پرسش:
با توجه به آيه 144، سوره بقره چرا هنگام نماز بايد رو به قبله (كعبه) ايستاد؟
پاسخ:
توجه به قبله و به سمت آن نماز خواندن دستور صريح خداى متعال است، چنان كه مى فرمايد: ( ... فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبلَةً تَرضها فَوَلِّ وجهَكَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرامِ و حَيثُ ما كُنتُم فَوَلّوا وُجوهَكُم ...؛[1]... پس [باش تا] تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم، پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن؛ و هر جا بوديد،روى خود را به سوى آن بگردانيد ...)
اين به معناى محدود كردن ذات خداى متعال در جهت معيّنى نيست؛ از اين رو خداى سبحان مى فرمايد: (و لِلّهِ المَشرِقُ و المَغرِبُ فَاَينَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ وسِعٌ عَليم؛[2]و مشرق و مغرب از آنِ خدا است، پس به هر سو رو كنيد آن جا روى به خدا است.آرى،خدا گشايش گر داناست.)
چون اين حكم از سوى خداى حكيم صادر شده، داراى حكمت هايى مى باشد:
1. تعبد؛ ممكن است مهم ترين حكمت رو به قبله نماز خواندن «تعبّد» باشد؛ يعنى ايجاد روحيه تسليم در برابر دستورات خداى حكيم.
2. برقرارى وحدت و هماهنگى ميان مسلمانان؛ چون انسان موجودى مادّى است بايد به جهت مشخّصى نماز بخواند تا در ميان مسلمانان وحدت و هماهنگى و نظم برقرار شود و از تشكيل صفوف متفرّق و نامنظم كه عامل هرج و مرج است جلوگيرى شود. درست است كه روح و مغز عبادت، همان بندگى درونى عبد است؛ ليكن اين توجه قلبى بايد به صورت عملى اجرا گردد. بدين منظور اسلام كعبه را قبله قرار داده تا مردم را با همه اختلافاتى كه دارند، متوجه به يك نقطه كرده، با اين مركزيت، وحدت فكرى و معنوى آنان را تضمين كند.
3. بيدار كردن خاطرات توحيدى؛ افزون بر آنچه گذشت جهتى كه به عنوان قبله تعيين شده (طرف كعبه) نقطه اى مقدس و از قديمى ترين پايگاه هاى توحيد است و توجّه به آن،بيدار كننده خاطرات توحيدى است.[3]
پرسش:
چرا قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير يافت؟
پاسخ
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمانان مدّت سيزده سال پس از بعثت در مكّه و نوزده ماه بعد از هجرت در مدينه به امر خداى متعال به سوى «بيت المقدس» نماز مى خوانند؛ پس از آن، قبله تغيير يافت و مسلمانان مأمور شدند به سوى «كعبه» نماز بگذارند.[4]
جريان تغيير قبله در آيات 142 تا150 سوره مباركه بقره بيان شده است. بعيد نيست كه از علل مهم تغيير قبله موارد زير مى باشد:
1. با قبله قرار گرفتن بيت المقدس و سپس تغييرش، مسلمانان در بوته آزمايش قرار گرفتند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: (و ما جَعَلنَا القِبلَةَ الَّتى كُنتَ عَلَيها اِلاّ لِنَعلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلى عَقِبَيهِ؛[5]و قبله اى را كه چندى بر آن بودى، مقرر نكرديم جز براى آن كه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه از عقيده خود بر مى گردد باز شناسيم.)
بديهى است هم نماز خواندن به سوى بيت المقدس براى آنان كه خانه كعبه را سرمايه معنوى نژاد خود مى دانستند، مشكل بود و هم بازگشت به سوى كعبه پس از عادت كردن به قبله نخست. مسلمانان به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند تا تعصب ها در آن ها كشته شود و روح اطاعت و فرمان بردارى در آنان استوار گردد.[6]
2. يهوديان از تورات و انجيل دريافته بودند كه قبله پيامبر موعود (حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)) كعبه خواهد بود، نه بيت المقدس. اگر قبله به سوى كعبه تغيير نمى يافت، بهانه اى به دست يهوديان مى افتاد و مى گفتند اين پيامبر، آن پيامبر موعود نيست. تغيير قبله، اين بهانه را از دست يهود لجوج گرفت.
