن قسم با ناراحتی كفاره دارد؟


پرسش:

وقتي با همسرم بحثم مي شود تو ناراحتي و عصبانيت قسم مي خورم كه ديگه با تو حرف نمي زنم يا خانه اقوامت نمي آيم. آيا شكستن قسم كفاره دارد و اگر دارد بخواهم براي اين قسم هايم كه خيلي زياد است، كفاره بدهم بايد چه كنم؟

پاسخ:

با سلام و ادب

قسمی که با شکستن آن کفاره بر انسان واجب می شود ، شرایطی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنم:

1- قسم باید با یکی از نام های مختص خداوند مانند خدا یا الله یا ... باشد .( هر چند به زبان فارسی اسامی خاص خداوند را بیان کند قسم تحقق می یابد.)

2- در حالت اختیار و با قصد باشد
.
.
.
بنابراین اگر در قسم از نام خدا استفاده نکرده اید یا در حال عصبانیت شدید بدون اختیار و اراده قسم خورده اید ، لازم نیست به آن عمل کنید و ترک عمل به آن کفاره ندارد . اما اگر شرایط شرعی قسم موجود بود و شما عمدا با آن مخالفت کردید برای هر قسمی که انجامش ندادید باید یکی از کفارات زیر را بپردازید:

ده فقیر را سیر کنید یا ده فقیر را بپوشانید اگر نمی توانید سه روز روزه بگیرید .


توضیحات بیشتر درباره قسم:

قسم خوردن فقط به لفظ جلاله (مثل الله) صحیح است . بقیه اعتباری ندارد. قسم به قرآن کفاره ندارد و عمل به آن واجب نیست.
قسم چند شرط دارد:
اول: کسى که قسم می ‏خورد باید بالغ و عاقل باشد. اگر مى‏خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد، باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد . حاکم شرع او را از تصرف در اموالش منع نکرده باشد. از روى قصد و اختیار قسم بخورد. پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسى که مجبورش کرده‏اند، درست نیست . همچنین است اگر در حال عصبانى بودن، بى قصد قسم بخورد.
دوم: کارى را که قسم می ‏خورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد. کارى را که قسم می ‏خورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد. اگر قسم بخورد که کار مباحى را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد. نیز اگر قسم بخورد کار مباحى را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.
سوم: به یکى از اسامى خداوند قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمى‏شود، مثل «خدا» و «الله» . نیز اگر به اسمى قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند، یعنی هر وقت کسى آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر مى‏آید، مثل آن که به «خالق» و «رازق» قسم بخورد، صحیح است، بلکه اگر به لفظى قسم بخورد که بدون قرینه، خدا به نظر نمى‏آید، ولى او قصد خدا را کند، بنابر احتیاط، باید به آن قسم عمل نماید.
چهارم: قسم را به زبان بیاورد . اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند ،صحیح نیست ، ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.
پنجم: عمل کردن به قسم براى او ممکن باشد . اگر موقعى که قسم می خورد، ممکن باشد و بعد تا آخر وقتى که براى قسم معین کرده ،عاجز شود یا برایش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتى که عاجز شده ، به هم می خورد.
قسم خوردن دو نوع هست:
1- برای اثبات یا انکار موضوعی قسم بخورد مثلا: قسم بخورد که من این کار را انجام نداده ام یا انجام داده ام که در صورت مخالفت کفاره ای بر او واجب نیست. فقط مرتکب کار حرام شده است. مگر اینکه ضرورتی مهم تر در میان باشد که حرمت را تحت الشعاع قرار دهد.
2- برای انجام یا ترک کاری قسم بخورد مثلا: قسم بخورد که فلان کار را انجام می دهم یا فلان کار را ترک می کنم.
در صورت مخالفت، کفاره بر او واجب می شود.
کسانى که براى اثبات مطلبى قسم مى خورند، اگر حرف آن ها راست باشد، قسم خوردن مکروه است . اگر دروغ باشد، حرام و از گناهان کبیره است.
با توجه به شرایط و اقسام قسم، قسم خوردن به قرآن ، قسم شرعی محسوب نمی شود. اگر کسی به قرآن قسم بخورد که فلان کار را انجام نداده و یا انجام داده است، کفاره قسم ( اطعام ده مسکین) ندارد. اگر دروغ بگوید ،گناه کرده است. بنابراین اگر از جهات مختلف و با در نظر گرفتن معیارهای اساسی انتخاب همسر، ایشان را مناسب تشخیص می دهید، می توانید توریه کنید. اگر توریه نکنید، دروغ بوده ،ولی قسم شرعی نمی شود.

