چند پرسش و پاسخ مفید قرآنی

پرسش1 :دليل معجزه بودن قرآن را بيان كنيد.

پاسخ: در ابتدابايد معنا و حقيقت اعجاز و معجزه و شرايط آن ذكر شود تا ببينيم آيا اين شرايط در قرآن موجود است.

 حقيقت اعجاز اين است كه مدّعي نبوت، عمل خارق العاده‌ای را انجام دهد و ديگران را براي انجام همانند آن دعوت كند اما از آوردن مانند آن عاجز و ناتوان باشند.(1)

 قيود و شرايط مذكور در قرآن مجيد ديده مي شود، يعني پيامبر اسلام با معجزه قرآن ادعاي نبوت كرد و مردم را به هماوردي (تحدّي) فرا خواند تا جايي كه حاضر شد كافران تنها يك سوره بياورند و از تمام جهانيان براي ساختن سوره كمك بگيرند.(2)  چهارده قرن است كه اين ندا در گوش جهانيان طنين انداز است، ولي كسي نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد يا موفق شود.

 اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظي نيست، بلكه جنبه هاي متعددي را شامل مي شود.

برخي از وجوه اعجاز قرآن

1- اعجاز طريقي: يعني قرآن كه معارف والا و معاني بلند و سخنان حكيمانه و دانش هاي مختلف در آن جمع شده، توسط شخصي آورده شده که حتی خواندن و نوشتن را نمي دانست.

بر اين اساس قران مجيد روي كلمه «امّي» در مورد پيامبر(ص) تكيه كرده و خطاب به پیامبر مي فرمايد: "پيش از اين كتابي نمي خواندي و چيزي با دست خود نمي نوشتي تا مايه ترديد و شك گمراهان گردد".(3) 

2- اعجاز بیانی: شيوه سخن گفتن قرآن طوري است كه با آن چه بشر تا كنون شنيده و گفته، تفاوت زياد دارد. هیچ کلامی در زيبايي ظاهر و شيريني بيان به پای قرآن نمی‌رسد. آنچه علماي ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مي كنند، در بالاترین مقیاس در قرآن وجود دارد. قرآن  داراي سبك خاصي است كه نظير آن يافت نمي شود. از اين رو «وليد بن مغيره» که از بزرگ‌ترین ادیبان زمان جاهلیت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخني شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پريان. گفتار او شيريني خاصي دارد". اما او براي خنثي كردن تأثير قرآن گفت: بگوييد پيامبر ساحر است.(4)

نظماهنگ الفاظ و صراحت و قاطعيت، متانت و عفّت بيان معانی، همه نشان دهنده زيبايي و هنر قرآن مجيد است.

يك آيه از قرآن، ابن مقفع، اديب معروف را به زانو در آورد و آن آيه «يا ارض ابلعي ماءك...»(5) مي باشد، زيرا در عين اختصار ماجراي طوفان نوح را با تعبيرات كوتاه و بسيار پر معني شرح مي دهد. به گفته بعضي از محقّقان 23 نكته از صنايع ادبي در همين آيه جمع است.(6)

يكي از صاحب نظران مي گويد: يك حرف از قرآن در جايگاهش معجزه است، زيرا آن حرف، كلمه‏اي را كه در آن واقع شده نگاه مي دارد و آن كلمه آيه را و آن آيه آيات بسيار را و همين راز اعجاز جاوداني قرآن است.(7)

3- اعجاز معنايي: قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، چون به شكل بسيار زيبايي مسائل اعتقادی را مطرح كرده و خداوند را به زيباترين وجه توصيف كرده است. 

همچنین آياتي از قرآن همخوان با قواعد علمي امروز است، مانند جاذبه عمومي، آفرينش جهان، حركت زمين، حركت منظومه شمسي، زندگي در كرات ديگر، زوجيت گياهان، زوجيت عمومي و علل نزول باران.(8) اين حقايق در گذشته براي بشر ناشناخته بوده و برخي از موارد همچنان مجهول است.

موريس بوكاي در كتاب "مقايسه‏اي ميان تورات، انجيل و قرآن و علم" پس از تطبيق آيات قرآن با دستاوردهاي علمي مي گويد: "چگونه مي توان از تطبيق قرآن با جديدترين فرآورده‏هاي علمي بشر در شگفت فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نياورد؟!"

جالب آن كه در مفاد آيات قرآن كوچك‏ترين اختلافي وجود ندارد و اين يكي ديگر از نشانه‏هاي اعجاز قرآن در بخش اعجاز معنايي است. قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره كرده: "آيا درباره قرآن نمي‌انديشند كه اگر از سوي غير خدا بود، اختلافات فراواني در آن مي يافتيد".(9)

گونه‌های دیگر اعجاز:

1- اعجاز در پيشگويي‏هاي تاريخي مانند غلبة روم بر ايران،‏

2- اعجاز در بيان رخدادهاي تاريخي پيشين.

3- جامع بودن دانش‏هاي مختلف. قرآن كتاب حقوقي یا اخلاقي و یا كلامي و اعتقادي نیست، نیز تاريخي و بلاغي نمی‌باشد و در رشتة خاص علمي نیست اما در عين حال، همه اين دانش‏ها را در خود جمع كرده است.

براي مطالعه بيشتر به كتاب‏هاي ذير مراجعه كنيد:

كتاب تفسير نوين، محمد تقي شريعتي.

قرآن و آخرين پيامبر، ناصر مكارم شيرازي.

برهان رسالت، جعفر سبحاني.

وحي و نبوت، شهيد مطهري.

تفسير الميزان، ج 1،  علامه طباطبايي.

پي نوشت‏ها: 

  1. جعفر سبحاني، الهيات و معارف اسلامي، ص 262.
  2. بقره (2) آيه 23.
  3. عنكبوت (29) آيه 48.
  4. مجمع البيان، ج 9، ص 387.
  5. هود (11) آيه 44.
  6. مكارم شيرازي، پيامقرآن، ج 8، ص 122.
  7. محمد تقي شريعتي، تفسير نوين، قسمت مقدمه، ص 52.
  8. مكارم شيرازي، پيامقرآن، ج 8، ص 190 - 180.
  9. نساء (4) آيه 82.

پرسش2: دلایل عدم تحریف قرآن چیست؟

پاسخ: پیش از پرداختن به پاسخ، لازم است مراد از «تحریف در قرآن» روشن شود. قرآن پژوهان و مفسران برای تحریف تا هفت معنا برشمرده‌اند، اما معنایی که مرکز گفت و گو شده، عبارت است از: پدید آمدن هرگونه زیاده یا کاستی در متن قرآن موجود. تحریف به زیاده، معتقدان چندانی ندارد و تقریباً نظریه‌ای متروک است. بیش‌تر بحث در دایرة تحریف به کاستی و نقصان در قرآن مطرح است که اکثر دانشمندان مسلمان – اعم از شیعه و سنی – با ردّ هرگونه ادعای تحریف این گونه در قرآن، به دلایل زیادی استناد کرده‌اند تا پیراستگی ساحت قرآن مجید را از هرگونه دخل و تصرف به اثبات برسانند. قرآن كريم معجزه جاويدان، و سند رسالت حضرت محمد(ص) است.

 اين كتاب آسماني ويژگي ها و امتيازاتي دارد، از جمله اين كه از آغاز نزول تا كنون از تحريف مصون مانده، و قرآن فعلي بدون كم و زياد همان قرآني است كه بر پيامبر نازل شده، چرا كه حافظ و پاسدار قرآن، خداي قادر و توانا است: «إنّا نحن نزّلنا الذكر و إنّا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرديم و ما خود نگهدار آن خواهيم بود».(1) 

در اين آيه خدا خويشتن را ضامن نگهداري قرآن معرفي كرده است. از اين جا معلوم مي شود كه اگر جن و انس و تمام قدرت ها بر ايجاد تحریف در قرآن متحد شوند، هيچ كاري از پيش نخواهند برد. از اين رو خدا فرمود: «همانا این قرآن، کتابی نفوذ‌ناپذیر است که نه از پیش رو و نه از پس، باطل به آن راه ندارد و از جانب خداوند حکیم و ستودنی نازل گشته است».(2)

دلايل عدم تحريف قرآن

  1. 1. گذشته از دلایل قرآن که در بالا نمونه‌هایی از آن اشاره شد، عدم تحریف قرآن دلایل دیگری نیز دارد. از جمله:
  2. 1. گواهی تاریخ

بنا به گواهی غیر قابل تردید تاریخ، امکان تحریف و دستکاری قرآن وجود نداشته؛ زيرا قرآن كتابي است كه از روز اوّل مورد عنايت و اهتمام مسلمانان بوده است. قرآن براي مسلمانان همه چيز بوده است: قانون اساسي، دستور عمل زندگي، برنامه حكومت، كتاب مقدس آسماني و رمز عبادت و بندگي. قرآن كتابي بود كه مسلمانانِ همواره در نماز و مسجد و خانه و ميدان جنگ، به هنگام رو به رو شدن با دشمنان و به عنوان استدلال بر حقانيت مكتب، از آن استفاده مي كردند.

از تواريخ اسلامي استفاده مي شود كه تعليم قرآن را مِهر زنان قرار مي دادند. اصولاً تنها كتابي كه در همه محافل مطرح بود و هر فردی را از آغاز عمر با آن آشنا مي كردند و هر كس مي خواست درسي از اسلام بخواند، آن را به او تعليم مي دادند، قرآن مجيد بود.

با توجه به اين كه قرآن به صورت يك مجموعه، با همين شكل فعلي در عصر پيامبر جمع آوري شده بود،(3) و مسلمانان سخت به يادگرفتن و حفظ آن اهميت مي دادند. اصولاً شخصيت افراد در آن عصر تا حد زيادي به اين شناخته مي شد كه چه اندازه از آيات را حفظ كرده باشند. شمار حافظان قرآن به اندازه اي زياد بود كه در تواريخ مي خوانيم در يكي از جنگ ها كه زمان ابوبكر واقع شد، چهارصد نفر از قاريان قرآن به قتل رسيدند. در داستان "بئر معونه" (يكي از آبادي هاي نزديك مدينه) و جنگي كه در آن منطقه در زمان حيات پيامبر(ص) اتفاق افتاد، مي خوانيم كه جمع كثيري از قاريان در حدود هفتاد نفر شربت شهادت نوشيدند.(4)

از اين مطالب روشن مي شود كه حافظان و قاريان و معلّمان قرآن آن قدر زياد بودند كه تنها در يك جنگ اين تعداد شهید شدند، چرا كه قرآن فقط قانون اساسي براي مسلمانان نبود، بلكه همه چيز آن ها بود، مخصوصاً در آغاز اسلام كه هيچ كتابي جز آن نداشتند و تلاوت و قرائت و حفظ و تعليم و تعلّم مخصوص قرآن بود. قرآن يك كتاب متروك در گوشة خانه و يا مسجد كه گَرد و غبار فراموشي روي آن نشسته باشد نبود تا كسي از آن كم كند يا بر آن بيفزايد.

