فرق بین احتیاط واجب و احتیاط مستحب چیست؟

پرسش :

فرق بین احتیاط واجب و احتیاط مستحب چیست؟
پاسخ:

با سلام و عرض ادب و احترام 

احكامى كه براى انسان ها دربارة وظايفشان مى توان تصور كرد پنج قسم است:
1- واجب؛ در موردى است كه انجام دادن آن لازم است و ترك آن جايز نيست.
2- حرام؛ در موردى است كه ترك آن لازم است و انجام دادن آن جايز نيست.
3- مستحب؛ در موردى است كه انجام آن بهتر است و ترك آن اشكالى ندارد.
4- مكروه؛ در موردى است كه ترك آن بهتر است و انجام آن اشكالى ندارد.
5- مباح؛ در موردى است كه انجام دادن يا انجام ندادن آن مساوى است.
هرگاه دليلى از قرآن و سنّت بر يكى از موارد پنج گانه به خوبى و روشنى دلالت بكند و براى فقيه ابهام و اجمالى در استفادة حكم شرعى نباشد، فتوا به وجوب يا حرمت يا استحباب يا كراهت يا اباحه مى دهد. اما اگر براى فقيه مدرك حكم به خوبى روشن نباشد نمى تواند فتوا بدهد، لذا به احتياط رو مي آورد .
احتياط دو صورت دارد . اگر از دلايل فقهي چنين به دست آيد كه جانب وجوب يا حرمت كاري ترجيح دارد ، به طوري كه اگر آنها را در نظر نگيرد ، شبهه ترك وظيفه وجود دارد ، مجتهد به احتياط وجوبى روى مى آورد تا مكلف حتماً آن را انجام دهد يا حتماً آن را ترك كند. و اگر در انجام دادن يا انجام ندادن شبهه ترك وظيفه نبود، به احتياط استحبابى او مي آورد .
آيت الله فاضل دام ظله فرموده است: وجه اختلاف تعبيرها، اختلاف ادلّه و فهم و استنباط فقيه از مفاد آنها است مثلاً در جايى كه دلالت ادله بر حكم مسئله، صريح و روشن نيست، امّا به نظر فقيه حكم آن روشن و دلالت دليل بر آن قوى است،‌تعبير به اقوى مى كند و در جايى كه حكم مسئله واضح و روشن است به گونه اى كه فقيه را متمايل به اظهار فتوا مى كند در چنين مواردى تعبير به (بعيد نيست) يا تعبير به (ظاهراً چنين است) مى كند در جايى كه دلالت ادله بر حكم به طورى ظهور دارد كه فقيه را در مرز فتوا قرار مى دهد گرچه حتمى نيست، امّا شبهة قوى بر وجود يا حرمت وجود دارد در اين موارد تعبير به (احتياط واجب) مى كند و اگر شبهه قوت ندارد تعبير به«احوط» يا «احتياط» مى كند.(1) كه اگر بعد از فتوا باشد ، احتياط مستحب مي شود.
بنابراين مقصود از احتياط مستحب اين است كه انجام فلان عمل مطابق با احتياط استحبابى است و رعايت آن واجب نيست .
احتياط واجب عبارت از امرى است كه مطابق احتياط است، امّا فقيه همراه آن فتوا نداده است در چنين مواردى مقلد اگر بخواهد به فتواي همين مجتهد عمل كند ، بايد بر طبق همان احتياط عمل كند و در حكم فتوا است . اما در عين حال مي تواند به فتواي اين مجتهد عمل نكرده و به فتواى مجتهد ديگر كه در رتبة بعد قرار دارد عمل نمايد.(2)
پی‌نوشت‌ها:
1. جامع المسائل، ج2، سؤال 32.
2. آيت الله بهجت، توضيح المسائل، ضمائم، واژه ها و اصطلاحات فقهي.

تعریف "اصل مثبت" در اصول فقه چیست؟

پرسش:

اینجانب دانشجوی حقوق خصوصی هستم. پیرامون اصل مثبت اطلاعاتی میخواستم

پاسخ:

با عرض سلام و آرزوي موفقيت براي شما
از مکاتبه و ارتباط با سایت طلبه پاسخگو سپاس گزاریم.
پاسخ - هرحکمی موضوع لازم دارد . حال اگر موضوعی، هم خودش وهم لوازمش حکم شرعی داشته باشد ،همین که علم یقینی به ثبوت ووجود موضوع پیدا کردیم حکم موضوع وحکم لوازم موضوع مترتب می شود مثلا اگر کسی نذر کرده باشد که چنانچه آقای ناصر ریش درآورده باشد  صد تومان صدقه بدهد ،وچند سال بعد یقین پداکرد که ناصر زنده است، دراین صورت باید صدقه بدهد، چون لازمه عادی زنده بودن، ریش درآوردن درسن معینی است ،ووقتی خود موضوع بالوجدان وبه طور یقینی ثابت شود لوازمش نیز بالوجدان ثابت می گردد  
اما اگر موضوع با علم یقینی وبالوجدان ثابت نشد بلکه بواسطه اجرای استصحاب موضوع را ثابت کردیم در این جا مورد گفتگو است که آیا با ثبوت موضوع، آثار واحکام لوازمش هم مترتب می شود یانه فقط آثار خود موضوع ثابت می شود؟  مثلا در مثال بالا می دانستیم ناصر زنده است وبعد شک نمودیم حالا هم زنده است یا نه؟ با استصحاب زنده بودن ناصر زنده بودن وی ثابت می شود واحکام حیاتش ازقبیل حرمت تصرف در اموالش وحرمت ازدواج با زنش مترتب می شود،ولی آیامی توانیم بگوییم حال که زنده است(باتوجه به این که زنده بودن با استصحاب ثابت شده) پس ریش هم درآورده  پس لازم است صدقه بدهیم؟ دراین جا قول مشهور این است که بااستصحاب موضوع ،  آثار واحکام شرعی لوازم عقلی وعادی آن موضوع  بار نمی شود ،واین را می گویند اصل مثبت ،یعنی اگر بااستصحاب موضوعی بخواهند حکم لازم عادی آن موضوع را (ریش در آوردن که لازمه عادی زنده بودن است) اثبات کنند وسپس بگویندباید صدقه داد،دراین صورت می گویند این استصحاب حجیت ندارد چون اصل مثبت است ،یعنی اصلی است که با اجرایش می خواهیم احکام لوازم موضوع را مترتب وثابت  کنیم واین هم درست نیست  (1)
1 آ یت الله مشگینی، اصلاحات الاصول،ص59