درددل یا غیبت؟ مساله این است!

پرسش:

با همسر وخانواده اش رابطه خوبی نداریم نگرانی های زیادی دارم. شوهر و مادر شوهرم به اندازه موهای سرم اذیتم کرده اند.می توانم به خانمی که دوستم است گاه گاهی تماس بگیرم و از ظلم هایی که در حقم می شود سخن بگویم تا آرام شوم؟ چون هرگاه با کسی درد ودل کنم آرام می شوم.


پاسخ:

با سلام و ادب

از آن جا كه در قرآن آمده است [لا يحب الله الجهر بالسوء‌ الا من ظلم]

اگر مادري در مورد خصوصيات نا پسند همسرش (مثل بد خلقي ، بد دهني نسبت به همسر ، مادر و اطرافيانش ) با خواهر يا برادرش صحبت و درد دل كند،آيا غيبت است ؟

 شخص مظلوم در صورتي مجاز به غيبت از ظالم است كه بخاطر دادخواهي و انقاذ حق خود و يا جلوگيري از ظلم و يا در مقام مشورت براي تحقق هريك از امور ذكر شده باشد. 
*البته برای تسکین الام روانی و کسب آرامش می تواند
- از راز نیاز با خدا و ائمه
- نوشتن عریضه به امامان
- گفتگوی با مشاور متخصص و یافتن راه حل
- عفو به خاطر خدا
- شکایت از مراجع قانونی در موارد وخیم
-...
کمک بگیرند.

رشوه و علل و خاستگاه هاى آن را توضيح دهيد؟


پرسش:
لطفاً در مورد «رشوه» علل و خاستگاه هاى آن و شيوه مبارزه با آن از ديدگاه قرآنى و حديث توضيح دهيد؟
پاسخ:
با سلام
 يكى از بلاهاى بزرگى كه از قديم ترين زمان ها دامن گير بشر شده و امروز با شدت بيش تر ادامه دارد، موضوع رشوه خوارى است كه يكى از بزرگ ترين موانع اجراى عدالت اجتماعى بوده و هست و سبب مى شود، قوانين ـ كه بايد حافظ منافع همه طبقات باشد ـ به سود طبقات نيرومند، به كار بيفتد، لذا اسلام مسئله رشوه خوارى را به شدت تقبيح و محكوم كرده است و يكى از گناهان كبيره محسوب مى شود.
بنا به دلالت آيات و روايات «رشوه» يكى از مذموم ترين و زشت ترين كارهايى است كه ممكن است از يك مسلمان صادر شود.
در آيات قرآن به «سُحْت» (مائده/42، 62، 63)؛ يعنى اموال حرامى كه به دست آوردن و تمليك و تملك آن ها حرام مى باشد، اشاره شده و از آن جايى كه مال رشوه يكى از مصاديق اموال حرام و مال «سحت» است، حرام مى باشد.
هم چنين در آيه 188 سوره بقره، مسلمانان، به شدت از به دست آوردن مال ديگران به وسيله دادن رشوه به قضات، نهى شده اند. (و لا تَأكُلوا اَموالَكُم بَينَكُم بِالباطِـلِ وتُدلوا بِها اِلَى الحُكّاِم لِتَأكُلوا فَريقـًا مِن اَموالِ النّاسِ بِالاِثمِ واَنتُم تَعلَمون؛ و اموالتان را ميان خودتان به ناروا مخوريد، و [به صورت رشوه قسمتى از]آن را به قضات مدهيد تا بخشى از اموال مردم را به گناه بخوريد، در حالى كه خودتان [هم خوب]مى دانيد.)[1]
در روايات نيز، مسلمانان از اقدام به رشوه دادن و رشوه گرفتن و پرداخت رشوه يا واسطه شدن، نهى شده اند. اين روايات با شديدترين الفاظ و كلمات، رشوه دهنده، رشوه گيرنده و واسطه ميان آن دو را تهديد و نفرين كرده اند. و در برخى روايات رشوه دهنده و گيرنده به نام مشرك توصيف شده اند.[2]

