جایگاه زهد در فلسفه احکام و منش ائمه (ع) چیست؟

پرسش:

(ابتدا از طولانی شدن سوال عذر می‌خواهم. مجبور شدم کامل بنویسم تا منظورم کامل منتقل شود. شما هم لطفا کامل جواب دهید.) شهید مطهری در کتاب «حق و باطل» و «سیری در نهج‌البلاغه» که به فلسفه‌ی زهد اشاره می‌کنند، یکی از فلسفه‌های آن‌را «ایثار و از خودگذشتگی»‌ و فلسفه‌ی دیگر آن‌را «همدردی و مواسات با تنگ‌دستان» می‌داند. یعنی آنجا که اجتماع دو نیم میشود: برخوردار و محروم، آدمی با ایثار و تقسیم آن‌چه در اختیار دارد به ترمیم وضع نابسامان‏ مستمندان میکوشد. اما وقتی که میبیند «کُشته از بس که فزون است کفن‏ نتوان کرد»؛ وقتی که میبیند عملاً راه برخوردار کردن و رفع نیازمندی‌های مستمندان مسدود است و از ایثار هم کاری ساخته نیست، وقتی در شرایطی زندگی میکند که‏ مردم بینوا آن‌قدر زیاد و فراوانند که او نمیتواند با دادن لباسی که‏ میپوشد آنها را بپوشاند ، یا با دادن غذای خود آنها را سیر کند، و یا با بخشیدن پولی که در جیب خودش دارد آنها را متمکن کند؛ بلکه از اینها گذشته است: جامعه ای است فقیر و مفلوک و بیچاره که در گوشه‌های مملکت مردم نان جو هم گیرشان نمیآید. اختلافات طبقاتی به قدری است که‏ یکی «کشتی کشتی نعمت» دارد و دیگری «دریا دریا محنت». از یک نفر که در چنین جامعه‌ای است چه کاری ساخته است؟ تنها یک کار ساخته است، و آن همدردی کردن است. از کلام شهید مطهری در مورد همدردی (به عنوان یکی از فلسفه‌های زهد اسلامی) چنین بر می‌آید که ایشان همدردی را از این جهت سودمند می‌داند، که یک کمک روحی به مستندان است. یعنی وقتی فقیری ببیند که دیگران دارند می‌خورند و او نمی‌تواند بخورد، رنجش مضاعف می‌شود. از همین جهت است که ایشان این مطلب را برای حاکمان بسیار مهم‌تر می‌داند(چون آن‌ها الگو و مورد توجه مردم اند). از کلام شهید مطهری: ««آنچه دستور اسلام است همدردی است، که در روح فقرا تولید عقده‏ ننماید ، آن کسی که رفیق یا همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود . یک فلسفه زهد همدردی است. یعنی در شرایطی که کمک مادی غیر ممکن است لااقل باید کمک‏ روحی کرد . این نوع از زهد مخصوصا بر رهبران بیشتر واجب میشود . مستمند و محروم آنگاه که در کنار افرادی برخوردار و مرفه قرار میگیرد رنجش مضاعف میگردد ، از طرفی رنج ناشی از تهیدستی و دستنارسی به‏ ضروریات زندگی ، و از طرف دیگر رنج احساس تاخر و عقب ماندگی از حریفان . بشر بالطبع نمیتواند تحمل کند که دیگران که مزیتی بر او ندارند بخورند و بنوشند و بپوشند و قهقهه مستانه بزنند و او تماشاچی باشد و نظاره کند . وقتی که میبیند عملا راه برخوردار کردن و رفع نیازمندیهای مستمندان مسدود است با همدردی و همسطحی و شرکت عملی در غم مستمندان ، بر زخمهای دل مستمندان مرهم میگذارد. »» ولی به نظر می‌رسد که این تنها دلیل خوب بودن همدردی نیست. زیرا مثلا در روزه گرفتن (که یک گونه از زهد است) یکی از فلسفه‌های آن درک گرسنگی فقرا (و طبعا افزایش انگیزه‌ی دستگیری از آنان) است. استاد مطهری در هیچ جا به فلسفه‌ی دیگر همدردی، که همانا درک رنج محرومان و افزایش انگیزه‌ی کمک به آن‌هاست، سخنی نمی‌گوید. «سؤال این است که» : اولا آیا این فلسفه‌ی دوم صحیح است؟ ثانیاً این هر دو فلسفه آیا تنها دلایل همدردی اند؟ سخنان امام علی در نامه به عثمان بن حنیف شاید هیچ یک از این دو دلیل را بر نتابد: «هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه و لعل‏ بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت‏ مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری؟! او اکون کما قال القائل: و حسبک داء ان تبیت ببطنة و حولک اکباد تحن الی القد : دور باد که هوای نفس بر من غلبه کند و مرا به سوی انتخاب بهترین‏ خوراک‌ها بکشاند، در صورتی که شاید در حجاز یا یمامه افرادی یافت شوند که‏ امید همین یک قرص نان را هم ندارند و دیر زمانی است که شکمشان سیر نشده است. آیا سزاوار است شب را با شکمی سیر و انباشته صبح کنم در صورتی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهای سوخته هست؟! آیا من آن‌گونه باشم که شاعر میگوید: این درد تو را بس که شکم سیر بخوابی و در اطرافت شکم‌هایی گرسنه وجود داشته باشد.» این که در حجاز یا یمامه فقیری یافت شود، با دلیل اول همدردی سازگار نیست. زیرا فقیر هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر (یمامه) امام را نخواهد دید، تا فقر بر او فشار بیاورد یا نه. به نظر می‌رسد با دلیل دوم هم سازگار نیست. زیرا درک او از فقر آن‌ها تاثیری در آن‌ها ندارد. و ضمنا علی(ع) چنین دلیلی نمی‌آورد. او می‌گوید: من چطور سیر بخورم در حالی که آن‌ها گرسنه باشند. مثال دیگر: در جریان زلزله بم نقل می‌کنند بعضی از مادرانی که فرزندانشان در خانه ها گیر افتاده بودند و راه مسدود شده بود، هر چه غذا یا آب به آنها می دادند نمی خوردند و می گفتند بچه‌هایمان حالا گرسنه‌اند. چگونه ما می توانیم در حالی که بچه‌هایمان گرسنه هستند غذا بخوریم؛ در صورتیکه به اندازه‌ی بچه هایشان نیز غذا بود. این را ما در همه‌ی مادران دیده‌ایم. شاید بگویید که عُلقه و عواطفش به او چنین می گوید. در آن فطرت به خودی خود حکم دارد. یعنی این احساسات پاک مادرانه است. ولی من فکر می‌کنم که یک عمل را به این خاطر که از عاطفه سر بر می‌دارد نمی‌توان صحیح و اخلاقی شمرد. مثلا فرض کنید مادری که به خاطر علاقه و عشق به بچه‌اش، سهم بچه‌ی دیگران را به فرزند خودش می‌دهد. یا مثلا وقتی کار اشتباهی انجام داد، به خاطر محبتی که به او دارد او را تنبیه نمی‌کند و در نتیجه تربیت نمی‌شود (به اصطلاح لوس بار می‌آید). این کار هرچند در عواطف سرچشمه می‌گیرد، ولی چون غیرعقلایی است، مذموم است. پس صرف این که کاری از عاطفه سرچشمه می‌گیرد باعث اخلاقی شدن نمی‌شود. بلکه عقل هم باید آن را تأیید کند. همچنین در باره‌ی عمل امام علی، انتظار ندارم به من جواب دهید که: عواطف انسانی و عشق امام باعث آن بود. یا « انسان نمی‌تواند در حالی که می‌بیند کسی گرسنه است، خودش غذا بخورد. اصلا غذا از گلویش پایین نمی‌رود. به او مزه نمی‌دهد.» چون این -بدون دلیل عقلی- همان عواطف بدون دلیل است. همان طور که خانم‌ها بیشتر احساسی اند، و این گاه آن‌ها را از عقل دور می‌کند (شاید یکی از دلایل این که نمی‌توانند قاضی بشوند همین احساساتی بودن، و غلبه‌ی بیشتر عواطف بر عقل در آن‌هاست) (زیرا کسی به من این‌طور جواب داد(و من قبول نکردم): گاهی اعمال مشمول قاعده مصلحت اندیشی های عاقلانه نیست، بلکه در آن فطرت به خودی خود حکم دارد. این حکم که نتوان با وجود تشنگی دیگران، خود سیراب شد، از این دست است. خیلی از قضایای اخلاقی چنینند. مثلا امانت یا حیا یا غیرت اموری نیستند که بر سر آنها معامله شود، و اگر در جایی مصلحت بود، مجاز گردند.) مثال دیگر: شایسته است آدمی در روز عاشورا، از خوردن و آشامیدن -بدون قصد روزه - خودداری کند. در آخر روز، پس از عصر و پیش از مغرب، از غذا و آب مختصری (که مصیبت‌زدگان استفاده می‌کنند)تناول نماید، نه غذاهای لذیذ. نمونه: وقتی اویس قرنی در یمن شنید که پیامبر دندان مبارکشان در جنگ احد شکسته، دندان خودش را شکست (معتبر است؟)