حفظ قرآن به عنوان يك سنت و عبادت بزرگ هميشه ميان مسلمانان مطرح بوده و هست، نیز بعد از پيدا شدن صنعت چاپ كه سبب شد اين كتاب به عنوان پرتیراژترين كتاب در كشورهاي اسلامي چاپ و نشر گردد، باز حفظ قرآن به عنوان يك سنت ديرينه و افتخار بزرگ، موقعيت خود را حفظ كرد، به طوري كه در هر شهر و ديار هميشه جمعي حافظ قرآن بوده و هستند. اكنون در بعضي كشورهاي اسلامي مدرسه هايي وجود دارد كه برنامه شاگردان آن در درجة اوّل حفظ قرآن است. سنت حفظ قرآن از عصر پيامبر(ص) و به دستور و تأكيد آن حضرت در تمام قرون ادامه داشته است. هم چنين سنت قرائت قرآن در شب ها و روزهاي متعدد و ثواب بسياري كه برای قرائت ذكر شده است. با چنين وضعي اصولاً تحريف قرآن امكان پذير نبوده است.

  1. 2. وجود کاتبان وحی: علاوه بر همه، پدیدة نويسندگان وحي نباید فراموش شود، يعني كساني كه بعد از نزول آيات بر پيامبر آن‌ها را يادداشت مي كردند. شمار حافظان را از چهارده تا چهل و سه نفر نوشته اند.

بنا به نقل ابوعبدالله زنجاني در كتاب "تاريخ قرآن" پيامبر(ص) نويسندگان متعددي داشت كه وحي را يادداشت مي كردند و آن ها چهل و سه نفر بودند كه بيش از همه "زيدبن ثابت" و امير مؤمنان علي بن ابي‌طالب(ع) در امر کتابت قرآن ملازم پيامبر در اين رابطه بودند".(5)

آنها در برخي موارد آنچه را كه نوشته بودند، برای پيامبر مي‌خواندند تا هر گونه اشتباه احتمالي رفع شود. كتابي كه اين همه نويسنده داشته، چگونه ممكن است تحريف شود؟

  1. 3. دعوت همة پيشوايان اسلام به قرآن موجود:

 بررسي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام نشان مي دهد كه ایشان از آغاز اسلام، مردم را به تلاوت و عمل به قرآن موجود دعوت مي كردند، و اين ثابت می‌کند كه كتاب آسماني به صورت يك مجموعه دست نخورده در همة قرون، از جمله قرون نخستين اسلام موجود بوده است.

مولاي متقيان علي(ع) بعد از رسيدن به خلافت هيچ اشاره اي به كم يا زياد شدن قرآن نفرمود؛ نه تنها اين كار را نكرد،‌ بلكه بارها مردم را به عمل و چنگ زدن به قرآن موجود دعوت نمود. اگر كم و زيادي در قرآن پيش آمده بود،مسلّماً آن حضرت قرآن اصلي را بر مردم عرضه مي نمود.

  1. 4. خاتمیت:

پس از قبول خاتميت پيامبر(ص) و اين كه اسلام آخرين آيين الهي است، و رسالت قرآن تا پايان جهان برقرار خواهد بود، چگونه مي توان باور كرد كه خدا اين يگانه سند اسلام و پيامبر را پاسداري نكند؟ (8)

چون يكي از دلايل نبوت‌های تازه، تحريف كتاب آسماني بوده است و اگر تحريف در قرآن صورت گرفته بود، بايد پيامبري از طرف خداوند براي اصلاح مي آمد، در حالي پيامبر اسلام، خاتم پيامبران شناخته شده است.

با توجه به اين دلايل و دلايل ديگر كه در كتاب‌هاي علوم قرآنی نوشته شده است،(9) علما و دانشمندان و مفسران اسلامي، با قاطعيت تمام، تحريف قرآن را ردّ كرده و معتقد شده‌اند كه قرآن مجيد به هيچ وجه تحريف نشده و نخواهد شد.

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: «يكي از ضروريات تاريخ اسلام اين است كه در 14 قرن قبل، محمد(ص) مبعوث به نبوت شده، كتابي آورده كه آن را قرآن ناميده، در طول حياتش مردم را به آن شريعت دعوت كرده، نيز از مسلّمات تاريخ است كه با همين قرآن تحدّي كرده و آن را معجزه نبوت خود خوانده، نيز هيچ حرفي نيست كه قرآن موجود همان قرآني است كه او آورده و براي بيشتر مردم معاصر خودش قرائت كرده است».(10)

امام خميني(ره) مي فرمايد: «هر كس از اهتمام مسلمانان به جمع آوري قرآن و حفظ و ضبط قرائت و كتابت آن با خبر باشد، به سستي و بطلان پندار تحريف پي مي برد. اخباري كه اهل تحريف به آن تمسك جسته اند، چنان ضعيف است كه نمي توان بدان استدلال نمود، يا اخباري جعلي بوده كه نشانه هاي جعل از سر و روي آن مي بارد، و يا مفهوم آن به قدري بيگانه و دور از واقعيت است كه نمي توان به آن اعتنا كرد».(11)

تحريف آن به معناي افزودن چيزي بر قرآن، ميان مسلمانان هيج گوینده‌ای ندارد، اما تحريف به معنای كاستن از آيات، تنها برخي از علما بدان معتقد بودند. اين را هم علماي شيعه و سني جواب قاطع داده اند، تا جايي كه مرحوم شيخ صدوق عقيده بر «مصونيت قرآن از تحريف» را از اصول شيعه دانسته و مي فرمايد: «اعتقاد ما اين است: قرآني كه خدا بر حضرت محمد(ص) نازل فرمود، همان است كه در يك مجلد و در دسترس همة مردم قرار دارد. هر كس به ما نسبت دهد كه مي‌گوييم قرآن بيش از اين است، مسلّماً دروغگو مي باشد».

 پي نوشت ها :

  1. حجر (7) آيه 9.
  2. فصلت (41) آيه41 و 42.
  3. تفسير نمونه، ج1، ص 8 - 10؛ قرآن هرگز تحريف نشده، آيت الله حسن زاده، آملي ص 28.
  4. تفسیر نمونه، ج11، ص 23.
  5. ابوعبدالله زنجاني، تاريخ قرآن، ص 24.
  6. تفسير نمونه، ج 11، ص 21 - 26.
  7. قرآن هرگز تحريف شده؛ آيت الله خويي، بيان، ج 1، ص 305.
  8. علامه طباطبايي، تفسير الميزان (ترجمه) ج 12، ص 150.
  9. محمد هادي معرفت، مصونيت قرآن از تحريف، ص 69 (حاشيه حضرت امام بر كفایة الاصول، بحث حجت ظواهر.
  10. آيت الله جوادي آملي، تسنيم، ج1، ص 99.
  11. باب حادي عشر (اعتقادات صدوق)، ص 93.

پرسش3 :  با توجه به مکی و مدنی بودن سوره‌ها قرآن راچه كسى به اين ترتيب در آورده است و اين ترتيب بر اساس چيست ؟

پاسخ : مدارك متعدد وزيادى اين واقعيت را تأييد مى كنند كه قرآن ، به صورتى كه اكنون در دست مااست ، در عصر پيامبر(ص) و به فرمان او جمع آورى شده است.

على بن ابراهيم قمى از امام صادق(ع) نقل كرده است كه رسول خدا به على فرمود: قرآن درقطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است ، آن را جمع‌آورى كنيد؛ سپس اضافه مى كند: على از آن مجلس برخاست و آن را در پارچهء زردرنگى جمع آورى نمود و سپس بر آن مهر زد(1).

گواه ديگر اين كه دانشمند معروف اهل تسنن دركتاب از على بن رياح نقل مى كند كه :على بن ابيطالب وابى بن كعب ، قرآن رادر زمان رسول خدا جمع آورى كردند.

سومين شاهد جمله‌اى است كه نويسندهء معروف اهل سنت دركتابش از زيدبن ثابت آورده است كه

مى‌گويد: ما در خدمت پيامبر قرآن را از قطعات پراكنده جمع آورى مى كرديم وهر كدام را طبق راهنمايى پيامبر در محل مناسب خود قرار مى داديم ، ولى با اين حال اين نوشته هامتفرق بود، پيامبر به على دستور داد كه آن را يك جا جمع كند و ما را از ضايع ساختن آن برحذر مى داشت .

سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه مى گويد: قرآن در زمان رسول‌الله  به همين صورت كنونى جمع آورى شده بود(2). طبرانى وابن عساكر از چنين نقل مى كنند كه شش نفراز انصار، قرآن را در عصر پيامبرجمع آورى كردند.(3)

نيز همو نقل مى كند كه از انس بن مالك پرسيدم : چه كسى قرآن را در عصر پيامبر  جمع آورى كرد؟گفت : چهار نفر كه همه از انصار بودند : 1 ابى بن كعب ؛2 معاذ؛3 زيدبن ثابت ؛ 4ابوزيد. امادر مورد ترتيب سوره هاى قرآن براساس مكى و مدنى بودن، قرآن پژوهان اعم از اهل سنت يا شيعه براى شناخت سوره ها و آيات  مكى ومدنى ، سه قاعده يامعيار را ذکر كرده‌اند:

أ) قاعده همگانى يعنى آنچه درمكه وپيرامون آن نازل شده ، مكى است و آن چه درمدينه و پيرامون آن نازل شده مدنى است .

ب ) قاعدهء ناظر به انسان‌ها باشد، يعنى آن چه مربوط به اهل مكه باشد غالباً با «یا أیّها الناس»  بوده ومكى است و آن چه خطاب به اهل مدينه باشد غالباً باخطاب مدنى « یا أیها الذین آمنوا» است .

ج ) قاعده زمانى (كه محققان آن را جامع و مانع تر شمرده‌اند)  اين است كه آيات و سوره هايى كه پيش ازهجرت نازل شده ، مكى است و آيات و سوره هايى كه پس از هجرت فرود آمده ، مدنى است ؛ چه در مكه نازل شده باشد و چه در مدينه يادر سفرها و غزوات . البته بعضى ديگر از علما معيارهاى ديگرى را وضع كرده‌اند.(4)

در قرآن مجيد اين مسئله اجماعى است كه پيامبر آن را به اين ترتيب در آورده است ، اما درمورد ترتيب سوره هاى قرآن كريم ، اختلاف وجود دارد(5).بعضى مى گويند: ترتيب سوره هاى قرآن اجتهادى است ؛ به اين معنا كه صحابه پيامبر به هنگام جمع آورى قرآن ، مطابق ذوق و سليقه شخصى خود، ترتيب موجود رادر سوره هاى قرآن به وجود آورده‌اند. دليل اجتهادى بودن ترتيب سوره هاى قرآن، اختلاف مصاحف صحابه مى باشد، چون اين مصاحف از نظر ترتيب سوره ها متفاوت هستند. برخى صحابه سوره ها و آيات قرآن رابر حسب نزول آنهامرتب ساختند؛ مانند مصحف على (ع)كه در آن سوره هاى مكى پيش از سوره هاى مدنى قرار دارد، در حالى كه مصحف عبدالله بن مسعود از نظر ترتيب سوره‌ها كاملابا ترتيب مصحف على  متفاوت است .