عوامل رشوه خوارى
1. ضعف ايمان و اعتقاد، افزون طلبى يا محبت دنيا از عوامل مهم بروز اين انحراف در جامعه است.
2. مشكلات اقتصادى و تنگناهاى موجود در زندگى قضات و كارمندان.
3. سياست هاى نامناسب اقتصادى.
4. ضعف در وضع قوانين، به طورى كه گاهى منفذهايى براى فرار از قانون و ميان بُر زدن، براى رسيدن به هدف، در قوانين وجود دارد.
5. گسترش اقتصاد دولتى
6. كاغذبازى و اطاله انجام كارهاى ارباب رجوع، و عدم دادرسى به شكايات، در ادارات.
7. نبود بازرسى و نظارت دقيق.

راه هاى مبارزه
براى تضمين اجراى قوانين و به ثمر رسيدن آن ها هيچ چيز مؤثرتر از فراهم آوردن زمينه و آمادگى هاى اجتماعى نيست و تنها برخورد با معلول ها و احكام زندان، تعزير، مجازات و ...چندان كارآيى نخواهد داشت؛ از اين رو است كه اسلام و قرآن مجيد روى بستر سازى اجتماعى و فراهم آوردن زمينه براى جلوگيرى از انحراف ها تأكيد بسيار دارند.
براى نمونه حضرت على (عليه السلام)، در نامه اى كه به مالك اشتر نوشته اند، راه هاى مبارزه با اين بلاى اجتماعى را چنين تبيين كرده اند: آن حضرت در ابتدا، دقت در انتخاب كارگزاران را به مالك گوشزد مى كند و سپس درباره حقوق قضاوت مى فرمايد: «پس از انتخاب قاضى ...آن قدر به او ببخش كه نيازهاى او برطرف گردد و به مردم نيازمند نباشد.» هم چنين درباره كارمندان دولتى مى فرمايند: «آنان را از ميان مردمى با تجربه و با حيا، از خاندان هاى پاكيزه و با تقوا كه در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامى تر و آبرويشان محفوظ تر و طمع ورزى شان كم تر و آينده نگرى آنان بيش تر است. پس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، كه با گرفتن حقوق كافى در اصلاح خود بيش تر مى كوشند و با بى نيازى، دست به اموال بيت المال
نمى زنند ...سپس رفتار كارگزاران را بررسى كن و جاسوسانى راست گو و وفاپيشه بر آنان بگمار كه مراقبت و بازرسى پنهانى تو از كار آنان، سبب امانت دارى و مهربانى با رعيت خواهد بود.»[3]
به طور خلاصه راه هاى مبارزه با رشوه خوارى، با توجّه به نامه حضرت، احاديث ديگر و نظريه كارشناسان عبارت است از:
1. انتخاب افراد شايسته؛ 2. سياست هاى مناسب اقتصادى؛ 3. قانون گذارى صحيح و سالم؛ 4. بسط اقتصاد فردى و كم كردن حاكميت دولت در برخى از زمينه ها؛ 5. اصلاح وضع حقوق كارمندان و قضات؛ 6. بازرسى و نظارت دقيق؛ 7. مجازات رشوه خواران؛ 8. تقويت استقلال دستگاه هاى قضايى براى مبارزه با رشوه خواران؛ 9. آگاهى دادن به مردم از طريق رسانه هاى گروهى و ... .

[1]. الميزان، ج 5، ص 341.
[2]. ر.ك: مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج 17، ص 355؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، حديث شماره 7255 ـ 7267.
[3]. نهج البلاغه، نامه 53، ترجمه محمد دشتى.