 پاسخ:

   ضمن عرض سلام وآرزوی توفیق برای حضرت عالی نامه مفصل شما ملاحظه و اشکال های شما بر "زهد"و فلسفه آن مطالعه شد امید است این توضیحات مختصر به روشن شدن ذهن جستجو گرتان کمک نماید.

در این جواب ابتدا به تعریف زهد پرداخته و فلسفه آن را مرور می کنیم آن گاه به بعضی دیگر از سوال های فرعی شما جواب می دهیم .

تعریف زهد  

   زهد در لغت یعنی "بی رغبتی " انسان وقتی نسبت به چیزی زهد دارد یعنی بدان بی رغبت است .        
بعضی انسانها نسبت به این دنیا و بعضی دیگر نسبت به آخرت زاهدند یعنی رغبتی ندارند .معمولا مومنان و خداباوران نسبت به این دنیا زهد می ورزند و دلبستگی و رغبتی به زینتها و زیبایی های آن ندارند وآن را غایت و هدف خود قرار نمی دهند و فقط به عنوان یک وسیله و متاع و در حد منزل موقت ومحل کسب و تلاش برای آباد ساختن آینده بدان توجه دارند و همه عشق و غایت آمال آنان رسیدن به تعالی معنوی و کسب زاد و توشه آخرت است .
  در مقابل آنان دنیا گرایان هستند که غایت آمال و آرزوهایشان جمع اوری دنیا و متاع آن و بهره مندی از زینتها ولذتهای آن است و در ورای آن غایت و هدفی دیگر ندارندوبه آخرت بی رغبت ونسبت به ان زاهدند.
 و اما در اصطلاح زهد به همان معنای بی رغبتی به دنیا وزینتهای آن و هدف و غایت قرار ندادن آن است.
کسی که به آخرت بی رغبت است را اصطلاحا زاهد نمی گویند گر چه در لغت او هم نسبت به آخرت زاهد است .
 
   زهد وکمال طلبی  
زهد راه رسیدن به اوج کمال در آخرت است . کسانی که بخواهند تعالی یابند و اوج بگیرند این دنیا وزینت ها و لذت های آن را شایسته غایت قرار گرفتن نمی بینند و لذت طلبی و لذت گرایی را عامل تنزل و فرومایگی می بینند و چون علو و تعالی طلب هستند ازآن چشم می پوشند و عطای آن را به لقایش می بخشند .
 داستان معروف زاغ و عقاب بیانگر این مثال است .زاغ دلبسته به گند دنیا و لذایذ مادی است ولی عقاب اوج طلب است و اوج طلبی او رااز مشغول شدن به این دنیای متعفن و لذت های  مرداب وارش باز می دارد و سختی و کوتاهی عمر و ... را می پذیرد و اوج می گیرد و تعالی می طلبد .
   بنابراین راه رسیدن به بهشت زهد نیست بلکه زهد راه رسیدن به اوج بهشت است و کسانی که جمع بین دنیا و آخرت را می طلبند و لذت دنیا و آخرت را با هم می خواهند گر چه در خیلی وقت ها موفق می شوند ولی جمع بین دنیا و مراتب پایین آخرت می کنند و نمی توانند هم در دنیا به لذت رانی مشغول باشند و هم در  اخرت به مدارج   بالا برسند.   
فلسفه  زهد
فلسفه اصلی زهد بی رغبتی و روگردانی از لذات زودگذر مادی برای رسیدن به لذات عا لی و جاوید معنوی است.خداوند به انسان ها گوشزد کرده که دنیا و لذت های ان موقت ‘ گذرا و ناخالص است و ارزش غایت واقع شدن ندارند ولی اخرت و نعمت های ان جاوید ‘ همیشگی و در اوج صفا و ارزشمندی هستند و شایسته است که غایت و هدف واقع شوند.امام علی می فرماید:
ما لعلی و لذه یفنی و نعیم لا یبقی (1)
                  
