اصطلاحات فقهی از صاحب الید الی غیرمنقول

 

واژه واصطلاح    تعريف و توضيح
صاحب اليد    كسى كه مالى در اختيار اوست.
صاع    واحد وزن كه تقريباً معادل سه كيلوگرم است.
صبر    بردبارى و شكيبايى
صبى/ صبيّه    نابالغ
صحت    درستى، سلامتى
صِداق    مَهر
صدقات واجبه    اموالى كه مكلف بايد در راههاى معين، بپردازد؛ مانند خمس و زكات
صدقه    آنچه كه بخاطر ثواب و پاداش به ديگران بخشيده شود.
صرع    نوعى بيمارى عصبى است كه با لرزش اندام بدن و بعضاً بيهوشى و بى‌حسى بدن، توأم است.
صَرف    تبديل پولها و تعويض آنها
صرف برات    نقد كردن برات؛ در مواردى كه برات بصورت مدت‌دار تنظيم شده باشد، مثلاً طلبكار زودتر از موعد معين، از بدهكار بخواهد با كسر مقدارى از برات، نقداً وجه آن را بپردازد.
صَروره    رجوع کنيد به: حج صروره
صعب العلاج    مرضى كه درمان و بهبودى آن دشوار باشد.
صغيره    دخترى كه به سن بلوغ نرسيده است.
گناه صغيره
صفا    كوهى كم ارتفاع در پايين كوه ابوقبيس در كنار مسجد الحرام كه نقطه شروع سعى است.
صلاة    نماز
صلح    عقدى است كه طى آن طرفين رضايت خود را بر تمليك مال، بخشيدن قرض يا اسقاط حق و ... اعلام مى‌كنند.
صلح تعليقى    عقد صلحى است كه بر انجام كار يا پرداخت مال توسط طرفين صلح و يا يكى از آن دو، معلق گشته است.
صوم    روزه
صيد    شكار كردن حيوانات وحشى و به دام انداختن آبزيان
صيغه    كلماتى كه به وسيله‌ى آن عقد يا إيقاع محقق مى‌شود.
ازدواج موقّت
ضالّه    گمراه كننده
ضامن    عهده‌دار، بر عهده گيرنده
ضامنِ جريره    كسى كه به شرط ارث بردن از ديگرى، بپذيرد كه در وقت لزوم به او كمك دهد؛ مثلاً دشمنش را دفع كند و يا ديه‌اى كه بر گردنش مى‌آيد بپردازد.
ضرر    خسارت، اعم از جانى، مالى و آبرويى. رجوع کنيد به: مفسده
ضرورت    ناچارى
ضرورى دين    آنچه همه‌ى مسلمانان آن را جزء دين مى‌دانند؛ مانند نماز و روزه
ضعف مُفرط    ضعف شديدى كه از حدّ گذشته باشد.
ضمان    قراردادى است كه به موجب آن، شخص، مالى را كه بر ذمه ى ديگرى است، تعهد مى‌كند.
طائف    شهرى در شرق مكه (در فاصله 70 كيلومترى)
طالع بينى    رجوع کنيد به: كهانت
طبقه ارث    مجموعه از خويشاوندان ميت كه با وجود آنها، ارث به ديگر خويشاوندان نمى‌رسد.
طبقه اول ارث: پدر و مادر و فرزندان
طبقه دوم ارث: پدر بزرگ و مادر بزرگ، برادران و خواهران
طبقه سوم ارث: عمو، عمه، دائى و خاله و اولاد آنان
طرب    شادى و نشاط متناسب مجالس عيش و نوش
طفل    كودك نابالغ
طلاق    گسستن پيمان زناشويى
طلاق رِجعى: طلاقى است كه شوهر، در عده‌ى زن مى‌تواند بدون عقد جديد به او رجوع كند.
طلاق بائن: طلاقى است كه پس از آن، شوهر نمى‌تواند به زوجه رجوع كند.
طلاق خُلع: طلاقى است كه در آن زن به علت عدم علاقه به شوهرش تمام يا بخشى از مهر يا مال ديگرش را به شوهر مى‌دهد تا او را طلاق دهد.
طلاق مُبارات: طلاقى است كه در نتيجه عدم سازش زن و مرد با هم، و با دادن مال از طرف زن به شوهر واقع مى‌شود.
طلاى سفيد    طلايى است كه بخاطر مخلوط شدن با مواد ديگر، رنگ آن سفيد است (برخلاف پلاتين كه از طلا نيست).
طُمأنينه    آرامش، سكون بدن
طهارت    پاكى
وضو، غسل و تيمم بدل از آنها
طهارت ظاهرى    حكم به پاكى چيزى به حسب ظاهر، در جايى كه وضعيت واقعى آن چيز (از نظر نجاست و طهارت) مشكوك باشد.
طهارت مَولِد    حلال زاده بودن
طُهر    پاك شدن زن از حيض، مدت بين دو حيض
طَهور    آنچه با آن طهارت كنند؛ مانند آب و خاك
طواف    يكى از اعمال عمره و حج كه عبارت است از دور زدن و گشتن دور كعبه
طواف نساء: آخرين طواف حج و عمره‌ى مفرده است كه ترك آن باعث مى‌شود حرمت تلذّذ جنسى (كه از ناحيه‌ى احرام بوجود آمده)، همچنان حرام باقى بماند.
طيور    پرندگان