3. تغيير قبله و پيروى از اين حكم، موجب شد تا نعمت بر مسلمانان تمام شود و دين آنان تكميل گردد و با دورى از تعصب و لجاجت، هدايت يابند، و در ضمن جامعه اسلامى از ديگر جوامع، استقلال يابد.
آيه 150 سوره بقره به اين دو نكته اخير اشاره دارد. (و مِن حَيثُ خَرَجتَ فَوَلِّ وجهَكَ شَطرَ المَسجِدِ الحَرامِ وحَيثُ ما كُنتُم فَوَلّوا وُجوهَكُم شَطرَهُ لِئَلاّ يَكونَ لِلنّاسِ عَلَيكُم حُجَّةٌ اِلاَّ الَّذينَ ظَـلَموا مِنهُم فَلا تَخشَوهُم واخشَونى ولاُِتِمَّ نِعمَتى عَلَيكُم ولَعَلَّكُم تَهتَدون؛ و از هر كجا بيرون آمدى، به هنگام نماز روى خود را به سمت مسجد الحرام بگردان؛ و هر كجا بوديد روى هاى خود را به سوى آن بگردانيد، تا براى مردم ـ غير از ستم گرانشان ـ بر شما حجتى نباشد. پس، از آنان نترسيد، و از من بترسيد،تا نعمت خود را بر شما كامل گردانم و باشد كه هدايت شويد.)[7]
پرسش:
با توجه به اهميت مسجد از ديدگاه قرآن فوايد ارتباط با مسجد چيست؟
پاسخ:
ارتباط با مسجد آثار و فوائد فراوانى دارد كه برخى از آن ها عبارتند از:
1. ياد خدا؛ از آن جا كه مسجد عبادتگاه عاشقان حق و تجلى گاه عشق و محبت اوست، يكى از مهم ترين فوايد ارتباط با اين كانون معنوى «ذكر» و ياد خداست؛ قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: (فى بُيوت اَذِنَ اللّهُ اَن تُرفَعَ و يُذكَرَ فيهَا اسمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالغُدُوِّ و الآصال؛[8]در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت]آن ها رفعت يابد و نامش در آن ياد شود. در آن خانه ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مى كنند.)
2. تقويت ايمان؛ خداوند مى فرمايد: (اِنَّما يَعمُرُ مَساجِدَ اللّهِ مَن آمَنَ بِاللّهِ واليَومِ الآخِرِ و اَقامَ الصَّلاةَ و آتَى الزَّكاةَ و لَم يَخشَ اِلاَّ اللّهَ؛[9]مساجد خداوند را تنها كسانى آباد مى كنند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز بر پا داشته و زكات داده و از چيزى جز خدا نترسيده اند.) با توجه به اين كه «آباد ساختن مساجد» تنها به معنى ساختمان و تأسيسات آن نيست، بلكه مفهوم آن شامل اجتماع و شركت و ارتباط با مسجد است، روشن مى شود كه ارتباط با اين كانون عبادى، باعث تقويت ايمان به خدا و ايمان و روز رستاخيز شده و بايد افزون بر پيوند فرد با خدا به وسيله نماز، باعث پيوندش با خلق خدا به وسيله پرداخت زكات باشد و يكى ديگر از آثارش، توحيد در ترس از خداست؛ يعنى جز از خدا نترسيدن.