شخصی که در یک خانواده مسلمان به دنیامی آید باید مسلمان شود؟

پرسش:
شخصی که در یک خانواده مسلمان به دنیامی آید باید مسلمان شود . اگر خانواده او شیعه باشد شیعه می شود و اگراهل سنت باشد او نیز اهل سنت می شود. حال اگر آن شخص با تحقیق و بررسی به این نتیجه رسید که اگر شیعه بوده است درست نیست و باید اهل سنت شود یا بالعکس تکلیف او چیست؟
پاسخ :
با سلام و عرض ادب و احترام
اصولاً دين و اعتقاد بايد از طريق عقل و منطق و جستجوي حقيقت بوده و به انتخاب شخص باشد.
انسان بايد در اصول اعتقادي تحقيق نموده پس از پي بردن به حقانيت، آن را انتخاب نمايد. دين و مذهب نمي تواند موروثي باشد. به همين خاطر گفته شده كه تقليد در اصول دين جايز نيست.
چون دين و مذهب و اعتقاد، امر دروني و قلبي است، بايد انتخاب شخص باشد و نمي تواند امر موروثي باشد.
در عين حال كه دين و مذهب به انتخاب شخص بايد باشد، معنايش آن نيست كه انسان اختيار داشته باشد هر ديني (خواه حق يا باطل) را انتخاب نمايد، بلكه اين مسئله بسيار با اهميت بوده و سعادت دنيا و آخرت شخص با آن تعيين مي شود. هر گونه لغزشي در اين مسير به هلاكت ابدي مي انجامد، بنابراين بايد در انتخاب پيشواي ديني، هر چه بيشتر دقت نموده و دغدغه بسيار داشته و از خداوند در اين مسير كمك و ياري بطلبد.
قرآن مجيد مي فرمايد: "يوم ندعوا كل اناس بامامهم؛(1) در قيامت هر گروهي پشت سر كسي قرار مي گيرند كه در دنيا او را امام و رهبر خويش مي دانستند و در عمل از او پيروي مي كردند".
پيوند رهبري و پيروي در اين جهان، در آخرت به طور كامل منعكس مي شود و گروه هايي كه اهل نجات و اهل عذابند، مشخص مي گردد.
آن ها كه رهبري پيامبران و جانشينان آنان را در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراه پيشوايشان خواهند بود و آن ها كه رهبري شيطان و خلفاي باطل و ستمگر را انتخاب كردند، همراه آنان خواهند بود.
ضرورت تحقيق و كسب معرفت و شناخت در مورد امام و مذهب:
قرآن كريم امامان و رهبران را دو دسته معرفي نموده است: يك گروه امامان نور و هدايتگرند.
از آنان به "ائمة يهدون بأمرنا" ياد مي شود اين دسته مردم را به سوي خدا دعوت مي كنند، در نتيجه پيروان خود را به همراه خويش به بهشت و رضوان الهي مي رسانند.
دسته ديگر، امامان و رهبران "نار" و آتش هستند و قرآن از آنان به "ائمة يدعون الي النّار"(2) ياد مي كند. اين جهنميان مردم و پيروان خويش را همراه خود به سمت دوزخ سوق مي دهند.
انسان عاقل بايد بينديشد و با نهايت جُهد و تلاشش تحقيق كند تا امامان و رهبران راستين را بشناسد و از آنان پيروي نمايد و كوركورانه به دنبال كساني كه خود و پيروانشان را به سمت جهنم سوق مي دهند، حركت نكند، زيرا به نقل سني و شيعه پيامبر اكرم(ص) فرمود: "هر كس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد و به او معرفت پيدا نكند، به دين اسلام از دنيا نمي رود، بلكه مرگي بر پايه زمان جاهليّت است".(3)
تنها يك گروه حقند و اهل نجات
مسلمانان همانند يهود و نصارا به بيش از هفتاد فرقه تقسيم شدند. تنها يك فرقه حق است و اهل نجاتند، و بقيه باطل و اهل دوزخند.(4)
در روايتي از پيامبر اكرم(ص) پس از بيان اين مطلب، به فرقه ناجيه به صراحت اشاره شده و آن فرقه "حضرت علي(ع) و ياران او" معرفي شده اند.
اين روايت و مشابه آن را با عبارت متفاوت ولي داراي مفهوم واحد دانشمندان اهل تسنن مانند زمخشري در كشاف، ابن عبدالله در عقد الفريد نقل نموده اند. (5)
بنابراين مسئلة تغيير مذهب شيعه به مذهب اهل سنت صرفاً يك گناه عادي نيست، بلكه موضوع چنان حساس و دقيق است كه انسان را در لبة پرتگاه جهنم و باطل قرار مي دهد. مسئله نجات و هلاكت، و اهل بهشت و جهنم بودن اين يك مسئله زيربنايي و اعتقادي است. از اين جهت سرنوشت انسان به آن بستگي دارد. اگر كسي مذهب شيعه را حق دانست، بايد به آن بگرود و به حرف مردم نگاه نكند، چون عقل مي گويد مقابل ضرر را هر وقت بگيري، منفعت است. قضاوت ديگران نبايد ملاك عمل و رفتار ما باشد. مهم تشخيص حق و حقيقت است. البته تغییر مذهب از شیعه به سنی، همانند خارج شدن از دین اسلام نیست که حکم ارتداد داشته باشد .
پي نوشت ها:
1. اسراء (17) آية 71.
2. قصص (28) آية 41.
3. بحارالانوار، ج 23، ص 88.
4. البته افراد جاهل و قاصري كه قدرت فكري، علمي و اجتماعي براي فهم حقيقت را ندارند، اگر چه اهل بهشت نيستند، اما اهل جهنم نيز نمي باشند.
5. طرائف سيد بن طاووس به نقل از دائره المعارف شيعه، جوهري زاده، چاپ انتشارات اسلامي سال 1349، ص 288.