ظاهر اين است    فتوى است (مگر اينكه قرينه‌اى بر خلاف آن باشد).
ظلم    تعدّى از حدود خداوند، ستمكارى
ظنّ    گمان، غلبه‌ى يك مورد در بين موارد مشكوك
ظهار    گفتن اين جمله توسط مرد به همسرش كه پشت تو مانند پشت مادر من است كه احكامى را مانند حرمت وطى به دنبال مى‌آورد.
ظهر شرعى     وقت اذان ظهر، كه سايه‌ى شاخص محو مى‌شود يا به كمترين حدّ خود مى‌رسد و پس از آن رو به فزونى مى‌گذارد.
عائله    نانخور
عائله     رجوع کنيد به: عيال
عادت/عادت ماهيانه    حيض، قاعدگى
عادت وقتيّه: عادت ماهيانه‌ى زنى است كه وقت عادت او ثابت است؛ ولى تعداد روزهاى عادتش كم و زياد مى‌شود.
عادت عدديه: عادت ماهيانه‌ى زنى است كه تعداد روزهاى عادتش كم و زياد نمى‌شود ؛ ولى وقت ثابتى ندارد.
عادت وقتيّه وعدديّه: عادت ماهيانه‌ى زنى است كه وقت عادت و تعداد روزهاى عادت او تغيير نمى‌كند.
عادل    كسى است كه داراى ملكه‌ى عدالت باشد  عدالت
عاريه    عقدى است بين صاحب مال و عاريه گيرنده كه طى آن، حق بهره‌بردارى از چيزى بدون پرداخت عوض براى فرد ديگر حاصل مى‌گردد.
عاصى    گناهكار
عاقد    كسى كه صيغه عقد را جارى مى‌كند.
كسى كه از طرفين عقد يا يكى از آنها، وكالت در اجراى صيغه دارد.
عاقله    خويشاوندان ذكور پدرىِ جانى كه ضامن ديه‌ى جنايت غير عمد هستند.
عام المنفعه    آنچه كه عموم مردم از آن بهره مى‌برند.
عامل    كسى كه به واسطه مضاربه، جعاله و مانند آن، متصدى كارهاى ديگرى مى‌شود.
كسى كه متصدى جمع آورى، حسابرسى، تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است.
عايدات    درآمدها
عتبه    آستانه
عتق رقبه    آزاد كردن بنده
عُجب    بزرگ ديدن اعمال خويش، احساس اينكه حق خداوند را، تمام و كمال بجا آورده است.
عَجز    ناتوانى از انجام كار
عدالت    ملكه‌ى نفسانيه‌اى كه انسان را به تقوا وا مى‌دارد به حدّى كه از روى عمد هيچ گناهى را انجام ندهد.
عدّه    مدت زمانى است كه زن جدا شده از شوهر (به سبب طلاق يا پايان مدّت ازدواج موقّت و يا مرگ شوهر) بايد منتظر بماند و ازدواج نكند.
عدّه حامله: تا زمان وضع حمل
عدّه ذات اشهر: كسى كه حيض نمى‌بيند، هر چند در سن حيض ديدن است (3ماه)
عدّه ذات اقراء: كسى كه حيض مى‌بيند. (3 طُهر)
عدّه وفات: عده زنى كه شوهرش از دنيا رفته است. 4 ماه و 10 روز
عدول    جمع عادل رجوع کنيد به: عادل
رجوع كردن، بازگشتن
عدول كردن    برگشتن؛ بازگشتن؛ إعراض كردن
عذر شرعى     عذرى كه شرعاً قابل قبول است.
عرصه    بخشى از خانه كه در آن ساختمان وجود ندارد.
عرف    آنچه مردم كوچه و بازار به طبع سليم خود پذيرفته‌اند.
عرفات    بيابانى است مسطح و وسيع در جنوب شرقى مكه كه حجاج در روز نهم ذى حجه، از ظهر تا مغرب در آنجا مى‌مانند.
عَرَفه    نام كوهى است در نزديكى مكه
عرق جنب از حرام    عرق كسى است كه از راه حرام جنب شده باشد.
عزائم    رجوع کنيد به: سُوَر عزائم
عَزَب    مجرد، مرد بى‌همسر
عزل    1- انزال منى در خارج از فرج براى جلو‌گيرى از انعقاد نطفه
2- بركنار كردن متصدّى كارى از سمتش
3- جداكردن مقدار خمس يا زكات يا ارث مشخص و مانند آن از بقيه‌ى اموال
عسر و حرج    مشقت، سختى و دشوارى؛ بطوريكه معمولاً قابل تحمل نباشد.
عصاره    آبى كه از گياهان، ميوه‌ها و ديگر مواد غذايى گرفته مى‌شود.
عصير عِنَبى    آب انگور
عطيّه    آنچه بخشيده شده است.
عفت عمومى    سلامت اخلاقى و رفتارى جامعه
عِقار    زمين
عقب    فرزند، نوه، نبيره
بلاعقب: منقطع النسل
عقد    پيمان، عهد. صيغه ايجاب و قبول در معاملات (خصوصاً در ازدواج)
عقد بيع: قرارداد خريد و فروش
عقد دائم: قرارداد ازدواج دائم، پيمان ازدواج دائم
عقد غير دائم: قرارداد ازدواج موقت، پيمان ازدواج موقت
عقد اكراهى    عقدى كه بدون رضايت شخص، انجام شود.
عقد بيع    قرارداد خريد و فروش
عقد جايز    عقدى كه يك يا هر دو طرف معامله حق فسخ آن عقد را داشته باشند.
عقد غيابى    عقدى كه يكى از طرفين يا هر دو، در زمان اجراى صيغه، غايب باشند.
عقد لازم    قراردادى كه در آن هيچ يك از طرفين حق فسخ معامله را ندارند.
عقوبت    كيفر، جزا
عقود    جمع عقد رجوع کنيد به: عقد
عقود شرعى    عقدهايى كه شرع آن را تأييد كرده است.
عقيقه    به حيوانى گفته مى‌شود كه براى حفظ صحت و سلامتى فرزند ذبح مى‌شود.
عقيم    آنكه صاحب اولاد نمى‌شود، اعم از مرد و زن
عقيم سازى     عملى كه امكان بچه دار شدن زن يا مرد را سلب مى‌كند.
علائم بلوغ    1- روئيدن موهاى خش بر روى عانه
2- احتلام
3- گذشتن از سن 15 سال قمرى براى پسران و  9 سال قمرى براى دختران
عَلَقه    خون لخته‌اى كه از تكامل اوليه‌ى نطفه حاصل مى‌شود.
عُلقه‌ى زناشويى    همسر بودن، نسبت و ارتباطى كه در اثر ازدواج حاصل مىشود.