3. پاكيزگى روح و روان؛ قرآن در اين باره مى فرمايد: (لَمَسجِدٌ اُسِّسَ عَلَى التَّقوى مِن اَوَّلِ يَوم اَحَقُّ اَن تَقومَ فيهِ فيهِ رِجالٌ يُحِبّونَ اَن يَتَطَهَّروا واللّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين؛[10]مسجدى كه از روز نخستين بر پايه تقوا بنا شده، شايسته تر است كه در آن به عبادت بايستى؛ در آن، مردانى هستند كه دوست دارند خود را پاك سازند و خداوند كسانى را كه خواهان پاكى اند دوست مى دارد.)[11]
4. اتّحاد ميان مسلمانان؛ اين نكته از مذمّت و نكوهش خداوند متعال نسبت به مسجد ضرار استفاده مى شود، آن جا كه مى فرمايد: (و الَّذينَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِرارًا و كُفراً و تَفريقاً بَينَ المُؤمِنينَ ...[12]كسانى كه مسجدى اختيار كردند كه مايه زيان رساندن به مسلمانان و تقويت كفر و تفرقه افكنى ميان مؤمنان است)پس مسجد بايد كانون وحدت باشد نه عامل تفرقه.
5. يادگيرى احكام دين؛ مسجد محلى است كه احكام و مسائل دينى بيان مى شود.كسانى كه با مسجد ارتباط دارند و در جلساتى كه آن جا بر پا مى شود شركت مى كنند بهتر و بيش تر از ديگران از احكام و مسائل دينى آگاهند.
در پايان به اين نكته اشاره مى شود كه در كلمات نورانى اهل بيت(عليهم السلام)فوايد بسيارى براى ارتباط داشتن با مسجد بيان شده است كه برخى آن كلمات چنين است: در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: كسى كه همواره با مسجد در ارتباط باشد دست كم با يكى از اين سه چيز به خانه اش برمى گردد: يا دعايى كه به درگاه خدا مى كند و خداوند با آنْ او را به بهشت مى برد، يا دعايى مى كند كه به سبب آنْ خداوند بلاى دنيا را از او بر مى گرداند و يا برادرى كه در راه خداى عزّ و جل از وجودش بهره مند مى شود.»
و در حديث ديگرى، از امام على(عليه السلام) آمده است: «هر كه به مسجد رفت و آمد كند به يكى از اين هشت چيز دست يابد: يا برادر دينى سودمند، يا دانشى جديد، يا آيتى محكم و استوار، يا رحمتى منتظره، يا سخنى كه او را از هلاكت برهاند، يا شنيدن جمله اى كه او را به راه راست هدايت كند، يا آن كه گناهى را از ترس يا شرم ترك گويد.»[13]
پرسش:
از آن جا كه قرآن بر زنده كردن شعائر الهى تأكيد مى كند، چرا اذان با كلماتى كه در آن هست شروع مى شود،لطفاً بگوييد معناى حقيقى و فلسفه اين كلمات چيست؟
پاسخ:
«اذان» بر دو قسم است: 1. اذان اعلام 2. اذان نماز
اذان اعلام؛ اذانى است كه در اول هر وقت ـ از اوقات نماز ـ براى باخبر كردن مسلمانان از فرا رسيدن وقت نماز، گفته مى شود. اذان اعلام، از شعائر اسلام است كه در واقع با گفتن آن، در هر شبانه روزى چندين بار، اصول دعوت اسلام ـ دعوت به توحيد،رسالت،نماز، عبادت ،رستگارى و نيكوكارى ـ با صداى بلند اعلام مى شود.[14]
براى زنده ماندن اصول دعوت اسلام و عقائد حقّه، مستحب است اين مضامين با صداى بلند و نيكو و بر بلندى گفته شود و همواره بايد در بلاد مسلمين مؤذن هايى باشند كه اذان بگويند.از اين رو خداوند پاداش بزرگى براى «مؤذن» در آخرت قرار داده است. در روايات وارد شده كه: مستحب است انسان اذان بگويد، مؤذنين را اكرام كند و به آنان حسن ظن داشته باشد.[15]
اذان نماز؛ اذانى است كه قبل از نماز گفته مى شود. نماز، ارتباط انسان با خدا است و اذان مقدمه اين ارتباط مى باشد.
آنچه در اذان آمده است، بهترين و زيباترين كلماتى هستند كه مى شود با آن ها، مقدمه ارتباط با رب العالمين را فراهم كرد. اينك به مختصرى از فلسفه اين كلمات ملكوتى اشاره مى كنيم تا ان شاءاللّه از آن بهره ببريم.