قواعد فقهی که مراجع فتوا می دهند از کجاست؟

استنباط احکام

پرسش:

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و خسته نباشید بسیارخدمت شما برادر گرامی.ازاین که نام خود را ننوشتم پوزش می طلبم.من در حال حاضر سوالی دارم که این سوال منکران و مخالفان اسلام و به خصوص روحانیت شیعه است.و باکمال تاسف دست آویزی برای آنان و مایه ی ضعفی برای مدافعان اسلام است.

من بالجمله آن قدر ناراحتم از این قضیه که خدا می داند.وآن سوال این است که این قواعد فقهی که مراجع فتوا می دهند ازکجاست؟واصلا اسلامی که این ها(یعنی به قول خودشان آخوند ها )می گویند از کجا آمده است؟.......

والسلام علی من التبع الهدی.

پاسخ:


با سلام و ادب

خواهش میکنم لطف دارید

خدمت شما عرض کنم هر آنچه توسط علما و مراجع گفته می شود طبق آن چیزی است که در دین اسلام وجود دارد و هیچ حکمی شخصی و سلیقه ای نیست.

منابع اسنباط احكام چهار چيز مي باشد:
1ـ كتاب الله . 2ـ سنت معصومین ( ع ). 3ـ اجماع . 4ـ عقل.
حال انشاالله توضيحاتي رو در اين مورد خدمتتان عرض ميكنيم:

منبع اول ؛ كتاب الله
كتاب خدا كه در میان مسلمانان بیشتر به قرآن معروف است ، دارای اسامی دیگری همچون : فرقان ، كتاب ، ذكر ، تنزیل و ... شامل 114 سوره ، سی جزء ، 77 هزار كلمه ، 6342 آیه و 320 هزار حرف است . نخستین آیه آن ، آیه شریفۀ « اقرا باسم ربك الذی خلق » و آخرین آیه نازله ، آیه كریمۀ « الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا » است كه در ذی‌حجه سال آخر زندگانی پیامبر اكرم ( ص ) نازل شده و یكی دو هفته بعد از نزول آن پیامبر ( ص ) رحلت فرمودند .

مجموعه قرآن در چهار بخش ، شامل اصول عقاید تقریباً 400 آیه ، اخلاق 1700 آیه ، احكام 500 آیه و بقیه آیات در قصص پیامبران و مطالب متفرقه است .
احكام قرآن كه منبع فقهی شریعت اسلام است در سه قسم عبادات ، معاملات و سیاسات گفت‌وگو می‌نماید . و از آن جا كه خود پیامبر ( ص ) بنا به قول مشهور ، خواندن و نوشتن را نیاموخته بودند ، آیات نازله را قرائت می‌فرمودند و كتاب وحی می‌نوشتند . نخستین كتاب وحی را در مكه حضرت علی بن ابی‌طالب ( ع ) و یا زید بن ثابت ذكر كرده‌اند .

سوره‌های قرآن : سوره‌های كتاب مجید دو گونه است ، 85 سوره آن در مكه و 29 سوره آن در مدینه نازل شده است . سوره‌های مكی معمولاً كوتاه و مطالب آن بیشتر اعتقادی است ولی سوره‌های مدنی ، طولانی و حاوی احكام است .

برای تشخیص سوره‌های مكی و مدنی ، علاوه بر ظوابط مذكور می‌توانیم از قاعده دیگری هم استفاده كنیم . بدین صورت كه در سوره‌های مكی خطاب خداوند به صورت « ایها الناس » است و در سوره‌های مدنی با « ایها الذین آمنوا ». و نیز در سوره‌های مكی آیات خدا موجز و مختصر و بیشتر به نظم نزدیك است تا نثر ولی در سوره‌های مدنی آیات طولانی و طبیعت آن‌ها به نثر نزدیك‌تر است .
برای تفهیم قرآن كتب زیادی تألیف شده كه به تفسیر معروف‌اند . مفسرین ، آیات قرآن را توضیح و تشریح و شأن نزول آن‌ها را ذكر كرده‌اند .

منبع دوم ؛ سنت معصومین ( ع )
سنت ، یعنی گفتار و كردار و تقریر پیامبر ، ( و با اعتقاد شیعه ، بقیه ائمه معصومین ( ع ) و حضرت فاطمه ( س ) دختر گرامی حضرت پیامبر ).
گفتار ، همان روایات و احادیث و نقل قول‌هائی است كه از پیامبر و معصومین دیگر شنیده شده است و نسل به نسل نقل شده تا امروز به ما رسیده است .
كردار ، یعنی اعمال و رفتار ائمة معصومین ( ع ) در مقام تبیین احكام شرعی .
تقریر ، یعنی سكوت با تأكید ائمة معصومین ( ع ) در برابر اعمال دیگران كه در حضور آن‌ها انجام شده است .