در مقابل اين نظريه ، بعضى بر اين عقيده اند كه ترتيب سوره هاى قرآن ، توقيفى است ؛به اين معنا كه صحابه پيامبر هنگام جمع آورى قرآن طبق اشاره پيامبر سوره هاى قرآن را مرتب مى كردند. يكى از ادله توقيفى بودن ترتيب موجود در سوره هاى قرآن، روايتى است كه از ابى بن كعب نقل شده است كه: رسول خدا مرا احضار كرد و فرمود: جبرئيل مرا مأمور ساخت كه به تو درود و تهنيت گفته و قرآن را بر تو بخوانم ، ابى عرض كرد: پدر ومادرم فداى تو باد، مرا به ثواب وفضيلت قرآن آگاه فرما. رسول خدا ثواب قرائت سوره ها را از سوره آغاز و به ترتيب تا آخرين سوره (الناس ) بيان فرمود.(6)

پی‌نوشت‌ها:

  1. تفسير نمونه ، ج 1، ص 9- 8 به نقل از تاريخ القرآن ، ابوعبدالله زنجانى ، ص 44.

2.همان، به نقل از مجمع البيان ، ج اوّل ، ص 15

3 . همان ، ص 10 به نقل از منتخب كنزالعمال، ج 2، ص 52

  1. بهاءالدين خرمشاهى ، قرآن كريم ترجمه و واژه‌نامه‌ها، ص 660- 659؛ تاريخ قرآن ، رامياد، ص 603- 601.
  2. سيد محمدباقر حجتى ، تاريخ قرآن كريم ، ص 86- 85؛ سفينة البحار، ج 2، ص 421، به نقل از تاريخ قرآن و مجمع البيان ، ج 10، ص 305
  3. پژوهشى در تاريخ قرآن كريم ، ص 89؛ ص 67- 64

پرسش4:  اگر مطالب قرآن كهنه نمى شود، چگونه مسائلى از قبيل بردگي، جنگ با روش هاى قديمي، ماه هاى قمري، نصاب گاو و شتر و ... مطرح شده است؟ آيا اين ها نشان اختصاص آن به زمان خاص نیست؟

پاسخ:  قرآن كريم و دين مقدس اسلام آمده تا بشر را تا پايان دنيا هدايت نمايد و راه سعادت و خوشبختى هر دو جهان را به وي ارائه نمايد. از همين رو باطل و كهنگى در قوانين اسلام راه ندارد.

قرآن مى فرمايد: «و اين كتابي است قطعاً شكست ناپذير،‌كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمى آيد، چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است".(1)

اميرمؤمنان علي(ع) دربارة‌ قرآن فرمود: «كتاب خداوند ميان شما سخنگويى است كه هيچ گاه زبانش از حق گويى خسته نمى شود، و خانه اي است كه پايه هايش هرگز فرو نمى ريزد،‌و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند».(2)

با توجه به اين كه بشر نيازهاى ثابت و متغير دارد، اسلام بر نيازهاى ثابت انسان، مُهر ثابت زده است،‌ اما نیاز متغير او را تابع نياز هاى ثابت قرار داده،(3) و اين اعجازى است كه در ساختمان دين به كار رفته و موجب شده كه همواره با پيشرفت زمان و تغيير اوضاع و احوال اجتماعى و فرهنگي، پاسخ گوى پرسش ها و نيازهاى روز باشد. با توجه به اين ويژگى، فقهاى شيعه در هيچ عصرى با بن بست و مشكلات حل نشدنى فقهى روبه رو نگشته اند. اين نکته باتوجه به دو مطلب روشن مى شود:

1.علاوه بر احكام عبادى مثل نماز، روزه، حج و ... كه احكام ثابتي هستند،‌اصول ثابت ديگرى نیز هست كه نحوة‌ پياده كردنش بستگى به زمان اجرا دارد و با اقتضاى زمان قابل تغيير است، مثلاً حفظ اسلام اصل ثابت و مسلّمي است، اما چگونه و با چه روشى اسلام حفظ مى شود، بستگى به شرايط زمان دارد. يك وقت شرايط زمان اقتضا مى‌کند كه امام با دشمن صلح كند،‌ مانند صلح امام حسن مجتبي(ع) و زمان ديگر حفظ كيان اسلام به قيام و كشته شدن در راه خدا است، مثل نهضت مقدس امام حسين(ع). از همين رو اميرمؤمنان (ع) 25 سال مانند کسی كه استخوان در گلو و خار در چشم داشت، براى حفظ اسلام صبر كرد و از حقّ مسلّم خود صرف نظر نمود، ولى هنگامى كه به قدرت رسيد، محكم ايستاد و در مدت كمتر از پنج سال،‌ سه جنگ داخلى را پاسخگو شد.

برابری و همدردى با مسلمانان اصل ثابت ديگر است كه در هر زمان بايد انجام گيرد، ليكن زمانى

حمايت‌هاى سياسى و زمان ديگر همكارى فرهنگى و وقت ديگر كمك هاي مالى به عنوان مواسات اسلامى به حساب مى آيد.

استفاده از لباس شهرت حرام است اما اين كه چه لباسى لباس شهرت است، بستگى به زمان دارد. آمادگى دفاعى براى مسلمانان اصل ثابت است ولى وسايل دفاع مثل شمشير، سپر،‌ تانك، هواپيماى جنگي، بمب اتم و ... طبق نياز روز تهيه مى گردد.

2.قوانين اسلام به شكل قضاياى حقيقيه وضع شده ، نه قضاياي خارجيه؛ يعنى طبيعت اشيا را در نظر گرفته و روى طبيعت حكمى برده است.(4) هر وقت اين طبيعت و موضوع پيدا شد، حكم مى آيد و هر وقت موضوع از بين رفت،‌ حكم از بين مى رود، مثلاً مى گويد: غصب، دزدي و شراب حرام است؛ گوشت گوسفند حلال است و اگر مال به حد نصاب تعيين شده برسد، زكات دارد،‌ يا منافع كسب اگر از مخارج سالانه زياد آمد، خمس دارد و ... در تمام اين موارد اسلام از اوّل نگفته اين موضوعات بايد پيدا شود، بلكه گفته اگر اين موضوعات در خارج پيدا شد، حكمش اين است. چنانچه موضوع از بين رفت، حكم از بين مى رود.

در مورد بردگى هم مسئله از اين قرار است. اسلام نگفته بردگى بايد باشد بلكه با توجه به وجود بردگى در زمان ظهور اسلام و صلاح نبودن الغاى مطلق بردگى در آن زمان، اسلام راه آزادى بردگان را آورده است. توضيح اين كه: اسلام هرگز ابداع كنندة بردگى نبوده است،‌ بلكه در حالى ظهور كرد كه نظام برده‌داری سراسر جهان را گرفته بود،‌و با تاروپود جوامع بشرى آميخته بود،‌ حتى تا حدود صد سال پيش (1890 ميلادي) ادامه داشت. اسلام براى آزادى بردگان طرحى را مطرح نمود كه بدون اين كه جامعه را مختل نمايد، به تدريج موجب آزادى تمامى بردگان گردد. بنابراين اسلام نگفته حتماً بايد بردگى باشد تا با الغاى بردگى گفته شود اين قانون اسلام از بين رفت،‌ بلكه با توجه به وجود بردگى در زمان ظهور اسلام و مصلحت نبودن الغاى بردگى در آن زمان،‌ قوانينى وضع كرد كه در دراز مدت آزادى بردگان را به ارمغان آورد.

ماه هاى قمرى بدين لحاظ مقياس احكام الهى قرار گرفته كه يك مقياس طبيعى است و در اختيار همگان مى باشد. يكى از امتيازات قوانين اسلام اين است كه دستورهاى آن معمولاً طبق مقياس هاى طبيعى قرار داده شده،‌ زيرا مقياس هاى طبيعى وسيله‌اى است كه در اختيار همگان قرار دارد و گذشت زمان اثرى بر آن نمى گذارد، اما مقياس هاي غير طبيعى در اختيار همه نيست،‌ حتى در عصر ما هنوز همة مردم نتوانسته‌اند از مقياس هاى جهانى استفاده كنند.

 اسلام مقياس را گاهى وجب، گاهى گام، گاهى بند انگشتان و گاهى طول قامت انسان و در مورد تعيين وقت، غروب آفتاب و طلوع فجر، گذشتن خورشيد از نصف النّهار و رؤيت ماه قرار داده است. درست است كه گردش خورشيد در برج هاى دوازده گانه وسيلة خوبى براى تعيين ماه هاى شمسى است ولى اين تقويم با اين كه طبيعى است، به درد همه نمى خورد و تنها دانشمندان نجوم از طريق رصد هاى نجومى مي توانند بودن خورشيد را در فلان برج تشخيص دهند. به همين دليل ديگران مجبورند به تقويم هايى كه به وسيلة منجمان تنظيم شده مراجعه كنند،‌ ولى گردش منظم ماه به دور زمين، تقويم روشنى به دست مى دهد كه حتى افراد بى سواد و بيابانگرد قادر به تشخيص آن هستند.(5)

از اين رو تقويم اسلامى بر اساس تقويم قمرى و گردش ماه است و براى هميشه مسلمانان براى انجام اعمال عبادى كه نيازمند به زمان بندى است،‌ از اين تقويم استفاده مي نمايند. پس اين تقويم كهنه نشده است.

در مورد نصاب شتر و گاو و ... بايد گفت مسئلة زكات امروز هم مطرح است، زيرا گاو داران و گوسفنداران و كشاورزان زيادى هستند كه داراى شرايط پرداخت زكاتند و بايد با مراجعه به رسالة مرجع تقليد خود، با مسايل زكات آشنا شوند.

برای آگاهی بیش‌تر به كتاب اسلام و مقتضيات زمان اثر شهيد مرتضى مطهرى مراجعه کنید.

پی‌نوشت‌ها:

  1. فصلت (41) آيه‌41 و 42.
  2. نهج البلاغه (فيض الاسلام) ص 403، خطبه‌ 133.
  3. مرتضى مطهري،‌ اسلام و مقتضيات زمان، ج 1، ص 14و 218.
  4. همان،‌ ج 2، ص 16.
  5. تفسير نمونه، ج 2، ‌ص 6، و ج 8، ‌ص 228.

پرسش5: آيا به تمام نكات علمى روز در قرآن اشاره شده است؟

پاسخ: ابتدا بايد هدف از نزول قرآن را دانسته، سپس به پاسخ بپردازيم.

قرآن، كتاب انسان سازى است كه هدف آن راهنمايى بشر به راه راست و هدايت وى در مسير تكامل مى‏باشد. قرآن راه خير و شر را به بشر مى‏نمايد و طريقه وصول به آن را روشن مى‏گرداند تا بشر با به كار بستن اين برنامه زندگانى به خدا تقرب جويد و به سعادت و كمال جاودانه نائل شود.

قرآن كتابى است كه حتى در زمينه مسائل شرعى به ذكر كليات بسنده کرده؛ به طور مثال فقط حكم وجوب نماز و روزه بيان شده و كيفيت آن در روايات آمده است؛ بنابراین نباید انتظار داشت که در قرآن مسایل جزئی دانش‌های مختلف بیان شده باشد. بسیاری از این دانش‌ها، مربوط به دنیا و نظام طبیعی است و به انسان قدرت تسلط و تصرف در عالم طبیعت و ماده را می‌دهد.