1. اللّه اكبر: اذان با چهار تكبير ـ اللّه اكبر ـ شروع مى شود. با اين تكبيرها به عظمت خداوند متعال اعتراف كرده؛ ضعف و قصور خود را از اقامه «نماز واقعى» به خداوند اعلام مى كنيم. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «چون تكبير گفتى،كوچك شمار در محضر كبرياى آن ذات مقدس از عرش تا فرش را».[16]
2. اشهد انْ لا اله الااللّه: اين كلمه،اقرار به توحيد است و اين كه جز خداوند، هيچ كس ديگر مستحق عبادت نيست.انسان با اين اقرار لفظى،در قلب خود، توحيد را اصالت مى بخشد؛ تا لحظاتى بعد ـ در مقام عمل ـ وارد نماز شود و فقط براى او عبادت كند.
3. اشهد انَّ محمداً رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): اين نيز اعترافى است به اين كه، در سفر روحانى نماز،بدون تمسّك به مقام هاديان راه معرفت، نمى توانيم به مقصود نائل شويم: (قُل اِن كُنتُم تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبكُمُ اللّهُ؛[17]بگو: «اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد.)
4. اشهد انّ علياً ولى اللّه: نماز بى ولايت ولى اللّه، مقبول نيست. امام باقر(عليه السلام)مى فرمايد: «اگر كسى شب ها را به عبادت قيام كند و روزها را روزه بگيرد و تمام مالش را تصدق دهد و در تمام عمر حج به جا آورد، امّا ولايت ولىّ اللّه را نشناسد، تا موالات او كند و همه اعمالش به راهنمايى او باشد، براى او پيش خدا ثوابى نيست و از اهل ايمان نيز محسوب نمى شود» اين نكته شايان توجه است كه اين جمله جزء اذان و اقامه نيست، و براى تبرّك گفته مى شود؛ همانند صلواتى كه پس از شهادت به رسالت پيامبر خدا ذكر مى شود.
5. حىّ على الصلوة، حى على الفلاح، حى على خير العمل: وقتى انسان با گفتن تكبيرها عظمت حق را توصيف نمود و با شهادت دادن به توحيد، او را به وحدانيت و الوهيت توصيف كرد و با شهادت به رسالت، براى خود رفيق راه و مصاحب انتخاب كرد، و سپس با تمسك به مقام ولايت، عبادت را كامل كرد؛ اينك وقت آن است كه قواى خود را براى نماز مهيّا كند و به سوى آن بشتابد.[18]
پرسش:
با توجه به تأكيد قرآن كريم بر نماز، فلسفه اختلاف تعداد ركعت هاى نمازها چيست؟
پاسخ:
براى دست يابى به فلسفه و حكمت احكام بايد به قرآن و روايات مراجعه كرد. تعداد ركعات نماز از مواردى است كه تبيين فلسفه آن به دست ما نرسيده است، ولى از آن جا كه خداوند متعال، حكيم است ثابت مى شود اختلاف ركعات نماز نيز حكمت و علتى دارد، چنان كه وقتى پزشك دانايى مقدار خاصى از دارو براى ما تجويز مى كند، مى دانيم كه آن مقدار خاص دليل و حكمتى دارد هر چند ما دليل آن را ندانيم، عقل به ما دستور مى دهد مطابق دستور پزشك دانا عمل كنيم.
با توجه به آنچه گذشت درباره فلسفه اختلاف عدد ركعت نمازها چند احتمال وجود دارد:
الف) براى امتحان بندگان، و معلوم شدن اين كه آيا بدون چون و چرا، از او اطاعت مى كنند يا نه.
ب) فوائد و آثار بعضى از احكام، تنها، مربوط به اين دنيا نيست تا ما بتوانيم به آن پى ببريم، بلكه بسيارى از آن ها، در جهان آخرت تأثير دارد و ما، تا خود، وارد آن جهان نشويم، نمى توانيم به آثار آن ها دست يابيم.
