پرسش:
چرا دست دادن با نامحرم حرام است و چرا رابطه زناشويي زن و مرد نامحرم - با توجه به رضايت طرفين - حرام است ؟
پاسخ:
چرا دست دادن با نامحرم حرام است و چرا رابطه زناشويي زن و مرد نامحرم - با توجه به رضايت طرفين - حرام است ؟
پاسخ:
با سلام و ادب
سؤال شما برگشت به اين پرسش دارد كه انجام گناهان چه ايرادي دارد؟ اصلاً معقول نيست كه خداوند به خاطر انجام گناهان افراد را به جهنم ببرد و رضايت طرفين به هنگام انجام گناهان كافي است.
در اين صورت بايد گفت كه چنين نظري به اين معنا است كه آمدن پيامبران از طرف خداوند و نزول كتابهاي آسماني و بيان احكام و... نادرست و بيهوده است. همچنين خداوند آدميان را خلق كرده كه مانند ديگر موجودات (حيوانات و جانوران) رها باشند و هيچ مقصودي از آفرينش آدميان در كار نيست و آدميان كمال و تعالي ندارند.
سؤال كردهايد كه اين گناهان (به خصوص ارتباط و آميزش جنسي خارج از نهاد خانواده) چه ايرادي دارد؟ پاسخ آن است كه:
اولاً: احكام ديني براساس قرارداد و اعتبار محض نيست. آنچه در اسلام حرام يا حلال و يا واجب شده، به خاطر مصالح و مفاسدي است كه در اين امور وجود دارد. بهشت و جهنم نيز يك امر جداگانهاي نيست كه خداوند در جايي فراهم آورده باشد و گناهكاران و يا نيكوكاران را به آن جا ببرد؛ بلكه صورت واقعي و باطني همين اعمال ما است كه در آخرت به صورت نعمتهاي بهشتي و يا شدايد و غذابهاي دوزخي نمود پيدا ميكند.
اين سخنهاي چو مار و عقربت مار و عقرب گردد و گيرت دمت
و به علاوه گناهان در همين دنيا نيز آثار وضعي خاصي در طبيعت دارد؛ همان طور كه اعمال نيك در همين دنيا آثار وضعي دارد.
ابر نايد پي منع زكات از زنا افتد و با اندر جهات
ثانيا: از نگاه اجتماعي ميتوان به گونه ديگري پاسخ داد: نهاد خانواده اساس زندگي اجتماعي متعالي و اخلاقي است و اگر ارتباط خارج از نهاد خانواده مجاز باشد، در اين صورت افراد رغبت به تحمل مشكلات و گرفتاريهاي زندگي خانوادگي نخواهند داشت و نهاد خانواده تضعيف خواهد شد.
با تضعيف نهاد خانواده، نسل آدميان كاستي ميگيرد و فرزندان از مهر و محبت و تربيت و ديگر نيازمنديهاي روحي، رواني و اجتماعي محروم خواهند شد و سپس در اجتماع محروميتهاي خود را بروز داده و زندگي اجتماعي را با مشكلات و بحرانهاي اخلاقي - اجتماعي روبه رو خواهند ساخت؛ يعني، به طور خلاصه زير پا نهادن موازين اخلاقي و حقوقي مربوط به نهاد خانواده و آميزش جنسي، نخست بحران در نهاد خانواده و سپس بحران در نهاد تعليم و تربيت و بحران اجتماعي به وجود خواهد آورد. به علاوه انسانهاي محروم از خانواده و همسر و فرزند، دچار اختلال و مشكلات روحي، رواني و شخصيتي مختلفي ميشوند.
ممكن است به نظر بيايد كه يك دست دادن ساده دختر و پسر نامحرم و يا يك آميزش نامشروع مخفيانه، چنين ابعادي نخواهد داشت. بايد گفت كه محدود ماندن چنين اموري به يك يا دو مورد به خاطر حاكميت ارزشها و احكام اخلاقي و ديني در جامعه است و به مرور كه اين ارزشها و هنجارها تضعيف شود، اين گونه امور شيوع پيدا خواهد كرد و به همان بحرانهاي ذكر شده خواهد انجاميد.
ثالثا: از نظر حقوقي در هر يك از مناسبات و روابط انساني زماني رضايت طرفين كافي است كه آن دو نسبت به شيئي مورد تصرف مالك بوده و جواز تصرف داشته باشند. اما تصرف در ملك ديگري و بدون اجازه او هرگز روا نيست. هر چند متعاملين به آن راضي باشند.