علوى (علويه)     رجوع کنيد به: سادات علوى
على الحساب    مبلغى كه پيش از موعد مقرر يا اتمام قرار داد پرداخت مى‌شود تا در نهايت حسابرسى صورت گيرد.
على الظاهر     آنچه از ظاهر دليل فهميده مى‌شود، اين تعبير در مقام اظهار نظر، حكم فتوا را دارد.
على اللهى    فرقه‌اى ازغلات شيعه كه حضرت على (ع) را خدا مى‌پندارند: رجوع کنيد به: غلات
على ما فرض الله    براساس حكم خدا
عمد    از روى قصد كارى را انجام دادن
عمداً: از روى قصد
عمره    زيارت خانه‌ى خدا و انجام اعمال مخصوص به آن [كه كمتر از اعمال حج است]
عمره مفرده: عمره‌اى كه جدا از عمره تمتع انجام مى‌گيرد و علاوه بر اعمال آن طواف النساء و نماز آن را نيز دربردارد.
عمره‌ى تمتّع: عمره‌اى است كه قبل از حج تمتع انجام مى‌شود.
عمل به احتياط    رعايت همه‌ى جوانب احتمالى تكليف؛ بطورى كه يقين حاصل شود به وظيفه‌ى واقعى عمل شده است.
عُمّال    كارگزاران
عند الاستطاعة    هنگام حصول استطاعت رجوع کنيد به: استطاعت
عند القدرة    هنگام توانايى
عند اللزوم    هنگام ضرورت
عند المطالبه    هنگام درخواست.
عُنف    كسى را بزور بر كارى وادار كردن.
عِنَن    نوعى بيمارى كه توانايى جماع را از مرد سلب مى‌كند.
عِنّين    مردى كه نمى‌تواند آميزش كند.
عهد    پيمان؛ تعهد انسان با خداوند (با صيغه‌ى مخصوص) براى انجام دادن كارى كه مباح يا پسنديده است، و يا اجتناب كردن از كارى كه مباح يا ناپسند است.
عوايد      رجوع کنيد به: عايدات
عورت    شرمگاه ، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا مى‌كند (قُبل و دُبر).
عوض    مالى كه در قبال كالا يا منفعتى، پرداخت مى‌شود.
عيال    همسر، نانخور
عيب    خرابى، نقص
عيد فطر    نخستين روز ماه شوال كه يكى از اعياد بزرگ اسلامى است.
عيد قربان    دهمين روز ماه ذى الحجه كه يكى از اعياد بزرگ اسلامى است.
عين     مالى كه وجود خارجى دارد.
عين مرهونه     مالى كه بعنوان گرو معين شده است. رجوع کنيد به: رهن

عين نجس    چيزى كه اصالتاً نجس است؛ مانند خون (نه اينكه به واسطه برخورد با چيزى نجس شده است).
عيوب‌ مجوز فسخ    عيب‌هايى كه در عقد، حق فسخ را براى يكى از طرفين ايجاد مى‌كند.
غائط    مدفوع
غارِم    بدهكارى كه فعلاً توانايى پرداخت ديون را ندارد.
غالى    غلو كننده. رجوع کنيد به: غلات
غايب شدن    پنهان شدن و عدم دسترسى
غبطه    مصلحت، فايده
آرزو داشتن اموال و اوصاف ديگران بىآنكه زوال آنها را بخواهد.