ج) در صدر اسلام و ابتداى بعثت، نمازهاى واجب در شبانه روز ده ركعت بوده، ولى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از خداوند تقاضا كرد بر نمازهاى روزانه 7 ركعت اضافه شود و خداوند اين تقاضاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را پذيرفت.[19]
پرسش:
با توجه به جايگاه ويژه نماز در قرآن فلسفه حركات و سكنات نماز مانند حالات نشستن ها و برخاستن ها در نماز چيست؟
پاسخ:
آنچه در فلسفه ايستادن در نماز مى توان بيان كرد اين است كه: «عبد» بداند در پيشگاه حقّ مطلق و مقام قيّوميّت، قيام كرده است؛
امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد: «از حقوق نماز كه بايد رعايت شود عبارت از اين است كه بدانى نماز ورود به محضر خدا است و بدانى كه هنگام نماز در پيشگاه خدا ايستاده اى و ... .»[20]
اما آنچه در بيان فلسفه تشهّد در نماز مى توان گفت اين است كه: نمازگزار هنگام ورود به نماز در اذان و اقامه، شهادت به وحدانيت و رسالت و امامت مى دهد و در تشهد هنگام خروج از نماز ـ كه در واقع خروج از فنا به بقا و از خودخواهى به خداخواهى است ـ به اين حقيقت توجه مى كند كه نماز رسيدن به توحيد حقيقى،و شهادت به وحدانيت خداوند است؛ و سرّ «اوّليّت» نماز كه همان ايستادن در پيشگاه خداوند و سرّ نشستن كه همان رسيدن به خداوند (تقرب به پروردگار) و شهادت به يكتايى او است، همه اش براى او است چون همه چيز او است. (هُوَ الاَوَّلُ و الآخِرُ و الظّاهِرُ و الباطِنُ؛[21]اول و آخر و پيدا و پنهان او است) ايستادن آغاز سفر براى خدا، و نشستن اوج تعظيم و كرنش براى حركت به سوى او است. (كَما بَدَاَكُم تَعُودُون؛[22]همان گونه كه در آغاز شما را آفريد باز مى گرديد)پس در همه حالات (ايستادن يا نشستن) شايسته است، مقصد فراموش نشود و حقيقت وحدانيت و الوهيت حق تمام وجود نمازگزار را بگيرد و قلبش را در اين سفر معراجى، خدايى كند،تا شهادتش حقيقت پيدا كند،و از نفاق و شرك منزه گردد.شهادتى كه در حال ايستادن هنگام اذان و اقامه گفته مى شود، شهادت قبل از سفر است، و شهادتى كه در حال نشستن در تشهد گفته مى شود، شهادت پس از سفر است. پس خوب است انسان بر اين حالت خويش كه مقام قرب الهى است مواظبت كند، تا هميشگى باشد.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «تشهد، ستايش خداوند بلند مرتبه است».[23]
آنچه از فلسفه ايستادن و نشستن در نماز گفته شد تنها بخش بسيار كوچكى از آن است. براى آگاهى بيش تر به نشانى كه ذيلا مى آيد مراجعه شود.[24]
پرسش:
چرا بايد نماز و قرآن را به زبان عربى بخوانيم،وقتى كه معناى آن را به خوبى نمى فهميم؟
پاسخ:
خواندن نماز به صورت عربى و با همان الفاظ و كلماتى كه پيامبر و ديگر مسلمانان صدر اسلام مى خواندند دلائل مختلفى دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى كنيم.
اول: تعبدى و توقيقى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، اين معنا كه شريعت اسلام دستور به عربى خواندن نماز داده است.با توجه به اين كه روح عبادت، تسليم و تعبد است، طبعاً انسانى كه مى خواهد خدا را عبادت كند آن چيزى را انجام مى دهد كه خداوند خواسته است و طبق آيات و روايات و سيره پيامبر اين واجب و تكليف دينى به اين شكل واجب شده است. اگر چه انسان مى تواند در غير اوقات نماز با هر زبانى با خداوند سخن گويد.