احادیث چند نوع است:
اول‌ـ حدیث صحیح ، یعنی ناقل و راوی آن عادل است .

دوم‌ـ حدیث حسن ، یعنی ناقل و راوی شخصی مشهوری است .

سوم‌ـ حدیث موثق ، یعنی ناقل و راوی آن شخص قابل اعتمادی است .

چهارم‌ـ حدیث مرسله ، یعنی حدیثی كه در سلسله روات ، یك نفر ساقط شده است .

پنجم‌ـ حدیث مجهول ، یعنی حدیثی كه حال ناقل و راوی آن مجهول است .

كتب مشهور حدیث در مذهب خاصه ( تشیع ) عبارت‌اند از :
اول ، كتاب كافی تألیف كلینی رازی .

دوم ، كتاب من لا یحضره الفقیه تألیف شیخ صدوق معروف به ابن باویه .

سوم و چهارم ، كتاب‌های تهذیب و استبصار هر دو تألیف شیخ طوسی معروف به شیخ الطایفه كه این‌ها را كتب اربعه گویند و كتب دیگری در احادیث شیعه موجود است كه اهم آن‌ها عبارتند از : وسائل الشیعه تألیف شیخ حر عاملی ، مستدرك الوسائل تألیف آیت الله نوری و بالاخره بحارالانوار تألیف مرحوم علامه مجلسی .

منبع سوم ؛ اجماع

اجماع یعنی عزم ، تصمیم ، اتفاق آراء و به طور اخص یعنی اتفاق نظر صاحب‌نظران اسلامی .
در این مورد نظریه‌های مختلفی ابراز شده است به شرح زیر :
1- اتفاق نظر همه صاحب‌نظران .

2 - اتفاق نظر اكثریت صاحب‌نظران .
3- اتفاق نظر گروهی صاحب‌نظر ولو در اقلیت .

4ـ اتفاق نظر صاحب‌نظران در یك عصر .

5ـ اتفاق نظر صاحب‌نظران در یك شهر یا كشور .

دلایل اجماع :
برای اجماع دلایل زیادی ذكر شده كه فقط به چند نمونۀ آن اشاره می‌كنیم :
اول‌ـ آیه شریفۀ « وكذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علی الناس و یكون الرسول علیكم شهیدا ...» ( آیه 143 سورة مباركه بقره ».
دوم‌ـ آیه شریفة «... فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ...» ( آی 59 سورۀ مباركه نساء ).
سوم‌ـ حدیث نبوی لا تجتمع امتی علی الخطاء .
چهارم‌ـ حدیث نبوی كونوا مع الجامعة .
پنجم‌ـ قاعده السواد الاعظم .

و در اینجا به مناسبت باید از رویه قضائی در اسلام ذكر كنم كه از بحث اجماع مشخص می‌شود كه اجماع نوعی رویه قضائی است و دلیل دیگری هم داریم و آن فرمان حضرت علی ( ع ) به مالك اشتر فرماندار مصر است كه می‌فرمایند : دو قاضی از یك مذهب نباید دو رأی مختلف بدهند اگر چنین رأیی دادند آرای خود را نزد تو بفرستند ، هر كدام را مطابق احكام قرآن و سنت یافتی دستور اجراء بده و اگر در ماندی فقها را جمع كن و نظر آن‌ها را استعلام كن و نظر اكثریت را عمل كن .

منبع چهارم ؛ عقل

از ائمه هدی ( ع ) نقل شده است كه خداوند را بر مردم دو حجت است ؛ حجتی ظاهری و حجتی باطنی . حجت ظاهری ، انبیا و رسل . و حجت باطنی ، عقل‌های مردم است . یعنی خداوند احكام خود را گاهی به وسیله نبی ظاهری و زمانی به زبان عقل ( كه نبی باطنی است ) به مكلفین ابلاغ می‌كند و همان طور كه اقوال و افعال و تقریرات نبی ظاهری ، حجت است و لازم الاجراء ، تشخیص عقل نیز حجت است و موجب قطع و یقین .

ولی در این مورد به دو صورت از منبع عقل استفاده می‌كنیم :
اول‌‌ـ در بدیهیات ؛ كه عقل بدون كمك گرفتن از شرع حكم می‌كند و آن در مواقع حسن و قبح ذاتی است كه در اصول فقه آن را مستقلات عقلیه گویند .

دوم‌ـ مواردی كه به لحاظ جزئی و فرعی و غیر بدیهی بودن با راهنمائی و كمك شرع انور عقل حكم می‌كند ، كه آن‌ها را به لسان فقه استلزامات عقلی نامند .
مثال برای حسن و قبح ذاتی ؛ ناروا بودن ظلم و نیكو بردن عدل . و مثال برای استلزامات عقلی ، مانند واجب بودن مقدمۀ واجب . ولی استفاده از عقل بیشتر در مذهب امامیه است و برادران مسلمان غیر شیعه بیشتر از قیاس استفاده می‌كنند ؛ به این شرح كه اگر در مواردی حكم خدا از قرآن و سنت و اجماع استنباط نشود ، سعی می‌كنند موارد مشابه را كه حكم آن مشخص شده بیابند و با مقایسه ، حكمی هم برای مورد قیاس پیدا كنند ولی این ترتیب در شیعه مورد قبول نیست . تنها قیاسی كه در شیعه مورد قبول است ، قیاس منصوص العله است ، یعنی اگر در حكمی علت وضع در خود حكم ذكر شده باشد و موردی باشد كه همان علت را داشته باشد ، با قیاس حكم آن استنتاج می‌شود .