غَبْن    تفاوت قيمت قرار‌دادى با قيمت واقعى
غبن فاحش: تفاوت قيمت قراردادى با قيمت واقعى، به حدى كه قابل چشم‌پوشى نباشد.
غدد    غده‌ها، توده‌هاى به‌هم فشرده چربى در بعضى نقاط بدن
غرامت    تاوان، مالى كه انسان بخاطر خسارت و ايجاد نقص، به ديگرى مى‌پردازد.
غَرَر    آنچه كه اوصاف و خصوصياتش مشخص نباشد. رجوع کنيد به: معامله غررى
غَرَرى    معامله‌اى كه اوصاف كالاى مورد معامله مشخص نباشد؛ مثل اينكه شخصى خانه‌اى را كه اصلاً نديده و اوصاف آن را هم نشنيده است، بخرد يا بفروشد.
غرس    درختكارى، كاشت نهال
غرض عقلايى    هدفى كه از نظر عقلاء قابل قبول و پسنديده باشد.
غريم    مديون
غساله    آبى كه براى شستن چيزى بكار رفته است، چه از آن چيز جدا شده باشد و چه در آن باقيمانده باشد.
غُسل    شستشوى بدن به كيفيت مخصوص، با قصد قربت
غسل ترتيبى: بقصد قربت اول سر و گردن بعد طرف راست سپس طرف چپ را شستن.
غسل جبيره‌اى: غسلى است كه با وجود جبيره (بر روى بعضى از اعضاء بدن) انجام مى‌گيرد.
غسل مستحب: هر غسلى كه به مناسبت ايام و ليالى خاص، يا عبادات و زيارات مخصوص، يا ورود به اماكن متبركه وارد شده است؛ مانند غسل جمعه، غسل شبهاى احيا و غسل ورود به مكه‌ى معظّمه
غسل واجب: غسلى كه انجام دادن آن، به سبب عواملى چون جنابت، حيض و .... واجب است.
غسل ميت    شستن ميت پيش از دفن با آب سدر، كافور و آب خالص
غَشّ    فريب دادن ديگران، از راه بهتر يا بيشتر وانمود كردن كالا
غصب    تسلط پيدا كردن نامشروع، بر مال يا حق ديگران
غُفَيله    نماز غفيله يكى از نمازهاى مستحبى است كه در بين نماز مغرب و عشاء خوانده مى‌شود و در ركعت اول پس از حمد، آيه «و ذالنون» و در ركعت دوم آيه «و عنده مفاتح ..» خوانده مى‌شود.
غُلات    غلوّ كنندگان؛ معتقدين به ربوبيّت ائمه (عليهم السلام) يا حلول خداوند در آنها
غلّه    گندم و جو
درآمد هر چيزى اعم از كشاورزى، دامدارى، اجاره و...
غلّو    مبالغه، از حد گذشتن.  رجوع کنيد به: غلات
غنا    خوانندگى همراه با ترجيع (كشيدن و بالا و پايين آوردن صدا) بگونه‌اى كه لهوى و مناسب با مجالس عيش و نوش و گناه باشد.
غنيمت    آنچه كه در حال جنگ مشروع، از اهل شرك و كفر گرفته مى‌شود. همچنين به هر منفعتى كه بدست آيد، غنيمت گفته مى‌شود.
غَوْص    هرآنچه كه از راه فرو رفتن در دريا و غواصى به دست مى‌آيد.
غيبت    بيان صفات ناپسند و اعمال خلاف مسلمان، به قصد عيب‌جويى و در غياب او؛ در حالى كه ديگران از آن بى‌اطلاع هستند و او مايل نيست كسى از آن مطلع شود.
غير مبطل    آنچه باعث بطلان عمل نمى‌شود؛ مانند شك در ركعت سوم و چهارم در نماز چهار ركعتى
غير مشروع     آنچه مخالف شرع است.
غير معقوده    دختر يا زنى كه ازدواج نكرده است.
غير منقول    اموال ثابت و غير قابل انتقال؛ مانند خانه

 

اصطلاحات فقهی از آب جاری الی ایمان

واژه و اصطلاح                       تعريف و توضيح
آب جارى    آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد؛ مانند آب چشمه و قنات.
آب قليل    آبى است كه از كر كمتر باشد و از زمين هم نجوشد.
آب كُر    مقدار معينى از آب است كه اگر در ظرفى به درازا و پهنا و گودى سه وجب و نيم بريزند، آن ظرف را پر كند كه معادل 384 ليتر است.
آب مضاف    آبى است كه از چيزى گرفته شده (مانند آب انار و آب ليمو و گلاب) و يا با چيزى آميخته شده باشد؛ بطورى كه به آن آب نمىگويند.

آب مطلق    آبى است كه از چيزى گرفته نشده و با چيزى هم مخلوط نشده است و اگر هم مخلوط شده، به حدى نيست كه به آن آب نگويند.
اِباحه    اجازه دادن، مباح كردن
حكمى كه انجام و ترك آن رجحان نداشته باشد.
اباحه در تصرف: اجازه در تصرف بدون ملكيت
ابراء ذمّه    چشم پوشى طلبكار از مال يا حق خود
ابن السبيل    مسافرى كه خرج سفرش تمام شده يا از بين رفته و اكنون درمانده شده است؛ هر چند در وطن خود بى نياز باشد.