اين كتاب آسمانى، كتاب فيزيك، گياه‏شناسى، زيست‏شناسى و يا روانشناسى نيست اما در عين حال سعادت و كمال انسان‏ها هماهنگ با حقايق جهان هستى است و برنامه‏اى كه براى خوشبختى از طرف خداوند ترسيم شده، بى ارتباط با حقايق عالم هستى نبوده، بلكه جزئى از آن است ؛ بنابراين لازمه برنامه الهى كه در قرآن آمده، آن است كه انسان حقيقت عالم را بشناسد. در قرآن، اين حقايق بيان مى‏شود تا انسان به عظمت خدا و علم و قدرت بيكران الهى دست يابد. اين مسئله در راستاى دست يابى انسان به سعادت و كمال است، به همين جهت از آنها تعبير به نشانه‏هاى الهى مى‏شود كه انسان با درك آنها پى به حقيقتى كه در پس اين آيات و نشانه‏ها قرار دارد نائل شود؛ بنابراين، اهداف را در آياتى كه مربوط به عالم هستى و جهان طبيعت است مى‏توان جستجو نمود:

1 - پى بردن به عظمت و قدرت الهى‏

2 - شكر گزارى نعمت‏هاى الهى

3 - انسان با ديدن اين عظمت‏ها و توجه به آن، معرفت فطرى پيدا كرده و شناختش شكوفا شده و با ايمانى راسخ‏تر دستورهای الهى را به جا آورد.

بنابراين قرآن يك كتاب تربيت و انسان ساز است كه براى تكامل فرد و جامعه در جنبه‏هاى معنوى و مادى نازل شده است. قرآن يك دائرةالمعارف بزرگ نيست كه تمام جزئيات علوم رياضى، جغرافيا، شيمى، فيزيك، گياه‏شناسى و مانند آن در آن آمده باشد، هر چند در برخى مواقع به تناسب (بحث‏هاى توحيدى و تربيتى) پرده از روى قسمت‏هاى حساس از دانش‏ها برداشته، ولى آن چه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهايى قرآن را تشكيل مى‏دهد، انسان سازى است كه در اين زمينه چيزى را فرو گذار نكرده است.

پس نبايد ضرورتاً در جستجوى تمام قوانين و تئورى‏هاى فيزيك و شيمى و زيست‏شناسى و در قرآن بود، يا درصدد تطبيق نظريه‏ها و تئورى‏هاى جديد با آيات بود.

در قرآن بخشى از حقايق علمى در مورد عالم طبيعت به صورت كلى و مطلق، بى آنكه صراحت در يك قانون يا نظريه علمى داشته باشد، بيان شده است؛ يعنى در بخشى كه خداوند در مورد عالم طبيعت و جهان هستى سخن مى‏گويد، نبايد در جستجوى تطبيق با برخى از نظريه‏هاى علمى بود، زيرا چه بسا اين قوانين و نظريه‏ها پس از گذشت مدت زمانى، بطلان آنها اثبات شود، نتيجه آن خواهد بود آيه‏اى را كه با تئورى علمى تطبيق داده‏ايم باطل شود، مگر آنكه قانون مسلّم علمى باشد، مانند كروى بودن زمين و حركت آن كه برخى آيات با اين قوانين تطبيق مى‏كند.(1)

    در عین حال برخی بر این نظریه هستند كه قرآن مشتمل بر تمامى اصول و مبانى علوم‏طبيعى و رياضى و فلكى و حتى رشته‏هاى صنعتى و اكتشافات علمى ‏مى‏باشد و چيزى از علوم و دانستنى‏ها را فرو گذار نكرده است. قرآن علاوه‏بر يك كتاب تشريعى، كتاب علمى نيز به شمار مى‏رود.آنها براى اثبات این عقیده، خواسته‏اند دلايلى از خود قرآن ارائه دهند،از جمله آيه «و نزلنا عليك‏الكتاب تبيانا لكل شي‏ء؛(2)قرآن را بر تو فرستاديم تا بيانگر همه چيز باشد». «ما فرطنا في‏الكتاب من شي‏ء(3)؛در كتاب-قرآن-چيزى فرو گذار نكرديم‏». «و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين ؛ هيچ خشك و ترى نيست مگر آن كه در كتابى آشكار[ثبت] است‏».

   در حديثى از عبد الله بن مسعود آمده:«مَن أراد علم الاوّلين و الآخرين فليتدبرالقرآن؛(4) هر كه علوم گذشتگان و آيندگان را خواهان باشد، در قرآن تعمق‏نمايد».

    اولين سؤال كه متوجه صاحبان اين نظریه مى‏شود، آن است كه از كجا و چگونه‏اين همه علوم و صنايع و اكتشافات روز افزون، از قرآن استنباط شده،چرا پيشينيان به‏آن پى نبرده و متاخران نيز به آن توجهى ندارند؟!

    ديگر آن كه آيات مورد استناد با مطلب مورد ادعا بیگانه است، زيرا آيه سوره‏نحل دربارة بيان فراگير احكام شريعت است.آيه در صدد اتمام حجت‏بركافران است كه روز رستاخيز هر پيامبرى با عنوان شاهد بر رفتار امت‏هاى خودبر انگيخته مى‏شود و پيامبر اسلام نيز شاهد بر اين امت مى‏باشد،زيرا كتاب وشريعتى كه برای او فرستاده شده، كامل بوده و همه چيز در آن بيان شده است: «وجئنا بك شهيدا على هؤلاء.و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شي‏ء و هدى و رحمة و بشرى‏للمسلمين». (5) يعنى جاى نقص و كاستى در بيان وظايف و تكاليف شرعى باقى‏نگذارديم،تا هدايت و رحمت و بشارتى باشد براى مسلمانان. با ملاحظه شأن ‏نزول و مخاطبان مورد نظر و نيز صدر و ذيل آيه،به خوبى روشن است كه‏مقصود از«تبيانا لكل شى‏ء» فراگيرى و جامعيت احكام شرع است.

    اصولا شعاع دائره مفهوم هر كلام،با ملاحظه جایگاهى كه گوينده در آن قرارگرفته، مشخص

 مى‌گردد، مثلا محمد بن زكريا كه كتاب‏ «من لا يحضره الطبيب‏» را نگاشت و ياد‌آور شد كه تمامى آن چه مورد نياز است، در اين كتاب فراهم ساخته‏، از جایگاه يك پزشك عالى مقام سخن گفته است،از این رو مقصود وى از تمامى‏نيازها،در چار چوب نيازهاى پزشكى است.

    بر همين شيوه مرحوم صدوق كتاب ‏«من لا يحضره الفقيه‏»را تاليف نمود،تا مجموع نيازهاى در محدوده فقاهت راعرضه كند. هم چنين است آن گاه كه خداوند بر كرسى تشريع نشسته،دربارة كتب و شرايع نازل شده بر پيامبران،چنين تعبيرى ايفا كند كه صرفا به جامعيت‏جنبه‏هاى تشريعى نظر دارد!

    همين گونه است آيه «ما فرّطنا في الكتاب من شي‏ء» (6) اگر مقصود از «كتاب‏» قرآن‏باشد، در صورتى كه ظاهر آيه چيز ديگر است و مقصود از كتاب،كتاب تكوين و درباره علم ازلى الهى است.

    آيه چنين است: «و ما من دابة في الارض و لا طائر يطيربجناحيه الا امم امثالكم.ما فرطنا في الكتاب من شي‏ء ثم الى ربهم يحشرون؛(7)  ماهمه موجودات و آفريده‏ها را زير نظر داريم و هيچ چيز بيرون از علم ازلى ما نيست‏و سرانجام همه موجودات به سوى خدا است».

    آيه «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين(8)» در اين‏جهت روشن‏تر است،كه همه موجودات و كردارشان در علم ازلى الهى، ثبت‏ و ضبط است و حضور بالفعل دارد.

    اما حديث ابن مسعود،صرفا دربارة علومى است كه وى با آن آشنايى‏داشته و آن،علوم و معارف دينى است و مقصود از اولين و آخرين،سابقين و لاحقين انبيا و شرايع آنان مى‏باشد،كه تمام آن چه در آن‏ها آمده در قرآن فراهم‏است. (9)

    به كارگيرى ابزار علمى براى فهم معانى قرآنى،كارى ‏دشوار و ظريف است،زيرا علم حالت ثبات ندارد و با پيشرفت زمان، گسترش ودگرگونى پيدا مى‏كند و چه بسا يك نظريه علمى-چه رسد به فرضيه-كه روزگارى‏حالت قطعيت‏به خود گرفته باشد، روز ديگر همچون سرابى نقش بر آب،محو ونابود گردد.

    اگر مفاهيم قرآنى را با ابزار ناپايدار علمى تفسير و توجيه كنيم، به‏ معانى قرآن كه حالت ثبات و واقعيتى استوار دارند،تزلزل بخشيده و آن را نا استوارمى‏سازيم. گره زدن فرآورده‏هاى دانش با قرآن،كار صحيحى به نظرنمى‏رسد.

    آرى اگر دانشمندي با ابزار علمى كه در اختيار دارد و قطعيت آن برايش روشن‏است،توانست از برخى ابهامات قرآنى-كه در همين اشاره‏ها نمودار است-پرده‏بردارد،كارى پسنديده است.مشروط بر آن كه با كلمه ‏«شايد» نظر خود را آغاز كند وبگويد:شايد-يا به احتمال قوى-مقصود آيه چنين باشد،تا اگر در آن نظريه علمى‏تحولى ايجاد گردد،به قرآن صدمه‏اى وارد نشود و صرفا گفته شود كه تفسير او اشتباه‏بوده است.

    اما به اين نكته بايد توجه داشت كه هرگز نبايد ميان ديدگاه‏هاى استوار دين وفراورده‏هاى ناپايدار علم،پيوند ناگسستنى ايجاد نمود.

    در قرآن اشارات علمى و گذرا بسيار است. برخى از اين اشارات از ديرزمان و برخى در ساليان اخير با ابزار علم روشن شده و شايد بسيارى ديگر را گذشت‏زمان آشكار سازد

    دانشمندان -به ويژه در عصر حاضر-در اين باره بسياركوشيده‏اند،گرچه افرادى به خطا رفته ولى بسيارى نيز موفق گرديده‏اند.

جهت آگاهى بيشتر به كتاب معارف قرآن، آيت الله مصباح يزدى مراجعه فرماييد.

پى‏نوشت‌ها:

    1- انعام (6)، آیه 38.

    2- نحل(16) آیه 89.

  1. انعام ، آیه 38

    4- غزالى،احياء العلوم،  باب 4،آداب تلاوة قرآن،ج 1،ص 296.

    5- نحل، آیه 89.

    6- انعام ، آیه 38.

    7- همان.

    8- همان، آیه 59.               

    9- دكتر احمد ابو حجر،التفسير العلمي للقرآن في الميزان،ص 131.