از طرف ديگر تمام عالم و آدم مخلوق خدا و ملك مطلق او است «انا للّه و انا اليه راجعون» . بنابراين هرگونه تصرفي كه انسانها در وجود خود و در جهان طبيعت دارند، تصرف در ملك خدا است و بايد از جانب او مأذون باشند. بنابراين در هر تصرفي، بايد ديد رضاي خدا - كه مالك حقيقي ما و همه هستي است - در آن هست يا نيست و اگر خداوند رابطه و تصرف خاصي را اجازه نداده باشد، صرف رضايت طرفين كافي نيست. بد نيست بدانيد كه در بسياري از موارد كساني كه در امتحانات تقلب ميكنند، ميگويند ما با رضايت بغلدستي از او تقلب كرديم. اما آيا اين رضايت ميتواند مجوزي براي تخلف از قانون باشد و اگر چنين نيست، آيا تخلف از قانون خدا كه مافوق قانون بشر است چطور؟
در اين صورت بايد گفت كه چنين نظري به اين معنا است كه آمدن پيامبران از طرف خداوند و نزول كتابهاي آسماني و بيان احكام و... نادرست و بيهوده است. همچنين خداوند آدميان را خلق كرده كه مانند ديگر موجودات (حيوانات و جانوران) رها باشند و هيچ مقصودي از آفرينش آدميان در كار نيست و آدميان كمال و تعالي ندارند.
سؤال كردهايد كه اين گناهان (به خصوص ارتباط و آميزش جنسي خارج از نهاد خانواده) چه ايرادي دارد؟ پاسخ آن است كه:
اولاً: احكام ديني براساس قرارداد و اعتبار محض نيست. آنچه در اسلام حرام يا حلال و يا واجب شده، به خاطر مصالح و مفاسدي است كه در اين امور وجود دارد. بهشت و جهنم نيز يك امر جداگانهاي نيست كه خداوند در جايي فراهم آورده باشد و گناهكاران و يا نيكوكاران را به آن جا ببرد؛ بلكه صورت واقعي و باطني همين اعمال ما است كه در آخرت به صورت نعمتهاي بهشتي و يا شدايد و غذابهاي دوزخي نمود پيدا ميكند.
اين سخنهاي چو مار و عقربت مار و عقرب گردد و گيرت دمت
و به علاوه گناهان در همين دنيا نيز آثار وضعي خاصي در طبيعت دارد؛ همان طور كه اعمال نيك در همين دنيا آثار وضعي دارد.
ابر نايد پي منع زكات از زنا افتد و با اندر جهات
ثانيا: از نگاه اجتماعي ميتوان به گونه ديگري پاسخ داد: نهاد خانواده اساس زندگي اجتماعي متعالي و اخلاقي است و اگر ارتباط خارج از نهاد خانواده مجاز باشد، در اين صورت افراد رغبت به تحمل مشكلات و گرفتاريهاي زندگي خانوادگي نخواهند داشت و نهاد خانواده تضعيف خواهد شد.
با تضعيف نهاد خانواده، نسل آدميان كاستي ميگيرد و فرزندان از مهر و محبت و تربيت و ديگر نيازمنديهاي روحي، رواني و اجتماعي محروم خواهند شد و سپس در اجتماع محروميتهاي خود را بروز داده و زندگي اجتماعي را با مشكلات و بحرانهاي اخلاقي - اجتماعي روبه رو خواهند ساخت؛ يعني، به طور خلاصه زير پا نهادن موازين اخلاقي و حقوقي مربوط به نهاد خانواده و آميزش جنسي، نخست بحران در نهاد خانواده و سپس بحران در نهاد تعليم و تربيت و بحران اجتماعي به وجود خواهد آورد. به علاوه انسانهاي محروم از خانواده و همسر و فرزند، دچار اختلال و مشكلات روحي، رواني و شخصيتي مختلفي ميشوند.
ممكن است به نظر بيايد كه يك دست دادن ساده دختر و پسر نامحرم و يا يك آميزش نامشروع مخفيانه، چنين ابعادي نخواهد داشت. بايد گفت كه محدود ماندن چنين اموري به يك يا دو مورد به خاطر حاكميت ارزشها و احكام اخلاقي و ديني در جامعه است و به مرور كه اين ارزشها و هنجارها تضعيف شود، اين گونه امور شيوع پيدا خواهد كرد و به همان بحرانهاي ذكر شده خواهد انجاميد.
ثالثا: از نظر حقوقي در هر يك از مناسبات و روابط انساني زماني رضايت طرفين كافي است كه آن دو نسبت به شيئي مورد تصرف مالك بوده و جواز تصرف داشته باشند. اما تصرف در ملك ديگري و بدون اجازه او هرگز روا نيست. هر چند متعاملين به آن راضي باشند.
از طرف ديگر تمام عالم و آدم مخلوق خدا و ملك مطلق او است «انا للّه و انا اليه راجعون» . بنابراين هرگونه تصرفي كه انسانها در وجود خود و در جهان طبيعت دارند، تصرف در ملك خدا است و بايد از جانب او مأذون باشند. بنابراين در هر تصرفي، بايد ديد رضاي خدا - كه مالك حقيقي ما و همه هستي است - در آن هست يا نيست و اگر خداوند رابطه و تصرف خاصي را اجازه نداده باشد، صرف رضايت طرفين كافي نيست. بد نيست بدانيد كه در بسياري از موارد كساني كه در امتحانات تقلب ميكنند، ميگويند ما با رضايت بغلدستي از او تقلب كرديم. اما آيا اين رضايت ميتواند مجوزي براي تخلف از قانون باشد و اگر چنين نيست، آيا تخلف از قانون خدا كه مافوق قانون بشر است چطور؟