مثال : چون حكم خمر به علت مسكر بودن ، تحریم است لذا در مقام قیاس هر چیز دیگری كه مسكر باشد حكم به تحریم آن می‌شود . كبری و صغری و نتیجه در این مورد چنین می‌شود : هر مسكری حرام است . آب جو مسكر است . پس آب جو حرام است . در مواردی كه علت در نص ذكر نشده باشد ، آن را قیاس مستنبط العله گویند كه در امامیه پذیرفته نیست .

ناگفته نماند كه منبع اصلی احكام الهی به ترتیب اهمیت عبارت‌اند‌ از : قرآن و سنت و در موارد مالا نص فیه عقل و اجماع.

منابع و مأخذ :
1ـ جعفری لنگرودی ، دكتر محمد جعفر ، مكتب‌های حقوقی در اسلام ، انتشارات ابن سینا ، تهران ، 1353 ، چاپ اول .
2ـ جعفری لنگرودی ، دكتر محمد جعفر ، مقدمه عمومی علم حقوق ، انتشارات گنج دانش ، تهران ، 1362 ، چاپ اول .
3ـ دفتر همكاری حوزه و دانشگاه ، درآمدی بر حقوق اسلامی ، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، تهران ، 1364 ، جلد اول ، چاپ اول .
4ـ داوید ، رنه ، نظام‌های بزرگ حقوقی معاصر ، مركز نشر دانشگاهی ، تهران ، 1362 ، چاپ اول .
5ـ رشاد ، محمد ، اصول فقه ، انتشارات اقبال ، تهران ، 1367 ، چاپ چهارم .
6ـ عرفانی ، دكتر محمود ، حقوق تطبیقی و نظام‌های معاصر ، موسسه انتشارات جهاد دانشگاهی ( ماجد ) تهران ، 1372 ، جلد اول ، چاپ سوم .
7ـ فیض ، دكتر علیرضا ، مبادی فقه و اصول ( مشتمل بر بخشی از مسائل آن دو علم ) انتشارات دانشگاه تهران ، تهران ، 1369 ، چاپ اول .
8ـ كاتوزیان ، دكتر ناصر ، مقدمه علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقی ایران ، انتشارات بهنشر ، تهران ، تهران ، شهریور 1370 ، چاپ سیزدهم .
9ـ محقق داماد ، سید مصطفی ، مباحثی از اصول فقه ، دفتر دوم منابع فقه ، انتشارات اندیشه‌های نو در علوم اسلامی ، شماره 10 ، تهران 1369 ، چاپ پنجم .
10ـ محمدی ، دكتر ابوالحسن ، مبانی استنباط و حقوق اسلامی ، دانشگاه تهران ، تهران 1368 ، چاپ ششم .
11ـ مظفر ، محمدرضا ، اصول فقه ، انتشارات حكمت ، تهران ، 1371 ، چاپ دوم ، ترجمۀ هدایی

معنای چند واژه درباره فقه و حکومت اسلامی؟

پرسش:

تعریف  الفاظ ذيل چه مي باشد، چون معمولا یه چند تا از اینا رو با هم قاطی می کنم ا و اگه ممکنه روی وجه تمایزشون برام توضیح بدین
فقیه. اجتهاد. مرجعیت. ولی فقیه. مجتهد. مجتهد جامع الشرایط. عالم دینی. ملا. روحانی. آخوند. طلبه.
متشکرم

پاسخ:

با سلام و ادب  
 1. «فقيه» كسى است كه در علوم اسلامى تخصّص دارد و احكام الهى را از ادله آن استنباط مى‏كند. واژه های مجتهد و مرجع تقلید هم به همین معنا است .
2 -اجتهاد در فقه شيعه به  دست آوردن و استنباط احكام موضوعات مختلف از كتاب و سنت و عقل و اجماع و اصول عمليه‏ى شرعى و عقلى است. در نتيجه  اگر موضوعى مثل شراب، قمار، زنا، روزه‏خوارى، قتل عمد، قتل خطا، غناء، موسيقى، مجسمه‏سازى و هر موضوع ديگرى در منابع  اجتهادى و دينى داراى حكم مشخصى باشند مجتهد وظيفه دارد طبق آيات قرآن و روايات اهل بيت همان حكم را بيان نمايد.
3 – در مورد شرایط مرجع تقلید در اول رساله هاى عمليه چنين آمده است :
تقليد در احكام , عمل كردن به دستور مجتهد است و از مجتهدى بايد تقليد كرد كه مرد و بالغ و عاقل و شيعهء دوازده امامى و حلال زاده و زنده و عادل باشد (و نيز بنابر احتياط واجب بايد از مجتهدى تقليد كرد كه حريص به مقام و زرق و بر ق دنيا نباشد) و از مجتهدين ديگر اعلم باشد; يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدين زمان خود استادتر باشد. 1
راه هاى تشخيص مرجع تقليد اعلم مجتهد اعلم را از سه راه مى توان شناخت :
اول آن كه خود انسان يقين كند; مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد.
دوّم آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند, مجتهد بدون يا اعلم بدون كسى را تصديق كنند, به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر با گفتهء آنان مخالفت ننمايند.
سوّم آن كه عده ّاى از اهل علم كه مى توانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند و از گفتهء آنان اطمينان پيدا مى شود, مجتهدبودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند. 2
1 توضيح المسائل مراجع , مسئله دوم , ص 13
2 همان , مسئلهء سوّم ,
4 - ولايت فقيه به معنای حاکمیت فقیه است از دیدگاه اسلام فقيه عادل واجب الاطاعة است , زيرا به دستورامامان معصوم : حاكم بر مردم است . در روايت عمربن حنظله آمده است كه امام صادق (ع)فرمود: <هر كس غير اورا برگزيند, اطاعت از طاغوت كرده و قرآن فرموده است : به طاغوت كافر شويد و او را نپذيريد>(1) و امام (ع)فرمود: <من او را بر شما حاكم قرار دادم , حكم حاكم اسلامى واجب الاطاعة است , زيرا هر كس دستور او را ردّ كند و نپذيرد, ماننداين است كه دستور ما را ردّ كرده و هر كس دستور ما را ردّ نمايد, در حدّ شرك به خدا است >.(2)
از امام حسن عسكرى (ع)نقل است : هر فقيهى كه عادل و با تقوا و دلسوز نسبت به دين و مطيع دستور خدا باشد, بر مردم است که از او اطاعت كنند>.(3)
و از پيامبر بزرگوار اسلام نقل است : <انّ العلماء ورثة الانبياء;(4)علما وارثان انبيا و جانشينان آنان اند (همان طورى كه اطاعت از آنان بر همگان واجب است , اطاعت از علماى پاك و با تقوا نيز واجب است ).
و از امام حسين (ع)يا اميرالمؤمنين (ع)نقل است : <مجارى الامور والاحكام على ايدى العلماء بالله الامناء على حلاله و حرامه ;(5) جريان امور و اجراى احكام به دست علماى با تقوا و خدا ترس كه امين بر حلال و حرام باشند
مى باشد>.
اگر ولايت حاكم اسلامى (فقيه عادل جامع الشرايط) را نپذيريم , بايد حكومت ظالمان و طاغوتيان و بى دینان رابپذيريم ؟! آيا اين مطلب قابل قبول است ؟