پرسش6: حروف مقطعه در آغاز سوره‌های  قرآن چه معنایی دارد؟

پاسخ: برخی از سوره ها باحروفی آغاز می شود كه چون ناپیوسته قرائت می شود، به حروف مقطعه نام گذاری شده است. تبیین این حروف از آغاز تاریخ تفسیرتاكنون همواره توجه مفسران و قرآن پژوهان را به خود معطوف داشته و در تحلیل آن دو راه پیموده اند:

 1- برخی این حروف را راز و رمزی میان خدا و رسول اكرم (ص) دانسته، از این رو آن را غیر قابل تفسیرمی دانند،

 2- گروه دیگری (كه بیشتر آن ها مفسران و قرآن شناسان هستند) برآنند كه این حروف مانند سایر آیات اگر چه معرفت كنه آن ممکن نیست، اما تفسیر پذیر است.(1)

ابتدا برخی از ویژگی های حروف مقطعه را ذكر می كنیم، سپس به برداشت ها و تحلیل های مفسران از حروف مقطعه می پردازیم.

برخی از ویژگی های حروف مقطعه:

 1-حروف مقطعه از مختصات قرآن است و در سایر كتاب های آسمانی مانند تورات و انجیل سابقه ندارد.

 2- این حروف اختصاص به سوره های مكی یا مدنی ندارد، زیرا در 27 سوره مكی و در دو سوره مدنی آمده است.

 3- حروف مقطعه اوایل سوره ها ، برخی یك حرفی است ، مانند : "ن" و "ق" بعضی دو حرفی مانند : "طس" ، "یس" ، "طه" و "حم" برخی سه حرفی، مانند : "الم"، "الر" و "طسم" بعضی چهار حرفی مانند : "المص" و برخی پنج حرفی، مانند: "كهیعص" و "حم عسق.(2)

 4 - برخی از این حروف اصلا تكرار نشده است، مانند "ن" و "ق" ؛ بعضی دوبار تكرار شده ، مانند "ص" كه در سوره "ص" به طور مستقل ذكر شده و در سوره اعراف جزو "المص" قرار گرفته ؛ برخی از آن ها شش بار تكرار شده، مانند "الم" و بعضی از آنها هفت بار تكرار شده، مانند "حم" و آن سوره های هفتگانه به "حوامیم سبعه" موسوم است.

 5- حروف مقطعه پس از حذف مكررات آن‌ها چهارده حرف است.(3)

 6- در 29 سوره ای كه حروف مقطعه دارد، در آغاز یا متن آنها سخنی از وحی، نبوت و قرآن است و این یك مطلب مشترك بین این سوره ها می باشد.

 7- بین حروف مقطعه هر سوره با محتوای آن ارتباط خاصی است. بر این اساس ، همة سوره هایی كه با حروف مقطعه همگون آغاز می شود، در خطوط كلی مضامین نیز همگون است.

اما این كه حروف مقطعه بر چه معنا و مفهومی دلالت دارد، آرا و احتمال های گوناگون ابراز شده :

أ) حروف مقطعه از متشابهاتی است كه علم آن مخصوص خدا است و درك آن توسط افراد ممکن نیست.

ب) حروف مقطعه هر سوره نام همان سوره است، چنان كه سوره های "یس" و "طه" و "ص" و "ق" هر كدام به نام حروف مقطعه خود نام گذاری شده اند.

پ) حروف مقطعه نام های قرآن كریم است.

ت) هر یك از حروف مقطعه، علامت اختصاری و اشاره به اسمی از  اسمای حسنای الهی و برخی نیز رمز و اشاره به نام پیامبر است.

ث) حروف مقطعه اجزای اسم اعظم الهی است و اگر به درستی و از روی بصیرت تركیب شود، اسم اعظم ظهور می كند. اسم اعظم نامی است كه با آن می توان در جهان هستی، تصرف كرد و انسان های عادی به معرفت آن دسترسی ندارند.

ج) حروف مقطعه سوگندهایی است كه خداوند یاد كرده بر این كه قرآن، كلام و كتاب اوست. سر سوگند به این حروف آن است كه حروف الفبا دارای شرافت و حرمت است.

چ) این حروف براساس حساب ابجد اشاراتی است به مدت بقای اقوام و امت ها و اجل آنها و نعمت ها و بلاها ، چنان كه در روایات آمده كه "المص" ناظر به انقراض دولت اموی است.

ح) حروف مقطعه برای مرز بندی بین سوره ها و نشانه پایان سوره قبلی و شروع سوره بعدی است.

خ) این حروف به منزله خلاصه و پیام اجمالی محتوای سوره است. (4)

د) حروف مقطعه مقدمه و كلید سوره ها است.

ذ) سوره های دارای حروف مقطعه مشترك ، در مضامین و سیاق نیز با یكدیگر مشابه و متناسب است. این تشابه ویژه میان سوره های مزبور با سایر سوره ها وجود ندارد.

ر) حروف مقطعه رمز و سری بین خدا و رسول اكرم (ص) است و مقصد از آن فهماندن دیگران نیست.

ز) خداوند می خواهد بگوید كه قرآن از جنس همین حروف الفبا است كه روزمره با آن سر و كار دارید اما از آوردن مثل آن ناتوان هستید، پس بفهمید كه این كلام از ناحیه خداوند است.

در بسیاری از سوره ها ، پس از حروف مقطعه ، آیه بعدی در مورد قرآن و نزول وحی است.

پی نوشت ها:

 1-آیت الله عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج2 ، ص 63 و63.

 2-همان ، ص 65 و 66 .

 3-بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج1، ص 925.

  4-تسنیم، ج2، ص 80 تا 95، با تلخیص.

پرسش7: حجاب از منظر قرآن چگونه است و فلسفه آن چیست؟

پاسخ: در ابتدا به رابطة حجاب و پوشش اسلامى مى‏پردازيم:

حجاب به معناى پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(1)

اين واژه تنها به معناى پوشش ظاهرى يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان شدن از ديد مردِ بيگانه است. بدين سبب هر پوششى حجاب نيست.

در قرآن آمده است: «و إذا سألتموهن متاعاً فاْسئلوهن مِن وراءِ حجاب؛(2) چون از زنان پيغمبر متاعى خواستيد، از پس پرده بخواهيد». اين آيه درباره زنان و بيش‏تر در مورد مسائل سياسى و اجتماعى است،(3) نه پوشش زن در مقابل نامحرم.

به كارگيرى كلمه حجاب در‌خصوص پوشش زن اصطلاحى نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسيارى گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود. «ويل‌دورانت» مى‏گويد: «اين امر مبناى پرده پوشى ميان مسلمانان به شمار مى‏رود».(4) برخى مدّعى شده‏اند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده، در حالى كه آيات مربوط به حجاب، پیش از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت همان طور كه «ويل دورانت» مى‏گويد و كتب تفسير شيعه و سنى تأييد مى‏كند، اعراب چنين پوششى نداشتند و عادتشان «تبرّج» و خودنمايى بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «ولا تبرجن تبرج الجاهليّة الاولى؛(5) و زينت‏هاى خود را مانند زمان جاهليّت آشكار نكنيد.»

آن چه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز و ازدواج رواج داشته، واژه ستر و ساتر به معناى پوشش و وسيله پوشش در مقابل نامحرم بوده است. بنابراين وظيفه پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و در خانه و پستو قرار دادن آنان نيست، در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليت‏هاى اجتماعى منظور نيست، بلكه اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان، بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد و مشاركتش در فعاليت‏ها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد.(6)

ضرورت پوشش اسلامى در قرآن‏

پوشش اسلامى از احكام ضرورى اسلام است، زيرا نص صريح قرآن بر آن گواهى مى‏دهد، بنابراين هيچ مسلمانى نمى‏تواند در ضرورت حجاب ترديد كند، زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده و هم روايات بسيارى بر وجوب آن گواهى مي‌دهد. به همين جهت فقيهان شيعه و سنى، به اتفاق بر آن فتوا داده‏اند. همان طورى كه نماز و روزه به دوران خاصى اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز، چنين است و ادعاى نو بودن آن، غير كارشناسانه مى‏باشد.

خدا در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مى‏دهد از چشم چرانى دوری كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند:

«قل للمؤمنين يغضوا من أبصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم انّ اللَّه خبير بما يصنعون؛ اى پيامبر! به مردان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته و دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براى پاكى و پاكيزگى شان بهتر است و خداوند به آن چه مى‏كنند آگاه است».

"غضّ" در لغت عرب چنان كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان(7) و راغب اصفهانى در مفرّدات گفته‏اند، به معناى كاستن است و "غض بصر" يعنى كاهش دادن نگاه، نه بستن چشم. البته اين كه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده ، اما با توجه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد روشن مى‏گردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چرانى بپرهيزند.(8)

سپس در آيه بعد مى‏فرمايد: «قل للمؤمنات يغضضنَ من أبصارهن...؛ اى پيامبر! به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براى شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آن چه پيداست و روسرى‏هاى خويش را به گريبان اندازند تا سر و گردن و سينه و گوش‏ها پوشيده باشد و پاهايشان را به زمين نكوبند تا آن چه از زينت پنهان مى‏كنند معلوم شود...».

در اين آيه، خداوند در خصوص پوشش بانوان ، آن چه را بر زنان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مى‏دهد:

1- پوشاندن سر و گردن.

2- پوشاندن زينت‏ها.

"خمر" جمع خمار و به معناى روسرى است.(9)

"جيوب" از واژه "جيب" به معناى قلب و سينه و گريبان است.(10)

در تفسير مجمع آمده است: "زنان مدينه اطراف روسرى‏هاى خود را به پشت سر مى‏انداختند و سينه و گردن و گوش‏هاى آنان آشكار مى‏شد. بر اساس اين آيه موظف شدند اطراف روسرى‏هاى خود را به گريبان‏ها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد".(11)

فخر رازى يادآور مى‏شود كه خداوند با به كار گرفتن واژه‏هاى "منوب" و "على" كه مبالغه در القا را مى‏رساند، در پى بيان لزوم و وجوب پوشش كامل اين نواحى است.(12)

ابن عباس در تفسير اين جمله مى‏گويد: "يعنى زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوى خود را بپوشاند".(13)

آيه بعدى حجاب:

«يا أيّها النّبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن...؛ اى پيامبر! به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوشش‏ها (روسرى يا چادر) خود را بر خويش فروتر گيرند. اين براى آن كه شناخته نگردند و اذيت نشوند، به احتياط نزديك‏تر است و خدا آمرزنده و مهربان است».(14)

در اين آيه دو مطلب قابل توجه است:

1- جلباب چيست؟ نزديك كردن آن يعنى چه؟

2- فلسفه پوشش و حجاب اسلامى.