علی را با لذت گذرا و نعمت بی دوام چه کار؟طبیعی است که مشغول شدن به دنیا و زینت های گذرای ان و همت خود را صرف رسیدن بدانان کردن ‘ انسان را از رسیدن به اوج باز می داردو کسی که بصیرت یافته هیچ گاه همت خود را صرف رسیدن و جمع کردن انها نمی کند و به کم ان قناعت کرده و وقت و سرمایه خود را در راه به دست اوردن متاع اخرت و زا د و توشه قیامت صرف می کند .
این بینش است که انسان های بصیر را از دنیا روگردان ساخته است. راوی گوید در دوران حکومت امام علی به منزل ایشان مشرف شدم و دیدم در خانه ان حضرت از فرش های زربفت و ظروف الوان و...خبری نیست. پرسیدم چرا این خانه خالی است و اسباب و اثاثیه ای ندارد؟ امام فرمود:
 ما قومی هستیم که برای منزل موقت اثاثیه تهیه نمی کنیم( و به حد ضرورت اکتفا می کنیم ) و ما را منزلی دائمی است که اثاثیه ارزشمند خود را به انجا می فرستیم و خود نیز به انجا منتقل می شویم (2).
 غایت خلقت انسان نیز رسیدن به اوج بندگی و تعالی معنوی است و دل بستن به دنیا و لذت های ان و صرف همت در راه ان‘اقدامی حیوانی است نه انسانی . امام علی می فرماید:
سوگند یاد می کنم به ذات خدا که به خواست خدا نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی بدهم که به قرص نانی و اندکی نمک قناعت بورزد و ان را مغتنم بشمارد. همانا ان قدر در خلوت های شب بگریم که اب چشمه چشمم خشک شود . شگفتا ایا این درست است که شتران در چراگاه ها شکم خویش را انباشته کنند و در خوابگاه خویش بخسبند و گوسفندان در صحرا ها خود را سیر کنند و د ر جایگاه خویش ارام گیرند و علی نیز شکم خویش را سیر کند و در بستر استراحت کند؟چشم علی روشن  پس از سالیان دراز به چهارپایان اقتدا کرده است. (3)