ابوين    پدر و مادر
اِتّجار    تجارت، بازرگانى
اتحاد افق    واقع شدن دو يا چند مكان در يك طول جغرافيايى
اَتقى     با تقواتر
اثاث البيت    لوازم منزل
اجاره    قراردادى است كه بر طبق آن، شخص در برابر پرداخت مال معين، مالك عمل يا منعفتى مىگردد؛ مانند استخدام كارگر و يا استفاده از منزل يا مغازه در مدت معين.
اجازه    رخصت دادن، اذن
اجاره بها    رجوع کنيد به: مال الاجاره
اِجحاف    ستم كردن، زياده روى كردن
اجرة المثل    ميزان اجرتى كه عرفاً براى يك كار و يا اجاره كردن يك شيئ مىپردازند.
اجرة المسمّى    اجرتى كه در ضمن عقد تعيين مى گردد.
اجزاء و شرايط    هر آنچه كه نبودنش به اصل يك چيز لطمه وارد كند، جزء آن محسوب مىشود و هر امرى كه نبودنش صفت، يا حالت مطلوب چيزى را تغيير دهد، شرط آن محسوب مىشود؛ مثلاً فقدان ركوع و سجود به اصل نماز لطمه مىزند، ولى فقدان طهارت و حضور قلب، دو وصف صحّت و كمال نماز را از بين مىبرد؛ يعنى نماز هست، ولى صحيح نيست يا كامل نيست.
اجنبى     بيگانه، به زن يا مرد نامحرم نيز اجنبى گفته مى‌شود.

اجير     مستخدم، كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مىدهد مزد دريافت مىكند.

احتراز    اجتناب كردن، پرهيز نمودن
احتضار    آخرين لحظات حيات انسان. رجوع کنيد به: محتضر
احتكار    نگهدارى و انبار كردن اموال مورد نياز مردم (مانند مواد غذايى) به منظور افزايش قيمت آن؛ در حالى كه مراكز ديگر چنين مالى را عرضه نكنند.
احتلام    خروج منى در حال خواب. رجوع کنيد به: بلوغ
احتياط    گاه در مقابل اجتهاد و تقليد به كار مىرود كه روشى است براى عمل كردن به احكام؛ به گونهاى كه مكلف يقين داشته باشد به وظيفهاش عمل كرده است. و گاه در خصوص فتوى و حكم يك مسأله به كار مىرود و آن رعايت نمودن همهى جوانب آن مسأله است؛ به طورى كه مكلف با انجام آن، يقين به فراغت ذمّه پيدا كند.
يادآورى مىشود كه شيوهى عمل در هر دو مورد يكى است؛ لكن محدودهى احتياط در مورد اول، كل احكام را شامل مىشود، ولى در مورد دوم، نسبت به همان مسألهى مورد نظر كاربرد دارد.
احتياط واجب: احتياطى است بدون همراه بودن با فتوى، كه رعايت آن واجب است؛ ولى مقلد مىتواند به جاى آن، به فتواى مجتهد ديگرى كه پس از آن مجتهد، از ديگران اعلم است، مراجعه كند.
احتياط مستحب: احتياطى است همراه با فتواى مجتهد، كه رعايت آن خوب است؛ ولى واجب نيست و مقلد نمىتواند در آن مسأله، به مجتهد ديگر رجوع كند.
احتياط لازم    رجوع کنيد به: احتياط واجب
احتياطاً    از روى احتياط. رجوع کنيد به: احتياط
احراز    به دست آوردن، يقين پيدا كردن به چيزى
احرام    يكى از اعمال حج و عمره كه با قصد اعمال آن و گفتن لبيك‌هاى واجب تحقق مى‌يابد.

اِحصار    ممنوع شدن از انجام مناسك حج يا عمره به دليل بيمارى و مانند آن. رجوع کنيد به: محصور
احكام حكومتى    تصميماتى كه ولى فقيه بر اساس ضوابط شرعى و رعايت مصالح، براى جامعه اتخاذ و طبق آنها حكم مى‌كند.

احكام خمسه    وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و إباحه (مباح بودن)
اِحلاف    قسم دادن
احوط     مطابق با احتياط. رجوع کنيد به: احتياط
الاحوط الاولى     رجوع کنيد به: احتياط مستحب
احياء زمينهاى موات    آباد كردن و بهره بردارى از زمينهاى مخروبهاى كه مالك نداشته و نفعش به كسى نمىرسد.

اختلاس    سرقتى كه با ظاهرسازى قانونى همراه باشد.
اختلاط با اجانب    معاشرت با افراد بيگانه و زنان و مردان نامحرم
اخفاء    پنهان كردن
اِخفات    آهسته خواندن (در مقابل جهر در قرائت نماز)
اخلاق حسنه    خلق و خوى نيك
اداى دين    پرداخت بدهى
اَدنَى الحِلّ    نزديكترين مكان به محدوده‌ى حرم (مانند تنعيم)
اَدوارى    دوره‌اى.  رجوع کنيد به: مجنون
اذن    اجازه
ارباب خمس    كسانى كه مىتوانند از خمس استفاده كنند.