دوم: جهت ايجاد زبانى مشترك ميان همه پيروان اسلام و در واقع فراهم سازى وحدت و پيوند بين المللى دينى است.
سوم: قرائت و اذكارى كه در نماز هست به صورت دقيق در هيچ زبانى ترجمه ندارد؛ يعنى نمى توان همان مفاهيمى كه در قرائت و اذكار نماز هست به صورت دقيق ترجمه كرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخى كلمات يا جملات معانى بسيارى در خود جاى داده كه با يك يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود.[25]
براى مثال سوره حمد؛ هيچ ترجمه اى نيست كه بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان كند. حتى تنها كلمه اللّه، هيچ معادلى در زبان ديگر ندارد و كلمه خدا در زبان فارسى معادل معناى اللّه نمى باشد.
چهارم: شايد يكى از رموز خواندن نماز به زبان عربى و با ديگر شرايط و آداب، همين حفظ نماز بعد از قرن ها است در حالى كه در اديان ديگر ما اثرى از آن نمى بينيم و چه بسا اگر به همان صورتى كه پيامبران گفته بودند عمل مى كردند و به خواست خود با آن برخورد نمى كردند آن ها نيز چيزى به عنوان نماز مى داشتند. پس اگر مسلمانان نيز مى خواستند نماز را به زبان هاى گوناگون بخوانند شايد تاكنون از نماز جز نامى باقى نمى ماند؛ زيرا اختلافات فراوان در ترجمه كلمات و جملات و اعمال سليقه هاى فراوان باعث از بين رفتن اين فريضه الهى شده و چه بسا نمازى كه هم اكنون عامل وحدت جامعه اسلامى است، عامل تفرقه مسلمانان مى شد.
با توجه به اسبابى كه ذكر كرديم نماز بايد به زبان عربى خوانده شود؛ اما اين بدان معنا نخواهد بود كه انسان نتواند به هيچ زبان ديگرى با خداوند سخن بگويد.
انسان مى تواند با هر زبانى كه خواست در غير وقت نماز با خدا سخن گفته، با او راز و نياز كند و دردها و نيازهاى خود را با او در ميان گذارد، حتى در قنوت نماز انسان مى تواند به فارسى يا هر زبان ديگر حاجت ها خود را از خدا درخواست كند.
[1]. بقره/144.
[2]. بقره/115.
[3]. براى آگاهى بيشتر ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 1، ص 328.
[4]. تفسير نمونه، ج 1، ص 479 ـ 509؛ تفسير نور، محسن قرائتى، ج 1، ص 222.
[5]. بقره/143.
[6]. تفسير نمونه، ج 1، ص 485 ـ 495؛ تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، ج 1، ص 488.
[7]. الميزان، ترجمه ناصر مكارم شيرازى، ج 1، ص 458.
[8]. نور/36.
[9]. توبه/18.
[10]. توبه/108.
[11]. ر.ك: دوماهنامه مسجد، ش 61، ص 37.
[12]. توبه/107.
[13]. وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 5، ص 193 و 197؛ ر.ك: تفسير جامع آيات الاحكام، زين العابدين قربانى لاهيجى، ج 2، ص 147 ـ 154.
[14]. بحارالانوار، ج 81، ص 103.
[15]. وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 5، ص 371 ـ 410.
[16]. محجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 1، ص 385.
[17]. آل عمران/31.
[18]. ر.ك: امام خمينى، آداب الصلوة، ص 125 ـ 142.
[19]. ر.ك: وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى، ج 4، ص 50؛ كافى، كلينى، ج 3، ص 486.
[20]. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، ج 4، ص 93.
[21]. حديد/3.
[22]. اعراف/29.
[23]. همان، ج 5، ص 17.
[24]. ر.ك: آداب نماز، امام خمينى، ص 146 ـ 154 و ص 362 ـ 363.
[25]. قرآن شناسى، محمدتقى مصباح يزدى، ص 92 ـ 102، با اقتباس و تلخيص.
.منبع: maarefquran.com