1.حرّ عاملى , وسائل الشيعه , ج 18 ص 4
2.وسائل الشيعه , ج 18 ص 99
3.بحارالانوار, ج 2 ص 88
4.بحارالانوار, ج 1 ص 164
5.تحف العقول , كلمات امام حسين (ع)
5 – واژه های عالم دینی و آخوند و روحانی و طلبه و ملا در عرف مردم متدین ( شیعه ) همگی به معنای کسی است که نسبت به علوم اسلامی کار کرده و درس خوانده و اطلاعاتی در مورد علوم اسلامی دارد منتهی ممکن است درجات علمی این افراد مختلف باشد مثلا طلبه به کسانی می گویند که مراحل اولیه علوم اسلامی را می گذراند .

اصطلاحات فهی از ناتنی الی یوم الدفع

 واژه واصطلاح       تعريف و توضيح
ناتنى    خويشاوندى كه تنها بواسطه يكى از والدين، با فرد نسبت داشته باشد.
ناسيه    زنى كه نظم عادت ماهيانه او (از جهت وقت، عدد يا هر دو) به هم خورده است.
ناشزه    زنى كه حقوق شوهرش را رعايت نمى‌كند.
ناصب (ناصبى)    كسى كه نسبت به اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و پيروان آنها عداوت و دشمنى مى‌ورزد.
ناظر    كسى كه مراقب كارهاى وصى است و اعمال وصى در ارتباط با وصيت، با نظر او بايد باشد.
نافذ    جارى، روا، اطاعت شده؛ قابل اجرا
شرط نافذ: شرطى كه قابل اجراست.
نافله    نماز مستحبى. رجوع کنيد به: نوافل يوميه
ناقص الخلقه     انسان يا حيوانى كه در هنگام تولد كامل نيست و نقص مادرزادى دارد.
نانخور     رجوع کنيد به: عيال
نايب    كسى كه عملى را بجاى ديگرى انجام دهد (مانند نيابت در حج)
نبش قبر    شكافتن قبر بطورى كه جسد ميّت يا بقاياى آن آشكار شود.
نَبيذ    شراب خرما يا كشمش
نِتاج    بچه‌هاى چهارپايانى مانند گوسفند، گاو و شتر
نجاست عَرَضى    نجاستى كه در اصلِ جسم نيست، بلكه بر آن عارض مى‌شود؛ مانند نجاست آب
نجس    هر چيزى كه ذاتاً پاك نيست و قابل تطهير نباشد؛ مانند: بول، غائط، خون، منى، مردار، سگ، خوك و...
نجس العين    چيزى كه اصالتاً نجس باشد؛ مانند سگ و خوك
نَحْر    كشتن شتر با زدن نيزه بر بالاى سينه‌اش
نخود    يكى از واحدهاى وزن كه تقريباً معادل يك بيست و چهارم مثقال و  15 / 0 گرم است.
نذر    ملزم كردن خود (با صيغه‌ى مخصوص) بر كارى كه از نظر شرع مطلوب است.