ارباح    رجوع کنيد به: ربح
ارباح مكاسب    درآمد كسب، هر نوع درآمدى كه از طريق كسب و كار بدست آيد.
ارتداد    خارج شدن از دين اسلام. رجوع کنيد به: مرتد
ارتشاء    رشوه گرفتن، رشوه خوارى. رجوع کنيد به: رشوه
ارتفاع يا ارتقاء قيمت سوقى    افزايش قيمت جنس در بازار
ارتكاز عرفى    ثابت بودن يك مسأله در اذهان مردم
ارتماس    فرو رفتن در آب براى غسل، فرو بردن صورت و دستها در آب براى وضو
ارث    آنچه از ميت براى ورثه باقى مانده است.
ارثيه    رجوع کنيد به: ارث
ارجح    پسنديدهتر

ارز    پول كشورهاى بيگانه
ارش    ديهى جراحت وارد شده بر بدن
مابهالتفاوتِ قيمت جنس سالم و معيوب

ارض خراجيه    زمين آبادى كه با پيروزى و غلبه بر كفار، به دست مسلمانان فتح مىشود.

اركان نماز    اجزاى اصلى نماز يعنى: نيت، تكبيرة الإحرام، قيام متّصل به ركوع، ركوع و سجود، كه كم و زياد كردن هر يك از آنها (عمداً يا سهواً) نماز را باطل مىكند.

ازاله    برطرف كردن، از بين بردن
استبراء    استبراء از بول: عملى مستحب كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مىدهند. كه سه مرحله دارد:
مرحله اول: با دست چپ سه مرتبه از مخرج غائط تا بيخ آلت كشيدن
مرحله دوم: سه مرتبه از بيخ آلت تا سرختنه گاه كشيدن
مرحله سوم: سه مرتبه سر آلت را فشار دادن.
استبراء از منى: ادرار كردن پس از خروج منى (براى اطمينان از اينكه ذرات منى در مجراى بول نمانده باشد)
استبراء حيوان نجاست خوار: بازداشتن حيوان نجاست خوار از خوردن نجاست، تا وقتى كه به خوراك طبيعى خود عادت كند.
استبصار    جستجو. رجوع کنيد به: فحص
تشرف به مذهب حقه‌ى جعفرى
استتار    پنهان شدن
استجازه    درخواست اجازه
استحاضه    نام يكى از سه نوع خونى است كه زنها مى بينند. اين خون اگر زياد باشد، استحاضه‌ى كثيره و اگر كم باشد، استحاضهى قليله و در غير اين دو صورت، استحاضهى متوسّطه است.

    
استحاله    دگرگون شدن يك چيز؛ بطورى كه چيز ديگرى محسوب شود؛ مانند اينكه چوبِ نجس بسوزد و خاكستر شود.
استحصال    بدست آوردن
استحلاف    درخواست قسم خوردن
استخاره    طلب خير
كشف ماهيت و نتيجه يك عمل از جهت درستى يا نادرستى بوسيله تسبيح يا قرآن در موردى كه فرد در تصميمش ترديد داشته باشد.
استخلاص    آزادى ، خلاص كردن، طلب خلاصى كردن
استرجاع    گفتن آيهى شريفه «اِنّا للّه و انّا اليه راجعون» در هنگام مصيبت.

استرداد    پس گرفتن
استسقاء    طلب باران. رجوع کنيد به: نماز استسقاء
استشفاء    شفا خواستن، بهبود خواستن
استطاعت    توانايى انجام فرايض حج
استطاعت طريقى (سِربى): باز بودن راه
استطاعت مالى: در اختيار داشتن توشه و احتياجات سفر و همچنين وسيله نقليه.
استطاعت بدنى: سلامتى و توانايى براى اعمال حج.
استطاعت بذلى: استطاعتى كه از بخشش مال توسط ديگرى حاصل مى‌گردد.

استظلال    سايه قرار دادن بالاى سر
استظهار    دو يا سه روز قبل يا بعد از عادت (وقتيه يا عدديه) كه اگر زن در اين روزها خون ببيند، بايد بنابر حيض بگذارد هر چند علامت خون حيض را نداشته باشد.
استعلاء    برترى جستن
استعلام    پرسش كردن، آگاهى خواستن
استغفار    درخواست بخشش گناهان از خداوند. رجوع کنيد به: توبه
استفتاء    درخواست فتوا، سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعى يك مسأله
استفسار    پرسيدن و توضيح خواستن
استقبال    روبه قبله بودن
استقرار حج    باقى ماندن حج برگردن مكلفى كه مستطيع است و حج انجام نداده است.
استقصاء    دقت و تفحّص كامل، پىجويى كردن

استلام حجر    دست ماليدن و بوسيدن حجر الاسود به قصد تبرك
استلذاذ    لذت بردن. رجوع کنيد به: تلذذ
استماع    شنيدن، گوش دادن
استملاك    رجوع کنيد به: تملك
استمنا    انجام دادن كارى با خود كه موجب بيرون آمدن منى شود.
استنباط احكام    بدست آوردن حكم خداوند از منابع صحيح (كتاب، سنت، اجماع و عقل)
استنجاء    طهارت پس از تخلّى.
آب استنجاء: آبى كه براى اين طهارت بكار رفته است.
استنشاق    وارد كردن آب در بينى
استنكاف    سرپيچى كردن، امتناع كردن
استهلال    جستجو براى ديدن هلال ماه
گريه نوزاد هنگام ولادت
استيجار    رجوع کنيد به: اجاره
استيذان    درخواست اجازه
استيفاء حق    گرفتن تمام حق
استيلاء    تسلط پيدا كردن، غلبه يافتن
استيناف    از سر گرفتن عمل
اسراف    زياده روى كردن، از حد اعتدال خارج شدن. رجوع کنيد به: تبذير
اسقاط كافّه خيارات    ساقط كردن و از بين بردن هرگونه اختيار فسخ معامله
اسلام    تسليم و انقياد در برابر دين خاتم، كه گاه به معناى اقرار به توحيد و رسالت پيامبر اكرم (ص) نيز مىباشد  ايمان