در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آن چه با توجه به كتب لغت و گفتار مفسّران شيعه مانند علامه طباطبايى(15) و فيض كاشانى(16) و اهل سنّت مانند قرطبى(17) صحيح‏تر به نظر مى‏رسد، آن است كه جلباب، پوشش چادر مانند است، نه روسرى و خمار. از ابن عباس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچه‏اى است كه همه بدن را بپوشاند؛ مفسّران بزرگ مانند شيخ طوسى و طبرسى گفته‌‏اند: در گذشته نوعی روسرى براى زنان معمول بود: روسرى‏هاى كوچك كه آن را خمار يا مقنعه مى‏ناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مى‏كردند؛ نيز روسرى‏هاى بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مى‏آمد. زنان با روسرى بزرگ كه جلباب خوانده مى‏شد و از مقنعه بزرگ‏تر و از ردا كوچك‏تر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مى‏پوشاندند.(18)

نزديك ساختن جلباب (يدنين عليهن من جلابيبهن)، كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است،(19) يعنى چنان نباشد كه چادر يا روپوش‏هاى بزرگ مانند مانتو تنها جنبه تشريفاتى و رسمى داشته باشد و همه پيكر را نپوشاند.

قرآن مى‏فرمايد: بانوان با مراقبت جامه شان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهند اهل عفاف و حفظ اند.

فلسفه حجاب زن‏

براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذيل لازم است:

1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دينى‏

بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است كه براى رسيدن به كمال و معنويّت خلق گرديده است. اسلام با تنظيم و تعديل غرايز به ويژه غريزه جنسى و توجه به هر يك از آن‏ها در حدّ نياز طبيعى، سبب شكوفايى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى كمال سوق داده است.

پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعديل و تنظيم اين غريزه است.

2- توجه به ساختار فيزيولوژى انسان‏

نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقيم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.

در تحقيقات علمى در مورد فيزيولوژى و نيز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده كه مردان نسبت به محرّك‏هاى چشمىِ شهوت‏انگيز حساس ترند و چون تأثير حس بينايى زيادتر است و چشم از فاصله دور و ميدان وسيعى قادر به ديدن است، از سوى ديگر ترشّح هورمون‏ها در مرد پیوسته است، مردان به صورتى گسترده تحت تأثير محرّك‏هاى شهوانى قرار مى‏گيرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّك‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زيادى ندارد و فعاليتش محدود به تماس نزديك است.

از اين گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشخ مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏كنند، تأثير محرّك‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسيار محدود دارد و نسبت به مردان بسيار كمتر است.

استاد مطهري در زمينه وجوب پوشش زنان مي فرمايد : «اما علت اين كه در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان يافته، اين است كه ميل به خود نمايى و خودآرايى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شكار است و زن شكارچى، همچنان كه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچى. ميل زن به خود آرايى از حس شكارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هيچ جاى دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس‏هاى بدن نما و آرايش‏هاى تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى كند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسير سازد. بنابراين انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گرديده است».(20) به عبارت ديگر: جاذبه و كشش جنسى و زيبايى خاص زنانه و تحريك پذيرى جنس مردانه، يكى از علت‏هاى اين حكم است.

البته اين بدان معنا نيست كه مردان با هر وضعيتي و با هر نوع پوششي مي توانند درون جامعه ظاهر شوند ، بلكه براي آنان نيز محدوديت در نظر گرفته شده ، اما همان گونه كه بيان شد در حد پوشش زنان نيست .

با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از يك مسئله كلّى و اساسى ريشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع لذت‌های جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع ديگر) به محيط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص يابد و اجتماع تنها براى كار و فعاليت باشد، بر خلاف سيستم غربى كه حضور در جامعه را با لذت جويى جنسى به هم مى‏آميزد و تعديل و تنظيم امور جنسى را به هم مى‏ريزد.

اسلام قائل به تفكيك ميان اين دو محيط است و براى تأمين اين هدف، پوشش و حجاب را توصيه کرده، زيرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحريك غريزه و عدم محدوديت در رابطه جنسى است كه آثار شوم آن بر كسى پوشيده نيست.

آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش دينى‏

1- بهداشت روانى اجتماع و كاهش هيجان‏ها و التهاب جنسى كه سبب كاهش عطش سير ناپذير شهوت است.

2- تحكيم روابط خانوادگى و برقرارى صميميت كامل زوجين.

با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدوديت و پايان آزادى‏هاى خود تلقّى مى‏كنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه‏اى خطرناك ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گيرند. اين مقايسه‏ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگى را مى‏سوزاند.

3- استوارى اجتماعى و استيفاى نيروى كار و فعاليّت‏

دختر و پسرى كه در محيط كار و دانشگاه تحريك شهوانى شوند، از تمركز و كارآيى آن‏ها كاسته مى‏شود. چیرگی شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروى فكرى و كارى است.

4- بالارفتن ارزش واقعي زن و جبران ضعف جسمانى او

حيا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثيرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يكى از وسائل براى حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است.

اسلام حجاب را براى محدوديّت و حبس زن نياورده، بلكه براى مصونيّت او توصيه كرده ، زيرا اسلام راضى به حبس، ركود و سركوبى استعدادهاى زن نيست، بلكه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع كرده است.

در واقع حجاب موجب محدوديتِ، مردان هرزه مى‏باشد كه در صدد كام جويى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.

پى نوشت‏ها:

  1. المفردات فى غرائب القرآن، راغب اصفهانى.
  2. احزاب (33) آيه 53.
  3. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 19، ص 431.
  4. تاريخ تمدن، ويل دورانت، مترجمان احمد آرام و ديگران، ج 1، ص 433 و 434.
  5. احزاب، آيه 33.
  6. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 73؛ تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403؛ مجموعه آثار، ج 19، ص 448.
  7. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، ج 7 - 8، ص 216.
  8. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 19، ص 475.
  9. المفردات فى غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.
  10. مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.
  11. همان.
  12. تفسير كبير فخر رازى، ج 23، ص 179.
  13. مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 217.
  14. سوره احزاب، آيه 60 و 61.
  15. الميزان فى تفسير القرآن، ج 16، ص 361.
  16. تفسير صافى، فيض كاشانى، ج 4، ص 203.
  17. الجامع الاحكام القرآن، قرطبى، ج 14، ص 156.
  18. التبيان فى تفسير القرآن، طوسى، ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 7 - 8، ص 578.
  19. مجمع البيان، ج 7 و 8، ص 580.
  20. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخيص

پرسش8: نماز چه خصوصیتی دارد که در قیامت اوّل ازآن سؤال می شود؟

در چندين آيه قرآن، مهم‏ترين مسأله (پس از شناخت خداوند و ايمان به او) برپا داشتن نماز شمرده شده است‏. (1) برخى از احاديث بر اين نكته تأكيد ورزيده‏اند كه نماز اساس و پايه اصلى دين و ايمان است؛ پايه‏اى مركزى كه در وسط خيمه قرار مى‏گيرد و اگر برداشته شود، خيمه فرو مى‏ريزد. (2)

برخى از اعمال چون امر به معروف و نهى از منكر و جهاد در راه خدا آثار بسيار دارند و بر آن‏ها تأكيد فراوان شده است؛ اما اگر نيك بنگريم در مى‏يابيم همه آن‏ها بسان طناب‏ها يا چوبك‏هاى اطراف خيمه‏اند. البته براى برپا ماندن خيمه به همه اين طناب‏ها و چوبك‏ها نياز است؛ اما آنچه انگيزه كارهاى نيك را تقويت مى‏كند و به امر به معروف و جهاد و... جهت مى‏دهد ياد خدا است كه بهترين قالب آن نماز است.

قرآن كريم در سوره مؤمنون  و معارج به ترتيب شش و هشت ويژگى انسان‏هاى شايسته را برشمرده ، در آغاز و انجام آن‏ها نماز را مطرح فرموده است. از نماز شروع و به نماز ختم مى‏گردد. اين آغاز و پايان نشان مى‏دهد ميان تمام اين اوصاف، توجه به نماز برترين و مهم‌ترين آن‏ها است؛ چرا كه نماز مهم‏ترين رابطه مخلوق با خالق و برترين مكتب تربيت است‏. (3)

عبوديت و پرستش يكي از نيازهاي انسان است. تمامي انسان ها از ابتدا تا كنون به  شكلي پرستش

داشته‌اند. روح انسان نياز به عبادت و پرستش دارد و خداوند تنها موجودي است كه لائق پرستش است.
اهل عرفان گفته اند: براي رسيدن به عرفان الهي و شناخت خود و خدا مراحلي بايد طي شود. مرحلة اوّل، شريعت است. براي پيمودن اين مرحله بايد به سراغ عبادت پروردگار رفت و با یاری‌خواهی و كمك از عبادت وارد مرحلة دوم يعني طريقت شد، آن گاه از طريقت عبور كرده و به حقيقت پيوست كه پيوستن قطره به دريا است. هر كدام از مكتب ها و آيين ها گونه‌هایی براي عبادت دارند امّا همه به دنبال پرستش و عبادت‌اند، ‌حتي موجودات ديگر نيز به عبادت و پرستش مشغولند. قرآن مي‌فرمايد:

 «كلّ قدعلم صلوته و تسبيحه؛ تمامي موجودات نماز و تسبيح خدا را مي دانند».(4) در جاي ديگر مي‌فرمايد: «إنْ مِن شيء إلاّ يسبّح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم؛ (5) هر موجودي با حمد، خدا را تسبيح مي‌گويد، ليكن شما تسبيح آنان را نمي فهميد».
جمله ذرات عالم در نهان            با تو مي گويند روزان وشبان
ما سميعيم و بصيريم وهُشُيم         با شما نامحرمان ما خاموشيم
گر شما سوي جمادي مي‌رويد      محرم جان جمادان كي شويد؟!
از منابع و مآخذ اسلامي به دست مي آيد كه براي رسيدن به حق و شاداب كردن روح عرفاني انسان، هيچ راهي بهتر از نماز يافت نمي شود. براي روح انسان شيفته هيچ راهکاری سازگارتر و سرشارتر از نماز وجود ندارد، زيرا چه كسي بهتر از خداوند (كه براي رسيدن به هر هدفي، راه خاصي را مشخص فرموده است) مي‌تواند راهی براي رشد و ارتقاي انسان ها پديد آورد؟

هشام بن حكم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي كه هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي اندازد؟ امام فرمود: «پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت کردند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود كه اسلام و نام پيامبر زنده بماند و اين ازطريق نماز امكان پذير است». (6)  علاوه بر آن كه نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مكتب و احياي دين است. هم چنين نماز رابطه بنده با خداست و طبيعي است كه بنده آن را به جا مي آورد كه خواستة خداوند و معبود اوست. اصولاً هدف اصلي از خلقت انسان، بندگي است و نماز بهترين شيوه اظهار بندگي است. معارف بلند اسلامي هم در آن وجود دارد، نیز تسبيح و تقديس لفظي است و تقديس عملي هم مي‌باشد. ركوع و سجود و تسبيح و دعا و تكبير و سلام و همة زيبايي ها در نماز است. اگر نماز به طور صحيح و كامل با حفظ شرايط و آداب خوانده شود، جلوي بسياري از مفاسد اجتماعي را مي گيرد: «إنّ الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر و لذكرالله اكبر». (7) نماز اگر با مقدمات و تعقيبات همراه باشد،‌ انسان را به اوج معنويت مي‌رساند. چنان‌که اذان با محتواي زيبا دل را مي نوازد. نماز جماعت مخصوصاً در مساجد بزرگ مانند مسجد الحرام و مسجد النّبي(ص) زيباترين جلوة عبادت و همدلي و يكرنگي و صفا و صميميت است. پيامبر(ص) فرمود: «نماز نور چشم من است.» (8) در آيات قرآن و احادیث معصومین به بخشى از آثار و حكمت‏هاى نماز و عبادت پرداخته شده است که به  برخى اشاره می شود:
1 - قرب معنوى :
يكى از آثار بسيار مهم نماز قرب به خداوند است. اين اثر روح عبادت و نماز را تشكيل مى‏دهد و در يكى از آيات قرآن هدف آفرينش انسان «عبادت» بيان شده است (9) كه حكايتگر بُعد معنوى نماز و اهميت آن است، امام على(ع) فرمود: «الصلوة قربان كل تقى (10)؛ نماز وسيله تقرب هر پرهيزكارى به خداوند است». در برخى از روايات از نماز به عنوان معراج مؤمن ياد شده كه اشاره به آثار معنوى آن مى‏باشد.
2 - ياد خدا و آرامش روانى :
در قرآن آمده است: «اقم الصلوة لذكرى (11)؛ نماز را بر پا دار تا به ياد من باشى».

