فايده خلقت كراتِ ديگر براي انسان به عنوان محور و كانون خلقت, چيست؟

پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید. سوالی که می خواستم مطرح کنم این است که ما انسان ها روی کره زمین زندگی می کنیم. کره زمین نسبت به خورشید حجم بسیار کوچکی دارد. خورشید در منظومه شمسی قرار دارد و منظومه شمسی تنها قسمت ناچیزی از کهکشان راه شیری است. طبق یافته های دانشمندان کهکشان راه شیری هم بسیار کوچکتر از قسمت های دیگر این جهان است که تاکنون کشف شده چه برسد به نقاطی که هنوز به روشنی از آنها اطلاعی در دسترس نیست. خواستم بپرسم این همه عظمت و این همه آفرینش برای انسانی که روی زمین هم جای زیادی برای زندگی دارد نعوذ بالله اسراف نیست؟ در غیر اینصورت هدف خداوند از این همه آفرینش چه بوده است؟ با تشکر

 پاسخ:

با سلام و ادب

اين پرسش به دو شكل قابل فهم و تفسير مي باشد. نخست اينكه بگوييم فايده خلقت كراتِ ديگر براي انسان به عنوان محور و كانون خلقت, چيست؟ ديگر آنكه بگوييم كه خداي متعال خود از آفرينش اين كرات چه غايتي را دنبال مي نمايد؟

اگر مراد از اين پرسش همان فايده كرات و منظومه ها براي موجود انساني بوده باشد, بايد گفت كه اين منظومه ها با تمام عظمتي كه دارند, مي تواند كاركرد آياتي براي بندگان الهي داشته باشد. به اين معنا كه انسان با كشف و مطالعه اين كرات و منظومه ها مي تواند به جلال و عظمت الهي دست يابد و معرفت خود را نسبت به خداي متعال فزوني بخشيده, و اعمال بندگي خود را از روي بصيرت و معرفت انجام بدهند. شايد يك تفسير از آيه شريفه هفتم از سوره هود همين باشد آنجا كه خداي متعال فرمود: «هو الذي خلق السموات و الارض في سته ايام و كان عرشه علي الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا».(1)

البته ناگفته نماند كه ممكن است غير از هدف فوق ، اهداف ديگري نيز در اين بين بوده باشد  كه بايد با تامل و تحقيق اسرار ديگري از نظام موجود را بازگشود و افق هاي ناپيداي هستي را براي بشر معلوم ساخت كه دانش امروزي بخشي از آن را معلوم ساخته است كه البته رفته رفته گستره عجز و جهل آدمي از رهگذر همين علم تجربي آشكار مي شود و معلوم مي گردد كه هستي و اسرار آن را نمي توان به آساني معلوم ساخت. از جمله اینکه همه این کهکشانها به نوعی با هم ارتباط دارند و چه بسا آمادگی زمین برای خلقت انسان بر روی آن ، به نوعی وابسته به کرات و مجموعه کهکشانها و فعل و انفعلاتی باشد که لازم بود به تدریج صورت گیرد و تکامل یابد تا به خلقت انسان برسد.

اما اگر مراد, غايت و مراد خداوندي از خلقت آسمانها و زمين بوده باشد, بايد نگاه خود را به هدف الهي از كل خلقت معطوف داشت. در موضوع هدف الهی از خلقت جهان هستی ، دو نظریه اصلی وجود دارد:

1- عرفا معتقدند چون خداوند اراده نموده از خفا بيرون آيد و جمال اسما و صفات خود را در اشيا و افراد مشاهده نمايد، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرينش انسان و ساير پديده‏ها ظهور و تجلى است. خداوند انسان و جهان را خلق نمود تا اين كه ظاهر و هويدا شود، نه اين كه كسى او را بشناسد.(2) آنها هم چنین معتقد اند که خلقت جهان هستی بر اساس عشق و دوستی خداوند به ذات خود است و چون به ذات خود عاشق است ، به زیبایی هایی که لازمه ذات رحیم و رحمان و جمیل و جمالش هست ، نیز عاشق است و از این عشق تمام جهان هستی نمودار شد.
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری      ارادتی بنما تا سعادتی ببری