مراحل امر به معروف و نهى از منكر

پرسش:
 امر به معروف و نهى از منكر چند مرحله دارد؟
جواب:
 امر به معروف و نهى از منكر داراى مراتب و مراحل سه گانه قلبى، زبانى و عملى است. در منابع روايى و فقهى، از اين مراحل به «انكار قلبى»، «انكار زبانى» و «انكار با دست» تعبير مى شود[1]. فقها و مفسران، اين مراحل را از برخى روايات استفاده كرده اند. بر پايه روايتى، امام باقر(عليه السلام)فرمود:
با دل هاى خود، منكر را ناخوش داريد و با زبان هاى خود، از آن باز داريد و با دست خود، بر پيشانى كسانى كه مرتكب آن مى شوند بكوبيد و در راه خدا، از سرزنش هيچ كس بيم نداشته باشيد[2].
مرحله اول
در اين كه در مرحله قلبى چه وظيفه اى برعهده مكلفان است، آراى گوناگونى وجود دارد كه تفاسير مختلف را مى توان در سه نظر جمع بندى كرد:
1. برخى گفته اند مكلف در اين مرحله بايد به وجوب واجبات و حرمت محرمات اعتقاد داشته باشد؛[3]
2. بعضى آن را به كراهت داشتن و راضى نبودن به گناه معنا كرده اند؛[4]
3. گروهى انكار قلبى را به اظهار كراهت قلبى از گناه تفسير كرده اند[5].
به نظر مى رسد دو تفسير نخست نمى تواند از مصاديق حقيقى امر به معروف و نهى از منكر به شمار آيد؛ زيرا التزام به وجوب واجبات و حرمت محرمات و نيز كراهت داشتن از گناه، از امور قلبى است كه لازمه ايمان است (و مى توان گفت كه چنين التزامى واجب عينى است كه بر همه مؤمنان و در همه شرايط لازم است) برخلاف تفسير سوم كه كراهت قلبى به گونه اى ابراز مى شود كه مى توان گفت طلبى محقق شده و از مراتب امر به معروف و نهى از منكر به شمار مى رود؛[6] چنان كه روايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) پايين ترين درجه نهى از منكر را ابراز خشم و ناخرسندى در روبه رو شدن با منكر معرفى كرده، مى تواند مؤيد همين مطلب باشد:
أدنى الإنكار أن تلقى أهل المعاصي بوجوه مكفهرّة؛پايين ترين درجه نهى از منكر آن است كه انسان با گنه كاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد كند[7].
مرحله دوم و سوم
در صورتى كه در مرحله اوّل به مقصود نرسيم، (به اقامه معروف و ترك منكر موفق نشويم) بايد از زبان و سخن بهره بگيريم و چنان چه دو مرحله قبل نتيجه ندهد، بايد براى تحقق معروف و بر چيده شدن منكر اقدام عملى و اعمال قدرت كرد (مرحله سوم). البته برخى موارد اين مرحله، به اجازه از حاكم اسلامى نياز دارد.
با حاصل شدن مقصود از هر مرتبه (قلبى، زبانى و عملى) عمل به مرتبه بعدى جايز نيست. البته هريك از اين مراتب نيز داراى درجاتى است؛ براى مثال مى توان ابراز كراهت قلبى را با نگاه، اشاره، درهم كشيدن چهره، روى گردانى و دورى ادا كرد. هم چنين مرحله زبانى را با گفتوگوى ملايم و نرم و تندى و فرياد به جاى آورد و همين طور مراتب ديگر[8]. برخى فقيهان و مفسران رعايت ترتيب در اين مراتب را از مقدم شدن اصلاح بر جنگ در آيه 9 حجرات استفاده كرده اند؛[9] زيرا اين آيه به ما مى آموزد كه به هنگام جنگ و درگيرى در ميان مسلمانان ابتدا كوشش شود كه با گفتوگو ميان آنان صلح برقرار نماييم و اگر موفق نشديم، آن گاه با ستم گر و كسى كه جنگ را تحميل كرده است، وارد جنگ و نبرد شويم:
(و اِن طَـائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنينَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَينَهُما فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَى الاُخرى فَقـتِلوا الَّتى تَبغى حَتّى تَفىءَ اِلى اَمرِ اللّهِ)؛واگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ميان آن دو را اصلاح دهيد و اگر يكى از دو بر ديگرى تعدى كرد، با آن كه تعدى مى كند بجنگيد، تا به فرمان خدا باز گردد.
پرسش:
 آيا راضى بودن به گناه ديگران گناه است با اين كه ما خود در آن گناه مشاركت نمى كنيم؟