روح و هدف و مقدمه و نتيجه نماز ياد خدا و «ذكر اللَّه» است كه در آيه فوق به عنوان برترين نتيجه بيان شده است. (12) ذكر و ياد خداوند نقش تعيين كننده در آرامش روانى دارد.

نماز به عنوان ذكر خدا به نماز گزار آرامش مى‏دهد: «ألا بذكر اللَّه تطمئن القلوب (13)؛ آگاه باشيد ياد خدا مايه اطمينان است».
3 - عامل باز دارنده از گناه:
يكى از آثار مهم نماز جلوگيری از گناه است: «إنّ الصلوة تنهى عن الفحشا و المنكر».(14)

نماز از آن جا كه انسان را به ياد خدا (نيرومندترين عامل بازدارنده يعنى اعتقاد به مبدأ و معاد) مى‏اندازد، داراى اثر بازدارندگى از فحشا و منكر است. انسان كه به نماز مى‏ايستد و تكبير مى‏گويد، خدا را از همه چيز بالاتر مى‏شمرد... بدون شك در قلب و روح چنين انسانى، جنبشى به سوى حق و حركت به سوى پاكى و جهشى به سوى تقوا پيدا مى‏شود... (15)
4 - گناه زدايى:
يكى از آثار بسيار مهم نماز گناه زدايى است. نماز وسيله شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهى است (16). پيامبر(ص) از ياران خود سؤال كرد: اگر کنار خانة يكى از شما نهرى از آب صاف و پاكيزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، آيا چيزى از آلودگى و كثافت در بدن او مى‏ماند؟ در پاسخ عرض كردند،نه. حضرت فرمود:

«نماز درست هماننداين آب جارى است. هر زمان كه انسان نماز مى‏خواند، گناهانى كه در ميان دو نماز انجام شده است، از بين مى‏رود.» (17)
5 - غفلت زدايى‏:

انسان در زندگى با توجه به «عوامل غافل كننده» به تذكر و يادآورى نياز دارد. بايد وسيله‏اى او را در فاصله‏هاى مختلف زمانى به مبدأ هستى توجه دهد، هدف آفرينش را به يادش آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بى‏خبرى بازش دارد. اين وظيفه مهم به عهده نماز است‏ (18)؛ به عبارت ديگر، انسان موجودى دو بُعدى است و خداوند هستى‏بخش او را مركّب از جسم و روح آفريده است. همان‏گونه كه وى از ابتداى خلقت جسم و ماده خويش تا پايان زندگانى در دنيا به بخشش و توجه خالق خويش نياز دارد، در زندگانى روحانى نيز (از هنگامى كه درك و شعورش كامل شد تا پايان زندگانى) به فيض‏بخشى از سوى مبدأ پيدايش خويش نيازمند است تا قلبش نميرد ؛ و اين مقصود جز از راه ارتباط با آفريدگار حاصل نخواهد شد؛ چنان كه آيات بسيارى بر آن تأكيد ورزيد. بهترين راه ارتباط با او نماز است. از اين رو، در نخستين دستورها به موسى(ع) آمده است: «نماز را برپادار تا به ياد من باشى». (19)

اين كه در اين آيه «ذكر» و ياد خدا را مخصوص نماز كرده بدان سبب است كه نماز برترين عملى است كه فروتنى و بندگى در آن نمودار مى‏شود؛ در نماز «ياد خداوند» تجسم پيدا مى‏كند. (20)

بزرگ‏ترين مصيبت براى رهروان راه حق آن است كه هدف آفرينش خود را فراموش كنند و غرق در زندگى مادى و لذائذ زودگذر گردند، اما نماز به حكم اين كه در فواصل مختلف در هر شبانه روز پنج بار انجام مى‏شود، مرتباً به انسان اخطار مى‏كند و هشدار مى‏دهد و هدف آفرينش او را خاطر نشان مى‏سازد... نعمت بزرگى است كه انسان وسيله‏اى در اختيار داشته باشد كه در هر شبانه روز چند مرتبه به او بيدار باش گويد. (21)
6 - تكبر زدايى‏:
يكى از راه های مهم تكبر زدايى نماز است، زيرا انسان در هر شبانه روز هفده ركعت و در هر ركعت دو بار پيشانى بر خاك در برابر خدا مى‏گذارد و خود را ذره كوچكى در برابر عظمت او مى‏بيند، از اين رو پرده‏هاى غرور و خودخواهى را كنار مى‏زند. على(ع) پس از بيان فلسفه عبادت، يكى از آثار نماز را تكبر زدايى می داند:

«خداوند ايمان را براى پاكسازى انسان ها از شرك و نماز را براى پاكسازى از كبر واجب كرده است »(22).
7 - پرورش فضائل اخلاقى :
نماز روح اخلاص و خداباورى را در انسان افزايش مى‏دهد و نتيجة آن پرورش فضايل اخلاقى است. انسان با نماز خواندن خود را از جهان محدود ماده و طبيعت بيرون مى‏برد و به ملكوت آسمان‏ها دعوت مى‏كند و با فرشتگان همصدا مى‏شود و خدا را درهمه حال حاضر و ناظر مى‏داند.

8 - همگرايى :
علاوه بر آثار مذكور كه معمولاً آثار فردی نماز محسوب مى‏شوند، يكى از آثار مهم اجتماعى و سياسى نماز، همگرايى است. برگزارى نماز جماعت، وحدت مسلمانان را به نمايش مى‏گذارد زيرا مسلمانان با صفوف فشرده در كنار هم قرار گرفته و به اوضاع سياسى و اجتماعى جهان آگاهى پيدا مى‏كنند .(23)

9 - نفى طاغوت و ايستادگى در مقابل ستم‏:
انسانى كه فقط خداوند را عبادت نمايد، در مقابل او سر تعظيم و تسليم فرود آورد، هر چه غير خداوند است، براى او حقير و كوچك مى‏شود و در مقابل گردنكشان و ظالمان سر تسليم فرود نمى‏آورد و با طاغوت كنار نمى‏آيد. خداوند اين مسئله را يكى از اهداف بعثت پيامبر(ص) دانسته: «و در ميان هر امتى، پيامبرى را مبعوث كرديم تا خداوند را عبادت نماييد و از طاغوت (هر چه در مقابل خدا است) پرهيز كنيد.»(25)

پى نوشت‏ها:

  1. بقره(2) آیه3؛ نساء(4) آیه 162؛ توبه(9) آیه 18.

2- بحار الانوار، ج82، ص 218 و 223 و 227.

3- تفسير نمونه، ج 25، ص 30 و ج 14، ص 201.

4- نور (24) آيه 41.
5- اسراء (17) آيه 44.
6- علل الشرايع، ج 2، ص 10.
7 - عنكبوت (29) آيه 45.
8- بحارالانوار، ج 73، ص 141
9- - ذاريات(51)، آيه 56.
10- نهج البلاغه،فیض الاسلام، كلمات قصار، جمله 131
11 - طه(20)، آيه 14.
12 - تفسير نمونه، ج 16، ص 289.
13 - رعد(13)، آيه 28.
14- عنكبوت (29)، آيه 45.
15 - تفسير نمونه، ج 16، ص 284.
16 - همان، ص 290.
17 - وسايل الشيعه، ج 3، ص 7.

  1. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج 13، ص 174.
  2. سوره طه(20) آیه 14.
  3. الميزان فى تفسيرالقرآن، علامه طباطبايى، ج 16، ص 140.

 21 - تفسير نمونه، ج 16، ص 290 - 291.
22 - نهج البلاغه، كلمات قصار 244.
23 - جمعه (62) آيه‏ 9؛ تفسير نمونه، ج 24، ص 125 به بعد.
24 - وسايل الشيعه، ج 5، ص 7.
25 - نحل (16) آيه 36.

پرسش9: اگر شب قدر یک شب است، پس چگونه در کشورها متفاوت است؟

پاسخ : شب قدر در سطح کره زمین به اندازه یک شبانه‌روز (24 ساعت) است. بنابر این، هر قسمتی از کره زمین در پاره‌ای از آن قرار می‌گیرد. از این رو اگر کسی آن را شبی در ایران درک کند و سپس به کشور دوردستی سفر نماید و شب بعد در آنجا دوباره لیلةالقدر را درک کند، در واقع یک شب بیشتر نبوده؛ زیرا شب بعد استمرار همان شب و پاره دیگری از آن واحد زمانی است و فاصله شدن روز بین دو نقطه، آن را به دو شب تبدیل نمی‌کند؛ زیرا از 24 ساعت خارج نشده و آنچه در نظر این فرد شب دوم است، در واقع مراحل پایانی همان 24 ساعت می‌باشد.

به عبارت دیگر: منظور از شب، قرار گرفتن سایه قسمتی از کره زمین روی قسمت دیگر است که اگر مثلاً شب قدر از ایران شروع شود، تا زمانی که این سایه تمام کره زمین را فرا گیرد، شب قدر ادامه دارد.(1)

بنابر‌این اگر چه نزول قرآن در شبی خاص صورت گرفت، اما همه شب‌ها یا روزها همین حالت را دارند که در عرض 24 ساعت به صورت تدریجی کل زمین را پوشش می‌دهند.

گاهی نیز تفاوت در کشورها ناشی از اختلاف دیدگاه در مسئله رؤیت هلال است. رؤیت یا عدم رؤیت یا اختلاف مبنایی در مسئله رؤیت هلال، موجب می‌شود که شروع ماه مبارک در بعضی کشورها زودتر صورت گیرد و به همین جهت، شب‌های قدر آنها نیز متفاوت می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ آیت الله مکارم شیرازی، استفتائات، ج 3، ص 306؛ تفسیر نمونه، ج 27، ص 192.

پرسش10: چرا امامان معصوم ما دقیقاً مشخص نکرده‌اند کدام شب، شب قدر است؟

پاسخ: همین سؤال از ائمه(ع) پرسیده شده است. آنها در مواضع مختلف نکات متعددی را بیان فرموده‌اند. از مجموع آیات و روایات به دست می‌آید ائمه(ع) می‌دانستند که شب قدر کدام یک از شب‌ها است، لیکن به دلایل مختلف از تعیین آن به شکل دقیق خودداری کرده‌اند.