2- فلاسفه اسلامى گفته‏اند: چون خداوند واجد همه كمالات است و هيچ نقصى در او نبوده و بى نياز مطلق است، هيچ گونه كمبودى ندارد تا بخواهد با آفرينش جهان يا انسان، آن را جبران نمايد و يا سودى از آفرينش عالم و آدم نصيب او شود. خداوند چون كامل است، لازمه كمالش فيّاض و بخشندگي است، پس بايد فيض بخشى و بخشندگى كند، در نتيجه بايد جهانى زيبا و كامل بيافريند. بنابراين صدور وجود و هستى از خداوند واجب است.(3)
به عبارت دیگر در كنار همين هدف از خلقت آسمان ها و زمين, مي توان غايت آفرينش كهكشان ها و كرات ديگر را چنين تبيين نمود كه براساس اينكه خداوند فياض مطلق است. مقتضاي فياض بودن حق تعالي اين است كه هرآنچه كه استعداد كمال و كسب فيض از خداي بي نهايت داشته باشد, بتواند از فيض الهي نيز بهره مند شود. بنابراين تمامي موجودات به اندازه ظرف استعدادي خود از خداوند كسب فيض وجودي مي كنند وخداي متعال به جهت فياض بودن خود, حتما چنين فيضي از خود نشان خواهد داد و آن امر مستعد را به كمالِ ممكن خود خواهد رساند.  

اما در واقع هر دو نظریع عارفان و فیلسوفان به یک نتیجه ختم می شود و آن این که آفرینش جهان هستی لازمه صفاتی مانند علم ، قدرت ، حکمت ، رحمت و فیاضیت الهی است . یعنی همان گونه که علت به صورت ضروری وجود معلول را اقتضا می کند ، صفات الهی نیز علت وجود جهان هستی است و چون علت وجود دارد ( صفات کمالی خداوند ) معلول نیز وجود خواهد داشت (جهان هستی با همه زیبایی ها و کمالات)

جهان هستي با تمام نظم و زيبايي هايش نمادي از لطف، مهرباني، علم، قدرت، حکمت و... خداست به طوري که بدون آفرينش، صفات جمال و جلال خدا مخفي و پنهان مي ماند و به عبارتي هر «بود»ي ، «نمود»ي دارد؛ نمي شود روغن باشد اما چربي نداشته باشد و رحمت باشد ، اما بخشش و فیض وجود نداشته باشد!

بنابراين از همين جا مي توان نتيجه گرفت كه خلقت جهان نتيجه صفات خداوند است . خداوند فيض و بخشش دارد و لازمه آن اين است كه هر چه امكان وجود دارد ، فيض و هستي خداوند را دريافت كند و چون قابليت وجود براي جهان هستي بود ، خداوند آن را آفريد ؛

از اين رو هستي بخشي جهان، با تمامي نظم و زيباييش و صورتگري انسان با تمامي استعداد و توامنديش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شايسته است که ما سپاس گزار خدا و قدر شناس او باشيم.

خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد ، جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كامل‏ترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن است، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است.

چنان چه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كامل‏ترين صورت ممكن را داشته باشد.

در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آن‏ها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت ، راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبي‏ها و پاكي‏ها دعوت مي كند ، ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواسته‏ها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنمايي‏هاي پيامبران او را به سوي خوبي‏ها فرا مي خواند. او در عرصه‏هاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهي‏ها ، عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد.

 چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سخت‏ترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي امکان وجود دارد و همواره چنين صحنه‏هايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود.

اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنه‏هاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند فراهم نمي كرد باز جهان كامل‏ترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند ؛ زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است.

1 . هود /7.
2. سيد حسن ابراهيميان، انسان‏شناسى، ص 115 و 114.
3. همان، ص 116 و 115، با تلخيص.

Comments (0)

There are no comments posted here yet

Leave your comments

  1. Posting comment as a guest. Sign up or login to your account.
Attachments (0 / 3)
Share Your Location