جواب:
 راضى نبودن و كراهت داشتن از گناه، لازمه ايمان است. برخى همين ناخرسندى از گناه به هنگام رويارويى با آن را پايين ترين مرحله امر به معروف و نهى از منكر شمرده اند و اگر كسى به عمل ناپسند گناه كار راضى باشد، خود از جمله گناه كاران به شمار مى رود. از همين رو، خداوند در آيه 91 بقره، قتل پيامبران را به يهود دوران پيامبر نسبت مى دهد و آنان را به دليل ارتكاب اين عمل زشت نكوهش مى كند، با اين كه اين عمل را بنى اسرائيل در گذشته انجام داده بودند: (قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين).در آيه 181 و 183 آل عمران نيز كشتن پيامبران را به يهوديان معاصر پيامبر نسبت داده است. اين نسبت از آن رو بود كه اين يهوديان به عمل پيشينيان خود راضى بودند[10].
در روايات اهل بيت(عليهم السلام) نيز، كسى كه به گناه راضى است، شريك گناه كار شمرده شده[11] و تأكيد شده است كه اگر كسى در مشرق كشته شود و شخصى در مغرب از اين كار رضايت داشته باشد، اين شخص شريك قاتل به حساب مى آيد[12].
پرسش:
 گاه در جمع دوستانى قرار مى گيرم كه گناه مى كنند، مثلاً نوار موسيقى مبتذل گوش كرده و يا غيبت مى كنند و با اين كه به آنان تذكر مى دهم و نهى از منكر مى كنم، به حرفم توجه نمى كنند، لطفاً بفرماييد من چه وظيفه اى دارم؟
جواب:
 دراين موارد شما وظيفه داريد كه جمع را ترك كنيد؛ زيرا نشستن در چنين مجالسى براى كسى كه توانايى جلوگيرى از وقوع گناه را ندارد، گناه است و چنين كسى شريك گناه كاران به حساب مى آيد. مفسران اين مطلب را در ذيل آيه 14 نساء بيان كرده اند؛ زيرا خداوند دراين آيه از مؤمنان مى خواهد كه هرگاه شنيدند آيات خدا در مجلسى انكار و استهزا مى شود، با كافران هم نشينى نكنند و گرنه مانند كافران خواهند بود:
(وقَد نَزَّلَ عَلَيكُم فِى الكِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءايـتِ اللّهِ يُكفَرُ بِها ويُستَهزَاُ بِها فَلا تَقعُدوا مَعَهُم حَتّى يَخوضوا فى حَديث غَيرِهِ اِنَّكُم اِذًا مِثلُهُم)؛والبته [خدا] در قرآن بر شما نازل كرده كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد با آنان منشينيد، تا به سخنى غير از آن در آيند؛ چرا كه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.
به گفته طبرسى، اين آيه برحرمت هم نشينى با فاسقان و بدعت گذاران دلالت دارد. جمعى از مفسران گفته اند: به همين دليل، اگر شخصى دروغ بگويد و هم نشينان او بخندند، خداوند بر آنان غضب مى كند[13]. شايان ذكر است كه ترك مجلس گناه يكى از درجات مرتبه قلبى و نوعى ابراز كراهت قلبى و ناخرسندى از گناه است.
بر اساس روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيه 78 و 79 سوره مائده، جمعى از لعنت شدگان به زبان داوود و عيسى(عليهما السلام)، دانشمندانى بودند كه على رغم نهى از منكر، با مرتكبان عمل زشت هم نشينى كرده، با آنان مى خوردند و مى آشاميدند، به گونه اى كه گويا گناهى مرتكب نشده اند.[14]
پرسش:
 حكومت اسلامى در موضوع امر به معروف و نهى از منكر، چه وظيفه اى دارد؟
جواب:
 بى ترديد برخى مراحل امر به معروف و نهى از منكر كه به اقدام و برخورد عملى نياز دارد، به عهده همه مردم نهاده نشده، بلكه حكومت اسلامى وظيفه دارد در اين گونه موارد اقدام كند؛ زيرا اگر افراد جامعه بدون اذن حاكم اسلامى، به اين مرحله عمل كنند، در بعضى موارد برخوردهاى اجتماعى، موجب هرج و مرج شده و نظم و امنيت جامعه اسلامى خدشه دار مى شود. بنابراين، حكومت اسلامى كه داراى تشكيلاتى مقتدر است، شايستگى برخورد عملى با منكرات را دارد و با قصاص و اجراى حدود و تعزيرات مى تواند با منكرات مبارزه كند. از بعضى آيات قرآنى نيز استفاده مى شود كه برخى مراتب امر به معروف و نهى از منكر، بر عهده گروهى خاص است كه اين گروه از جهت علمى و عملى آماده شده و زير نظر حاكم اسلامى به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر مى پردازند در اين جا، براى نمونه، آياتى را مى آوريم كه به اين وظيفه حكومت اسلامى اشاره دارد: 1. (ولتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعونَ اِلَى الخَيرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ)[15]؛و بايد از ميان شما گروهى مردم را به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى باز دارند.
