سلام.چهار سال پيش دختري كه توي مسجد منو ديد به تلفنم زنگ زد و گفت كه منو ميخاد وعاشقمه وگفت كه بدون من ميميره واگه باهاش ازدواج نكنم ميزنه خودشوميكشه.منم بخاطرآبروي خانوادش و اينكه دل دختره نشكنه خواستم آروم قضيه رو حل كنم چون اصلا قصد ازدواج نداشتم و بهش هم گفتم كه من نميخوامش.اما يه اتفاقايي افتاد كه ماباهم ازدواج كرديم.قبل ازخواستگاري مادرم دختره رو ديد و باعث شد كه دختره و مادرش اومدن خونمون تا ما باهم صحبت كنيم ديدم يه دختر نجيب با حجاب،چادري كه حتي يه خال موي سرش معلوم نيست پيشم نشسته حدود 14 سال سنشه.پيش خودم گفتم خوب زن آرزوهام همينه اما نميدونستم كه گول رياكاريشو خوردم كه ميخواد منو فريب بده.قبل ازدواج كه باهم ارتباط موبايلي داشتيم حتي حاضر نبود ناراحتيمو بشنوه اما بعد ازدواج ديدم كه يه دختريه كه بددهنه،فحاشي ميكنه نه تنها به من بلكه به پدرومادرش وهمه خانواده ،موهاش معلومه نماز كه هيچي.اون موقع فقط بخاطر من ميومد مسجد كه بگه مومنه و نماز خون.اوايل هرچي حرف ميزد ميريختم تو دلم و هيچي نميگفتم پيش خودم گفتم اين بددهني ميكنه امام و علما ميگن تو خوش رفتاري كن خوب ميشه.همه ي سختيها و غمها رو تودلم ريختم كه حتي يه دفعه مريض شدم و تا حد مرگ هم رفتم اما زنم خوب نشد.نازشو ميكشيدم خوش رفتاري ميكردم تا اونجا كه ميتونستم واسش خريد ميكردم حتي طلا واسش ميگرفتم به جرات مي گم هيچي از محبت براش كم نزاشتم.بعد يه مدت ديگه نه ميلي بهم داشت نه عشقي نه محبتي همش اوايل بود.ديگه عشقش شده بود گوشي بازي.هنوز هم صبح تاشب كارش همينه.حتي تو محل پسرها اذيتش ميكردن چندباتر داستان درست كرد آبروم رفت ولي بازهم خوب نشد.مني كه حتي آزارم به مورچه شايد بگم نميرسيد چندبار كتكش زدم اما اون خوب نشد.مومن نشد.مومن نميخوام يه انسان معمولي نشد.حتي گاهي موقع بهش نياز داشتم اما اون كم محلي مي كرد.با اين حال چند بار ولش كردم .حتي ديگه همين سال جديد ديگه خانوادم تصميم گرفتن كه طلاقش بديم گفت خوب ميشم اما بازم نشد.فرستادمش دوباره مدرسه چون دوست داشت فرستادمش آرايشگاه همه جا با دوستاش اما بازم نشد.پيش خدا عجز وناله كردم اما بازم نشد.ميخوام راهنماييم كنيين كمكم كنين تابتونم اونو به راه راست بيارم خواهشا كمكم كنيد خواهشا.لطفا به ايميلم بفرزستين