اسماء متبركه    نامهاى مقدسى كه حفظ احترام آنها لازم است و لمس آنها بدون طهارت جايز نيست.
اشربه    آشاميدنى‌ها
اشكال دارد    يعنى چنين كارى موجب اسقاط تكليف نيست و نمىشود به آن اكتفا كرد؛ ولى در اين مورد مىتوان به فتواى مجتهدى كه در رتبهى بعدى است رجوع كرد. رجوع کنيد به: احتياط واجب
اشهُر حج    ماههاى شوال، ذى القعده و دههى اول ذى الحجه

اصلاح ذات البين    آشتى دادن
اصول دين    اركان دين: توحيد، نبوّت و معاد
اصول مذهب    اركان مذهب: إمامت و عدل
اضرار    ضرر رساندن
اضطرار    ناچارى، ناگزيرى
اِطباقى     رجوع کنيد به: مجنون
اظهار    آشكار كردن، بيان كردن چيزى بطور علنى
اظهَر    ظاهرتر، روشنتر (فتوى است)

اعاده    تكرار عمل
اعتكاف    اقامت و روزهدارى در مسجد، به مدت سه روز يا بيشتر، به قصد عبادت
اعدَل     عادلتر. رجوع کنيد به: عادل

اِعراض    روى گرداندن
اعراض از وطن: روى گردانى از وطن؛ بطورى كه انسان قصد كند براى زندگى به آنجا باز نگردد.
اعراض از مال: چشم پوشى مالك از مال يا حق خود.
اِعسار    تنگ دست شدن، ناتوانى بدهكار از پرداخت بدهى به خاطرِ نداشتنِ امكانات مالى (بجز ضروريات زندگى)
اعلام    آگاه ساختن
اِعلان    آشكار ساختن، علنى كردن
اعلم    داناتر
مجتهدى كه نسبت به ساير مراجع، قدرت بيشترى بر شناخت احكام الهى داشته باشد و بهتر بتواند احكام شرعى را استنباط كند و به اوضاع زمان خود، از ديگران آگاهتر باشد.

اعيانى     اموال غير منقول موجود در زمين؛ مانند خانه، چاه و درخت
ادعيه مأثوره    دعاهايى كه از معصوم نقل شده است.
اِغوا    گمراه كردن، منحرف كردن
اناطه    موكول كردن. رجوع کنيد به: منوط
افترا    رجوع کنيد به: تهمت
افشا    آشكار كردن، فاش نمودن
افضا    يكى شدن مجراى بول و حيض، يا مجراى حيض و غائط، يا هر سه
افطار    به پايان رساندن روزه
باطل كردن روزه
افلاس    ورشكستگى، بىپولى. رجوع کنيد به: مفلس

اقاله    بهم زدن عقد لازم با رضايت طرفين
اقامت    قصد ماندن در جايى به مدت ده روز يا بيشتر و يا قصد سكونت دائمى در يك شهر يا روستا
اقامه    بپا داشتن، انجام دادن
ذكرهاى مخصوص پس از اذان و هنگام آماده شدن براى نماز
اِقامهى معروف
برپا داشتن كارى كه از نظر شرع، پسنديده است.
اِقباض    تحويل دادن، پرداخت كردن
اقرار    اعتراف (به منظور اثبات يا نفى چيزى)
اقرب    اين تعبير در فقه در حكم فتواست.
الاقرب فالاقرب    مراعات نزديكترين و پس از آن نزديكتر؛ به عنوان مثال در باب ارث، در صورت وجود طبقهى اول، ارث به طبقهى دوم نمىرسد و يا در باب زكات فطره، پرداخت فطريه، به نزديكترين فقير خويشاوند ترجيح دارد.
اقوى     قوىتر (فتوى است)

اكتفا به رفع ضرورت    بسنده كردن به ميزان ناچارى. رجوع کنيد به: فع ضرورت
اكراه    وادار كردن شخص به كارى كه مايل به انجام آن نيست.
اكل مال به باطل    گرفتن مال ديگرى بدون دليل و بدون انجام دادن كار و يا پرداخت چيزى در مقابل آن
آلات لهو    ابزار عياشى و خوشگذرانىهاى نامشروع؛ مانند تار و طنبور