نرد    نوعى بازى. رجوع کنيد به: قمار
نَسَب    ارتباط خويشاوندى كه از ولادت حاصل مى‌شود؛ چه نزديك باشد چه دور
نسب شرعى: نسبتى است كه از آميزش حلال حاصل شده است.
نسيه    نوعى معامله كه در آن پول با تأخير پرداخت مى‌شود.
نسيه به نسيه    معامله‌اى كه در آن هر دو جنس (متاع و پول) مدّت‌دار باشند.
نُشوز    مراعات نكردن حقوق توسط هر يك از زوجين
نصاب زكات    مقدار معينى از مال (متناسب با موارد نُه‌گانه زكات) است كه شرع آن مقدار را شرط وجوب زكات قرار داده است.
نظر به ريبه     نگاه كردن همراه با شهوت. رجوع کنيد به: ريبه
نفاس    خونى است كه همراه زايمان يا پس از آن، از رحم زن خارج مى‌شود.
نفاق    دورويى، اظهار چيزى كه در باطن بر خلاف آن معتقد است.
نفس محترَمه    كسى كه كشتن و آزار او حرام باشد و يا حيوانى كه اتلافش جايز نباشد.
نَفْساء    زنى كه خون نفاس مى‌بيند. رجوع کنيد به: نفاس
نفقه    هزينه‌هاى خوراك، پوشاك، مسكن و وسايل زندگى در حد نياز
نفقه‌ى واجبه     هزينه‌هايى كه تأمين آنها بر فرد واجب است؛ مانند نفقه‌ى همسر
نفْىِ بَلَد     تبعيد كردن
نقاء    پاكى، طهارت از حيض
نقد    نوعى معامله است كه در آن دو جنس، در زمان معامله پرداخت مى‌شوند.
نقص    كم شدن ارزش مالى (بخودى خود يا بواسطه يك چيز ديگر)
نقض عهد    شكستن عهد و پيمان
نكاح    ازدواج كردن
نكاح انقطاعى. رجوع کنيد به: متعه
نكاح منقطع. رجوع کنيد به: متعه
نُكول    خوددارى كردن از سوگند (در بحث قضا)
نماء    رشد، اضافه
نماء متصل: رشدى كه متصل به اصل است مانند چاق شدن گوسفند
نماء منفصل: اضافه‌اى كه جدا از اصل است مانند بچه آوردن گوسفند
نماء‌ات    جمع نماء. رجوع کنيد به: نماء
نماز    نماز آيات: نمازى است دو ركعتى و با كيفيت مخصوص، كه هنگام پيش‌آمدن حوادثى نظير زلزله، كسوف و خسوف واجب مى‌شود.
نماز احتياط: نمازى كه براى جبران ركعات مورد شكّ بجا آورده مى‌شود.
نماز استسقاء: نمازى كه براى طلب باران خوانده مى‌شود.
نماز جمعه: دو ركعت نماز است كه در ظهر روز جمعه، به جاى نماز ظهر و به جماعت برگزار مى‌شود و با كمتر از 5 نفر انجام پذير نيست.
نماز خوف: نمازى است كه در حال جنگ و با كيفيت مخصوص بجا آورده مى‌شود.
نماز شفع: دو ركعت نماز مستحبى است كه پس از هشت ركعت نوافل نماز شب خوانده مى‌شود.
نماز شب: يازده ركعت نماز مستحبى است كه به صورت چهار نماز دو ركعتى (نافله شب) و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر، بعد از نيمه شب بجا آورده مى‌شود.
نماز طواف: دو ركعت نماز كه بايد پس از طواف خانه‌ى خدا بجا آورده شود.
نماز عيد: دو ركعت نماز كه در روز عيد فطر و قربان خوانده مى‌شود.
نماز غفيله: دو ركعت نماز كه مستحب است پس از نماز مغرب خوانده شود.
نماز قصر: منظور نمازهاى چهار ركعتى است كه در سفر دو ركعت خوانده مى‌شود و به آن «نماز شكسته» مى‌گويند.
نماز قضاء: نمازى كه به جبران نمازهاى فوت شده، خوانده مى‌شود.
نماز مسافر: رجوع کنيد به: نماز قصر
نماز ميّت: نمازى با كيفيت مخصوص كه بر جنازه‌ى مسلمان خوانده مى‌شود.
نماز وتر: يك ركعت نماز مستحبى است كه در نماز شب، پس از نماز شفع خوانده مى‌شود.
نماز وحشت: دو ركعت نماز با كيفيت مخصوص كه در شب اول قبر براى مرده، خوانده مى‌شود.
نمازهاى يوميه: نمازهاى واجب شبانه روزى كه مجموعاً 17 ركعت است.
نمامى     رجوع کنيد به: سخن چينى
نهى از منكر    يكى از واجبات دين
منع كردن و بازداشتن ديگران از امور ناپسند
نوافل يوميّه     نمازهاى مستحبىِ نمازهاى يوميه (شبانه‌روزى) كه سى و چهار ركعت است.
نيابت    انجام دادن يك عمل براى شخص ديگر
نيت    قصد، تصميم به انجام عمل
نيت تمييز: نيت مشخص كردن عبادت از غير آن؛ مانند نيت نماز ظهر يا عصر
نيت قاطع: نيت كارى كه آن كار مبطل عبادت است؛ مانند نيت خوردن و آشاميدن در حال روزه‌دارى
نيت قَطع: نيت قطع كردن و شكستن عبادت؛ مانند اينكه تصميم بگيرد كه ديگر روزه نباشد.
نيت وجه: نيت از جهت استحباب يا وجوب عمل
هاشمى (سيد)    آنكه منسوب به هاشم (جد پيامبر «صلى الله عليه وآله وسلم») باشد كه شامل فرزندان عباس، جعفر، ابوطالب، ابولهب، حارث و عبدالله مى‌شود.
هِبه    بخشيدن چيزى به ديگرى
هبه‌ى مدت متعه: بخشيدن زمان باقى مانده از ازدواج موقت
هبه‌ى معوضه: هبه‌اى كه در برابر پرداخت عوض از سوى طرف ديگر انجام مى‌شود.