از جمله از روایات استفاده می‌شود که:

1ـ‌ به لحاظ لزوم کسب آمادگی بیشتر به جای مشخص کردن یک شب، آن را در هاله‌ای از ابهام بین یکی از سه شب قرار دادند که در هر سه شب به احتمال این که هر یک از آنها شب قدر است انسان خدا را عبادت کند و با شب زنده‌داری آن شب‌ها بیشتر از برکات و رحمت الهی برخوردار شود و آمادگی بیشتری برای ارتباط با خدا پیدا کند. در روایت آمده است: «این قدر تنبلی نکنید، (عبادت در) دو سه شب بسیار راحت است. به جای این که دقیقاً دنبال شب قدر باشید به دنبال همت بیشتر باشید که در این دو سه شب بیشتر فیض ببرید».(1)

2ـ به لحاظ این که یکی از شب‌ها شب قدر است و آن دو شب دیگر گرچه شب قدر نیست اما برخی از مقدمات شب قدر در آنها صورت می‌گیرد، از ائمه(ع) روایت شده است که در شب نوزدهم ماه رمضان کارها، اندازه‌گیری و تقدیر می‌شود و در شب بیست و یکم و بیست و سوم امضای نهایی می‌شود.(2)

3ـ به لحاظ عظمت این شب، تعمدا آن را در هاله‌ای از تردید و ابهام قرار دادند تا راهیان کوی دوست بدانند برای دستیابی به این گوهر پر بها باید زحمات بیشتری را متحمل شوند و به آسانی نمی‌توانند به آن دست یابند.

4ـ در شب‌های مختلف قرار داده شد تا اگر احیاناً کسی موفق به درک یک شب نشد، نا امید از رحمت خدا نشود و آن را در شب‌های بعد تدارک کند، یا این که اگر به دلیل مسافرت یا بیماری یا هر علت دیگر موفق به شب زنده‌داری در شبی خاص نشود، ناامید نشده و در دو شب دیگر بتواند ثواب عظیم شب زنده‌داری را دریابد.

پی‌نوشت‌ها:

  1. اقبال الاعمال، ص 357.
  2. المیزان، ج 20، ص 333.

 پرسش11: اگر خداوند از زماني كه انسان متولد می‌شود می‌داند چگونه آدمي است پس چرا او را امتحان می‌کند؟

پاسخ: خدا علم مطلق دارد و براي آنكه از سرنوشت انسان آگاه شود، لازم نيست امتحاني برگزار كند تا به نتيجه آزمون اطلاع پيدا كند، اما مي‏پرسيد پس اگر نتيجه آزمايش از اول معلوم است چرا بايد آزمايش و امتحان كرد و چرا دنيا را سراي آزمون خوانده‏اند.

در پاسخ بايد گفت: فلسفه و حكمت آزمون هميشه آن نيست كه بخواهيم نتيجه آن را ملاحظه كنيم، بلكه گاهي پيدا شدن صحنه آزمايش و امتحان و سربلند بيرون آمدن و موفقيت امتحان دهندگان، به خودي خود امري مطلوب و زيبا است.

اگر خداوند، قادر مطلق، عالم مطلق و فضل او بي نهايت است بايد زيباترين و كامل‏ترين جهان را خلق كند. زيباترين وجود و كامل‌ترين جهان، دنيايي است كه موجودي با اختيار خود در عرصه‏هاي سخت امتحان (در حالي كه عشق به خداي ناديده مي‏ورزد) صحنه‏هاي زيبايي از عشق به معشوق را خلق كند. 

اگر در جهان خلقت صحنه هايي كه ابراهيم (ع) در ذبح اسماعيل (ع) به رغم محبت به فرزندش آفريد، نبود و يا نمايش عشق يوسف (ع) و اعتماد او به خداوند (در حالي كه در اوج شهوت و زيبایي بود و همه چيز براي او فراهم بود) نبود، آيا جهان بدون اين صحنه‏هاي عالي و شگفت آور و زيبا باز  كامل‏ترين و زيباترين جهان بود؟ اين نكته همان است كه فلاسفه از آن به «نظام احسن» تعبير مي‏كنند.

نكته ديگر آن است كه گاهي امتحان و آزمون براي پي بردن به نتيجه آزمايش نیست، بلكه براي به كمال رسيدن امتحان دهنده انجام مي‏پذيرد.

فلسفه و حكمت امتحان آن است كه شخص در ضمن آزمون، كاملتر شود (نظير آزمون‌هايي كه برخي مؤسسات قبل از برگزاري كنكور دارند). اگر دقت كنيد اين نكته با نكته قبلي قابل جمع است، يعني آزمون‌ها از دو جهت هدف خلقت را تأمين مي‏كند:

نخست خلق زيباترين و كامل‏ترين عالم و ديگري (كه از دل نكته نخست در مي‏آيد) اينكه اراده الهي تعلق به آن گرفته كه كمال انسان در كوره آزمايش‌ها و سختي‏ها به دست او برسد، مانند سنگ و فلزات مختلف كه بايد در آزمايشگاه‌هاي مختلف و در كوره‏ها و درجات مختلف، حرارت و آزمايش شود تا فلز خالص پديد آيد.

بنابر اين كمال و ماهيت انسان به گونه اي است كه در سايه آزمون هاي جهان هستي، مشكلات و حوادثي كه براي او اتفاق می‌افتد، نيز چگونگي برخورد با حوادث و آزمون‌ها و چگونگي بهره وري از آن‌ها، استعدادهاي بالقوه به صورت بالفعل درآمده، راه سعادت و شقاوت خود را تعيين مي‌نمايد.

بررسی آیات و روایات:

از مطالعه آیات و سخن معصومان می‌توان به برخی فلسفه‌های امتحان و آزمایش الهی اشاره نمود:

1ـ فعلیت بخشیدن و آشکار نمودن استعدادها و قابلیت‌های انسان:

یکی از فلسفه‌های آزمایش، پرورش استعدادهای نهفته انسان و برآمدن گوهرهای درونی است. آدمی در کوران آزمایش الهی همانند سنگ معدنی می‌ماند که در کوره‌های آتشین نهاده می‌شود تا ناخالصی آن جدا گردد و دُرّ گرانبهای او آشکار شود.

قرآن مجید به این حقیقت تصریح می‌کند: «ولیبتلی الله ما فی صدورکم ولیمحّص ما فی قلوبکم والله علیم بذات الصدور(1)؛ تا خداوند آن چه در سینه‌هایتان پنهان دارید، بیازماید و آن چه در دل‌های شماست، خالص گرداند و خداوند از آن چه در درون سینه‌ها است، با خبر است».

اگر امتحان و آزمایش در کار نبود، کمال‌های نهفتة درون افراد به صورت گنج پنهانی باقی می‌ماند و خود را نشان نمی‌داد.

2ـ تعیین فرجام

امتحان همان گونه که برای شکوفایی استعداد انسانی در امور دنیایی سودمند است، برای تعیین فرجام هم نقش مؤثری دارد. فرجام یا جهنم است (که سرانجام کافران است) و یا بهشت است (که سرانجام مؤمنان است) و تعیین سرانجام با امتحان و آزمایش میسّر می‌شود.(2)

با آزمایش و امتحان‌های الهی، هدف افراد مشخص می‌شود. کافران چون از عهده امتحان بر نمی‌آیند، راه جهنم را که به ظاهر راه راحتی است، انتخاب می‌کنند، ولی مؤمنان در راه هدف، استقامت کرده وسختی‌های آزمایش و امتحان را تحمل می‌کنند و در آخرت به بهشت نائل می‌شوند.

خدا در این زمینه می‌فرماید: «ام حسبتم أن تدخلوا الجنّة ولمّا یعلم الله الذین جاهدوا منکم ویعلم الصابرین(3)؛ آیا چنین پنداشتید که «تنها با ادعای ایمان» وارد بهشت خواهید شد، در حالی که خداوند از میان شما هنوز مجاهدان و صابران را مشخص نساخته است؟!»

3ـ تبیین مقیاس پاداش‌ها و کیفرها

شکی نیست تنها داشتن صفات درونی مقیاس پاداش و کیفر نیست، بلکه تا صفات نیک و بد آدمی ظاهر نشود، هرگز نمی‌توان فردی را به سبب صفات درونی او کیفر و پاداش داد. صفات به وسیله رفتارها و کردار آدمی آشکار می‌گردد و ظهور آن بدون این که انسان در بوته آزمایش و امتحان قرار گیرد، امکان‌پذیر نیست، و این خود یکی از انگیزه‌های امتحان خداوند است که در سخنان امام علی(ع) وارد شده است: «ألا إنّ الله تعالی قد کشف الخلق کشفة لا أنّه جهل ما أخفوه مِن مصون أسرارهم و مکنون ضمائرهم «ولکن لیبلوهم أیّهم أحسنُ عملاً» فیکون الثواب جزاءً والعقاب بواء(4)؛ آگاه باشید خداوند پرده از اسرار درون بندگان با آزمایش‌های خود، برداشت، نه به خاطر این که از آن چه انسان‌ها در درون پنهان داشته‌اند و از اسراری که فاش نکرده‌اند، بی‌خبر باشد، بلکه برای این بود که آنان را در معرض امتحان آورد، تا کدام یک عمل نیکوتر انجام می‌دهند تا پاداش و کیفر، مفهوم صحیح داشته باشد».

4ـ تمایز میان انسان‌های پاک و ناپاک و مدعیان حقیقی از مدعیان دروغی

انگیزه دیگری که در آیات بر آن اشاره شده، جداسازی خوب از بد و بد از خوب است. در جامعه‌ای که همه گروه‌ها خود را مدّعی اصلاح و نیکوکاری می‌دانند و به ظاهر از آن دفاع می‌کنند، بهترین ابزار برای شناساندن چهرة واقعی افراد، آزمایش و امتحان الهی است.(5)

خداوند می‌فرماید «ما کان الله لیذر المؤمنین علی ما أنتم علیه حتی یمیز الخبیث من الطیّب(6)؛ چنین نبود که خداوند مؤمنان را همان گونه که شما هستید واگذارد، مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد».

در آیه دیگر می‌فرماید: «أحسب الناس أنْ یُترکوا أنْ یقولوا آمنّا وهُم لا یفتنون،‌ ولقد فتنّا الذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الذین صدقوا ولیعلمنّ الکاذبین(7)؛ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند «ایمان آوردیم» به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و این‌ها را نیز امتحان می‌کنیم). باید علم خدا دربارة کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد».

پی‌نوشت‌ها:

1ـ آل عمران (3) آیه 154.

2ـ جوادی آملی،‌دروس تفسیر، ذیل آیه 144 سوره آل عمران.

3ـ‌ آل عمران، آیه 142.

4ـ نهج البلاغه، خطبه 144.

5ـ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 1، ص 250؛ محمدتقی مصباح، جامعه و تاریخ، ص 43.

6ـ آل عمران، آیه 179.

7ـ عنکبوت (29) آیه 2 و 3.