آلات مشتركه    ابزار و وسايلى كه هم در راه صحيح شرعى و هم در راه باطل (گناه) كاربرد دارد؛ مثل چاقو
التفات    توجه داشتن
اَماره    آنچه انسان را از جهل يا شك خارج كرده، موجب غلبه گمان يا اطمينان شود.
اماكن اربعه    رجوع کنيد به: اماكن تخيير
اماكن تخيير    مكانهايى كه مسافر مىتواند در آنها نماز را تمام يا شكسته بخواند (مسجد الحرام، مسجد النبى (ص)، مسجد كوفه و حرم امام حسين «عليه السلام»)
 ِاماله    داخل كردن داروى مايع در بدن، از طريق مخرج غائط، با ابزار مخصوص. رجوع کنيد به: تنقيه
امام    مقتدا، پيشوا
امام جماعت    پيش نماز، كسى كه در نماز به او اقتداء كنند.
اماميه    مذهب كسانى كه به امامت ائمهى دوازدهگانه (عليهم السلام) معتقد باشند.
امتزاج    آميختگى، مخلوط شدن
اَمر به معروف    خواستن از ديگران و وادار كردن آنها به رعايت احكام شرعى و كارهايى كه پسنديده است.
امرار معاش    گذراندن زندگى
اِمساك    خوددارى كردن، پرهيز از چيزهايى همچون محرمات احرام، مبطلات روزه و ...
امهال    مهلت دادن، فرصت دادن
اموال محترمه    اموالى كه بدون اجازه، نمى‌توان در آنها تصرف كرد.
امور حسبيه    كارهايى كه شارع مقدس راضى به رها كردن آنها نيست و متصدى آنها ولى فقيه يا نماينده‌ى اوست؛ مانند رسيدگى به اموال يتيمان
امين    امانتدار، مورد اعتماد
اِناث و ذكور     دختران و پسران، زنان و مردان
انتحار    خودكشى
انتصاف    دو نيم شدن، نصف شدن
انتقال     تغيير ماهيت يك ماده‌ى نجس در اثر جابجايى و از بين رفتن آن ماده؛ مانند انتقال خون انسان به پشه و تبديل شدن آن به خون پشه
آندوسكپى     عكسبردارى و نمونه‌بردارى از داخل بدن
اِنزال    بيرون آمدن منى
انشاء    آغاز كردن، ايجاد يك اعتبار يا خواسته و مانند آن با لفظ يا غير آن.
انصراف    برگشتن، پشيمان شدن، بازگشتن
اَنعام    چهارپايان اهلى؛ مانند گاو، گوسفند و شتر
اَنفال    اموالى كه به جهت ولايت و رهبرى بر امت اسلامى در اختيار امام معصوم «عليهم السلام» يا نايبش مى‌باشد.
اَنفحه    پنير مايه
اِنفساخ عقد    فسخ شدن خودبخودى عقد، به هم خوردن قرارداد، گسيختن عقد
اَنفيه    نوعى داروى استنشاقى كه از راه بينى استعمال مى‌شود.
اِنقلاب     دگرگون شدن؛ مانند تبديل شدن شراب به سركه
اِهتمام     اهميت دادن
اَهل ذمه    غير مسلمانانى كه به يكى از اديان الهى معتقدند و با عهد و پيمان در امان مسلمانان هستند.
اهل كتاب    غير مسلمانى كه به يكى از اديان الهى معتقد باشد و خود را تابع يكى از پيامبران صاحب كتاب بداند؛ مانند يهودى و مسيحى.
اوامر ولايى    رجوع کنيد به: احكام حكومتى
اوداج أربعه    رگهاى چهارگانه گردن حيوان. رجوع کنيد به: فرى اوداج اربعه
اوراق بهادار    اوراقى كه ارزش مالى دارند ولى پول نيستند مانند اوراق قرضه و اوراق سهام
اوراق قرضه    نوعى از اسناد مالى كه در معاملات بورسى و بانكى، قابل نقل و انتقال و داراى نرخ باشد ولى دلالت بر مالكيت مشاء چيزى نداشته باشد.
اورع    با تقواتر، كسى است كه نه تنها از معاصى، بلكه از شبهات هم بيش از ديگران اجتناب مى‌كند.
اوصيا    جمع وصى. رجوع کنيد به: وصى
اولى     سزاوارتر
اولياء دم    صاحبان خون مقتول. رجوع کنيد به: ولى دم
ايام استظهار    دو يا سه روز قبل يا بعد از عادت (وقتيه يا عدديه) كه اگر زن در اين روزها خون ببيند، بايد بنابر حيض بگذارد هر چند علامت خون حيض را نداشته باشد.
ايام البيض    سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمرى
ايام تشريق    سه روز بعد از عيد قربان (روز يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى الحجه) براى كسانى كه در سرزمين منى هستند.
ايام متبركه    اعياد و مناسبتهاى مذهبى؛ مانند ميلاد معصومين (عليهم السلام)
ايام نقاء    روزهايى كه زن از حيض و استحاضه و يا نفاس پاك مى‌باشد.
ايقاع    هر نوع قرار يا نقض قرارى كه يكجانبه باشد (يعنى نياز به قبول ديگرى نداشته باشد)؛ مانند طلاق.
ايلاء    قسم شوهر بر ترك عمل زناشويى با همسر دائمى خود (بيش از چهار ماه يا براى هميشه)
ايمان    اقرار و اعتقاد به اسلام (يعنى توحيد و نبوت پيامبر اكرم «صلى الله عليه وآله») همراه با اعتقاد به امامت و ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام)

منبع:http://www.leader.ir

Publish modules to the "offcanvas" position.