هتك    بى‌حرمتى، اهانت
هتك حِرز: شكستن جايى كه قفل شده, براى ربودن مال
هجو مؤمن     عيب‌جويى، ملامت و سرزنش كردن مؤمن
هدم    ويران كردن، تخريب
هَدْىْ    شتر قربانى (در حج)
هديه    تحفه، پيشكش
هَروَله    سرعت در راه رفتن كه سريعتر از پياده رفتن و آرامتر از دويدن است.
هلاك    تلف، ضايع شدن
هلال    قطر ماه در دهه شب اول و آخر ماه
هوايى (ارث زوجه)    آنچه در هوا باشد؛ مانند ساختمان و درخت در مقابل زمين
هياكل عبادت    هر آنچه كه به عنوان بت براى عبادت ساخته شده باشد.
هيپنوتيزم    خواب مصنوعى، روشى كه بوسيله آن، انسان مى‌تواند ديگرى را به خواب ببرد.
هم جنس    كالاهايى كه از يك جنس باشند؛ مانند گندم و جو، كره و پنير
واجب    آن چه كه شرع به آن دستور داده و ترك آن جايز نباشد.
واجب اصلى: واجبى است كه بخاطر واجب ديگرى واجب نشده است، بلكه خودش واجب است، مانند نماز
واجب تَبَعى: واجبى كه به خاطر واجب ديگرى، واجب شده است؛ مانند مقدمات سفر حج كه به تبع وجوب حج واجب مى‌شود.
واجب تَعبّدى: واجبى كه در انجام آن قصد قربت لازم است؛ مانند روزه‌ى ماه رمضان
واجب تَوَصّلى: واجبى است كه در انجام آن قصد قربت لازم نيست؛ مانند اداى دَيْن، جواب سلام دادن، كفن و دفن ميت
واجب تخييرى: واجبى كه مكلف در انجام آن و انجام يك يا چند واجب جايگزين ديگر، مخير است؛ مانند كفاره روزه كه مكلف بين 60 روز روزه گرفتن و اطعام 60 فقير مخير است.
واجب تعيينى: واجبى است كه جايگزين ندارد و مكلف بايد خود آن واجب را انجام دهد؛ مانند نماز
واجب عينى: واجبى است كه هر مكلفى شخصاً بايد آن را انجام دهد و با اقدام ديگران، از او ساقط نمى‌شود؛ مانند روزه‌ى ماه مبارك رمضان
واجب كفايى: واجبى است كه هر مكلفى بايد آن را انجام دهد؛ ولى اگر تعداد كافى آن را انجام دهند، از او ساقط مى‌شود؛ مانند جهاد در راه خدا، كه وقتى عده‌اى در حدّ كفايت، اقدام كنند، از ديگران ساقط مى‌شود.
واجب مطلق: واجبى است كه وجوب آن شرطى نيست؛ مانند نماز
واجب مشروط: واجبى است كه وجوب آن بسته به شرط يا شرايطى است؛ مانند حج، كه وجوب آن مشروط به استطاعت است.
واجب مُوَسّع: واجبى است كه مكلف، بيش از زمان انجام دادن واجب، فرصت دارد؛ مانند نماز ظهر و ...
واجب مُضيّق: واجبى است كه مكلف به مقدار زمان انجام واجب فرصت دارد؛ مانند روزه
واجب فورى: عمل واجبى كه فوراً و بدون تأخير بايد انجام داده شود.
واجب الاجتناب: آنچه كه پرهيز از آن شرعاً واجب است.
واجب الحج: كسى كه حج بر او واجب شده است مستطيع
واجب النفقه: آنكه پرداخت هزينه‌هاى متعارف او بر مكلف واجب است؛ مانند همسر و فرزند
واجب اهم: واجبى كه شرع در قياس با واجب ديگر، اهتمام بيشترى به آن داده است؛ مانند حفظ جان مسلمان نسبت به حفظ مال
واجب بدنى: عمل واجبى كه مكلف بايد با اعضا و جوارحش آن را انجام دهد؛ مانند نماز، جهاد
واجب مالى: عمل واجبى كه مكلف بايد با پرداخت مال آن را انجام دهد؛ مانند خمس و زكات
وادى عقيق    يكى از ميقاتهاى پنج‌گانه عمره تمتع، در شمال شرقى مكه
وادى محسر     سرزمينى بين مشعر و منا
وارث    كسى كه از ميت ارث مى‌برد.
وافى    كافى، بقدر كفايت
واقف    وقف كننده
واهب    هبه كننده، بخشنده
وَتر    رجوع کنيد به: نماز وَتْر
وُتَيره    نافله عشاء، دو ركعت نماز نشسته مستحبى پس از نماز عشاء
وثيقه    گرويى كه در برابر دريافت قرض در نزد بستانكار قرار داده مى‌شود تا تضمينى باشد براى بازگرداندن بدهى
وجه    پول، مبلغ
صورت، چهره
شيوه، طريق
وجوب كفايى     رجوع کنيد به: واجب كفايى
وجوه بِريّه    امور خيريه و عام المنفعه
وجوه شرعيه    اموالى كه مكلف طبق نظر شرع، بايد پرداخت كند؛ مانند خمس و زكات
ودعى    كسى كه مال نزد او، به امانت سپرده شده است.
وَدْى    رطوبتى كه گاهى پس از خروج بول مشاهده مى‌شود.
وديعه    عقدى است كه بوسيله آن، مالى نزد كسى به امانت سپرده مى‌شود.
وَذْى    رطوبتى كه گاهى پس از خروج منى مشاهده مى‌شود.
وسواس    شك و شبهه زياد در عبادات و احكام مذهبى؛ خصوصاً در طهارت و نجاست
وسواسى: شخصى كه زياد شك مى‌كند.
وصل به سكون    نخواندن حركت آخر كلمه و چسباندن آن به كلمه‌ى بعد
وصيت     سفارش‌‌هاى انسان به انجام عبادات، پرداخت بدهى، دريافت مطالبات و... پس از مرگ