وظيفه امر به معروف و نهى از منكر در اين آيه، بر عهده جمعيتى ويژه (اُمَّةٌ) نهاده شده است. برخى به قرينه واژه «اُمَّةٌ» در اين آيه، مراد از امت در چند آيه بعد را نيز همين جمعيت ويژه دانسته اند[16]:
(كُنتُم خَيرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ)[17]؛شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد، به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند باز مى داريد.
به بيان ديگر، در اين آيه هم وظيفه امر به معروف و نهى از منكر (عمل به مرحله سوم) بر عهده همه مردم نهاده نشده، بلكه بر عهده گروهى خاص است. رواياتى كه امّت در آيه 110 عمران را بر ائمه(عليه السلام)تطبيق كرده است، مؤيّد همين معناست[18] كه برخى مراحل امر به معروف و نهى از منكر فقط بر عهده حاكم اسلامى و گروهى خاص است. 2. (اَلَّذينَ اِن مَكَّنّـهُم فِى الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّكوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ ولِلّهِ عـقِبَةُ الاُمور)؛كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آنِ خداست.[19]
امر به معروف و نهى از منكرى كه آيه از آن سخن گفته، مى تواند برخى مراتب را كه به داشتن قدرت و حاكميت مشروط است، نيز دربرگيرد؛ هم چنان كه مقصود از اقامه نماز و پرداخت زكات فقط انجام دادن اين دو واجب به گونه فردى نيست، بلكه مقصود، اشاعه و ترويج اين دو فريضه در جامعه مى باشد. وقوع اين آيه پس از آيات جنگ، گواه اين مطلب است. قرطبى با استدلال به همين آيه، مراتبى از امر و نهى را كه برحبس، تعزير و زندان و تبعيد متوقف باشد، برعهده سلطان يا جانشين او دانسته است[20]. 3. (اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ويَنههُم عَنِ المُنكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبـتِ ويُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبئِثَ...)[21]؛همانان كه از اين فرستاده پيامبر درس نخوانده كه [نام] او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه]آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند و... .
باتوجه به اين كه امر به معروف و نهى از منكر در اين آيه در رديف امور ديگرى قرار گرفته كه از شئون حاكم است، مى توان استفاده كرد كه اين آيه نيز به شأن حكومتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نظر دارد.
در احاديث بسيارى نيز امر به معروف و نهى از منكر به داشتن قدرت مشروط شده است[22]. در اجراى وظيفه امر به معروف و نهى از منكر، از سوى حاكمان مسلمان در برخى دوره ها در بعضى كشورهاى اسلامى، تشكيلاتى با عنوان «اداره حِسْبه» تأسيس كرده اند. اين تشكيلات، نظارت و بازرسى و ارشاد و هدايت مردم در جامعه اسلامى را بر عهده داشته و آنها را در امور اجتماعى، به رعايت موازين اسلامى و عدل و انصاف دعوت كرده و از منكر و حرام و ستم به ديگرن باز مى داشته است[23]. در صدر اسلام، خلفا اين وظيفه را خود برعهده داشتند؛ چنان كه بر پايه روايتى على(عليه السلام) هر بامداد از «دارالحكومه» بيرون آمده، در بازارهاى كوفه، بازرگانان و فروشندگان را به بردبارى، گشاده رويى و انصاف فرا مى خواند و آنان را از سوگند، دروغ، ستم و كم فروشى باز مى داشت[24].