آری‘ ان حضرت دل دادن به دنیا و زینت های ان و مشغول شدن به خورد و خوراک را کاری حیوانی و دون شان خود می بیند و نسبت به دنیا زهد می ورزد و اخرت طلبی را وجهه همت خود می سازد.
 رو اوردن به دنیا و زینت های ان مساوی با بستن خود به تعلقات است و این فرد را زمینگیر نموده و سنگین بار می سازد و ادم زمین گیر و سنگین بار نمی تواند اوج بگیرد و تعالی طلب باشد. پس برای تعالی طلبی باید رها و سبکبار بود و زهد یعنی رهایی از تعلقات غیر خدایی و سبکباری از انها.
بنابراین فلسفه اصلی زهد به خود شخص و کمال او بر می گردد و حکمت های دیگر ، فرع آن است .
همدردی با فقیران و ایثار و از خود گذشتگی نسبت به دیگران ، می توان جز< نتایج زهد محسوب شود ، نه فلسفه اساسی آن  و آنچه در کلام شهید مطهری نیز آمده و شما نقل کردید ، با عنوان «یک فلسفه زهد» ذکر شده است و روشن است که اثبات یک چیز و اشاره به یک چیز ، نفی موارد دیگر نمی کند ؛ بنابراین آنچه در کلام شما به عنوان فلسفه زهد ذکر شده ، نیز می تواند از جمله آن باشد . آنچه شهید مطهری نقل می کند ، شاید در بیان فلسفه یا فلسفه های زهد نباشد ، یعنی محور سخنان ونوشته های او در منبعی که بیان نمودید ، زهد نیست ، بلکه موضوع از خود گذشتگی و ایثارباشد و در این موضوع به مسئله زهد اشاره کرده باشد و این متفاوت با آن است که کسی بخواهد از ابتدا به موضوع زهد و فلسفه های آن بپردازد.
آری درست است :  زاهد بخصوص اگر از رهبران اجتماع باشد هم با زهد خود با فقیران همسانی کرده و بار غمی از دل انان بر می دارد و هم نعمت های دنیایی که نصیبش شده را به دیگران ارزانی می دارد و انان را بر خود مقدم می سازد و این ایثار و از خود گذشتگی برایش اسان است ولی اینها فلسفه زهد نیستند.فلسفه اصلی زهد همان است که گفتیم.
رهبران اجتماع از جهت دیگر هم خود را موظف به همسانی با فقرا می دانند زیرا امامت جامعه را برعهده دارند  و با زندگی  همسان با توده ‘ نمی گذارند غم فقر انان را از پا دراورد . انان به لحاظ خدایی خود را موظف می دانند همرنگ فقیران باشند تا فقیران با انان احساس همسانی کنند .این است که پیا مبر به امام علی می فرماید :
  یا علی خداوند تو را امام مسکینان و فقیران قرار داده و تو را به امامت بر انان و انان
را به اقتدا بر تو راضی ساخته است.
وقتی توده محروم  امام جامعه را از لحاظ مادی در سطح خود می بینند ‘تحمل فقر بر انان اسان می گردد. وقتی امام در سطح فقیران زندگی کند ‘اوازه سلوک او به همه اقطار زمین و همه دوره های زمان می پیچد و همیشه فقیران خود را همانند امام می بینند و نه تنها احساس غم نمی کنند  بلکه چه بسا بر این فقرو همسانی بر خود می بالند.
 و اما از یک جهت دیگر هم رهبران اجتماع باید در سطح توده زندگی کنند تا مشکلات زندگی توده را در یابند و برای حل و رفع ان بکوشند . امم جامعه اگر در رفاه و اسایش باشد و سختی زندگی توده را نچشد‘طبیعی است که برای رفع ان سختی ها جدیت چندانی به خرج نخو اهد داد.
سوال دیگر این بود که ایا صرف عاطفی بودن برای اخلاقی بودن کافی است یا علاوه بر عاطفی بودن باید عقلانی هم باشد ؟ بله ‘ ما هم قبول داریم که که صرف احساسی بودن کافی نیست و باید عقلانی هم باشد .ولی گاهی ما شیطنت و دنیا طلبی و انحصار گرایی را عقلانیت می نامیم در حالی که عقلانیت با عبودیت همراستا ست و ان چه با عبودیت همراستا نباشد ‘ عقلانی نیست.
مثالی که طرح کرده اید باید به خوبی تصویر شود . ما هم قبول داریم که اگر دیگران تشنه اند و شما هم تشنه اید و امکان سیراب شدن دارید ‘ سیراب شوید و در جهت سیراب کردن دیگران هم قدم بردارید ولی گاهی آب فقط برای سیراب شدن یک نفر کافی است . در اینجا هم شما بدان محتاجید و هم دیگران و این از خود گذشتگی و ایثار شما  نسبت به دیگری نه اقدامی غیر عقلایی که فوق عقلایی است.
یا اگر تشنگان محبوب های شما و خدا هستند و شما راضی نیستید قبل از انان سیراب شوید. این هم نه غیر عقلایی که فوق عقلایی است .
و اما مطلبی که در مورد اویس پرسیده اید  در کتب معتبر ثبت نشده و معلوم نیست اصلی داشته باشد .
امیدواریم که توضیحات فوق توانسته باشد در حل مسئله و روشن تر شدن ابعاد مختلف، یاری دهد.
موفق باشید.

1- نهج البلاغه‘ خطبه 215.

2- مجموعه ورام ‘ ج2‘ ص22.

3- همان ‘ حکمت 99.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location