وصيت تمليكى    وصيتى كه در ضمن آن مال يا منفعتى به ملكيت كسى در مى‌آيد.
وصىّ    كسى كه عهده‌دار انجام وصيتى شده است.
وضع حمل    به دنيا آوردن نوزاد
وضو    شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها به كيفيت مخصوص و با قصد تقرب به خداوند.
وضوى ارتماسى: وضويى است كه با فرو بردن صورت و دستها در آب صورت گيرد.
وضوى ترتيبى: وضويى است كه با ريختن آب به روى صورت و دستها انجام گيرد.
وضوى جبيره‌اى: وضويى است كه روى بعضى از اعضاى آن جبيره باشد رجوع کنيد به: جبيره
وطء (وطى)    عمل جنسى
وطن    محل زندگى انسان
وطن اصلى: محلى كه انسان در آنجا بدنيا آمده و بزرگ شده است.
وطن جديد (مُسْتَجد): محلى بجز وطن اصلى كه انسان براى اقامت دائمى انتخاب كرده و يا آن قدر در آنجا مانده كه در نظر عرف، وطن وى محسوب مى‌شود.
وطى به شبهه    مجامعت با كسى كه در واقع بر مكلف حرام است؛ اما يا بخاطر اينكه او را همسر خود مى‌پنداشته و يا بخاطر جهل به حكم، مجامعت صورت گرفته است.
وقت فضيلت     زمانى است كه اگر نماز در آن وقت خوانده شود، ثواب بيشترى دارد.
وقف    جدا كردن يك مال از اموال خود و اختصاص دادن منافع آن براى افراد خاص يا امور خيريه
وقف عموم: رجوع کنيد به: وقف عام
وقف معاطاتى: وقفى كه در آن صيغه خوانده نشده باشد.
وقف منقطع الآخر: وقفى كه در آن پايان مدت وقف معين است.
وقف منقطع الاول: وقفى كه ابتداى آن در زمان وقف نباشد و بعد از آن آغاز شود.
وقف نامه: سند وقف
وقف به حركت    وقف كردن بر روى يك كلمه (هنگام قرائت)، در عين تلفظ حركت آخر آن
وقوف    جمع وقف
بودن، باقى ماندن
وقوف ركنى: بودن در عرفات يا مشعر الحرام به مقدارى كه بودن در آنجا (ولو به مدت كوتاه) صدق كند.
وقوف اختيارى: باقى ماندن در صحراى عرفات يا مشعر براى كسى كه هيچ عذرى ندارد.
وقوف اضطرارى: وقوف كسى كه به خاطر عذر شرعى از وقوف اختيارى عاجز است.
وقوف در عرفات: ماندن از ظهر نهم ذى حجه تا غروب آن روز
وقوف در مشعر: ماندن در مشعر از طلوع فجر تا طلوع خورشيد در روز عيد قربان
وكالت    عقدى كه بموجب آن شخص (موكّل)، به ديگرى (وكيل) اختيار انجام عملى را مى‌دهد.
وكالت بلاعزل    وكالتى كه در آن، موكل هيچگاه حق عزل وكيل را ندارد.
وكيل    كسى كه پذيرفته است كارى را از طرف ديگرى انجام دهد.
ولايت    سرپرستى. رجوع کنيد به: ولى
ولايت فقيه     حكومت و اداره‌‌ى‌ جامعه اسلامى، توسط فقيه جامع الشرايط
ولايت قهرى    ولايت پدر و جد بر صغير، مجنون و سفيه
ولد شبهه     فرزندى كه حاصل از وطى به شبهه باشد.
وُلوج روح    دميده‌شدن روح در جنين  
 ولوغ    زبان زدن به آب يا ظرف
ولى     سرپرست
ولى دم: كسى كه شرعاً حق قصاص در دست اوست؛ مانند پدر مقتول
ولى فقيه    فقيه جامع الشرائطى كه در زمان غيبت امام معصوم، حكومت و اداره جامعه اسلامى بر عهده اوست.
رجوع کنيد به: ولايت
ولى قهرى     رجوع کنيد به: ولايت قهرى  
وليمه دادن    اطعام ميهمانان به مناسبت‌هايى همچون ازدواج، تولد و...
ولىّ    كسى كه از نظر شرع سرپرست ديگرى است؛ مانند پدر، جدّ پدرى و حاكم شرع
يائسه    زنى كه سنش به حدّى رسيده كه ديگر عادت ماهيانه نمى‌شود.
يتيم    كودكى كه پدر خود را از دست داده است.
يد    در اصطلاح، سيطره و سلطه بر چيزى است؛ بطورى كه بتواند آن را هر طور كه مى‌خواهد استفاده كند.
يد امانى: در اختيار داشتن مال به اذن مالك يا حاكم شرع به خاطر مصلحت در حالى كه در برابر خسارت احتمالى ضمانتى نيست.
يد ضمان: در اختيار داشتن مال بدون اذن مالك يا حاكم شرع كه در برابر خسارت احتمالى ضمانت وجود دارد؛ مانند يد غاصب
يُسر (يسار)     فراوانى مال و بى‌نيازى
يسير    قليل، مقدار كمى از هر چيز.
يقين    علم صد در صد كه احتمال خلاف در آن داده نشود.
يَلَمْلَم    يكى از ميقاتهاى پنج‌گانه عمره تمتع كه در جنوب شرقى مكه قرار دارد.
يمين    قسم بر انجام يا ترك يك عمل
يوم التَرْوِيه    هشتم ذى حجّه
يوم الشك     روزى كه مشخص نيست آخر شعبان است يا اول رمضان، يا نمى‌داند آخر رمضان است يا اول شوّال
يوم عرفه    نهم ذى حجّه
يوم القَرّ    فرداى عيد قربان كه حجاج بايد در منا بمانند.
يوم النّحر    دهم ذى حجّه (عيد قربان)
يوميه    روزانه، نمازهاى يوميه
يوم الدفع    روز پرداخت

Publish modules to the "offcanvas" position.