[1]. محقق حلى، شرائع الاسلام، ج 1، ص 343.
[2]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 403.
[3]. محمد بن حسن طوسى، النهايه، ص 299 ـ 300.
[4]. محمد باقر سبزوارى، كفاية الاحكام، ج 1، ص 405.
[5]. علامه حلى، منتهى المطلب، ج 2، ص 993.
[6]. امر به معروف و نهى از منكر، ص 286.
[7]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 413.
[8]. جواهر الكلام، ج 21، ص 378.
[9]. فخر رازى، التفسير الكبير، ج 3، ص 316 و جواهر الكلام، ج 21، ص 378.
[10]. مجمع البيان، ج 1، ص 316 و تفسير قرطبى، ج 2، ص 22.
[11]. همان، ص 409.
[12]. وسائل الشيعه، ج11، كتاب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر، ح 4.
[13]. مجمع البيان، ج 3، ص 195.
[14]. تفسير الميزان، ج 6 ، ص 83 .
[15]. آل عمران، آيه 104.
[16]. حسين على منتظرى، دراسات في ولاية الفقيه، ج 2، ص 227.
[17]. آل عمران، آيه 110.
[18]. عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى، الدر المنثور، ص 294.
[19]. حج، آيه 41.
[20]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 31.
[21]. اعراف، آيه 157.
[22]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 400 و الكافى، ج 5 ، ص 59 .
[23]. محمد بن احمد قرشى، معالم القربه، ص 23 و 61 .
[24]. الكافى، ج 5 ، ص 151 و النهايه، ص 371.ص 192ـ193
.منبع: maarefquran.com

Publish modules to the "offcanvas" position.