سلام .
اگر مراد شما از کلمه ( خود خدا ) ذات اوست توجه د اشته باشید که استعانت فرع بر معرفت است ومعرفت ذات میسور هیچ کسی نیست .
امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه بیان زیبایی در این باره دارد: «الذی لا یدرکه بُعد الهمم ولا ینالُه غوص الفِطن؛(1) خدایی که صاحبان همتهای بلند به کنه ذات او نرسند و هوشهایی غوّاص به او دست نیابند».
دستیابی به ذات حق تعالى میسور هیچ کسی نیست و از همین روست که امام خمینی در آغاز کتاب گرانسنگ «مصباح الهدایه» با اشاره به حدیث رسول خدا(ص) که فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک؛ آن گونه که شایسته است ما تو را نشناختهایم» تصریح نمود: معرفت ذات حق تعالى برای حضرت ختمی مرتبت نیز امکانپذیر نیست.
امام خمینی آن گاه به این سخن حافظ اشاره کرده که میگوید:
عنقاء شکار کسی نشود دام باز چین ** ** کآنجا همیشه باد به دست دام را
بنابر این جای تردید نیست که معرفت ذات حضرت حق تعالى میسور کسی نیست.(2)
نکته دیگر این که توجه داشته باشید که در عینیت صفات ذاتی با ذات حق جای تردید نیست . در نهج البلاغه آمده: «کمال اخلاص له نفی الصفات عنه؛(3) اخلاص کامل به خداوند نفی صفات زاید بر ذات از اوست».
طبق این کلام حضرت معلوم میشو دکه صفات ذاتی خدا عین ذات اوست، زیرا زاید بودن صفات بر ذات موجب همان نکته میشود که حضرت فرمود:
«لشهادة کلّ صفةٍ أنّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفة؛(3) هر صفتی زاید بر ذات گواهی میدهد که چیزی غیر از موصوف است و هر موصوفی نیز شهادت میدهد که چیزی غیر از صفت است».
بنابر این اگر از صفات خداوند بحث میشود، تعارضی با روایاتی ندارد که از تفکر در ذات خدا نفی کرده است .نیز با مسئله عینیت صفات با ذات نیز تهافتی ندارد، زیرا اولاً روایاتی که از تفکر در ذات نفی کرده ،ناظر به آن است که کسی برای درک کنه ذات حق نباید اندیشه کند، چون او به اندیشه در نمیآید،عطار نیشابوری میگوید:
او به سر ناید خود آن جا که اوست *** کی رسد عقل و جود آن جا که اوست(4)
حکیم فردوسی نیز میگوید:
نیابد بدو نیز اندیشه راه **** که او بر برتر از نام و از جایگاه
خرد را و جان را همی سنجد او **** در اندیشهای سُخته کی گنجد او
از این پرده برتر سخن گاه نیست **** به هستیاش اندیشه را راه نیست(5)
این گفتههای نغز در واقع بازتاب آموزههای متعالی اهل بیت(ع) در این باب است مثلاً حضرت سجاد(ع) میگوید: «وحارت فی کبریائک لطایف الاوهام؛(6) اندیشههای باریک در درک کبریای تو حیران هستند».
دوم: ذات خدا و صفات از نظر مصداق خارجی عین هم هستند ولی از نظر مفهومی متغایر با هم هستند.می توان از نظر مفهومی شناخت از صفات پیدا کرد و با عینیت صفات تعارضی ندارد.
سوم: بحث از صفات و اسمای الهی به لحاظ ظهور و تجلیات ذات حق تعالى است و نه به لحاظ غیب ذات، چون بیتردید ذات حق تعالى با صفات ذاتی خود که عین ذات اوست، ظهور و تجلی دارد و از رهگذر آن تجلیات، اسما و صفات به وجود میآید و عالم وجود ظاهر میشود، پس بحث از صفات با عینیت صفات با ذات منافاتی ندارد چون این گونه بحثها درباره صفات از آن نظر که صفات و ظهور ذات است مربوط میشود و نه از آن نظر که عین ذات است.
چهار: روایاتی که درباره غیریت صفات با ذات آمده، مربوط به صفات فعلی خداوند است و نه صفات ذاتی او، چون خداوند غیر از صفات ذاتی نظیر عالم، قادر حی و مانند آن صفات فعلی نیز دارد که آنها غیر ذات و زاید بر ذاتاند مثل رازق، خالق، مرید، و مانند آنها.
در نتیجه چون الله اسمی است که جامع صفات واسماء الهی است لذا استعانت از او در واقع استعانت از همه اسما ی الهی است وحتی استعانت از ذات حق است ولی بالواسطه .
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبه اول.
2. مصباح الهدایة إلى الخلافة والولایة، ص 2، نشر مؤسسه آثار امام، 1378ش.
3. نهج البلاغه، خطبه اول.
4. به نقل از: آموزههای عرفانی از منظر امام علی(ع)، ص 118، نشر بوستان کتاب، قم 1386ش.
5. همان، ص 135.
6. صحیفه سجادیه، دعای 32.